گزیده سخنان

با درود ، وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی در نظر دارد تا گزیده ای از سخنان دکتر علی شریعتی را در اختیار مردم قرار دهد ، به همین جهت از بازدیدکنندگان خود درخواست کمک کرده و به آنان توصیه می کند تا در این مکان سخنانی که از دکتر علی شریعتی به یاد دارند را ارسال کنند؛ هم اکنون سخنان بسیاری توسط علاقه مندان ارسال گردیده است شما نیز می توانید یکی از آنها باشید، اما آنچه تفاوت دوستان را از هم محسوس می کند ذکر منبع در سخن هاست. لطفاً در ذکر منبع کوشا باشید.

  • لطفا منابع سخن را ذکر کنید
  • به علت بالا بودن مقدار سخنان، ما نمی توانیم همه سخنان را بررسی کنیم، اما می توانیم بگوییم سخنانی که منبع در آنها ذکر نشده است غیر قابل اعتماد هستند.

با سپاس اِنی کاظمی

1,544 دیدگاه دربارهٔ «گزیده سخنان»

  1. در این مثنوی بزرگ طبیعت ، مصراعی ناتمامیم که وجودمان در پی یک بیت شدن !
    معلم بزرگ ؛ شهید ازاد ؛ دکتر شریعتی

  2. ترجیح میدهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم ، تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفش هایم فکر کنم .!

    1. این جمله ماله دکتر نیست و یکی از دیالوگهای یکی از فیلمای مارلون برانئست که اسمه فیلمش یادم نمیاد ولی تو صفحه فیس بوک دکتر اسمش هست

    2. این جمله ماله دکتر نیست و یکی از دیالوگهای یکی از فیلمای مارلون براندوست که اسمه فیلمش یادم نمیاد ولی تو صفحه فیس بوک دکتر اسمش هست

  3. بیتا مهدی زاده

    هر چه هست برای مصلحتی است,

    هر که هست به خاطر منفعتی است,

    هیچ چیز به “خودش” نمی ارزد,

    هیچ کس به “خودش” چیزی نیست,

    همه چیز را و همه کس را برای سودی و فایده ای گذاشته اند.

    “هبوط در کویر”(دکتر علی شریعتی)

  4. بیتا مهدی زاده

    حقیقت را قربانی مصلحت نمی کنم!
    دکتر شریعتی

    برایت دعا می کنم،خدا از تو بگیرد آنچه را که،خدا را از تو می گیرد!

    حسین (ع)بیش تر از آب تشنه ی لبیک بود!
    افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگ نرین دردش را بی آبی نامیدند!

  5. نامم را پدرم نام خانوادگیم را هم اجدادم انتخاب کردند بگذارید راهم را خودم انتخاب کنم

  6. فهمیدن و نفهمیدن

    تو هرچه می خواهی باش ، اما … آدم باش !!!

    چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم،

    آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!

    مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

    پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

    امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .

    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

  7. مگر نه این است که سرمایه آدمی به حرف هایی است که برای نگفتن دارد ،حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرو نمی آورند………………

  8. اجمل سلطان

    سلامتی باد بر شما ای دوستاداران شعر و ادب/
    جه خوش گفت آغای دوکتور شریعتی
    وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب

  9. طیبه اسدابادی

    حقیقت انسان به آنچه که اظهار می کند نیست، بلکه حقیقت وی نهفته در درونش است،
    پس هرگاه خواستی کسی را بشناسی نه به گفته هایش بل به ناگفته هایش گوش بسپار………..(شهید عرصه اندیشه های اهورایی:دکتر شریعتی)

  10. دل یعنی چه؟
    دل یعنی دل،
    نه یعنی مغز
    مغز از آن صاحب مغز است و صاحب مغز متعلق به خانواده اش و خانواده اش منسوب به شهرش
    و شهرش مربوط به مملکتش
    ببین چه حسابش روشن است و معین و منطقی ! مو به درزش نمی رود!
    مغز یکی از اعضائ پیکر صاحبش است. همین!
    اما دل معجزه بزرگ و شگفتی است. حساب دیگری دارد.
    دل چیست؟ دل آن آدم فهمیده اهل درد خوب با حالت لطیف عمیق مرموزی است که در اعماق درون بعضی از موجودات راست بالای دو پا مخفی است

  11. خدا به همان اندازه که برای کسانی که جز فهمیدن نمی دانند دیر یاب است,به همان اندازه برای کسانی که جز دوست داشتن نمی فهمند ,به اسانی بوی یک گل استشمام میشود

  12. قلم توتم من است ، توتم ماست ، به قلمم سوگند ، به خون سیاهی که از حلقومش می چکد سوگند ، به رشحه ی خونی که از زبانش می تراود سوگند ، به ضجه های دردی که از سینه اش بر می آید سوگند…

    که توتم مقدسم را نمی فروشم ، نمی کشم ، گوشت و خونش را نمی خورم ، به دست زورش تسلیم نمی کنم ، به کیسه زرش نمی بخشم ، به سر انگشت تزویرش نمی سپارم

    دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم ، چشم هایم را کور می کنم ، گوشهایم را کر می کنم ، پاهایم را می شکنم ، انگشتم را بند بند می برم ، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم ، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم….

    اما قلمم را به بیگانه نمی دهم

    به جان او سوگند که جان را فدیه اش می کنم ، اسماعیلم را قربانیش می کنم ، به خون سیاه او سوگند که در غدیر خون سرخم غوطه می خورم ، به فرمان او ، هر جا مرا بخواند ، هر جا مرا براند، در طاعتش درنگ نمی کنم.

    قلم توتم من است ، امانت روح القدس من است ، ودیعه مریم پاک من است ، صلیب مقدس من است ، در وفای او ، اسیر قیصر نمی شوم ، زرخرید یهود نمی شوم ، تسلیم فریسان نمی شوم.

    بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم کشند ، به چهار میخم کوبند ، تا او که استوانه حیاتم بوده است ، صلیب مرگم شود ، شاهد رسالتم گردد ، گواه شهادتم باشد تا خدا ببیند که به نامجویی ، بر قلمم بالا نرفته ام ، تا خلق بداند که به کامجویی بر سفره گوشت حرام توتمم ننشته ام…..

    …… هر کسی را ، هر قبیله ای را توتمی است ؛ توتم من ، توتم قبیله من قلم است.

    قلم زبان خدا است ، قلم امانت آدم است ، قلم ودیعه عشق است ، هر کسی توتمی دارد

    و قلم توتم من است

    و قلم توتم ما است.

  13. طواف
    —————————————————
    خدا ،قلب جهان است،محور وجود است،کانون عالمی است که بر گردش طواف می کند،و تو در این منظومه ،چه در کعبه ،چه در عالم،یک ذره ای،ذره ای در حرکت،هر لحظه جایی،یک حرکت همیشگی،فقط یک وضعی،و هر دم در وضعی ،هماره در تغییر ،در شدن،در طواف و اما همیشه و همه جا،فاصله ات با او ،با کعبه،ثابت!دوری و نزدیکی ات بسته به این است که در این دایرهٔ گردنده،چه شعاعی را انتخاب کرده باشی.دور یا نزدیک،ولی هرگز به کعبه نمی چسبی ،هرگز در کنار کعبه نمی ایستی،که توقف نیست،که برای تو ثبوت نیست ،که وحدت وجود نیست ،توحید است.گرداب انسان ها بر گرد کعبه چرخ می خورد و آنچه پیدا است،تنها انسان است ،این جا است که می توانی مردم را ببینی و مرد و زن نبینی، این و آن نبینی ،من و او و تو وآنها را نبینی، کلی را ببینی،جزئی را نبینی،فرد در کلی انسان حل شده است، فناء فرد است،اما نه در خدا،در ما،در انسان،در مردم،بهتر است بگویم:در امت!اما فنایی در جهت خدا ،برای خدا در طواف خدا!

  14. پروردگار مهربان من، از دوزخ این بهشت رهایی ام بخش! در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است و هر زمزمه ای بانگ عزایی و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی رنجزای گسترده ای. در هراس دم می زنم، در بیقراری زندگی می کنم و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است. هیچ کس، هیچ چیز در اینجا “به خود” هیچ نیست. “بودن من” بی مخاطب مانده است. من در این بهشت، همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم. “تو قلب بیگانه را می شناسی که خود در سرزمین وجود بیگانه بوده ای!” “کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم…

  15. به من تکیه کن!من تمام هستی ام را دامنی می کنم تا تو سرت را بر ان بنهی!تمام روحم را اغوشی می سازم تا تو در ان از هراس بیا سایی!تمام نیرویی را که در دوست داشتن دارم دستی می کنم تا چهره و گیسویت را نوازش کند!تمام بودن خود را زانویی میکنم تا بر ان به خواب روی!خود را,تمام خود را به تو می سپارم تا هر چه بخواهی از ان بیاشامی,از ان برگیری,هر چه بخواهی از ان بسازی ,هر گونه بخواهی باشم!
    از این لحظه مرا داشته باش

  16. وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود

    دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد

  17. جهان برایم دیگر هیچ نداشت،و من دلیر ،مغرور و بی نیاز اما نه از دلیری و غرور واستغنا که از نداشتن از نخواستن ،زندگی کوچکتر از آن بود که مرا برنجاند و زشت تر از آن که دلم بر آن بلرزد ، هستی تهی تر از آن که به دست آوردنی مرا زبون سازد و من تهیدست تر از آن که از دست دادنی مرا بترساند. شریعتی

  18. رنجی که همیشه آزارم میداد اکنون به نهایت رسیده است ،چنان رشد کرده است که از هستی من بزرگتر شده است و احساس می کنم که در زیر فشار هر روز سنگینترش به زانو در می آیم ، بسیار نزدیک است مرگ و جنون را در یک قدمی خود می بینم ، سخت تنها مانده ام ،چه سخت است تنهایی در انبوه جمعیتی که از همه سو مرا احاطه کرده اند ، از تنهایی وسکوت وحشت داشتن و از ازدحام و غوغا خفقان گرفتن ….من ماندهام معطل ومردد که چکار کنم ،قالب های آدم همه تعیین شده و مشخص است ، و من نمی توانم خودم را در هیچکدام بگنجانم، در بیرون این قالب تنها مانده ام . دکتر شریعتی

  19. میرزامحمدی

    خدایا! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم، و مردنی عطا کن که، بر بیهودگیش، سوگوار نباشم.

  20. مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سالها مذهبی ماندم بی آنکه خدایی داشته باشم از سهرابه سپهریه”مراجعه به کتاب هنوز در سفرم”

    هراس من همه از مردن در سرزمینیست که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد!! …….از شاملوست
    هرگز از مرگ نهراسیده ام
    اگر چه دستانش از ابتذال، شکننده تر بود.
    هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است
    که مزد گورکن
    از آزادی آدمی
    افزون تر باشد
    احمد شاملو
    “امیدوارم اشکالات به حداقل برسد خیلی از نقل قول ها دقییق نیست ”
    مذهب شوخی سنگنی بود رو در کتاب هنوز در سفرم خوندم اما بازم تایید نمیکنم که حتما از او باشه ممکنه از نویسنده خارجی باشه که او ازش استفاده کرده باشه خیلی امانت داری نشده کلا ! حتی دکتر شریعتی خیلی از سخنانش از دیگران هست و چون برش داده میشه حرفا که گزیده ای بشه چنین وضعی پیدا میکنه.
    به قول مدیر سایت بدرود

    1. سلام
      موافقم با منتقد محترم
      اگه قرار هست نوشته ها و جملات دکتر باشه باید جانب امانت رعایت شه وگرنه دیگه خیلی از این جملات برا ایشون نخواهد بود
      خیلی از نوشته ها کم و زیاده
      بیایید تا دقیقشو نمی دونیم ننویسیم!!!
      اما به هر حال اینم بد نیست … قابل تحسینه …ولی مثلا فقط آخرش بنویسیم یه مدت پیش یه جایی شنیدیم که لاقل بقیه بدونن ممکنه دقیقه دقیق نباشه
      موفق باشید!!

  21. سلام و خسته نباشید.

    شعری از استاد

    دورتر ، دیرتر

    روزی از روزها ،
    شبی از شب ها ،
    خواهم افتاد و خواهم مرد ،
    اما می خواهم هر چه بیشتر بروم .
    تا هر چه دورتر بیفتم ،
    تا هر چه دیرتر بیفتم ،
    هر چه دیرتر و دورتر بمیرم .
    نمی خواهم حتی یک گام یا یک لحظه ،
    پیش از آن که می توانسته ام بروم و بمانم ،
    افتاده باشم و جان داده باشم ، همین .

    دکتر علی شریعتی

  22. اما آنها نماز اجاره ای می خوانند ، روزه اجاره ای می گیرند ، مثلاً یک سال نماز به صد تومان ! یک سال روزه به دویست تومان … برای امواتی که در حیاتشان وقت نداشته اند خودشان انجام دهند ولی پولی داشته اند که بدهند به نماز خوان ها و روزه گیرهای حرفه ای برایشان انجام دهند . پدر پول بسوزد که در دستگاه خدا هم کار می کند ، آن هم چه کاری ! جانشین پرستش می شود ! و پولدار همان گونه که برای دنیایش کار نمی کرد و می خورد و بازوی کار را می خرید و کارگر را استثمار می کرد ، پول می داد تا برایش دیگران کار کنند ، برای دینش هم این پرولترهای مذهبی را اجیر می کند و شکمِ روزه و اندامِ نماز و زبانِ قرآن را می خرد و پول می دهد تا دیگران به جایش خدا را بپرستند و او به بهشت رود و ثواب نماز و روزه و قرآن و پاداش پرستندگان را در قیامت بچاپد !

    استثمار دین ! یا للعجب ! دنیا از استثمار کارگر و دهقان به فریاد آمده است و اینها خدا را هم استثمار می کنند !

    آن هم به نام دین !

    مغز استخوانت تیر می کشد ! !

  23. بار الها
    برای همسایه ای که نان مرا ربود ، نان
    برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی
    برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش
    و برای خویشتن خویش آگاهی وعشق میطلبم . دکتر شریعتی

  24. خدایا
    مرا به ذلت آرامش و خوشبختی مکشان
    لذتها را به بنده گان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز

    1. خدایا
      مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان!!!
      اضطراب های بزرگ ،
      غم های ارجمند
      و حیرت های عظیم را
      به روحم عطا کن.
      دکتر شریعتی

  25. “اگر در صحنۀ حق و باطل زمان خودت نیستی، هر کجا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است”
    دکتر شریعتی

    1. سعیده احمد زاده

      در باغ « بی برگی » زادم

      و در ثروت « فقر » غنی گشتم.

      و از چشمه « ایمان » سیراب شدم.

      و در هوای « دوست داشتن » ، دم زدم.

      و در آرزوی « آزادی » سر بر داشتم.

      و در بالای « غرور » ، قامت کشیدم.

      و از « دانش » ، طعامم دادند.

      و از « شعر » ، شرابم نوشاندند.

      و از « مهر » نوازشم کردند.

      و « حقیقت » دینم شد و راه رفتنم.

      و « خیر » حیاتم شد و کار ماندنم.

      و « زیبایی » عشقم شد و بهانه زیستنم.

      «دکتر علی شریعتی»

  26. علی عاشق پزشکی اما 4 سال پشت کنکور! کرمان

    هی با خودم فکر می کنم چطور ما این سر دنیا عرق می ریزیم و وضعمان این است و آنها آن سر دنیا عرق می خورند و وضعشان آن است، نمی دانم مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن آن!

  27. گاهی مسیر جاده به بن بست می رود،گاهی تمام حادثه از دست می رود ،گاهی همان کسی که دم از عقل می زند ،راه هوشیاری خود مست می رود ،گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست ،وقتی که قلب خون شده بشکست می رود ، اول اگر چه با سخن از عشق آمده است ،آخر خلاف آنچه که گفته است می رود ، وای از غرور تازه به دوران رسیده ای ، وقتی میان طایفه ای پست می رود ، هر چند مضحک است وپر از خنده های تلخ ، بر ما هر آنچه لایقمان است می رود .دکتر شریعتی

  28. وقتی که هیچ چیز نداری

    وقتی که دستهایت

    ویرانه هایی هستند

    بی هیچ انتظاری

    حتی بی هیچ حسرتی

    دیگر چه بیم آنکه ترا آفتاب و ماه

    ننوازند؟

    وقتی میعادی نباشد،رفتن چرا؟

    ناچار بر جا می مانیم

  29. دوست ندیده من ، ازتون خواهشی دارم مشکل خیلی بزرگی واسه برادر کوچیکم پیش اومده بغض وگریه همه وجودمو گرفته وهمینطور خانوادمو.وکاری ازدستمون برنمیاد …
    شمارو به خدا ..خواهش میکنم…دعا کنید که برادر عزیز کوچیکم نجات پیدا کنه… خواهش میکنم

      1. اگر مثل گاو گنده باشی می دوشنت,اگر مثل خر قوی باشی ,بارت می کنند,اگر مثل اسب دونده باشی سوارت می شوند,فقط از فهمیدن تو می ترستند……………..

  30. سر تابوتم ای یاران به رویم باز بگذارید
    به جای نوحه بر گورم نی اواز بگذارید
    ز آن ناگفته ها یاران مرا اکنون سخن آمد
    نگویید از جزع بدرود سخن آغاز بگذارید
    با تشکر مجاهد ظفری

  31. ترجیح می دهم در خیابان با کفشهایم راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم

  32. سلام
    من عاشق تفکرات دکتر شریعتی ام. اما مطرح کردن تفکرات و عقاید یک انسان بدین شکل درست نیست.هر کدام از این جملات گزیده ای از یک کتاب یا یک متن دکتر است که بهتر است کل متن مطالعه گردد تا گزیده ای از آن..
    ویرانه ای بزرگ هستم که مردم از همه رنگی و همه نیازی میآیند و از من هرچه میتوانند و بخواهند برمیگیرند و میبرند (دکتر)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *