وقتی فقط 16 سال داشتم با افکار و کتاب های دکتر شریعتی آشنا شدم. زمانی که چون لوح سفیدی بودم و تشنه یاد گیری و چه خوش شانس بودم من که در اوج نوجوانی این موهبت نصیبم شدو حالاپس از این سال های طولانی که گذشته هنوز کتاب های دکتر را می خوانم و هنوز همان احساسات خوش 16 سالگی در من زنده و تازه است. امیدوارم همه 16 ساله های امروز تجربه مرا مزه مزه کنند و از هر لحظه اش لذت ببرند. اما ÷س از رسیدن به آگاهی » دیگر نخواهی توانست زندگی آرام و راحتی داشته باشی.
خدایا به من صبر در نومیدی، فداکاری در سکوت، عظمت بی نام، ایمان بی ریا، دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند،روزی کن!
هرگز برایم نمرده ای و همیشه با تو سخن می گویم گو اینکه در کنارم هستی و می شنوی ام دوستت دارم و همیشه دوستت خواهم داشت هر سال در هر کجا که باشم سالگردشهادتت به حسینیه ارشاد می آیم تا با دیدن دوست دارانت شاد شوم هر چند امسال طور دیگری بود…کاش بود در این زمانه همچون تویی… کاش…
البته من مدتها قبل عکسهای این مرد مبارز را دانلود کرده بودم ولی مهم است که نسل جدید بداند در شرایطی که همه دانشجویان فکر میکردندتنها راه سرنگونی رژیم قبلی مبارزه مسلحانه با تفکرات کمونیستی میتواند باشد. او جلوه ای زیبا- سیاسی و امروزی از اسلام برای دانشجویان ترسیم و بیکباره همه دانشجویان را از مکاتب مختلف به اسلام متوجه ساخت و دیری نپایید که مبارزه رنگ وبویی عمدتا اسلامی به خود گرفت.او هم مانند کسروی عاشق این انقلاب بود ولی نه معشوق آن.یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
من وقتی هبوط را خواندم چنان به وجد امدم که فریاد کشیدم
انجا که از فلسفه خلقت زن ملیح ترین زوایای روح بشری را تحریک میکرد و اب روشن مهر به پای رابطه ها میریخت
هبوط شاید70 الی 80 صفحه بیشتر نباشد ولی از نظر من با کمدی الهی دانته برابری میکند
دکتر روشنفکر بودامانه روشنفکری مانند کسروی
اویک مسلمان واقعی بود
یک شیعه ی مخلص
یک مبارز بی نظیر
یک رهبر بزرگ
یک انسان آزاده
یک شهید سرافراز
دریک کلام یک مومن واقی بود
روحش شادوراهش پررهرو
واقعا او یک جامعه شناس واقعی بود ولی درفضای اسلام شناسی طفل راه بود ولی بالفاظی ادای ادم حسابیها را درمیاورد.خدا ازسر گناهانش بگذرد. لطفا یک جمله ازامام در باره او برای شناخت بیشتر وی بیاورید.البته ازخودتان نسازید بلکه مستند باشد. جواب الزامی است درغیر این صورت تعاریف بالا کشک است با تشکر.
این سخنان، قضاوت آیتالله مرتضی مطهری در آستانه انقلاب 1357 و در نامهای خصوصی به آیتالله خمینی درباره دکتر علی شریعتی است. او چنان از شریعتی برآشفته بود که حتی از آن را تدبیر خداوند مینامید.(متن کامل نامه را در شیخ شهید- انتشارات صدرا- صص39-46 ببینید) اما مگر شریعتی چه کرد که علاوه بر روحانیون سنتی، دشمنی روحانیان نوگرا را هم بهجان خرید؟
رویارویی شریعتی با روحانیت را باید در برنامه فکری او جستجو کرد. او که آهنگ ارائه تفسیری نو از دین داشت چارهای جز رویارویی با بخش بزرگی از ذهنیت مذهبی جامعه ایران نداشت و متولیان تفسیر غالب مذهبی هم روحانیان بودند.
بنابراین در گام اول این تفسیرهای شریعتی از دین بود که مناقشهانگیز شد. از طرفی شریعتی مجبور به نقد ساختار سازمانی و فکری روحانیت هم بود، چرا که مگر میتوان از دین سخن گفت و از متولیان آن چیزی نگفت؟ از اینجا بود که مناقشهی اولیه به رویارویی جدی منجر شد که تا تکفیر رسمی شریعتی نیز پیش رفت.
شریعتی بارها تاکید میکند که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی» (م.آ.20- ص119) «آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است» (م.آ.9- ص193)
«[در اسلام] سازمانی به نام روحانیت(Clerge) نیست و کسی روحانی حرفهای نمیشود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است.» (م.آ.22- ص198) «در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی و متخصص و غیرمتخصص است نه مقدس و غیر مقدس، متبرک و غیرمتبرک، روحانی و مادی، مرید و مراد.» (م.آ.4- ص390) «روحانی بارها گفتهام، که هم مفهومش و هم مصداقش و هم لفظش از فرنگ آمده خیلی هم تازه! همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غربزدگی»(م.آ.7- ص101) در سال 1351 و در اوج سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد، پدرش استاد محمدتقی شریعتی طی نامهای به فرزند، از او میخواهد که در انتقاد از روحانیان و تاریخ آنان، احتیاط بیشتری کند.
آنچنان که از پاسخ علی شریعتی برمیآید، استاد در بخشی از نامهاش مینویسد: «اگر امثال مجلسی را در عصر صفویه برای عملی که در ظاهر به نظر ما خلاف میآید، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانه تخطئه کنیم، برای خواجه نصیر که بر خلاف دستور صریح قرآن که «ان المساجد للله» زمین را بهرسم مغول در برابر هولاکو میبوسیده، چه باید گفت؟ و اگر همه اینها را خطاکار بدانیم برای شیعه چه و که میماند؟»
شریعتی در پاسخ به پدرش مینویسد:«واقعا شیعه هیچ کس و هیچ چیز دیگر ندارد؟» و در ادامه همان سخن مشهورش را میگوید:«اکنون خوشبختانه، همانطور که دکتر تز «اقتصاد منهای نفت» را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آنرا از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهانبینی انحرافی و خرافی و جهالتپرور و تقلیدسازی، که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام، آزاد شده است.»
با افزایش حملات روحانیان به شریعتی نقدهای او نیز تندتر شد. مرحوم مهندس بازرگان درباره ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت مینویسد:«روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلا نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شده، عهدهدار مقام مکتسب آنها گردد[…] خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دکانی در برابر دکان مالوف باز نشود.»(سعیدی- شخصیت و اندیشه شریعتی- ص23)
نقدهای بیپروای شریعتی به روحانیت از یک طرف و تفسیرهای نوگرایانه او از مفاهیم دینی از سوی دیگر، در ابتدا روحانیت سنتی را در برابر او قرار داد. در مرحله اول واعظان برخی مساجد تهران علیه شریعتی وارد میدان شدندکه مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی،شیخ محمد علی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران را نیز باید اضافه کرد. آنان شریعتی را متهم به سنیگری، وهابیگری و مخالفت با اصول شیعه میکردند. در یکی از اسناد ساواک آمده است:« سید رضا صدر، امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبتهای خصوصی گفته است من از آیتالله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامههایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت میکنند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج1-ص397)
در همین زمان حجه الاسلام محمد علی انصاری با انتشار جزوهای در نقد شریعتی نوشت:« تو به عنوان یک مومن و یک واعظ نباید محاسن خود را بتراشی، باید سخنرانیهایت را با نام خدا و پیغمبر شروع کنی، اهل بدعت را لعن و نفرین کنی، با ذکر مصائب امام حسین چشمان حضار را غرق در اشک و آه کنی و در پایان هم علاوه بر دعا برای سعادت مسلمانان از خدا بخواهی که در فرج امام زمان تعجیل فرماید.» ( علی رهنما-مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد- ص384)
با انتشار سخنرانیهای جدید شریعتی همچون «تشیع علوی و تشیع صفوی» و «پدر، مادر، ما متهمیم»، حمله به شریعتی تندتر شد. حتی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد و از دولت خواست که با وی بعنوان جنایتکار و خرابکار برخورد کند. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داده بود که «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیده است.»(همان- ص389)
در همین ایام آیتالله مطهری با حسینیه ارشاد دچار اختلافات شدیدی در نحوه برگزاری مراسم و سخنرانان آن – از جمله شریعتی – شده بود و نهایتا به جدایی کامل او از ارشاد در اواخر سال 1349منجر شد. مطهری پس از خروج از ارشاد تلاش کرد تا نقد شریعتی و نوشتهها و گفتههای او را سازماندهی کند. در این زمان مجموعهای سه جلدی به قلم حسین روشنی در نقد شریعتی منتشر شد که بر اساس اسناد ساواک آیتالله مطهری در تدوین آن نقش داشت. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«بنظر میرسد جزوهای در حال تدوین است که در این جزوه بر رد گفتههای دکتر شریعتی مسائلی ذکر شده و در عین حال اشکالاتی را که بر او گرفتهاند نگاشته شده است. جزوه مذکور توسط آقای روشن، پیشنماز مسجد الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارک خیام با همکاری عدهای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تکمیل میباشد.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص21) این گزارش در تاریخ 21/2/1351 تهیه شده است.
همزمان برخی روحانیون نوگرای حوزه قم نیز نقد شریعتی را آغاز کردند. در همین راستا آیتالله ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر میداند. چندی بعد مقالهای دیگر توسط آیتالله مکارم در همین نشریه منتشر شد که در آن نظریه دیگر شریعتی مبنی بر اینکه میوه ممنوع بهشتی «آگاهی» بوده است رد شده بود. مکارم شیرازی به شریعتی توصیه کرده بود که قبل از ارائه نظراتش با اهل فن مشورت کند. مجله مکتب اسلام قبل از آن هم در پاسخ به پرسش شریعتی درباره دعای ندبه که در جزوه «انتظار مکتب اعتراض» مطرح کرده بود، وی را به تندی نقد کرده بود.
برخی از این نقدها پاسخ شریعتی را نیز در پی داشت. او چند نامه به مکتب اسلام نوشته و به برخی دیگر از منتقدان خود نیز پاسخ داده است. برای نمونه او در پاسخ به یکی از این کتابها با عنوان «دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعی و دکتر علی شریعتی» نامهای تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیتالله گلپایگانی و دیگر آیات عظام نیز فرستاد.
پیش از تعطیلی حسینیه ارشاد برخی مراجع حوزه علمیه نیز علیه شریعتی تحریک میشدند. در یکی دیگر از اسناد ساواک آمده است:«اخیرا از طلاب قم نزد آیتالله شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد، آقای مرعشی گفته من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص11)
اوایل شهریور 1351، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند که اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند که در آن مقلدان از حضور در ارشاد و یا مطالعه کتب منتشرشده توسط آن منع شده بودند. نهم آبانماه نیز آیتالله سید محمدصادق روحانی در پاسخ به استفتایی که درباره حسینیه ارشاد علی شریعتی شده بود، نوشت: «نشریات اخیر موسسه فوقالذکر و سخنرانیهای نامبرده در این ایام پا به مرحله خطرناکی گذاشته…هرگز تصور نمیرفت…کار محاربه با تشیع و شیعهگری و محاربه با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد که موسسهای اینگونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانیهای زهرآلودی در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شرکت در مجالس آنرا حرام میدانم.» چهاردهم آبان نیز فتوایی مشابه توسط آیتالله سید حسن طباطبایی قمی منتشر شد. ( اسناد انقلاب اسلامی- ج5-ص145)
با انتشار این فتاوی رسمی، زمینه تعطیلی ارشاد فراهم شد و در همان آبانماه 1351حسینیه ارشاد تعطیل گردید و شریعتی متواری شد. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. دریکی از اسناد مربوط به این ایام به جلسهای در منزل شیخ حسین لنکرانی اشاره شده وآمده است: «وی در این جلسه بیشتر وقتش را به نقل مطالب کتب تالیف دکتر علی شریعتی بهخصوص کتاب کویر گذراند و به حضار توصیه میکرد آنها هم درباره نامبرده در هیچجا سکوت نکنند. حسین مجاهد[یکی از حضار] میگفت چون آخوندها حاکم بر دستگاه هستند بهموقع فساد شریعتی را تشخیص داده و حسینیه ارشاد را تعطیل کردند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص112) در یکی از اسناد پیشنهاد شده بود:«چنانچه صلاح باشد مسئولیت اداره این حسینیه به عهده یکی از مراجع تقلید واگذار گردد تا هم دولت راحت شود و هم به این تشنجات پایان داده شود.»(همان- ص113)
از این زمان کلیه کتابهای شریعتی «مضره و تحریک آمیز» تشخیص داده شده و ممنوع اعلام شد.(همان-ص139) شریعتی نهایتا بهدلیل دستگیری پدرش، در تیرماه 1352 خود را تسلیم کرد و زندانی شد. حدود یک ماه پس از دستگیری شریعتی در یکی از اسناد ساواک آمده است: «روز دوشنبه 15/5/1352 دکتر سید محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی […] حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت بهم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت.» (عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری-ص444)
همزمان کتاب بررسی و نقد، نوشته حسین روشنی که پیشتر ذکر آن رفته است، از سوی ساواک کتاب مفیدی تشخیص داده شد و پیشنهاد توزیع آن مطرح گردید. (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص213) لیکن در گزارشی دیگر،از آنجا که حتی این نقد ممکن است خواننده را به خواندن آثار شریعتی ترغیب کند و «کلیه آثار او مضره و تحریک آمیز است» با توزیع نقد آثار وی نیز مخالفت شد! (همان- ص216)
در اواخر اسفند ماه 1352، پس از 18 ماه حبس انفرادی، علی شریعتی آزاد و خانهنشین شد. بلافاصله پس از آزادی او موج جدیدی از فتواها علیه او آغاز گردید. آیتالله سید ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشته بود:«هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.»(اسناد انقلاب اسلامی-ج2- ص206)
علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت:«اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده[ام]… نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینیاسلامی غیرقابل قبول است.» آیتالله سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین آیتالله سید علی اصفهانی اعلام کرد:«نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است» و خرید و فروش کتب مذکور را حرام اعلام کرد. با اینهمه فروش کتابهای شریعتی بصورت مخفیانه و غیرقانونی هر روز گسترش بیشتری مییافت.
اردیبهشت 1356 شریعتی موفق شد که از ایران خارج شود، لیکن سرنوشت چیز دیگری در آستین داشت. او روز 29 خرداد 1356 در انگلستان درگذشت و مبارزان را در حیرتی بزرگ فرو برد. آخرین فتواهای مذهبی علیه شریعتی پس از مرگ وی آغاز شد. در این زمان حضرات آیات ابوالقاسم خویی، شهابالدین مرعشی نجفی،شاهرودی،عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و… فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از آیتالله خمینی صادر شود لیکن ایشان در اینباره همواره سکوت کرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«شدیدترین وضع اختلافات بین طرفداران شریعتی و مخالفین وی فعلا در مدرسه حقانی است، زیرا یکی از مدرسین آن مدرسه به نام مصباح یزدی که از موسسین در راه حق نیز میباشد، از مخالفین سرسخت شریعتی است.
لذا طرفداران شریعتی در جلسات درس وی شرکت نکرده و مقالاتی را بر رد شریعتی مینویسد پاره میکنند و شاگردان مصباح هم مقالات شریعتی را پاره میکنند…قرار است برای چهلم مصطفی خمینی، آقای مرتضی حایری به اتفاق شهابالدین اشراقی به عراق مسافرت کنند و شهابالدین اشراقی در این مسافرت نامهای از خمینی بگیرد که صراحتا در آن بنویسد شریعتی از ما نیست، او را نفی کند… اگر چنین اعلامی از جانب خمینی در مورد شریعتی صادر شود، دیگر طرفداران شریعتی ساکت شده و بکلی از بین خواهند رفت. »(همان- ص368)
آیت الله محمد یزدی – رئیس سابق قوه قضائیه و رئیس جامعه مدرسین قم- در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد:«آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیتالله حسین نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود…بعضیها صریحا شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند… پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست.» (خاطرات-481) به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به آیتالله خمینی نیز که بعدها وارد حکومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده بودند.
کمتر از 6 ماه از مرگ نابهنگام شریعتی، نگذشته بود که در اوج تکفیرها و تفسیقهای نیروهای سنتی مذهبی درباره وی، نامهای به امضای مهندس مهدی بازرگان و آیتالله مرتضی مطهری منتشر شد. این نامه که به خط آیتالله مطهری نگاشته شده، تاریخ 23/9/1356 را بر خود دارد. انتشار نامه مهندس بازرگان و آیتالله مطهری درباره شریعتی ابعاد گسترده مناقشه بر سر او را آشکارتر کرد. آیتالله مطهری، نامه را چنین آغاز میکند: «نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادلنظر در این مسائل را ضرور دانستیم.»
در ادامه نامه آمده است: «اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساسی است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است» اما در این نامه آنچه مناقشهها را افزون کرد، بخش پایانی آن بود. نویسنده نامه در این بخش آورده بود: «ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت […] است»
مهندس بازرگان چندی پس از انتشار این نامه و واکنشهای محافل سیاسی و روشنفکری، اعلام کرد که امضای خود را از این نامه پس میگیرد. ظاهرا متن نامه را آیتالله مطهری بدون موافقت نهایی بازرگان منتشر کرده بود. اما انتقاد آیتالله مطهری با شریعتی، در این نامه، بعدها به مخالفتی همهجانبه تبدیل شد که نمونه آنرا در نامهای که به آیتالله خمینی نوشت و بخشی از آن در ابتدای این نوشته آمده است را دیدیم. مطهری در همان نامه خطاب به رهبر فقید انقلاب مینویسد: «عجباً! میخواهند با اندیشههایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشههای ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا و عقاید دورکهایم جامعهشناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس وعلیالاسلام السلام»
بالاخره رویارویی روحانیت و شریعتی به سطح نوگراترین روحانیان همدوره شریعتی نیز کشیده شد چرا که از دیدگاه همه روحانیان، آنچنان که در نامه علنی مطهری نیز آمده بود، شریعتی از برخی مسلمات «فقه اسلامی» عدول کرده بود و این برای روحانیان قابل تحمل نبود. با اینهمه بعدها بسیاری از سخنان شریعتی به میان مردم رفت و تبدیل به مسلمات تفکر شیعی معاصر ایران شد، چنانچه روحانیان نیز به ناچاربخشی از این نقدها را پذیرفتند.
روحانیون چیزی را که هیچ کس هیچ وقت در آن شبهه وارد نکرده جزء مسلمات فقه اسلامی می دانند. واقعا دکتر شریعتی همه یشان را تکان داد و به فکر واداشت. چون حتی شده برای پاسخ به دکتر شریعتی روحانیون مجبور به فکر کردن شدند! چیزهایی که الان برای نسل ما خیلی مسلم است مثل جهاد در راه خدا و تشکیل حکومت اسلامی و رهبری معصوم بر جامعه اسلامی و .. در زمان دکتر شریعتی اصلا روحانیون قبول نداشتند و می گفتند فقط بنشینید و توی سرتان بزنید بر مرگ امام حسین و حضرت فاطمه. حضرت علی را همه که دوست داشته باشید یک مسلمان واقعی هستید و به بهشت می روید! همین روحانیونی که الان داعیه دار حکومت اسلامی شده اند در زمان دکتر شریعتی به خاطر طرح همین مسائل او را تکفیر کردند.
برای شادی روح دکتر شریعتی صلوات
جالبه که شما خمینی رو میزانی برای حق بودن حرفها و اشخاص میدونی!
((ایا حق را از روی انسانی می سنجید یا انسان ها را از روی حق))
پاسخ کتر علی شریعتی (فکر کنم در نقل قولی از امام علی) به بعضی از مخالف های نا اگاه
سلام
چرا همه چیزو یا سیاه ویا سفید میبینید من خیلی خیلی در مورد اقای شریعتی مطالعه ندارم اما میدونم بعد از 14 معصوم (ع) ما معصوم نداریم البته انقدر از جناب دکتر میدانم که دیدگاهی زیبا وخاص نسبت به امور داشتند وشاید امام خمینی (ره) هم به ان توجه داشته اند و اینکه هر مسئله ای را باید از کاردانش پرسید خوب مسایل دینی را حوزه علمیه ومراجع بهتر میدانند تا من وشما زیبا سخن گفتن دلیل درستی نیست و همچنین زیاد اطلاع داشتن دلیل کافی برای عقل شاید اقای شریعتی باید سالها بیشتر زندگی میکرد تا کمال سخنانش اشکار میشد و حرف وراهش نیمه تمام ماند ودوستانش مسیری طبق سلیقه خود را میرون نه دکتر به هر حال هر سخنی را باید شنید و بهترین ان را گلچین کرد
یاد منصور حلاج افتادم که جرمش افشای اسرار بود
گاهی ما مردم عادی با هوچی گری و قیل و قال فرصت افشای حقیقت را نمیدهیم
آقای علی شریعت زاده سلام
خسته نباشید راه دوری نروید . شما 4 کلمه از همان امامتان بیاورید که در سطح تعلیمات شهید شریعتی باشد . امام شما امامت را وامدار او میباشد وگرنه امام شما یک طلبه بود و همین و بس
تقدیم به روح بزرگ استاد:
تو نشانه ای ناب وپاک ازخدایی
تورااندیشه مقدس بوده است/واندیشه ی مقدس من،روشنی ذهن توست/زبان ذهن تو، که چه زیباازقلب قلمت جاری شد/عشقی که در اندیشه ی من نشسته است/لبریزازعشق اهورایی توست/عشقی که سکوتت درکالبدکلماتش نمی گنجد/روح آزادت درقفس نقطه هایش اسیرنمی گردد/عصیانت بردیوار های بن بستش می کوبد|/تومنتظرمیهمانی ومن میزبان اندیشه ات تا همیشه….
سپاس . ای کاش زنده بود….
به همه ی دوستام میگم مهاجر کجاست….
چاکر هرچی وهرکی که یادی از دکتر میکند
دکتر نگران نباش گرچه مردان قبیله همگی کشته شدند توی گهواره ی چوبی پسری هست هنوز
کاش دکتر زنده بود و در این شرایط کمکمان می کرد تا بر زورگویان پیروز باشیم.
عالیه
دکتر کار خودشو عالی انجام داد حالا نوبت ماست .
ممنون به خاطر تلاش های سازندتون .
بسیار عالی. اجرتان با خدا. مظلومیت دکتر کمی جبران شد
وقتی فقط 16 سال داشتم با افکار و کتاب های دکتر شریعتی آشنا شدم. زمانی که چون لوح سفیدی بودم و تشنه یاد گیری و چه خوش شانس بودم من که در اوج نوجوانی این موهبت نصیبم شدو حالاپس از این سال های طولانی که گذشته هنوز کتاب های دکتر را می خوانم و هنوز همان احساسات خوش 16 سالگی در من زنده و تازه است. امیدوارم همه 16 ساله های امروز تجربه مرا مزه مزه کنند و از هر لحظه اش لذت ببرند. اما ÷س از رسیدن به آگاهی » دیگر نخواهی توانست زندگی آرام و راحتی داشته باشی.
سلام دوست عزیز
جمله آخر شما نشان از آگاهی شماست.در مورد مطالب استاد راهنمایی خواستم.
shams.roohollah@google.com
هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
روح های بزرگی چون دکتر عزیز در قالب توصیف کلمات چون منی نمی آید بزرگ بود و آزاده و فریاد آزادیخواهی وخداجوییش تا ابد در گوش زمان جاری خواهد بود
بهره گرفتن قطره ای از دریای معرفتش خود دریاییست
خدایا به من صبر در نومیدی، فداکاری در سکوت، عظمت بی نام، ایمان بی ریا، دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند،روزی کن!
هرگز برایم نمرده ای و همیشه با تو سخن می گویم گو اینکه در کنارم هستی و می شنوی ام دوستت دارم و همیشه دوستت خواهم داشت هر سال در هر کجا که باشم سالگردشهادتت به حسینیه ارشاد می آیم تا با دیدن دوست دارانت شاد شوم هر چند امسال طور دیگری بود…کاش بود در این زمانه همچون تویی… کاش…
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
دکتر علی شریعتی بزرگترین اسلام شناس دنیا
دستت طلا
زنده شهید شریعتی
همیشه روحش شاد
شب…سکوت…کویر…شریعتی…و…من
دوستدار شریعتی و دوستدارانش
خیلی حال کردم
ارادتمند شما
مانده در کویر
یاعلی
خیلی عالیه آفرین
البته من مدتها قبل عکسهای این مرد مبارز را دانلود کرده بودم ولی مهم است که نسل جدید بداند در شرایطی که همه دانشجویان فکر میکردندتنها راه سرنگونی رژیم قبلی مبارزه مسلحانه با تفکرات کمونیستی میتواند باشد. او جلوه ای زیبا- سیاسی و امروزی از اسلام برای دانشجویان ترسیم و بیکباره همه دانشجویان را از مکاتب مختلف به اسلام متوجه ساخت و دیری نپایید که مبارزه رنگ وبویی عمدتا اسلامی به خود گرفت.او هم مانند کسروی عاشق این انقلاب بود ولی نه معشوق آن.یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
شاد باد روح بزرگ و بلند خورشید شب های کویر دکتر علی شریعتی . یادمان باشد که هیچ گاه خوب ها و خوبی ها از بردنی نیستند.
سلام.خیلی خوبه موفق باشید به ما هم سر بزنید
خوشحالم که هنوز هم هستند کسانیکه معلم بزرگ بشریت را میشناسند از شما تشکر میکنم
من وقتی هبوط را خواندم چنان به وجد امدم که فریاد کشیدم
انجا که از فلسفه خلقت زن ملیح ترین زوایای روح بشری را تحریک میکرد و اب روشن مهر به پای رابطه ها میریخت
هبوط شاید70 الی 80 صفحه بیشتر نباشد ولی از نظر من با کمدی الهی دانته برابری میکند
بی تردید دکتر از گروه مردانیست که ایرانیان به داشتن چنین شخصیت بزرگ و دانایی مفتخر خواهند بود رحمت بر مادرانی که چنین فرزندانی تربیت میکنند
میخواهم با جملاتی همه احساسم را بگویم ولی مگر میشود . به خواهران خوبم توصیه برادرانه ای دارم که فاطمه فاطمه را بخوانند
سلام
آقا ممنون از مطالبتون در مورد دکتر علی شریعتی ان شا ا… بیشتر بشه
ای کاش بود و………………..
سلام از دوستان میخواهم به وبلاگ من هم سری بزنند ونظر دهند http://sharyatiandishesabz.blogfa.com/
خانه ام آتش گرفته است آتشی جانسوز . ای کاش می بود و ……………………………
خدایا دل مرا آن قدر صاف بگردان ” تا قبل از پایین
آمدن دستم” دعایم مستجاب شود. “از آن بزرگوار”
بسیار سپاسگزارم.
اینجاست که از زبان دکتر باید گفت :
بودیم و کسی باس نمی داشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
دکتر روشنفکر بودامانه روشنفکری مانند کسروی
اویک مسلمان واقعی بود
یک شیعه ی مخلص
یک مبارز بی نظیر
یک رهبر بزرگ
یک انسان آزاده
یک شهید سرافراز
دریک کلام یک مومن واقی بود
روحش شادوراهش پررهرو
واقعا او یک جامعه شناس واقعی بود ولی درفضای اسلام شناسی طفل راه بود ولی بالفاظی ادای ادم حسابیها را درمیاورد.خدا ازسر گناهانش بگذرد. لطفا یک جمله ازامام در باره او برای شناخت بیشتر وی بیاورید.البته ازخودتان نسازید بلکه مستند باشد. جواب الزامی است درغیر این صورت تعاریف بالا کشک است با تشکر.
این سخنان، قضاوت آیتالله مرتضی مطهری در آستانه انقلاب 1357 و در نامهای خصوصی به آیتالله خمینی درباره دکتر علی شریعتی است. او چنان از شریعتی برآشفته بود که حتی از آن را تدبیر خداوند مینامید.(متن کامل نامه را در شیخ شهید- انتشارات صدرا- صص39-46 ببینید) اما مگر شریعتی چه کرد که علاوه بر روحانیون سنتی، دشمنی روحانیان نوگرا را هم بهجان خرید؟
رویارویی شریعتی با روحانیت را باید در برنامه فکری او جستجو کرد. او که آهنگ ارائه تفسیری نو از دین داشت چارهای جز رویارویی با بخش بزرگی از ذهنیت مذهبی جامعه ایران نداشت و متولیان تفسیر غالب مذهبی هم روحانیان بودند.
بنابراین در گام اول این تفسیرهای شریعتی از دین بود که مناقشهانگیز شد. از طرفی شریعتی مجبور به نقد ساختار سازمانی و فکری روحانیت هم بود، چرا که مگر میتوان از دین سخن گفت و از متولیان آن چیزی نگفت؟ از اینجا بود که مناقشهی اولیه به رویارویی جدی منجر شد که تا تکفیر رسمی شریعتی نیز پیش رفت.
شریعتی بارها تاکید میکند که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی» (م.آ.20- ص119) «آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است» (م.آ.9- ص193)
«[در اسلام] سازمانی به نام روحانیت(Clerge) نیست و کسی روحانی حرفهای نمیشود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است.» (م.آ.22- ص198) «در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی و متخصص و غیرمتخصص است نه مقدس و غیر مقدس، متبرک و غیرمتبرک، روحانی و مادی، مرید و مراد.» (م.آ.4- ص390) «روحانی بارها گفتهام، که هم مفهومش و هم مصداقش و هم لفظش از فرنگ آمده خیلی هم تازه! همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غربزدگی»(م.آ.7- ص101) در سال 1351 و در اوج سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد، پدرش استاد محمدتقی شریعتی طی نامهای به فرزند، از او میخواهد که در انتقاد از روحانیان و تاریخ آنان، احتیاط بیشتری کند.
آنچنان که از پاسخ علی شریعتی برمیآید، استاد در بخشی از نامهاش مینویسد: «اگر امثال مجلسی را در عصر صفویه برای عملی که در ظاهر به نظر ما خلاف میآید، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانه تخطئه کنیم، برای خواجه نصیر که بر خلاف دستور صریح قرآن که «ان المساجد للله» زمین را بهرسم مغول در برابر هولاکو میبوسیده، چه باید گفت؟ و اگر همه اینها را خطاکار بدانیم برای شیعه چه و که میماند؟»
شریعتی در پاسخ به پدرش مینویسد:«واقعا شیعه هیچ کس و هیچ چیز دیگر ندارد؟» و در ادامه همان سخن مشهورش را میگوید:«اکنون خوشبختانه، همانطور که دکتر تز «اقتصاد منهای نفت» را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آنرا از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهانبینی انحرافی و خرافی و جهالتپرور و تقلیدسازی، که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام، آزاد شده است.»
با افزایش حملات روحانیان به شریعتی نقدهای او نیز تندتر شد. مرحوم مهندس بازرگان درباره ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت مینویسد:«روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلا نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شده، عهدهدار مقام مکتسب آنها گردد[…] خلاصه، نامحرم و خارج از خانواده نباشد و دکانی در برابر دکان مالوف باز نشود.»(سعیدی- شخصیت و اندیشه شریعتی- ص23)
نقدهای بیپروای شریعتی به روحانیت از یک طرف و تفسیرهای نوگرایانه او از مفاهیم دینی از سوی دیگر، در ابتدا روحانیت سنتی را در برابر او قرار داد. در مرحله اول واعظان برخی مساجد تهران علیه شریعتی وارد میدان شدندکه مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی،شیخ محمد علی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران را نیز باید اضافه کرد. آنان شریعتی را متهم به سنیگری، وهابیگری و مخالفت با اصول شیعه میکردند. در یکی از اسناد ساواک آمده است:« سید رضا صدر، امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبتهای خصوصی گفته است من از آیتالله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامههایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت میکنند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج1-ص397)
در همین زمان حجه الاسلام محمد علی انصاری با انتشار جزوهای در نقد شریعتی نوشت:« تو به عنوان یک مومن و یک واعظ نباید محاسن خود را بتراشی، باید سخنرانیهایت را با نام خدا و پیغمبر شروع کنی، اهل بدعت را لعن و نفرین کنی، با ذکر مصائب امام حسین چشمان حضار را غرق در اشک و آه کنی و در پایان هم علاوه بر دعا برای سعادت مسلمانان از خدا بخواهی که در فرج امام زمان تعجیل فرماید.» ( علی رهنما-مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد- ص384)
با انتشار سخنرانیهای جدید شریعتی همچون «تشیع علوی و تشیع صفوی» و «پدر، مادر، ما متهمیم»، حمله به شریعتی تندتر شد. حتی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد و از دولت خواست که با وی بعنوان جنایتکار و خرابکار برخورد کند. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داده بود که «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیده است.»(همان- ص389)
در همین ایام آیتالله مطهری با حسینیه ارشاد دچار اختلافات شدیدی در نحوه برگزاری مراسم و سخنرانان آن – از جمله شریعتی – شده بود و نهایتا به جدایی کامل او از ارشاد در اواخر سال 1349منجر شد. مطهری پس از خروج از ارشاد تلاش کرد تا نقد شریعتی و نوشتهها و گفتههای او را سازماندهی کند. در این زمان مجموعهای سه جلدی به قلم حسین روشنی در نقد شریعتی منتشر شد که بر اساس اسناد ساواک آیتالله مطهری در تدوین آن نقش داشت. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«بنظر میرسد جزوهای در حال تدوین است که در این جزوه بر رد گفتههای دکتر شریعتی مسائلی ذکر شده و در عین حال اشکالاتی را که بر او گرفتهاند نگاشته شده است. جزوه مذکور توسط آقای روشن، پیشنماز مسجد الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارک خیام با همکاری عدهای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تکمیل میباشد.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص21) این گزارش در تاریخ 21/2/1351 تهیه شده است.
همزمان برخی روحانیون نوگرای حوزه قم نیز نقد شریعتی را آغاز کردند. در همین راستا آیتالله ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر میداند. چندی بعد مقالهای دیگر توسط آیتالله مکارم در همین نشریه منتشر شد که در آن نظریه دیگر شریعتی مبنی بر اینکه میوه ممنوع بهشتی «آگاهی» بوده است رد شده بود. مکارم شیرازی به شریعتی توصیه کرده بود که قبل از ارائه نظراتش با اهل فن مشورت کند. مجله مکتب اسلام قبل از آن هم در پاسخ به پرسش شریعتی درباره دعای ندبه که در جزوه «انتظار مکتب اعتراض» مطرح کرده بود، وی را به تندی نقد کرده بود.
برخی از این نقدها پاسخ شریعتی را نیز در پی داشت. او چند نامه به مکتب اسلام نوشته و به برخی دیگر از منتقدان خود نیز پاسخ داده است. برای نمونه او در پاسخ به یکی از این کتابها با عنوان «دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعی و دکتر علی شریعتی» نامهای تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیتالله گلپایگانی و دیگر آیات عظام نیز فرستاد.
پیش از تعطیلی حسینیه ارشاد برخی مراجع حوزه علمیه نیز علیه شریعتی تحریک میشدند. در یکی دیگر از اسناد ساواک آمده است:«اخیرا از طلاب قم نزد آیتالله شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد، آقای مرعشی گفته من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص11)
اوایل شهریور 1351، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند که اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند که در آن مقلدان از حضور در ارشاد و یا مطالعه کتب منتشرشده توسط آن منع شده بودند. نهم آبانماه نیز آیتالله سید محمدصادق روحانی در پاسخ به استفتایی که درباره حسینیه ارشاد علی شریعتی شده بود، نوشت: «نشریات اخیر موسسه فوقالذکر و سخنرانیهای نامبرده در این ایام پا به مرحله خطرناکی گذاشته…هرگز تصور نمیرفت…کار محاربه با تشیع و شیعهگری و محاربه با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد که موسسهای اینگونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانیهای زهرآلودی در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شرکت در مجالس آنرا حرام میدانم.» چهاردهم آبان نیز فتوایی مشابه توسط آیتالله سید حسن طباطبایی قمی منتشر شد. ( اسناد انقلاب اسلامی- ج5-ص145)
با انتشار این فتاوی رسمی، زمینه تعطیلی ارشاد فراهم شد و در همان آبانماه 1351حسینیه ارشاد تعطیل گردید و شریعتی متواری شد. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. دریکی از اسناد مربوط به این ایام به جلسهای در منزل شیخ حسین لنکرانی اشاره شده وآمده است: «وی در این جلسه بیشتر وقتش را به نقل مطالب کتب تالیف دکتر علی شریعتی بهخصوص کتاب کویر گذراند و به حضار توصیه میکرد آنها هم درباره نامبرده در هیچجا سکوت نکنند. حسین مجاهد[یکی از حضار] میگفت چون آخوندها حاکم بر دستگاه هستند بهموقع فساد شریعتی را تشخیص داده و حسینیه ارشاد را تعطیل کردند.» (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص112) در یکی از اسناد پیشنهاد شده بود:«چنانچه صلاح باشد مسئولیت اداره این حسینیه به عهده یکی از مراجع تقلید واگذار گردد تا هم دولت راحت شود و هم به این تشنجات پایان داده شود.»(همان- ص113)
از این زمان کلیه کتابهای شریعتی «مضره و تحریک آمیز» تشخیص داده شده و ممنوع اعلام شد.(همان-ص139) شریعتی نهایتا بهدلیل دستگیری پدرش، در تیرماه 1352 خود را تسلیم کرد و زندانی شد. حدود یک ماه پس از دستگیری شریعتی در یکی از اسناد ساواک آمده است: «روز دوشنبه 15/5/1352 دکتر سید محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی […] حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت بهم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت.» (عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری-ص444)
همزمان کتاب بررسی و نقد، نوشته حسین روشنی که پیشتر ذکر آن رفته است، از سوی ساواک کتاب مفیدی تشخیص داده شد و پیشنهاد توزیع آن مطرح گردید. (شریعتی به روایت اسناد ساواک-ج2-ص213) لیکن در گزارشی دیگر،از آنجا که حتی این نقد ممکن است خواننده را به خواندن آثار شریعتی ترغیب کند و «کلیه آثار او مضره و تحریک آمیز است» با توزیع نقد آثار وی نیز مخالفت شد! (همان- ص216)
در اواخر اسفند ماه 1352، پس از 18 ماه حبس انفرادی، علی شریعتی آزاد و خانهنشین شد. بلافاصله پس از آزادی او موج جدیدی از فتواها علیه او آغاز گردید. آیتالله سید ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشته بود:«هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.»(اسناد انقلاب اسلامی-ج2- ص206)
علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت:«اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده[ام]… نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینیاسلامی غیرقابل قبول است.» آیتالله سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین آیتالله سید علی اصفهانی اعلام کرد:«نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است» و خرید و فروش کتب مذکور را حرام اعلام کرد. با اینهمه فروش کتابهای شریعتی بصورت مخفیانه و غیرقانونی هر روز گسترش بیشتری مییافت.
اردیبهشت 1356 شریعتی موفق شد که از ایران خارج شود، لیکن سرنوشت چیز دیگری در آستین داشت. او روز 29 خرداد 1356 در انگلستان درگذشت و مبارزان را در حیرتی بزرگ فرو برد. آخرین فتواهای مذهبی علیه شریعتی پس از مرگ وی آغاز شد. در این زمان حضرات آیات ابوالقاسم خویی، شهابالدین مرعشی نجفی،شاهرودی،عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و… فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از آیتالله خمینی صادر شود لیکن ایشان در اینباره همواره سکوت کرد. در یکی از اسناد ساواک آمده است:«شدیدترین وضع اختلافات بین طرفداران شریعتی و مخالفین وی فعلا در مدرسه حقانی است، زیرا یکی از مدرسین آن مدرسه به نام مصباح یزدی که از موسسین در راه حق نیز میباشد، از مخالفین سرسخت شریعتی است.
لذا طرفداران شریعتی در جلسات درس وی شرکت نکرده و مقالاتی را بر رد شریعتی مینویسد پاره میکنند و شاگردان مصباح هم مقالات شریعتی را پاره میکنند…قرار است برای چهلم مصطفی خمینی، آقای مرتضی حایری به اتفاق شهابالدین اشراقی به عراق مسافرت کنند و شهابالدین اشراقی در این مسافرت نامهای از خمینی بگیرد که صراحتا در آن بنویسد شریعتی از ما نیست، او را نفی کند… اگر چنین اعلامی از جانب خمینی در مورد شریعتی صادر شود، دیگر طرفداران شریعتی ساکت شده و بکلی از بین خواهند رفت. »(همان- ص368)
آیت الله محمد یزدی – رئیس سابق قوه قضائیه و رئیس جامعه مدرسین قم- در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد:«آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیتالله حسین نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود…بعضیها صریحا شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند… پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست.» (خاطرات-481) به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به آیتالله خمینی نیز که بعدها وارد حکومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده بودند.
کمتر از 6 ماه از مرگ نابهنگام شریعتی، نگذشته بود که در اوج تکفیرها و تفسیقهای نیروهای سنتی مذهبی درباره وی، نامهای به امضای مهندس مهدی بازرگان و آیتالله مرتضی مطهری منتشر شد. این نامه که به خط آیتالله مطهری نگاشته شده، تاریخ 23/9/1356 را بر خود دارد. انتشار نامه مهندس بازرگان و آیتالله مطهری درباره شریعتی ابعاد گسترده مناقشه بر سر او را آشکارتر کرد. آیتالله مطهری، نامه را چنین آغاز میکند: «نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادلنظر در این مسائل را ضرور دانستیم.»
در ادامه نامه آمده است: «اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساسی است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است» اما در این نامه آنچه مناقشهها را افزون کرد، بخش پایانی آن بود. نویسنده نامه در این بخش آورده بود: «ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت […] است»
مهندس بازرگان چندی پس از انتشار این نامه و واکنشهای محافل سیاسی و روشنفکری، اعلام کرد که امضای خود را از این نامه پس میگیرد. ظاهرا متن نامه را آیتالله مطهری بدون موافقت نهایی بازرگان منتشر کرده بود. اما انتقاد آیتالله مطهری با شریعتی، در این نامه، بعدها به مخالفتی همهجانبه تبدیل شد که نمونه آنرا در نامهای که به آیتالله خمینی نوشت و بخشی از آن در ابتدای این نوشته آمده است را دیدیم. مطهری در همان نامه خطاب به رهبر فقید انقلاب مینویسد: «عجباً! میخواهند با اندیشههایی که چکیده افکار ماسینیون مستشار وزارت مستعمرات فرانسه در شمال آفریقا و سرپرست مبلغان مسیحی در مصر و افکار گورویچ یهودی ماتریالیست و اندیشههای ژان پل سارتر اگزیستانسیالیست ضدخدا و عقاید دورکهایم جامعهشناس ضدمذهب است، اسلام نوین بسازند، پس وعلیالاسلام السلام»
بالاخره رویارویی روحانیت و شریعتی به سطح نوگراترین روحانیان همدوره شریعتی نیز کشیده شد چرا که از دیدگاه همه روحانیان، آنچنان که در نامه علنی مطهری نیز آمده بود، شریعتی از برخی مسلمات «فقه اسلامی» عدول کرده بود و این برای روحانیان قابل تحمل نبود. با اینهمه بعدها بسیاری از سخنان شریعتی به میان مردم رفت و تبدیل به مسلمات تفکر شیعی معاصر ایران شد، چنانچه روحانیان نیز به ناچاربخشی از این نقدها را پذیرفتند.
سلام دوستان!
هرکسی حرفی برای گفتن داشته باشد خواسته یا ناخواسته موافق ومخالف پیدامیکند
معلم شهید نیز از این امر عاری نیست.
روحانیون چیزی را که هیچ کس هیچ وقت در آن شبهه وارد نکرده جزء مسلمات فقه اسلامی می دانند. واقعا دکتر شریعتی همه یشان را تکان داد و به فکر واداشت. چون حتی شده برای پاسخ به دکتر شریعتی روحانیون مجبور به فکر کردن شدند! چیزهایی که الان برای نسل ما خیلی مسلم است مثل جهاد در راه خدا و تشکیل حکومت اسلامی و رهبری معصوم بر جامعه اسلامی و .. در زمان دکتر شریعتی اصلا روحانیون قبول نداشتند و می گفتند فقط بنشینید و توی سرتان بزنید بر مرگ امام حسین و حضرت فاطمه. حضرت علی را همه که دوست داشته باشید یک مسلمان واقعی هستید و به بهشت می روید! همین روحانیونی که الان داعیه دار حکومت اسلامی شده اند در زمان دکتر شریعتی به خاطر طرح همین مسائل او را تکفیر کردند.
برای شادی روح دکتر شریعتی صلوات
ممنون از این متن پر محتوا…
جالبه که شما خمینی رو میزانی برای حق بودن حرفها و اشخاص میدونی!
((ایا حق را از روی انسانی می سنجید یا انسان ها را از روی حق))
پاسخ کتر علی شریعتی (فکر کنم در نقل قولی از امام علی) به بعضی از مخالف های نا اگاه
باور کن حرفت ارزش این همه متن رو نداشت ولی به این دلیل نوشتم که حرف از خدا و اخرت و بخشش زدی و خودتو در مقام قضاوت دیدی.
سلام
چرا همه چیزو یا سیاه ویا سفید میبینید من خیلی خیلی در مورد اقای شریعتی مطالعه ندارم اما میدونم بعد از 14 معصوم (ع) ما معصوم نداریم البته انقدر از جناب دکتر میدانم که دیدگاهی زیبا وخاص نسبت به امور داشتند وشاید امام خمینی (ره) هم به ان توجه داشته اند و اینکه هر مسئله ای را باید از کاردانش پرسید خوب مسایل دینی را حوزه علمیه ومراجع بهتر میدانند تا من وشما زیبا سخن گفتن دلیل درستی نیست و همچنین زیاد اطلاع داشتن دلیل کافی برای عقل شاید اقای شریعتی باید سالها بیشتر زندگی میکرد تا کمال سخنانش اشکار میشد و حرف وراهش نیمه تمام ماند ودوستانش مسیری طبق سلیقه خود را میرون نه دکتر به هر حال هر سخنی را باید شنید و بهترین ان را گلچین کرد
یاد منصور حلاج افتادم که جرمش افشای اسرار بود
گاهی ما مردم عادی با هوچی گری و قیل و قال فرصت افشای حقیقت را نمیدهیم
به هر حال اختلاف نظر باعث رشد میشه به شرطی حدود رعایت بشه
اصلا مگه امام ، امام بود و مگه که بود ؟
امام به لفظ عرفی نه اما در معنای کل یعنی پیشوا
امام خمینی پیشوای ما بود چون اسلام را بعد از مدت ها آبیاری کرد
سلام. یه دنیا ممنون خیلی خوب بود.
خصوصا عکس قبر دکتر رو تا حالا ندیده بودم…
موفق باشید…
دمتون گرم عکس ها خبلی جالب هستند
آقای علی شریعت زاده سلام
خسته نباشید راه دوری نروید . شما 4 کلمه از همان امامتان بیاورید که در سطح تعلیمات شهید شریعتی باشد . امام شما امامت را وامدار او میباشد وگرنه امام شما یک طلبه بود و همین و بس
ای کاش بود و می دید این روزگار را ای کاش درود بر روحش
دکتر شریعتی استاد انقلاب بود
بابت زحمت های شما واقعا ممنونم عکس ها جالب بود
زندگی:عشق خدا شریعتی
ترجیح میدهم راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم
از زحماتتان ممنونم امیدوارم هر روز به این گفته ها بیا فزایید
درود بر روح پاک دکتر شریعتی
ترجیح میدهم باکفشهایم درخیابان باشم وذکر خدا کنم
نه اینکه درمسجد باشم وبه کفشهایم فکرکنم.
روحش شاد
این خیلی خوبه
ولی مهمتر اینه که کی پاتو تو کفشات میکنی
تقدیم به روح بزرگ استاد:
تو نشانه ای ناب وپاک ازخدایی
تورااندیشه مقدس بوده است/واندیشه ی مقدس من،روشنی ذهن توست/زبان ذهن تو، که چه زیباازقلب قلمت جاری شد/عشقی که در اندیشه ی من نشسته است/لبریزازعشق اهورایی توست/عشقی که سکوتت درکالبدکلماتش نمی گنجد/روح آزادت درقفس نقطه هایش اسیرنمی گردد/عصیانت بردیوار های بن بستش می کوبد|/تومنتظرمیهمانی ومن میزبان اندیشه ات تا همیشه….
با سلام
وبسایت خوبی دارین مطالبش هم بدر خوره
لطفا ما رو هم به عنوان یک دوست دیگر شریعتی لینک کنید من هم شما رو لینک خواهم کرد
با تشکر مدیر سایت بروبچ