درس هایی از شریعتی

فرنود حسنی

شریعتی متفکر و اندیشمند بزرگ عصر حاضر به عنوان موثر ترین موتور محرک حرکت های فکری در میان دانشجویان پیش از انقلاب نقش مهمی را داشت. به واقع می توان گفت نسل پیش از انقلاب شرعتی و افکار او را به خوبی درک کردند و مورد تحلیل قرار دادند. اما در جامعه امروز ما که بسیاری از جوانان که تشنه یافتن، مطالعه و دستیافتن به آگاهی هستند. به علت عدم معرفی درست و شناخت کامل اطلاع دقیقی از افکار و اندشه های متفکران بزرگی چون شریعتی ندارند.

 بسیاری معتقدند در روند حرکت فکری جامعه وجود استارتر ها و متفکرانی چون شریعتی ضروری است افرادی که بتوانند حرکت های اجتماعی را تئوریزه کنند  و مهمتر از همه مطابق زمان پیش ببرند. با این دیدگاه سعی خواهم کرد در هر شماره از سیاه سپید با نگاه کردن به یکی از آثار به جا مانده از معلم شهید نکات آموزنده و جملات ارزنده ای که پشت هر کدام سالها تجربه نهفته شده است برای شما انتخاب کنم تا شما عزیران در زمان کم بتوانید با اهم افکار و آرا این معلم بزرگ آشنا شوید. لطفاً نظرات و راهنمایی های خود را در آغاز این کار از من دریغ نکنید.

اولین کتابی که انتخاب می کنم کتاب” با مخاطب های آشنا” نام دارد. این کتاب دربرگیرنده مجموعه نامه های دکتر شریعتی برای همسر، فرزندان و دوستان و همرزمانش می باشد. جملات انتخاب شده شمال نکات فلسفی و بسیار آموزنده و ارزشمند برای توجه و تفکر می باشد.

1-      انسان به میزانی که برخوردارتر است انسان نیست، بلکه انسان به میزانی که خود را نیازمندتر احساس می کند، انسان است.

2-      اگزیستانسیالیسم یعنی همه عالم، ماهیتش قبل از وجودش است ولی انسان اول وجود پیدا کرد و بعد ماهیت یافت.

3-      انسان گرفتار جهار زندان است:

1)طبیعت               2)جامعه                      3)تاریخ                  4)خویشتن

 4- ارزس یک ایمان به این است که زندگی کند و رشد و نمو و تکثیر داشته باشد.

 5- ادبیات ما در شعر تجلی دارد و شعر ما بیشتر در غزل و غزل ما  مجموعاً عبارت است از آه و ناله و زاری و زوزه های ذلت آور و رقت بار عاشق برای جلب نظر معشوق

 6-شعر و ادب ما همه مدح و ثنا برای حاکم است و عجز و لابه برای معشوق یعنی تقرب به قدرت نه از راه کسب قدرت و یا انجام خدمت و ابزار لیاقت بلکه تملق و چاپلوسی و دعا و ثنای دوستان و نفرین و دشنام دشمنان حاکم.

7-شاید به تعبیر شمس تبریزی – خط سوم ام؟ که گفت: یکی خط نوشتی که همخود خواندی و هم خلق، دومی، خط نبشتی که تنها خود خواندی و سومی، خط نبشتی که خود خوندی و نه خلق!

8- صحبت از جامعه ای است که نیمی از آن خوابیده اند و افسون شده اند و نیمی دیگرکه بیدار شده اند در حال فرارند. ما می خواهیم این خوابیده های افسون شده را بیدار کنیم و و واداریم که بایستند و آن فراریها را برگردانیم و واداریم که بمانند.

 9- عمر را همچون کرگدن تنها سفر می کنم و تنهایی فلسفه من است و جدایی مذهبم و بی کسی جهان بینی ام.

10- انسان درختی است که از خاک فرهنگ خویش تغذیه می کند و با تاریخ خویش رشد می نماید و وارث تمامی دست آوردهای گذشته ملت خویش در توالی قرون و توارث نسلهاست.

 11 – من به معجزه استعداد خدایی انسان ایمان دارم.

 12 – بزرگترین بدبختی آدمی در عصر ما این است که سه آروزی تاریخی اش که تجلی سهنیاز فطری اش بوده است از هم دور افتاده اند:

عشق بی آزادی و عدالت صوفیگری موهوم است.

عدالت بی آزادی و عشق زندگی گله وار  گوسفندی در اصطبلهای مدرن دامداری پیشرفته است.

آزادی بی عدالت و عشق لش بازس است و تنها در آزادی تجارت و آزادی جنسی تحقق دارد.

13-   برای سیاست بازی برای خدمت به مملکت و برای تفریح و لذت بردن از زندگی همیشه وقت است. اما برای فراگیری وقت همین الان است و می گذارد.

14-     آدم بی سواد سیاستش قیل و فالهای بی ریشه است و خدمتش پوچ و حقیر و زندگیش گند، سطحی و عامیانه و بی ارزش.

 15-     تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندد:آزادی، عدالت، عرفان

اولی شعار انقلاب کبیر فرانسه بود و به سرمایهداری و فساد کشید.

دومی شعار انقلاب اکتبر بود و به سرمایهداری دولتی رسید.

سومی شعار مذهب و به خرافه و خواب.

در نقلی از نیچه خواندم، هر کس که چرایی داشته باشد در زندگی با هر چگونه ای خواهد ساخت وبه نظرم آمد که این جمله نزدیکترین و قریبترین تعبیر از حیات تا شهادت دکتر می تواند باشد. زیرا در گفتار و دغدغه ها و دلواپسی خای وی به خوبی می توان به خط روشن چرا زیستی؟ در زندگی او پی برد و همین علم بر جواب چراهای خود بود که توانست او را در برابر چگونه ها و شاید ها و باید ها پا برجا نگه دارد و به عبارت بهتر می توان گفت دکتر شریعتی از دسته به چرا مرگ خود آگاهان به حساب می آید زیرا که او به واقع توانسته بود برای چرای زندگی خود جواب مشخص و هدف معینی بیابد و با این انگیزه به یقین برسد و دقیقاً پس از این مرحله بود که رسالت خود را به عنوان یک روشنفکر اسلامی برای آگاهی مردم و دادن بینش چراز یستی به آنان آغاز کرد.

هیچگاه برای من دور از توجه نبود اینچنین دلواپس و نگران و آرامش بخش و تسلی دهنده بودن یک مرد که چون مولایش درد یک خلق را بر دوش خود احساس می کردو قلبش سپر نیش خنجرهایی بود که از پیش و از پس از خودی و اجنبی به سمت خلق هجوم می آورد. انچنان که لحظه به لحظه گفتارش با فرزند و همسر و دوستانش به امید بخشی می پردازد و در واقع از کسی که برای رسیدن به یقین و بود مطلق آنچنان که بر می آیددر مسیر عشق و تسلیم و توکل حرکت کرده انتظاری به جز این نمی توان داشت.در این شماره نیز به مطالعه آثار دکتر می نشینیم و جملات گرانبهایی از این معلم شهید را به شما عزیزان تقدیم می کنیم .
1)آدم بی سواد سیاستش قیل و قال های بی ریشه است و خدمتش پوچ و حقیر و زندگیش سطحی و عامیانه و بی ارزش.
2) ارزش و عمق و اصالت هر کاری به میزان خود آگاهی، رشد شخصیت و سرمایه و غنای فرهنگ و فکر آدمی وابسته است.
3)آنچه عطش مرا سیراب می کند، فلسفه است و اشراق و زیبایی و عشق و شعر و این است که هر جا همه یکجا جمع می شوند مرا از شور و شوق ولذت و مستی به اوج رضایت  و سیری و سیرابی وجودی می رساند و به معراج روح می برند.
4)ملیت یک واقعیت است و ایدئولوژی یک حقیقت .اولی چگونه بودن انسان را حکایت می کند دومی چگونه باید شدن را،آن جبری است و این اختیاری
5) مذهب نیز یک ایدئولوزی است. ایدئولوزی ادامه غریزه است در انسان. علم هدایت است و شیوه زندگی و نیروی راه و جهت یابی و مکتب هنر خودسازی.
6)در برابر استعمار و امپریالیسم سرخ و سیاه تکیه گاهم ملت است. در برابر سلطه فرهنگی غرب تکیه گاهم تاریخ و فرهنگ خودم. از میان همه فرقه ها و تلقی های مختلف اسلامی تشیع و از اقسام آن تشیع علوی
7) تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندد:آزادی، عدالت، عرفان
اولی شعار انقلاب کبیر فرانسه بود و به فساد کشیده شد
دومی شعار انقلاب اکتبر بود و به سرمایه داری وجمود کشیده شد
سومی شعار مذهب بود و به خرافه و خواب کشیده شد.
8)خواندن را با آثار مترلینگ آغاز کردم.
9)پس از خیانت ناگثین قاسطین حداکثر بهره برداری را از این نکث کردند و آن بهره گیری از خریت آمیخته به حسد مارقین است.
10) در سفر وقتی می توانی سفر را بفهمی که غیر از تغییر مکان تغییر زمان هم بدهی. ازقرن خودت بیرون روی و چندی در عصری دیگرنسیمن کنی، سفر در جغرافیا اگر با سفر در تاریخ همراه بود سفر تمام شده است.
11)هر کس آنچنان که می میرد زندگی می کند، هر کس آنچنان که در بیداریست خواب می بیند.
12) زندگی=نان، ازادی، فرهنگ، ایمان و دوست داشتن
13) پرومته راستین ما علی است.

فرنود حسنی

دکتر و قتی خود مالامال غم و اندوه و از تهی سرشار است و به بی فردایی خود آگاه بنا بر مسئولیت انسانی خود ایتدا از خود هجرت می کند و این سرآغازیک چنبش عظیم برای رسیدن به مردم و برای مردم بودن است. جنبش ها و تلاش هایی که در ارشاد به مرد می رسد و با آنان تلاقی می یابد حاصل سالها تنفس مردم و تنفس درد آنها ست. دردی که پرداختن به آن خودآگاه و یا ناخوداگاه وی را از امور عادی زندگی نیز جدا می سازد. چنانکه وی در برابر همسر و فرزندانش به دادگاه و جدان می رود و به اعمال خود در برابر آنها رسیدگی می کند و اعتقادش را که همانا حرکت در راه هدفش است برای آنان باز می گوید تا به آنها بفهماند که به خاطر چه و برای چه این دشواری ها را به آنها عرضه داشته است. س خود را از مال و فرزند و زن و دوست و شهرت تهی می کند و آنگاه است که می تواند ببیند و شاهد باشد و در مواقع لازم شهادت بدهد.

1)   آنچه نسل جوان و روشنفکر ما را آسیب پذیر کرده یکی نداشتن ایمان و ایدئولوژی و یکی تسخیر شدن بوسیله ایمان و ایدئولوژی غیر است.

2)      توصه من برای این است که، کاری کنیم تا بمانیم بلکه برعکس بمانیم تا کاری کنیم.

3)   من یک اگزیستا نسیالیسم ویژه خودم نه تکرار و تقلید و ترجمه که از این سه تاری منفور همیشه بیزارم. یه همان اندازه که از آن دو تای دیگر : تقی زاده و تاریخ، از نصیحت هم.

4)      من اگر خودم بودم و خودم، فلسفه می خواندم و هنر و دیگر بس.

5)   او(احسان) آزاد است که یا خود را انتخاب کند و یا مردم را اما هرگ نه چیز دیگری را که جز این دو هیچ چیز در این جهان به انتخاب کردن نمی ارزد، پلید است، پلید فرزندم.

6)   با هر انتخابی برای چگونه بودن باید انسان بودن نیز همراه باشد. وگرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بی معنی است. که این کلمات ویژه خداست و انسان و دیگر هیچ کس.هیچ چیز.

7)   انسان موجودی است که آگاهی دارد(به خود و جهان) و می آفریند(خود را و جهان را) و تعصب می ورزد و می پرستد و انتظار می کشد  و همیشه جویای مطلق است.

8)      اگر پیاده هم شده است سفر کن در ماندن می پوسی هجرت کلمه یزرگی در تاریخ”شدن””انشانها و تمدن هاست”

9)       واقعیت، خوبی و زیبایی. در این دنیا جز این سه هیچ چیز دیگربه جستجو نمی ارزد.

نخستین با اندیشیدن، علم. دومین با اخلاق، مذهب و سومین با هنر.

عشق می تواند تو را از این هرسه محرو کند. یک احساساتی لوس سطحی هذیان گوی خنک

و نیز می تواند تو را از زندان تنگ زیستن، با این هرسه دنیای  بزرک پنجره ای بگشاید و شاید هم…دری. و من نخستین را تجربه کرده ام و این است که ان را دوست داشتن نام کرده ام. همچون علم و بهتر از علم و اگاهی می بخشد و هم همچون اخلاق روح را به خوب بودن می کشاند و خوب شدن وهم زیبایی و زیباییها که کشف می کند که می آفریند.

10) نوشتن برای فراموش کردن است نه برای به یاد آوردن               “توماس ولف”

11) شرافت مرد همچون بکارت زن است. اگر یکبار لکه دار شد دیگر هیچ چیز جبرانش نمی کند.

12) ایمان در دل من عبارت از سیر صعودی ای است که پس از رسیدن به بام عدالت اقتصادی به معنای علمی کلمه و آزادی انسانی به معنای غیربورژوازی اصطلاح در زندگی آغاز می شود.

13) اگر اجباری که به زنده بودن دارم نیود خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم. همانجایی که بیست و دو سال پیش آذرمان، در آتش بیداد سوخت، او را پیش پای نیکسون قربانی کردند.

14) آنچه نگرانم می کند، نا تمام مردن نیست. مردن اگر خوب انجام شود، دیگران کا را تمام خواهند کرد و شاید بهتر. اما ترسم از نفله شدن است. با دست دشمن سر به نیست کردن و به گردن دوست انداختن.

15) جهل و تعصب مارقین و حسد و خیانت ناکثینهمیشه هیزم کش آتشی بوده است که قاسطین بر پا کرده اند.

16) جهان بینی من جهان بینی توحیدی است. به این معنی که بی افتادن به مثل بازی افلاطونی، خیال پردازی برکلی و ایدالیسم هگلی و هپروت اندیشی هندوئیسم و….

17)زندگی من مجمعاً عبارت است از چندین برنامه پنجساله. همیشه کاری را شروع می کرده ام و به اوج می رشاندم و آخر پنج سال در هم می ریخته، هر بار از سر!

از اول نوجوانی تا 28 مرداد 32 و سقوط دکتر مصدق و آغاز دیکتاتوری پنج سال.

از این دوره تا تشکیل نهضت مقاومت ملی مخفی که از 1337 به هم خورد و دستگیر شدیم پنج سال

از سال38 تا 43 در اروپا پنج سال

از 43 تا 48 دوره خاص اوارگی و زندان ومقدمه چینی و زمینه سازی برای دانشکده پنج سال

دوره کنفرانشهای دانشگاهها و ارشاد پنج سال تا51

پس از آن زندان و خانه نشینی و خفقان پنج سال

16) من عصیان می کنم پس هستم.               “آلبر کامو”

17) او برکت خانه است و مهر زمین ومهربانی بهار و نوازش باران و عشق آفتاب

18) درد تو در توست و نمی دانی، دوای تو در توست و نمی بینی.

 19) اگر تنها ترین تنها ها شوم، باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست.

20) اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم ببارد تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.

دکتر تمام افکار و مسائلی که باعث می شود از وزن روحش بکاهد و به بی وزنی برسد برای خود آماده می کند تا جایی که شهید می شود و این پی آمد همان اخلاصی است که دکتر از آن به یکتایی و یا یکتویی تعبیر کرده . شاید به جرات بتوان گفت یکی از برجسته ترین ویژگی های شریعتی این بود که او فرزند زمان خویش بوده است و به همین دلیل برخلاف گذشته پرستان دچار توهم چرا زیستس نشد و همچون آینده بازان اسیر چرا مرگ؟ خود نبود.

بلکه او به روشنی ایمانش از چرا زیستن و چرا مردن خود آگاه بود. شاید به همین دلیل بود که خود را خط سومی می خواهند که شمس تبریزی تعبیرش را آورده است.

 1- تو قلب بیگانه را می شناختی زیرا که در سرزمین مصر بیگانه بوده ای

 2-وجودم تنها یک حرف است و زیستنم تنها گفتن است همان یک حرف آما بر سه کونه :

سخن گفتن و معلمی کردن و نوشتن

آنچه تنها مردم می پسندند سخن گفتن و آنچه هم من و هم مردم معلمی کردن و انچه خودم را راضی میکند و احساس می کنم که با آن نه کار که زندگی می کنم  نوشتن.

 3- نوشتن هایم بر سه گونه اند:اجتماعیات، اسلامیات، کویریات

آنچه تنها مرم می پسندند اجتماعیات و انچه هم مردم و هم من اسلامیات و آنچه خودم را راضی می کنم و احساس می کنم که با آن نه کار وچه می گویم نه نویسندگی که زندگی می کنم کویریات.

 4- به گفته سنت بوو یک اثر ادبی قطعه فلزی است که زیر چکش قلم نویسنده و سندان فهم خواننده اش شکل می گیرد.

 5- دکتر بدیع در نقد کویر آن را معجزه سیاه نامیده ، معجزه به خاطر قلم و سیاه به خاطر اثری که بر احساس ها می گذارد.

 6- کسی می تواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن زندگی در پیش چشمهای وی مرده باشد

 7- انسان تنها فرشته ای است که دستش به خوون آغشته است.

 8-   کویر نه تنها نیستان من و ما است که نیستان ملت ما و روح ما و اندیشه و مذهب   و ادب و زندگی ما و سرشت و سرگذشت ما همه است.

 9- کویر تارخی است که در صورت جغرافیا نمایان شده است.

 10- ما شرقیها همه گذشته پرستیم نه گذشته گرا که برای ما صفت بی رمقی است و انچه ما احساس می کنیم با آنچه اروپایی ها کلاسیسیسم می نامند یکی نیست از این است که همواره دوران طلایی همه ملتها نا در گذشته قرار دارد.

 11- فلسفه تاریخ (گذشته پرستی) در روح همه ملتهای شرقی هست و به گونه ای همه ملتهای جهان روح انسان حسرت از گذشته بیزاری از حال و انتظار مسیحی در آینده و دوران کودکی نیز عصر طلایی هر کسی است.

 12- چوانی ام همه در آخر الزمان گذشت. همه سر بر روی کتاب و دل در آسمان و تن در زندان و به قول فروسی جوانی هم از کودکی یاد دارم

 13- من از  دوتا ت خیلی بدم می اید یکی تاریخ و دیگری تقی زاده

 14-آفرین بر امید و پوستین کهنه اش که در رسوایی این تارخ را جاوید کرد.

 15- در کویر خدا حضور دارد این شهادت را یک نویسنده زمانی داده است که برای شناختن محمد و دیدن صحرایی که آواز پر جبرئیل همواره در زیر غرفه بلند آسمانش به گوش می رسد به صحرای عربستان آمده بود . نام او گئورگیو نویسنده محمد به فرانسه است.

 16- ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را که خمچون این شیعه گمنام و غریبش در کنار آن مدینه پلید و در قلب آن کویر بی فریاد سر در حلقوم چاه می برد و می گریست چه فاجعه ای است در آن لحظه که یک مرد می گرید!…. چه فاجعه ای!….

 17- من تنها صفتی را که برای خودم می پسندم صمیمیت و صداقت است.

 18- ناگهان این سوال و حشتناک در من افتاد که من کدامم؟

 19- هنر من و بزرگترین هنر من فن زیستن در خویش همین بود که مرا تا به حال زنده داشت. تنها با خودم تنها نبودم.

 20- دوست داشتن از عشق برتر است.

  21- این روزها و این شبها  که هم بیشتر با خودم و هم  بهتر و مانوس تر آن سخن عین القضات همدانی شهید عزیم را که در سی و سه سالگی شمع آجین گشت نه تنها با فهم که با همه روح و اعصابم حس می کنم که قلبم تا حلقوم بالا آمده است. خفقان! خفقان!

مشی مبارزاتی شریعتی
شریعتی به عنوان یک متفکر در دوران حیات سیاسی و مبارزات اجتماعی و برنامه های علمی خود با شرایط و استراتژی های مختلف و گاه متفاوتی بر خورد می کرد.راه ها و دیدگاههای موجود در جامعه ملتهب پس از 1342که در واقع می توان از آن سالها به عنوان سالهای اوج فعالیت و مبازارت دکتر شریعتی یاد کرد عموماً به دو دسته تقسیم می شدند.

1-مبارزات سیاسی با پیشگرفتن استرانزی فعالیت های سیاسی در مخالفت با حکومت و تبدیل شدن به اپوزیسیون  در داخل و یا خارج کشور با هدف بر اندازی حکومت.

2-روش و راهکارهای مبازرات مسلحانه که در حجم کوچک تر و مقبولیت کمتری نسبت به مشی سیاسی در جامعه از سوی گروههای مختلفی دنبال شد.

اما به هر حال هر دو این روش ها در یک امر مشترک بودند و آن هم بحث تئوریک و پیش فرض این حرکتها بود که راه هر گونه اصلاح و بهبودی امور را در حذف حکومت و چایگزینی آن با سیستم و الگوی پیشنهادی خود می دانستند.در این میان و با وجود این دو تز در بحث مبارزات اجتماعی سیاسی ان سالها دکتر شریعتی بر اساس دیدگاه و شناخت عمیق و جالبی که از علم تاریخ به خصوص تاریخ چند قرن اخیر ایران داشت تفسیر و توجیه دیگری را برای افکار و برنامه های مبارزاتی خود بر گزید.

 شریعتی بر خلاف دو تز موجود در جامعه راه سومی را برای پاسخ گفتن به سوال اساسی چه باید کرد؟ انتخاب می کند.او از این راه به عنوان یک نهضت فرهنگی و یا بعثت وجدانها یاد کرده است. و در پاسخ به این پرسش تاریخی بهترین راه برای به ثمر رسیدن انقلابها و مبارزات را تغییر فرهنگی و فکری زیر بناهای اجتماع می داند.

 وی با مطالعه بر روی روند حرکتی نهضت مشروطه، نهضت ملی و …به این نتیجه رسیده بود که این حرکتها فاقد ایدئولوژی محکم و پایداری بودند و مهمتر اینکه قبل از اینکه فضای فرهنگی و فکری جامعه با این نهضتها هماهنگ شود در اثر یک حرکت سیاسی و یا نظامی حکومتی جای خود را به حکومت دیگری داده است.

تمام تلاش و سعی دکتر نیز برای این بود که این ذهنیت را در بین جوانان بوجود آورد که با ایجاد تحول فکری و فرهنگی از افتادن انها در دام حرکتهای کور و تکراری که به سرعت حذف و موجب سرخوردگی آنها می شود جلوگیری کند.

از همین رو بود که دکتر در دوران اوج فعالیتهای فکری خود یعنی سالهای دهه40 و 50 در هیچ گروه و سازمانی عضو نبود و کل توان خود را برای پیشبرد اهدافش در بستر حسینیه ارشادصرف می کرد. حسینیه ای که در هر یک از سخنرانی های دکتر شریعتی شاهد حضور تعداد بسیاری از جوانان تشنه مباحث و سخنان دکتر بودند.

در ادامه به درسها و جملات گرانبهایی از دکتر شریعتی می پردازیم.

1-      هر اروپایی دو تن است: یک پاسکال و یک دکارت و در هر مسلمانی یک بوعلی و یک بوسعید زندگی می کند.زندگی؟نه. جنگ. در هر چینی کنفسیوس و لائوتزو با هم در کشمکش اند. به هر حال هر کسی ارسطویی و مسیحی را در خود پنهان دارد.

2-      انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.

3-      هر موجودی  در طبیعت”آنچنان است که باید باشد” و تنها انسان است که هزگز آنچنان که باید باشد نیست.آدمی هرچه روحح می گیرد و هرچه از آنکه”هست”فاصله می گیرد از انکه باید باشد نیز دورتر می شود و این است که هر که متعالی تر است از و حشت ابتذلا هراسناک تر است و از بودن خویش ناخشنود تر و این  است فرق میان انسان و حیوان.

4-      وسپاسین امپراطور رم در بستر احتضار تا احساس می کند که دم اخر است ناگهانن بر می خیزد و فریاد می کشد”یک امپراطور ایستاده می میرد” افسرانش بازوهای او را میگیرند تا بتواند سر پا جان دهد.

5-      من هم فلسفه برکلی پیامبر مکتب ایده الیسم را در زندگی تجربه کرده ام و هم فرمان ژید را در داشتن” نگاهی که بدان مائده های زمینی را به زیبایی مائده های اسمانی ببینیم” که این تمام فلسفه آخرین ژید است.

6-      مجهول ماندن رنج بزرگ روح آدمی است.

7-      حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش نمی خواهد مجهول بماند مجهوا ماندن است که احساس تنهایی را پدید می آورد و دردبیگانگی و غربت را.

8-      هر انسان کتابی است چشم به راه خواننده اش.

9-      وقتی عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد.

10-   جه می کشید ان پیرمرد درد آلوده عمگین که در زیر شبستان بزرگ و تهی جز انعکاس فریادهای خود را که در زیر سقف این آسمان می پیچید و می نالید:

“به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟

11-   چقد خود را با پیامبر مزامیر اشنا می یابم در ان لحظه که تنها بر روی زمین ایستاد و بر سر اسمان به درد فریاد زد:

” من در روی این زمین غریبم اوامر خود را از من  مخفی مدار”

12-   حالا می فهمم چرا شمس تبریزی عمری بی تابی می کرد و یک جمله حرف نتوانست بزند.یک بیت شعر نتوانست بسراید.

نمی شود برای نوشتن و گفتن و سرودن باید در سطح مولانا ماند اگر به مرز شمس قدم گذاشتی دیگر در اختیار خود نیستی. آنجا جاری رقصیدن های رقت بار است و دست افشانی های دردناک و مستانه، جای نشستن و گفتن نیست.

13-   من از دو کار نفرت دارم یکی درد دل که کار شبه مردهاست و یکی ههم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود جوش زدن.

14-    حرفهایی هست برای گفتن

گه اگر گوشی نبود نمی گوییم

حرفهایی هست که هر گز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورد.

حرفهایی شگفت، زیبا و اهورایی همین هایند.

و سرمایه ماورائی هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

 15-   هر کسی به اندازه های که احساسش می کنند هست.

هر کسی را بدانگونه که هست احساس می کنند.

 16-نمی گویم هر چه غمناک است عمیق است و جدی-که اینچنین نیست- بلکه هر چه عمیق است و جدی غمناک است.

17- نعمت بزرگی که خدا به انسان داده این است که از شنیده سکوت عاجز است.

13 دیدگاه دربارهٔ «درس هایی از شریعتی»

  1. ای کاش اول روحانیت ما بفهمد که دکتر چه می گویدوبعد جوانان ما به خصوص دختران ما کتاب زن را مطالعه کنند وعملی.وهمه ی ملت ما اسلام شناسی را.ما امروز بیش از هر زمان نیاز به شریعتی ها داریم آری چنین است برادر

  2. سلام از کار خوبتون ممنون . به نظر من برای آشنایی بیشتر با افکار و اندیشه های دکتر آثار کامل ایشون رو هم باید مطالعه کرد و فقط به مطالب پراکنده از ایشون بسنده نکرد .

  3. سلام عزیزان
    پنل پیامک درج سخنان محبوبتان در سایت
    لطفا از پیامهای نابا و غیر خودداری فرمایید
    09379376110

    1. نه خیرم کی گفته.اگه بخواییم می تونیم بوجودبیاریمشون.فقط اگه بخواییم که نمیخواییم.دکترهم میخوادکه بیداربشیم وبخواییم.

  4. سلام
    دستتون درد نکنه
    کاش حرفهای دکتر را یک کمی عمل کنیم واقعآ دراین زمان بیشتر به این جملات زیبا وتفکر عمیق دکتر نیازداریم .متاسفانه دم از اسلام ودین محمد حرف مزنیم اون هم خیلی پور شور اما درعمل وگفتارمان خبری ازاسلام نیست….
    خدایا درهمه حالم فریاد رسم باش……….

  5. من در کشوری زندگی میکنم که در آن دویدن سهم کسانی است که نمیرسند و رسیدن حق کسانی است که نمیدانند

  6. lمحبوبه قربانی

    از اینکه تصمیم گرفتید افکار آقای دکتر شریعتی را در سایت به خوانندگان و مشتاقان به وی منتشر و پخش می کنید بسیار سپاسگذارم چون این موضوع باعث می شه ذهن خیلی ها باز بشه. من واقعا لذت می برم از فکر به افکار فوق العاده منطقی و فلسفی وی. اوقات فراقتم صرف مطالعه کتاب های آقای دکتر است و مدتی است عضو این سایت شدم و از این سعادت بزرگ واقعا خرسندم. شاد باشید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *