شریعتی و اصلاحات دین

از رضا صالح

رضا صالح جلالی : اصلاحات را به ” ویرایش ” معنا کرده اند . یعنی زوائد از چیزی کاستن . و اول بارر فرماسیون یا اصلاحات به نهضت دین پیرایی اطلاق شد . انسان شناسان بر این باورند که طبیعت آدمی تمایل دارد حقایق دینی را در پوششی از تشریفات و مناسک و شعائر بپوشاند . که شاید نتیجه رقابت ادیان با یکدیگر باشد . مصلحانی از آن دین در زدودن زوائد و خرافات قد بر می افرازند ، تا دین را به سر چشمه آغازین بر گردانند . و این امر در مسیحیت توسط لوتر و کالون در نهضت پروتستانیتزم علیه تشریفات زائد الوصف مسیحیت شکل گرفت در تاریخ اسلام نیز، بسیارند مصلحانی که بر این امر اقدام کردند . امام حسین ” ع ” در بیان علت قیام خود میفرماید برای اصلاح دین جدّم قیام کردم . ” که پس از نیم قرن از وفات رسول اکرم به زوائد و بدعت هایی گرفتار آمده بود . و از آن جمله است محمد غزالی . واز چهره های معاصر که بر اصلاح دینی اصرار ورزید مرحوم دکتر علی شریفی بود که آثارش مشحون از این دیدگاه است . در ایران تنیدگی دین و قدرت به گونه ایست که بدون اصلاح دینی اصلاح قدرت ممکن نیست . در ایران دو جریان در پی اصلاح دینی بوده اند. نحله که بدنبال زدودن خرافات و بازگشت به اسلام اولیه و سرچشمه زلال بود . اینان معتقدند عوام آرایه به اسلام بستند ، و باید آن را پیراست . اسلام ساده است . این همه علم و کتل اراده عوام است . چنان که موسی چون به میقات رفت سامری گوساله ساخت . عوام به موسی گفتند خدایی که تو می گویی بی بو و بی رنگ و بی شکل است . ما این خدا را نمی فهمیم . در نتیجه نوعی انسان شکلی گری در راستای سهولت فهم عوام شکل گرفت . از سوی دیگر دین در راستای گشترش خود به نهادی اجتماعی تبدیل می شود . و سلسله مراتبی از جمله نهاد روحانیت و پیرامون آن شکل می گیرد . الزام گسترش دین ، کمبود مالی ، نیاز به برخورد با بد دینان ، دین وروحانیت را به سمت پیوند با نهادهای قدرت سوق می دهد . نهادهای دینی از نهاد قدرت ارتزاق می کنند و برای سرکوب مرتدان از او کمک می گیرد و از سویی دیگر به نهاد قدرت مشروعیت می دهد . این داد و ستد مجرایی برای شکل گیری آرایه های جدید بر دین است . ریا کاری ، تملق و … آرایه هایی است که بر ذات دین حجاب می افکند . اصلاحگران دینی در جهت زدودن این آرایه ها و رسیدن به صدر اسلام تلاش می کنند . که گاه اینان ” سلفی” نامیده می شوند . نحله ای دیگر بر این روش نقد دارد و معتقد است بازگشت به صدر اسلام رافع مشکل جامعه مسلمان امروزی نیست . زیراکوفه یا مدینه ای که علی ( ع) و پیامبر ( ص ) بر آن حکومت کردند با شهرها و کشورهای امروز بسیار متفاوت است. جوامع صدر اسلام تمایزنایافته و ساده بود . و الی می توانست خود در بازار بگردد و مقیاس ها و مکیال ها را اندازه بگیرد . و خودش تعزیرات را انجام دهد . قوه مقننه ، مجریه ، قضایی و قهریه همه یکی بود . و این صورت بندی با جامعه امروزی بشر سازگار نیست . می بایست میان گذشته و امروز پیوندی ایجاد کرد . هدف رسیدن به توسعه و تمدن نو است . از جمله کسانی که از میان نواندیشان دینی به این نوع بازسازی پرداخت مرحوم دگر شریعتی است که معتقد به حفظ مصالح دین با تغییر مهندسی نو آن است . یعنی تجدید هندسه دین با مصالح شریعتی حرکت خود را د ردهه ۴۰ و ۵۰ در ایران ، نوعی حرکت پروتستا نتیسم و اصلاح گری می دانست . چنانکه در م . آ ۲۰ ص ص ۴ – ۲۹۲ می نویسد : ” روشنفکر باید به ایجاد پروتستانتیسم اسلامی بپردازد تا همچنان مسیحی اروپای قرون وسطی را منفجر کرد و همه عوامل انحطاطی را سرکوب کرد که به نام مذهب ، اندیشه و سرنوشت جامعه را متوقف و منجمد کرده بود ، بتواند فورانی از اندیشه تازه و حرکت تازه به جامعه ببخشد …. پروتستا نتیسم اسلامی دارای انبوهی از عناصر پر از حرکت ، روشنگرای ، مسئوولیت سازی و جهان گرایی است … تاریخی پر از مبارزه بین عدل و ظلم و مفاهیم روشنگر و مسئوولیت ساز و مدافع آزادی انسان دارد و … . ”
پروتستا نتیسم در قرن ۱۶ در اروپا در حوزه فکر و دیانت مسیحیت اتفاق افتاد و چون زمین لرزه عظیمی در همه حوزه های زندگی ، فکر و علم تحولی ایجاد کرد . این حادثه اگرچه بدان شکل تکرار پذیر نیست . اما روح حوادث تکرار پذیر است . شریعتی عبرت آموزانه این حادثه بزرگ را شناخت و آموخت و بر این باور بود که در عالم اسلام هم باید چنین حرکتی اتفاق بیفتد و بدون چنان تحول عظیم کلامی – اجتماعی نمی توانیم دین را به منزله مکتبی کار آمد و معتبر به کار گیرم و معرفی کنیم .
شریعتی برای تمدن جدید دوریشه قائل بود: اقتصادی – فکر ی . عامل اقتصادی یعنی تبدیل فئورالیسم به بورژوازی یعنی به جای طبقه اشراف فئورال که عامل انحطاط و ارتجاع هستند ، بورژوازی رشد پیدا کرد . عامل دوم ، فکری است . و آن تبدیل کاتولیسیم به پروتستانتیسم است .ازمنظر شریعتی ، روشنفکر قرن ۱۴ و ۱۵ اروپا مذهب را نفی نکرد ، بلکه مذهبی را که در اروپا آن همه قدرت و نیرو داشت و به همان میزان که قدرت داشت و باعث انحطاط و جمود اروپا شده بود ، نگه داشت ولی جهت آن را از آخرت گرایی به دنیا گرایی تبدیل کرد و از توجه به روح و نفس و اخلاق و ریاضت ، به کار و سازندگی و کوشش و فعالیت ، از صوفیگری به اعتراض و از من گرایی به جامعه گرایی هدایت کرد . و بدین سان ، دین که منبع فرهنگی نیرومندی در بطن اروپا بود ، توسط روشنفکر ، به ماده متحرک و محرک و زاینده و سازنده تبدیل شد .
نقد شریعتی به روشنفکران غیر دینی یا ضد دینی این بود که آنها با پشت کردن به مذهب خود را از یک منبع بالقوه زاینده و سازنده محروم کرده اند . منبعی که وجود آن را نمی توان در ایران نادیده گرفت . به اعتقاد او ، مذهب بالفعل وجود دارد ، نیرومند هم هست و عقول و اذهان عامه مردم را درتسخیر خود دارد و بر آنها فرمان می راند و اینکه روشنفکران فریاد بزنند ، بر دین نفرین بفرستند ، آن را ارتجاعی بدانند ، مردم را عوام بشمارند و آنها را لایق سخن گفتن و مخاطبه ندانند ، هیچ چیزی را عوض نمی کند . این دین موجود است ، با تمام قوت هم موجود است و با پشت کردن این قرن ، از میان نمی رود بلکه قدرت آن و اقتدار آن شاید افزوتر هم بشود ، روشنفکر نمی تواند این منبع بالقوه سودمند را در جامعه خود متروک و معفول گذارد . باید از این مخزن در تحول جامعه استفاده کرد . او معتقد بود لوتروکالون از سر اعتقاد دینی به اصلاح دینی پرداختند و پارگیهای آن مکتب را روفو و بازسازی کردند . چنان کردند که از نظر آنها خدا می خواست و مسیح به آن رضایت می داد ، و نتیجه خارجی آن این بود که دین دنیوی شد . از آخرت گرایی در آمد و دنیا گرا شد ، از انحطاط ارتجاعی در آمد و مترقی شد و از شریعتی می خواست از اسلام و تشیع نیز چنین چیزی بسازد و منظور او از پروتستا نتیسم اسلامی این بود دین انحطاطی ارتجاعی را به منزله ماده ای بر گیرد و صورت یک دین دنیوی معترض و مترقی بر او بپوشاند . و البته شرایط غیر جامعه آن روز ایران نیز به او کمک بسیار کرد . یعنی فقط شرایط ذهنی و فکری و معرفتی نبود که سخنان شریعتی را مؤثر کرد. شرایط عینی جامعه هم چنان بود که حرف او مثل آتشی که درخرمنی می وزد ، در گرفت و همه گیر شد و تبدیل به یکی از عناصر و ارکان بسیار مؤثر انقلاب اسلامی در جامعه ایران شد .
انقلاب اسلامی ایران اگرچه پرشور بود ، امّا به جهت تئوری دچار کمبود بود ، تزریقات تئوریک شریعتی یکی از مغتنم ترین عناصری بود که در این انقلاب راه یافت و بسیار مؤثر افتاد . آیزیا برلین در باب مارکن می گوید : اگر معیار نابغه بودن این باشد که سخنی که آدمی می گوید ابتدا جنجال بسیار بیافریند و مخالف بسیار تولید کند امّا پس ازمدتی به صورت بدیهیاتی در آید که هیچ کس درباره حقانیت آنها شک نکند ، با این معیار مارکر نابغه بود . اگر این معیار را جزو معیارها نبوغ بدانیم ، مسلماً شریعتی از چنین نبوغی بهره مند بود . برای اینکه مفاهیمی که او در زمان خود عرضه کرد ، آن قدر مخالفت و مناقشه بر انگیخت که حیرت آور بود ، اما اکنون به صورت آبی که به خورد زمین یا درختی رفته باشد ، جزو زمینه فکری و این جامعه شده است و پاره ای از آنها به صورت مسلمات غیر قابل نقد در آمده است . اصلی ترین استراتژی تئوریک شریعتی در باب اصلاح فهم دین در جامعه ایران این بود که«دینی که به درد قبل از مردن نخورد به درد بعد از مردن هم نخواهد خورد . » آن کس که دنیایش بر اساس بدبختی است آخرتش بدبخت تر خواهد بود تا خیال نکند بهشت توجیه و جبران ضعف و دلت او در دنیا است و خیال نکند آن چیزی راکه در اینجا کوشش کرده و نتوانسته به دست بیاورد، در آن دنیا خواهد گرفت . » ( شریعتی . علی ، مجموعه آثار ۱۰ ص ۱۶ ) شریعتی اعتقاد داشت با دنیایی کردن دین ، می توان یک دنیای آباد از دل دین بیرون آورد ، او نه تنها دنیایی آباد بلکه انقلابی دنیوی را از دل دین بیرون آورد ، چنین کاری در جهان حاضر کار کوچکی نبود ، به نام دین و زیر لوای دین ، انقلاب کردن و طالب تغییرات اساسی و ساختاری سیاست و حکومت شدن چیزی بودکه شریعتی آموزش داد و آن را کمابیش به عمل آورد .
مشکل ترین بخش کار شریعتی در پروتستا نتیسم اسلامی ، … ارئه و جا انداختن تعریف نواز نسبت میان دنیا و آخرت بود . او کوشید این تعریف را از نسبت میان « دنیا و آخرت » ارائه کند ، که دنیا نه تنها مقدمه زمانی آخرت است ، بلکه مقدمه منطقی و اخلاقی جهان دیگر نیز هست . یعنی آنچه در این جهان از جنس فضیلت و سعادت شمرده می شود ، در جهان دیگر هم فضیلت آور و سعادت آوراست . در برابر این تئوری مسلط که توفیق و سعادت در جهان دیگر را در گروی محرومیت در این جهان تبلیغ می کرد . در این منظر هرچه در دنیا کمتر برداشت کنیم و کمتر به فکر زندگانی دنیایی باشیم فرصت بیشتری برای ذخیره اندوزی آخرت پیدا خواهیم کرد و در چشم خدا محبوبتر خواهیم بود . این سخن که دنیا به لحاظ زمانی و اخلاقی مقدم بر آخرت است و نمی توان دنیا و آخرت را در عرض هم آباد کرد بلکه باید این دو را در طول یکدیگر دید . یعنی باور داشت که اگر دنیای خود را آباد کنیم ، آخرت خودش آباد خواهد شد . بقول مولانا :
هر که کارد ، قصد گندم باشدش کاه خود اندر تبع می آیدش

این باور مطلبی نبود که کسی به آسانی بگوید و پای آن بایستد و به منزله یک تئوری و دکترین آن را مطرح کند اما در پروتستانتیسم شریعتی گفته شد که آدمهایی در دنیای دیگر بیشتر پاداشی می برند که در این دنیا توفیق دنیوی بیشتر ی داشته باشند .
اصلاح فهم دینی مبنی بر تقدم زمانی و اخلاقی دنیا بر آخرت ، دنیا پرستانه نشان دادن دین نیست ، نفی آخرت نیز نیست و به معنای ابزار انگاری دین هم نیست ، یعنی دین را بر گرفتن و از آن برای رسیدن به مقاصد دنیوی استفاده ابزاری کردن نیست . عنصر آخرت و اندیشه جهان دیگر ، سر جای خود باقی می ماند ، یعنی دنیا و آخرت هم دو میهمانند ، با تعریف جدید در مناسبت و رابطه میان دنیا و آخرت . و این مشکلترین کاری بود که شریعتی به عنوان روشنفکر دینی به انجام مبادرت ورزید . او معتقد بود آنچه که دین را لازم می نماید و دینداران را به دنبال دین می فرستد ، این نیست که ساکنان این جهان هستند ، بلکه این است که ساکنان جهان دیگری خواهند بود و برای آن جهانشان باید از این جهان اندوخته ببرند و فکری بکنند . فرشتگان و حیوانات تک جهانی اند ، خداوند تنها برای ما آدمیان که دو جهانی هستیم ، پیامبر فرستاده است .
ماکروبر، پروتستانتیسم را مهمترین عامل در رشد بورژوازی معرفی کرده است ، شریعتی نیز معتقد بود دینی که به درد ما قبل از مردن بخورد ، حتماً به درد ما ، برای بعد از مردن خواهد خورد ، و این روح تفکر پروتستانتیسمی در حرکت و اندیشه شریعتی است . شریعتی از اعتقادات دینی عمیقی برخوردار بود و به دین و عنصر آخرت عشق می ورزید ، اما به عنوان روشنفکردینی ، رسالت خود را اصلاح فهم موجود و ارائه نگاهی نواز نسبت میان دنیا و آخرت می دانست .
پروژه اصلاح تفکر دین ذیل برنامه روشنفکران دینی بعد از انقلاب بیشتر رویکرد معرفت شناسانه و تحلیلی یافت . و عدم تلاش برای گسترش رویکردهای جامعه شناسانه به دین و یا استخراج با آن ها ، امکان تأثیر گذاری بیشتر را از اصلاح دینی سلب کرد . اصلاح دینی در حد محفلی باقی ماند و اساساً هیچ پروژه ای برای اجتماعی کردن آن تعریف نشد . در حالیکه پروژه های مشابه تنها با توده ای شدن موفق به پیشبرد اهداف خود و کسب نتایج عملی شدند . پروژه بزرگ لوتروکالون هم تا زمانی که درسطح توده ها گسترش نیافت و در میان مسیحیان پیروانی بخت پیشرفتی نداشت ، با گسترش اجتماعی پروتستانتیسم ، پلورالیسم دیالوگ با نمایندگان تفکر سنتی جریان اصلاح دینی را به حاشیه برده است . و راهی نو می طلبد .

2 دیدگاه دربارهٔ «شریعتی و اصلاحات دین»

  1. با سلام
    از توجهی که به این مقاله نشان دادید متشکریم و ضمن تبریک درباره ی پرونده ی جالبی که درباره دکتر شریعتی تهیه کرده اید ، باعث خوشحالی ماست که نام ایجا را در فهرست پیوندهای خود قرار دهید و همچنین نام ایجا را در منبع این مطلب ذکر کنید تا بینندگان عزیز از باقی مطالب ایجا استفاده کنند
    همکاری با سایت ها و نشریات تحلیلی و فکری مثل نیمه حرف باعث افتخار و شادی ماست

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *