582 دیدگاه دربارهٔ «عشق و غرور»

  1. اگر خداوند
    یک روز آرزوی انسان را بر آورده می کرد
    من بی گمان
    دوباره دیدن تو را آرزو می کردم
    و تو نیز هرگز ندیدن مرا
    آن گاه نمی دانم
    به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت

  2. خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
    بی وفا شه اون کسی که جونتو واسش گذاشتی
    خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
    هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه
    خیلی سخته اون که میگفت واسه ی چشات می میره
    بره و دیگه سراغی از تو و نگات نگیره
    خیلی سخته تا یه روزی حرفهای اون باورت شه
    نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه
    خیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه
    چقدر از گریه ی اون شب چشم تو سرش شلوغه
    خیلی سخته تا همیشه پای وعده ها نشستن
    چقدر قشنگه اما واسه ی کسی شکستن
    خیلی سخته واسه ی اون بشکنه یه روز غرورت
    ولی اون نخواد بمونه همیشه سنگ صبورت
    خیلی سخته بودن تو واسه ی اون بشه عادت
    دیگه بوسیدن دستات واسه اون نشه عبادت
    خیلی سخته چشمای تو واسه ی اون کسی خیسه
    که پیام داده یه عمر واسه تو نمی نویسه
    خیلی سخته دل تو نکنه قصد تلافی
    تا میون دو پرستو نباشه هیچ اختلافی
    خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی
    از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی

  3. سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
    و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید
    دستهایت را دوست میدارم

  4. وقتی کسی حالش بده بهش نگید
    ای بابا اینم می گذره ،
    نگید درست می شه،
    نخواهید با جوک های مسخره بخندونیدش
    نمی خواد بخنده. خنده اش نمیاد غصه داره. می فهمین؟ غصه.
    براش از فلسفه ی زندگی حرف نزنین.
    از انرژی مثبت و مثبت باش و به چیزهایی که داری فکر کن حرف نزنید.
    وقتی کسی ناراحته اصلا این شما نیستین که باید حرف بزنین.
    شما در حقیقت باید حرف نزنید. باید دستش رو بگیرید. بغلش کنید. تو چشم هاش نگاه کنید. براش چایی بریزید. یا شراب.
    براش یک چیزی که دوست داره بریزید یا بپزید.
    بذارید جلوش. بعد حرف نزنید. بذارید اون حرف بزنه و شما گوش کنید.
    هی فکر نکنید باید نظریه صادر کنید و نصیحت کنید.
    فکر نکنید اگه حرف نزنید خیلی اتفاق بدی می افته.
    شما جای اون آدم نیستید.
    شما زندگی اون آدم رو از وقتی به دنیا اومده زندگی نکردید.
    پس نظریه ها و حرف هاتون به درد خودتون می خوره.
    بله. دستش رو بگیرید. بغلش کنید. سکوت کنید.
    .اگه دلش خواست خودش حرف می زنه

  5. بالهایت را شکستند ، امـّا پروازت را هرگز

    دستانت را بستند ، امـّا داستانت را هرگز

    پاهایت را بریدند ، امـّا راهت را هرگز

    لبانت را دوختند ، امـّا پیامت را هرگز

  6. همه میگن که تو رفتی همه میگن که تو نیستی
    همه میگن که
    دوباره دل تنگمو شکستی …دروغه…‏
    چه جوری دلت می اومد منو اینجوری ببینی‏

    با ستاره ها چه نزدیک منو تو دوری ببینی
    همه گفتن که تو رفتی ولی گفتم که
    دروغه …‏
    همه میگن که عجیبه اگه منتظر بمونم
    همه حرفاشون دروغه تا ابد
    اینجا میمونم‏
    بی تو و اسمت عزیزم…اینجا خیلی سوت و کوره
    ولی خوب عیبی
    نداره…دل من خیلی صبوره…صبوره…‏

  7. دیگه دیره واسه موندن ، دارم از پیش تو
    میرم
    جدایی سهم دستامه ، که دستاتو نمیگیرم
    تو این بارون تنهایی ، دارم میرم
    خداحافظ
    شده این قصه تقدیرم ، چه دلگیرم خداحافظ
    دیگه دیره دارم میرم ، چه
    قدر این لحظه هاسخته
    جدایی از تو کابوسه ، شبیه مرگ بی وقته
    دارم تو ساحل
    چشمات ، دیگه آهسته گم میشم
    برام جایی تو دنیا نیست ، تو اوج قصه گم میشم

    دیگه دیره دارم میرم ، برام جایی تو دنیا نیست

    به غیر از اشک تنهایی ، تو چشمم چیزی پیدا نیست

    باید باور کنم بی تو ، شبیه مرگ تقدیرم

    سکوت من پر از بغض ، دیگه دیره دارم میرم

    خداحافظ….

  8. کاشکی چشمامو میبستم ، کاشکی عاشقت نبودم

    اما هستم….

    کاش ندونی بی قرارم ، کاش اصن دوست نداشتم

    اما دارم….

    کاش ندونی که دلم واسه چشات پر میزنه

    کاش ندونی که میاد هر روز بهت سر میزنه

    کاشکی بارون غمت منو میبرد

    کاش ندونی که نگاهم ، خیره مونده به نگاهت

    کاش ندونی که همیشه ، موندگارم چشم به راهت

    کاشکی احساسمو عشقت ، دیگه میمرد

    کاش گلاتو میسوزندم ، کاش میرفتم نمیموندم

    اما موندم…

    کاش یکم بارون بگیره ، کاش فراموشت کنم من

    اما دیره…

    کاش ندونی که دلم واسه چشات پر میزنه

    کاش ندونی که میاد هر روز بهت سر میزنه

    کاشکی بارون غمت منو میبرد

    کاش ندونی که نگاهم ، خیره مونده به نگاهت

    کاش ندونی که همیشه ، موندگارم چشم به راهت

    کاشکی احساسمو عشقت ، دیگه میمرد

  9. قلب من می گه که هستی ، اما چشمام می گه نیستی
    خیلی سخته
    باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی

    بگو که هنوز چشاتو ، رو به عشق من نبستی
    چشم من می گه تو
    رفتی ، اما قلبم می گه هستی

    حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
    بذار تو فرض محالم ،
    با تو باشم تا بمیرم

    بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم….

    حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
    مرگ بیداری برا
    من ، اینو خیلی خوب می دونم
    بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت
    بمونم….

    مگه میشه تو نباشی ، تو مثه نفس می مونی
    دستای گرمتو کاشکی
    ، تو به دستم برسونی
    بی تو قلبم بی پناه ِ ، می میرم وقتی که نیستی
    مگه میشه
    باورم شه ، که تو پیشم دیگه نیستی

    حالا که همش خیاله ، بذار دستاتو بگیرم
    بذار تو فرض محالم ،
    با تو باشم تا بمیرم
    بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت
    بمونم….

    حالا که همش تو رویاست ، نذار دلتنگت بمونم
    مرگ بیداری برا
    من ، اینو خیلی خوب می دونم
    بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت بمونم… بذار عاشقت
    بمونم….

  10. یواش گفتم دوست دارم ، واسه اینه که نشنیدی

    بلد نیستم که بد باشم ، نگو اینو نفهمیدی

    بزار باشم کنار تو ، کنار عطر این احساس

    بزار حبس ابد باشم ، تو عشقی که برام رویاست

    بزار با گریه اینبارم ، بگم خیلی دوست دارم

    اگه بازم پشیمونی ، به روت اصلا نمیارم

    دلم میگیره هر روزی که میبینم تو دلگیری

    دارم میمیرم از وقتی سراغم رو نمیگیری

    نگاهم رو از تو دزدیدم ، با این چشمای غمبارم

    نمیخواستم بدونی که چقدر چشماتو دوست دارم

    ولی با گریه اینبارم میگم خیلی دوست دارم

    اگه بازم پشیمونی ، به روت اصلا نمیارم

  11. مسافر
    به انتظارت خواهم نشست تا ابد برای همیشه
    زیرا می دانم که به سوی من باز خواهی گشت
    پس با همه ی توانم تلخی این انتظار را تحمل خواهم کرد
    زیرا قلب من با همه ی تپش خود آهنگ خاطرات گذشته را می نوازد
    قلبی که در آن خاطره ها و خوشی ها تا ابد مدفون است
    حتی اگر بدانم جسمت به سوی من باز نمی گردد باز هم به انتظارت می نشینم
    شاید روزی صدای پایی را بشنوم که از آن تو باشد
    عشق به دعوت کسی نمی آید که به دستور کسی برود
    عشق احساس آدم هاست

  12. یادمه وقتی کوچیک بودم و تازه خوندن و نوشتن یاد گرفته بودم همین شعر مسافرو روی دیوار خونه ی مادر بزرگم می دیدم یه تابلو با زمینه ی مشکی و خط نستعلیق.چون اون موقع ذوق خوندن داشتم ساعت ها جلوی تابلو می ایستادم و به زور سعی می کردم شعرو بخونم انقدر اینکارو تکرار کردم و از دیگران کمک گرفتم تا بالاخره تونستم نوشته ها رو به طور کامل با اون خط بخونم دیگه اینکار شده بود عادتم هروقت می رفتم اونجا شعرو با صدای بلند یا تو دلم می خوندم و کلی ذوق میکردم حالا بعد این همه سال دیگه شعرو از حفظم ولی بازم وقتی تابلو رو می بینم با حسرت بهش خیره میشم آخه حالا فقط روخونی نمی کنم بلکه تک تک واژه هاشو درک میکنم.کار دنیا رو ببین چیزی که یه روزی باهاش ذوق می کردم حالا باعث عذابم میشه کاش همیشه بچه می موندیم با کوچکترین چیز شاد می شدیم و این دردارو تجربه نمیکردیم

  13. شنیدم داره تو قلبت یه نفر جامو میگیره

    دیگه هیشکی نمیتونه ، جلو اشکامو بگیره

    نیستی و دارم میسوزم ، گریه داره حال و روزم

    نمیدونم چرا اما ، تو رو دوست دارم هنوزم

    بعد از تو توی دلم ، نیمه شبام ، هیچی جز غم نیست

    حسرتت موند به دلم ، واسه غمام ، هیچی مرحم نیست

    با یادت امشب ، شدم دیوونه

    بی تو غصه ام روی این شونه

    دیگه نمیاد صدا ، توی این خونه

  14. چشمم را که باز کردم
    دیگر ندیدمت از دست داده بودمت !!!!
    چه فرقی میکرد…
    خواب یا بیدار…!!!
    مست یا هشیار…!!!
    ازدست دادمت….

    1. سلام.وقتی نوشته هاتو خوندم بغض گلومو گرفت.درد منم مثل درد توست.انگار داشتم حرفای دلمو می خوندم.واقعا احتیاج دارم با یکی درددل کنم یکی که حرفامو بفهمه.حالا که همدردیم دلم میخواد حرفامو بهت بگم و حرفای تو رو بشنوم.عشق و احساس تو ستودنیه.با تمام وجودم درکت میکنم.من هر روز به این سایت سر می زنم تا ببینم جوابمو دادی یا نه.اگه خواستی حرفامو بشنوی بگو

  15. می خواهم بنویسم
    اما چه چیز را ، نمی دانم !
    شاید از تنهایی هایم…
    از غربت
    از بی قراری و بی وفایی ها….
    نوشتن آسودگی روح من است
    می خواهم
    آنچه را که در درونم است
    صادقانه بیان کنم !
    نمی دانم چرا
    واژه ها فراموشم می شود
    شاید دلم می داند
    که هر کس نمی تواند
    رازدارش باشد!
    می دانم
    این کلبه کوچک
    همچون سنگ صبور
    سنگینی حرفهایم را تحمل میکند
    و درد دلم را تسکین می بخشد…

  16. داره بارون میاد…
    دوباره دلم هواش کرده…
    میدونم دیگه حتی براش خاطره هم نیستم…
    مینای خونم کم شده…
    مینای دندونم درد میکنه…
    من مینام میخوام…
    همون مینای خودم چی می شد اگه برای همیشه مال من بود…

  17. واقعا هست؟!
    یعنی خدایی چیزی به نام دوست داشتن با این شیوه ای که شماها می گید هم وجود داره؟!
    یعنی می گید هوس نیست؟!
    خوب از کجا می فهمید که واقعا عاشق شدین؟!
    چه طور می تونید مرز بین عشق و هوس رو تشخیص بدین؟!
    اصلا مرزی بین این ٢ تا هست؟!
    همه ی این علاقه ها فقط و فقط یه هدف داره!کسی اینجا هست که مرد و مردونه بیاد بگه معشوقشو فقط واسه خودش می خواد نه جنسیتش و حاضره تا آخرین لحظه ی عمرش حتی بهش دست هم نزنه اما اون فرد کنارش باشه؟؟؟؟؟….

  18. واقعا هست؟!
    یعنی خدایی چیزی به نام دوست داشتن با این شیوه ای که شماها می گید هم وجود داره؟!
    یعنی می گید هوس نیست؟!
    خوب از کجا می فهمید که واقعا عاشق شدین؟!
    چه طور می تونید مرز بین عشق و هوس رو تشخیص بدین؟!
    اصلا مرزی بین این ٢ تا هست؟!
    همه ی این علاقه ها فقط و فقط یه هدف داره!کسی اینجا هست که مرد و مردونه بیاد بگه معشوقشو فقط واسه خودش می خواد نه جنسیتش و حاضره تا آخرین لحظه ی عمرش حتی بهش دست هم نزنه اما اون فرد کنارش باشه؟؟؟؟؟….

    1. آره هست…
      من فقط خودش می خواستم …
      حتی تو این 6ماهی که نبوده دیگه نمی تونم به هیچکی نگاه کنم چه برسه فکرم بکنم…
      دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست…

      1. منم باهات موافقم.اون رفت و با خودش همه چی رو برد.من دیگه نمیخوام با هیچکس دیگه باشم یعنی نمیتونم.
        در ضمن ما عاشق جنس مخالف میشیم و خداوند ما رو اینطور آفریده.نمیشه بگیم به جنسیت توجه نمیکنیم.
        این روح ماست که به عشق احتیاج داره ما بدون عشق زنده هستیم و جسممون سالمه ولی روحمون آسیب میبینه و مرگ تدریجی رو می پذیره.
        من هنوزم عاشقشم بدون اینکه بهش دسترسی داشته باشم و براش آرزوی بهترین هارو دارم.
        وقتی کسی به دل نشست نشستنش مقدس است
        حتی اگر نخواهدت نفس کشیدنش بس است.
        خدا ما رو برای هم نمی خواست فقط میخواست همو فهمیده باشیم
        بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

        1. ببین مهرسا جان من اینجوری میگم که منظور مهلا رو درک کنی
          از حرفش خوشم اومد مثلا بیشتر ما ادما خدا رو دوس داریم من خودم عاشق خدام
          آیا خدا جنسیت داره پس عشق حقیقی عشقیه که اینجوری باشه
          اینایی که شما میگین نمیگم هوسه ولی نمیشه کاملا مطمئن بود که عشق اسمشه

  19. مردان در صید عشق به وسعت نامتناهی نا مردند گدایی عشق میکنند تا وقتی مطمین به تسخیر قلب زن نشده اند اما همین که مطمین شدند مردانگی را در کمال نامردی به جا می آورند .

  20. چقــدر باید بگذرد؟؟

    تا مـن

    در مـرور خـاطراتم

    وقتی از کنار تــو رد می شوم.

    تنـــم نلــرزد…..

    بغضــم نگیــرد…..

  21. بالاخره یک روز…

    تمام شناسنامه های دنیا را پاره خواهم کرد!

    وقتی نام ” او ” به عنوان ” همسر ”

    در شناسنامه تو ست…
    شناسنامه بی رحم ترین کاغذ پاره ی دنیاست…

    می دانی…

    شناسنامه…چیز کثیفی ست!!

    بیزارم از این شناسنامه های دو به هم زن !

  22. مینویسم دوستت دارم و

    قایمش میکنم

    تو به درد زندگی نمیخوری

    تو را باید نوشت و گذاشت

    وسط همان شعرها و قصه هایی

    که ازشان آمده ای…

  23. من همیشه آدم مغروری بودم و همیشه تو رابطه ام با دیگران سعی میکردم همه ی احساسی رو که بهش دارم رو بیان نکنم ولی این دفعه تو یک ماه اول اینقدر مهربونی دیدم که فکر کردم واقعا عاشقمه و منم باید بهش احساسم رو نشون بدم ولی این بار واقعا اشتباه کردم رسپیتا جون با حرفت موافقم که هیچ وقت نباید مردا رو مطمئن کنی از این که قانون خودمو برای اولین بار زیر پا گذاشتم واقعا پشیمونم کسی که همش میگفت عاشتم و هر ساعت حالمو میپرسید …الان دو روزه که حاضر نیست اون غرور مزخرفشو کنار بزاره و یه زنگ بزنه…اگه یک لحظه دیر میکرد دلم میلرزید ولی اون حتی فکر نمیکنم براش مهم باشه که من چی شدم…چرا آدما اینقدر زود رنگ عوض میکنن…. واسه خودم متاسفم که اینقدر زود باور بودم و الان اینقدر احساس تنهایی میکنم

    1. مهساجون متاسفانه نمیدونم چرا مردای ایران اینجورین!!! انگار دوس دارن همیشه باهاشون بداخلاقی بشه!هرچقد بیشتر ردشون کنی بیشتر بطرفت میان ولی وای بروزی که اونارو قبول کنی. اون روز دیگه از دستشون میدی!! اصلا دیگه مطمئنم که مردا از مریخن و ما ونوسی. دنیامون با هم فرق داره.

      1. طبیعت زن چنین است : دوستت ندارد چون دوستش داری و دوستت دارد چون دوستش نداری.(افلاطون)

  24. دیگرزمان، زمانه مجنون نیست

    فرهاد،

    در بیستون مراد نمی جوید ،

    زیرا بر آستانه خسرو،

    بی تیشه ای به دست کنون سر سپرده است .

    در تلخی تداوم و تکرار لحظه ها،

    آن شور عشق

    عشق به شیرین را،

    از یاد برده است .

    تنهاست گرد باد بیابان،

    تنهاست .

    و آهوان دشت،

    پاکان تشنگان محبت

    چه سالهاست

    دیگر سراغ مجنون،

    آن دلشکسته عاشق محزون رام را

    از باد و از درخت نمی گیرند

    زیرا که خاک خیمه ابن سلام را

    خادم ترین و عبدترین خادم

    مجنون دلشکسته محزون است .

    در عصر تضاد، عصر شگفتی

    لیلی

    دلاله محبت مجنون است !!

    ای دست من به تیشه توسل جو،

    تا داستان کهنه فرهاد را،

    از خاطرات خفته برانگیزی .

    ای اشتیاق مرگ

    در من طلوع کن .

    من اختتام قصه مجنون رام را

    اعلام می کنم

  25. تــنهایــی یعنی ؛ ذهنم پــر از تو ، خــالی از دیگران است … اما کنارم خــالی از تو ، پــر از دیگران است

  26. میدونم الان همتون میگید اه بسه دیگه پسر اینفدر خول و چل…!!!
    آ خه جایی ندارم برای نوشتن جایی که هیچکی منو نشناسه به حرفام گوش بده اونا رو بخون و مسخرم نکنه…
    بازم ببخشید….
    من فعلا اینجوریم دیگه…

  27. یک هفته شد و خبری ازش نیست ….یعنی واقعا چجوری دلش اومد…هر چقدر فکر میکنم هیچ چیزی جز عشق و دوست داشتن و محبت بین ما نبود….نمیفهمم اصلا نمیفهمم!!! احساس میکنم از درون دارم خرد میشم….امید دارم که خدا جواب دعاهامو بده ….

  28. دلتنگ تو امروز شدم تا فردا
    فردا شد و بازهم تو گفتی فردا
    امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
    یک هیچ به نفع دل تو تا فردا….

  29. آقا آرش من یه دختر 15 سالم،کاملاًدرکت می کنم ومی دونم چه حسی داری .به عنوان آبجی کوچیکت نصیحتت می کنم ولش کنی چیزی که زیاد دختر!!!

  30. باز دوباره تنهایی و شب و سکوتش . . .
    چیه چیزی شده چرا ساکتی دوست داری من نباشم تا کنارت باشه کی
    خیلی داغونم خیلی

  31. اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
    غافلگیر شدیم چتر نداشتیم
    خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
    دومین روز بارانی چطور؟
    پیش بینی اش را کرده بودی
    چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم
    سعی می کردی من خیس نشوم و
    شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
    و سومین روز چطور؟
    گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
    چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی
    و شانه راست من کاملا خیس شد .
    چند روز پیش را چطور؟
    به خاطر داری؟
    با یک چتر اضافه آمدی
    و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود
    دو قدم از هم دورتر راه برویم . . .
    فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
    تنها برو . ..
    دکتر علی شریعتی

  32. سلام به همه دوستای گلم . دلم خیلی گرفته بود اومدم اینجا چند تاجمله از شریعتی بزرگ بخونم تا آروم بشم ، دیدم دلهای زیادی داغونه از دست این بی معرفتیها . اگه تونستید ” ای که از کلک هنر ” سعدی رو بخونید . کاش منم میتونستم چیزایی که توی دلمه اینا بگم .

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *