دانلود کتاب فاطمه فاطمه است!

فاطمه فاطمه است! چه کلمه زیبایی است! چه شکوهمند! ای استاد بزرگ مسیحی ” لویی ماسینیون “چه اثر گران بهایی برای ما به یادگار گذاشتی! ای روی بزرگ، ای معبود بزرگ دکتر شریعتی که در هنگام مرگت ناله می کند و می گوید ” شگفتا وقتی که بود نمی دیدم..وقتی که می خواند نمیشنیدم..وقتی دیدم که نبود وقتی شنیدم که نخواند…چه غم انگیز است وقتی چشمه ای سرد وزلال در برابرت میجوشد ومینالد و میخواند و تو تشنه ی آتش باشی ونه آب و چشمه که خشکید چشمه ازان آنش که تو تشنه آن بودی خشک شد و به هوا رفت .. بعد عمری گداختن در غم نبودن کسی که تا بود غم نبودن تو را می گداخت.

لویی ماسینیون استاد دکتر علی شریعتی کتاب بزرگ و جاودان فاطمه فاطمه است را پس از مدت ها تلاش و کوشش بی وقفه به تالیف در آورد و دکتر شریعتی آن را با تغییراتی چند، به زبان فارسی ترجمه کرد.

لینک زیر متن کامل سخن رانی دکتر علی شریعتی در مورد این تحقیق لوی یماسینیون می باشد، شما را به ذخیره و خواندن آن دعوت می کنیم. (مطالعه بخشی از متن کتاب فاطمه فاطمه است را از اینجا بخوانید  : کلیک کنید)

دانلود کتاب فاطمه فاطه است!

26 دیدگاه دربارهٔ «دانلود کتاب فاطمه فاطمه است!»

  1. البته این جمله شگفتا وقتی که بود برای معبود دیگر ایشون نوشته شده به اسم س .بدن
    و آنچه خطاب به ماسینیون آمده جمله ی زیره:
    و تو ای آموزگار بزرگ درس های شگفت من !
    ای که دست کینه تو ز مرگ در آن حال عطشم به نوشیدن جرئه هایی که از چشمه ی جاوید درون پر از عجایبت ، در پیمانه های زرین کلماتت می ریختی ، مرا بیتاب کرده بود – در این کویر سوخته پر هول تنها رها کرد ، ای که به من آموختی عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست و آن دوست داشتن است، و آن آسمان پر آفتاب و زیبای «ارادت» است، وآن بیتابی پر نیاز و دردمند دو روح خویشاوند است ، آشنایی دو روح سرگردان در غربت پر هراس ؤ خفقان آور این عالم است ،که عالمیان همه همزبانان و هم وطنان همند برادران و خواهران همند و در خانه خویشند و بر دامن زمین ، مادر خویش و در سایه زمان ،پدر خویش ،که زادگان زمین و زمانه اند و ساکنان خاک و پروردگان چهار عنصر آب و باد و خاک و آتش وآرامند و شادند ، سیرند و سیرابند و خوش اندو خوشبختند و با هم آسوده سخن می گویند ، که کلمات دلالان چست و چابک آنانند و پادو های وراج و سبک مغزی که میان حفره های تنگ و تاریک و بوناک دهان ها و جوی های لجن گرفته و لزج و پر پیچ و خم گوش ها ، میآیند و میروند و و چه ها می برند؟
    و تو آموختی که آنچه دو روح خویشاوند را ، در غربت این آسمان و زمیم بیدرد ،دردمند می دارد و نیازمند بیتاب یکدیگر می سازد دوست داشتن است ، و من در نگاه تو ای خویشاوند بزرگ من ! ای که در سیمایت هراس غربت پیدا بود و در ارتعاش پر اضطراب سخنت شوق فرار پدیدار ! دیدم که تو نیز تبعیدی این زمینی و قربانی معصوم این زمان
    و من در آن تیغه ی مرموز و نا پیدای نگاه تو که از عمق چشمان پر غوغا یت ،آن من پنهان شده در عمق خویشتنم را خبر می کرد و در گوشش قصه های آشنایی می سرود ، خواندم که تو نیز «ای در وطن خویش غریب» ، هموطن منی و ما ساکنان سرزمین دیگریم و بیهوده اینجا آمده ایم و همچون مرغان ناتوانی ، طوفان دیوانه عدم تو را در زیر این سقف ساده ی بسیار نقش افکنده است ، چهره ی آشنای تو را در انبوه قیافه های راحت و بی اضطراب خلایق، باز شناختم و محتاج تو شدم و بوی خوش دوست داشتن مشام «بودنم » را پر کرد و هوای دوست داشتن فضای خالی جانم را سرشار کرد و در دوست داشتن تو آرام گرفتم و در «تصویر بودن تو در این غربت » آسودم و شکیبائیم در زیر صخره ی بیرحم و سنگین «زیستن» – که بر سینه ام افتاده است ، به نیروی آگاهی من به حضور تو در زیر همین سقف کوتاه و بیدردی که بر سرم ایستاده است ، نیرو گرفت و دم زدن را و بودن را و حضور خویشتن را و غربت را و تنهایی دردناک در انبوه جمعیت را و سکوت رنج آور در بحبوحه ی هیاهو را و بیکسی هراس آور در ازدحام همه کس را و اسارت در دیگران را و پنهان شدن در خویشتن را و خفقان نگفتن ها را و عقده ی ننوشتن ها را و مجهول ماندن در پس پرده ی زشت آوازه ها را و بیگانه ماندن در جمع شوم آشنایی ها را و آتش پر گداز انتظار های بی حاصل را ، که این همه را چشمان هوشیار تو در من دید و زبان الهام تو از آن همه آگاهم کرد ، همه را و همه را با تسلیت مقدس و اعجازگر این که «می دانستم تو هستی» در خود فرو میخوردم و در زیر این آوار غم، بر پا می ایستادم و میرفتم و دم می زدم و زنده می ماندم
    و اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا ، تنها به این امید دم می زنم که با هر «نفس» گامی به تو نزدیک تر شوم و…
    …این زندگی من است.

  2. البته میشه برداشت کرد که برای ماسینیون گفته اما خطاب در آخر قسمتی اومده که در باره ماسینیون گفته و وابتدای صحبتش درباره ی بدن ، به نظر من این قسمت خطاب به «بدن»هستش، از اونجا که کمی بعد این جمله اومده:
    «او همان صاعقه بود اما صاعقه ای که پس از مرگش بر دلم فرود آمد . آدمها غالبا ، پیش از مرگشان ؛ می میرند و کم اند آنها که هر دو مر گشان یکی است . اما او از انها بود که پس از مرگش ، حیاتی دیگر را در درون من اغاز کرد . حیاتی باروتر و دگرگونه تر از زندگی پیش از مرگش بود.
    من از اوهنر دیدن را آموختم از او نگاهی تازه گرفتم که بدان همه چیز را به گو نه ای دیگر می دیدم ، او با زندگی خویش نشان می داد که دل آدمی تا کجا می تواند « دوست بدارد» و در این جهان اثیری پر از خداوند تا کجاها می تواند اوج گیرد!»

    و هر جا که از ماسینیون میگه اندوه مرگش رو یادآور نمیشه زیرا که ماسینیون در دوران حیاتش به دکتر حیات و آرامش وجودش رو میده.

  3. لطفا کتابها رو با فرمت TXTبذارید تا بشه همونطوری که میخایم چاپشون کنیم و بخونیم.نه با این شکلی که شما گذاشتین.
    بزرگترین ضد حال سایتتون اینه.
    با تشکر.

  4. سلام
    از مطالبتون استفاده کردم و ازتون واقعا متشکریم
    من چکیده ای از کتاب فاطمه فاطمه است دکتر می خوام اگه بتونی کمکم کنی خیلی ازت ممنون میشم

  5. سیدرضا موسوس

    سایت خوبی است از شما تشکرمی کنیم به خاطر مطالبی که ار استاد دکتر علی شریعتی گذاشته اید
    با احترامات فائقه

  6. سلام اصلا نمیشه از سایتتون اطلاعات گرفت اگه میتونید کتاب فاطمه فاطمه است را برام ایمیل کنید ممنون دوست دارم دکتر.

  7. وقتی متن کتاب رو ندارین پس چرا میزنین ((دانلود کتاب فاطمه فاطمه است))
    من هر قدر زدم متنی نداد که دانلود کنم……..

  8. از دکتر علی شریعتی انتظاری هم جز این نمیرفت.اما من مقطع داستان را خیلی بیشتر دوست دارم.

  9. سلام من از سایت شما خوشم میاد اګه میشه کتابهای دکتر شریعتی را برایم ایمیل کنید ممنون تون میشم .
    تشکر

  10. سلام میخواستم منبع دقیق مطلب زیر رو واسم ایمیل کنید باتشکر
    زن عشق میکارد و کینه درو میکند…….

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *