خاطرات دکتر شریعتی در زندان – 4

پوران شریعت رضوی: در طول 18 ماهی که در زندان بود، در سلول مجرد به سر می برد، یکی دو دفعه دیگر هم گویا کسانی را به سلول او برده اند به طوری که خودش برای ما می گفت مدت سه ماه شخصی را به نام(…) به سلول علی می آوردند تا شاید بتوانند اطلاعاتی به وسیله او از علی بدست آورند. علی عادت داشت که روزها بخواند و شبها، اغلب بیدار می ماند. می گفت: شبها گاهی با سرباز ها حرف می زند و اصولاً  آرام تر است. علی بعد ها تعریف می کرد که “بدترین ایام زندان من، همان سه ماهی بود که هم سلولی مشکوکی داشتم، چون هراسم از آن بود که در خواب مبادا چیزی بگویم که به ضررم تمام شود.” بدین ترتیب خواب را هم بر چشم علی حرام میکنند. این فرد پس از دستگیری و خیانت و مصاحبه تلویزیونی، برای اولین بار اصطلاح مارکسیسم اسلامی را رایج کرد.حافظه ی عجیبی داشت و از آن در راه لو دادن افراد استفاده می کرد. حتی پدر خودش را هم لو داده بود؛ پس از آنکه عده ی زیادی را به ز ندان افکند، سوار گشتی ها می شد و در خیابان ها جوانان مبارزی را که می شناخت شناسایی می کرد. بعد ها ساواک کمیته ای به نام «شریعتی شناسی» درست کرد و او را مسئول آن نمود، کار این گمیته، مطالعه ی آثار دکتر برای پرونده سازی بود و سپس جعل سند و توطئه علیه شریعتی. علی می گفت:

“صدای مرا چنان تقلید میکرد که خودم هم تشخیص نمی دهم.”

احسان به نقل از پدرش تعریف می کند که:

وی تمامی تعابیر رمزی آثار دکتر علیه رژیم را جمع کرده بود، مثلاً در کویر تعابیری چون “این دو هزار و اندی که بر سر ما رفته است”، “خروس بی محل”و “ژاندارم” و…”که زادگان احمد قربانی ظلم شدند و شکسته ی زور” (اشاره به شهیدان احمد زاده ها) “خداحافظ شهر شهادت” “ای حنیف نژادی که…”(اشاره به شهید حنیف نژادی) و از این قبیل؛ او حتی خود مرا بی آنکه هرگز دیده باشد، بنا بر توصیفات کلی که شنیده بود، در یک ملاقات شناسایی کرده بود!

7 دیدگاه دربارهٔ «خاطرات دکتر شریعتی در زندان – 4»

  1. هنوز هم میتوان اوای پر صلابتش را از پس تریبون ارشاد شنید.فریاد محزونی و صدای گرفته ای که فریاد میزند:(تومرد را به حق میسنجی یا حق را به مرد)مگر نمیبینی عده ای به نام دین…وسکوت کرده ای.

  2. به احترام شما نام این مرد یعنی (ا ر ک) را نمیبرم ولی اینجور افراد باید رسوا بشن ده دوازده سال قبل همین فرد باعث خودکشی یک دختر جوان(اینترن دانشگاه شیراز بسیار باهوش و البته حساس) شد من از همکلاسیهای اون دختر هستم ویک ماه قبل از فوتش با هم به کتابخانه دانشگاه شیراز رفتیم و در ارشیو روزنامه ها بعضی از این موارد رو خوندیم و دختر ساده دل که سه سال همسر این مار خوش خط و خال بود تازه فهمید چه کلاهی سرش رفته.

  3. کاش میدیدمش.کاش…
    کاش میشد زلال حرفهایش را نفس به نفس میشنیدم…کاش…
    اگر او ماسینیون داشت کاش من مثل او داشتم…کاش…
    زود رفتی ای ماندگاره تاریخ

  4. شریعتی تو اون زمان که هیچی نبود جز بی فکری ونادانی و محدودیت ها ی فردی شد که 10000ساله بعد هم طرفدار داره واقعا ی ادم کلاسیکی بود کسی که حرفاش برای هردوره تازه است حیف که خیلیا باورش نداشتنو ندارن کاش میشد دوباره کتاباشو چاپ وپخش کرد حیف که کسی نیست تو این مورد کمک کنه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *