582 دیدگاه دربارهٔ «عشق و غرور»

  1. هر بار که به من نزدیک می شوی ،
    باور می کنم هنوز می شود زندگی را دوست داشت!
    از من فاصله بگیر!
    من خسته ام از امیدهای کوتاه . . .‬

  2. ﺷﯿﺸﮥ ﻧﺎﺯﮎ ﺍﺣﺴﺎﺱ
    ﻣﺮﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﻥ!
    ﭼِﻨﺪﺷﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻟﮑﮥ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺩﺭﻭﻍ!!!…
    ﺁﻧﮑﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ,ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﺪ….
    ﮐﻮ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺖ
    … ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺏ ﻓﺮﻭﺧﺖ

  3. یک نفر در همین نزدیکیها
    چیزی
    به وسعت ِ یک زندگـی برایت جا گذاشته است

    خیالت راحت باشد
    …آرام چشمــ ـهایت را ببند

    یکنفر برای همــه ی نگرانـیهایت بیدار است
    یکنفر کـه از همــه ی زیبایی های دنیا
    .
    .
    .

    تنها تو را باور دارد .‬

  4. اشتباه نکن…!!

    بیشتر از آنکه دلم تنگ باشد…

    برای تو……

    برای آن منی که تو را نمیشناخت…

    تنگ است…!!‬

  5. در اوج دلتنگی و دلشکستگی٬ در نهایت بی کسی و بغض٬ زمانی که همه فراموشت کرده اند و محبت و دوستی را از تو دریغ می کنند٬ آن زمان که دستی نمی بینی تا به یاریت بشتابد و شانه های خسته ات را پناهی باشد بدان که همیشه گوش شنوایی منتظر شنیدن غصه های توست.

    آرام غصه هایت را بگو.بغضها ی کهنه و شکسته ات را در حضورش بشکن و از جاری شدن اشکهای بی بهانه ات شرم نکن. (خدا باهاته همیشه)

    1. ای دل بی یارم / تنها کس وکارم / دیدی ازم دل کند / اون که دوسش دارم / اون که یه عمری بود / غصشو می خوردم / دیدی چه راحت گفت
      من تو دلش مردم / ای دل غم دیدم / دیدی چه بی رحمه
      معنی احساس و دیدی نمی فهمه / رفت و شدم تنها اما
      خوب می دونم نیست اون تنها

      سرده چقدر دستام

      سر شده صبر من

      دست اونو می خوام

      خوب می دونم نیست اون تنها

  6. برف،اگر میدانست که چه خوابی برایش دیده اند،
    از خجالت آب میشد !
    آدم برفی هم صد شرف دارد به آدم های شهر من.

  7. سلام ارش جون نمیدونم در مورد مینا واقعا چی بگم ولی اونی که رفت بزار بره شاید لیاقت عشق تو رو نداشته و براش خیلی بیشتر از حدش بوده تنها کسی که میتونه بهت کمک کنه خودتی نزار با رفتنش ذره ذره نابود بشی

  8. کاش می فهمیدی،
    قهر می کنم….
    تا دستم را محکمتر بگیری و بلندتر بگویی:
    بمان…
    نه اینکه شانه بالا بیندازی
    و آرام بگویى:
    هر طور راحتى!!

  9. تقدیم به او که یاد داد عاشق باشم”
    چه سخت گذشت تا بفهمم بودنم را و چه ساده میگذرد رفتنم،
    اما در این بودن و رفتن به من یاد دادی عاشق باشم
    چه زود گذشت آن زمان که مرا درس عشق دادی و محبت را ضمیمه
    وجودم کردی و در پیوست نهادم حک نمودی:
    دوست بدار و عاشق باش

    آری تو در وجودم دوست داشتن را به ودیعه نهادی
    چگونه ستایش کنم تو را که ناتوانتر از آنم که برای تو بنویسم
    و چه زود گذشت بودنم و زود میرود رفتنم
    میدانم میروم ومیدانم که باید بروم
    اما به کدامین منزل بیاسایم
    بسیار دوستت دارم، من عاشقم مهربان

    آخر تو به من آموختی عشق را، اگر من اکنونم به عشق آمیخته است
    چون تو مرا کشاندی .
    پس چرا احساس میکنم دیگر دوستم نداری
    نمیدانم……….. شاید اشتباه میکنم
    چون تا زمانی که که من در ملک تو هستم امیدوارم .

    راستی اگر مرا از مُلکت راندی به کدامین ملجا پناه ببرم ؟

    اما هر جا بروم مُلک توست و این شادیم را افزون میکند که هر جا

    بروم ا زآن توست…………….پس هنوزدوستم داری

  10. شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم

    خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

    خداحافظ و این یعنی در اندوه تو میمیرم

    در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم

    و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

    و برف ناامیدی بر سرم یکریز می بارد

    چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم؟؟

    چگونه می روی با انکه می دانی چه تنهایم؟؟

    خداحافظ تو ای عابر شب های غزل خوانی

    خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی

    خداحافظ بدون تو گمان کردی که می مانم

    خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی!!!

  11. مردان هم قلب دارن
    فقط صدایش، یواش تر از صدای قلب یک زن است!
    مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند!
    … شاید ندیده باشی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند!
    هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم،صدایم را کلفت تر میکنم
    … … … … تا مبادا…لرزش دست هایم را ببینی !
    مرد که باشی … دوست داری … از نگاه یک زن مرد باشی ..!
    نه بخاطر زورِ بازوها

  12. نمیدونم چرا هروقت نوشته هاتو میخونم نمیتونم باور کنم تو یه پسری فکر میکنم آرش اسم مستعارته‏!‏

      1. چرا ناراحت میشی منظور نداشتم شاید اشتباه از منه که نمیتونم باور کنم که پسرا سر عشق و دوست داشتنشون اینقدر ثابت قدم باشن و یه نفرو اینقدر دوست داشته باشن

        1. پسرا فقط عاشق کسی مومونن و دوستش خواهند داشت که ازارشون بده هیچوقت نباید به راحتی به چیزی برسن که قدرشو نخواهند دانست در کل به نظر شخصی من 90%پسرا قابل اعتماد نیستن ودروغگوهای ماهری هستن.
          من دیگه نه عاشق میشم و نه طرف هیچ کدومشون میرم…..
          امید وارم ارش ناراحت نشه شاید تو جز 10% دیگه باشی اما نباید اینقدر با تعصب در مورد کسانی که خودتم میشناسیشون نظر بدی ….
          این نظر شخصی منه که دخترا چه زود و چه دیر بهش خواهند رسید…..

      2. دختر پاییز

        سلام ارش جان
        وقتی دخترها از پسر نارومبخوره همه رو مثلهم می بینه
        4سال پیش با پسری نامزد کردم بعد فقط با یک نامه (نوشته بودنمی توه ادامه بده)این داستان رو تمام کرد .کسی که ادعا می کرد و بخاطر بهم رسیدن چه کارها که نکردیم و اخرش با یه خداحافظی تمامش کرد هنوز نمی دونم دلیلش چی بود.
        اما هنوز فراموشش نکردم ومنتظرم یه روزی برگرده (خیال باطل اما دله)
        پس از دست کسی ناراحت نشو

  13. حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
    غرور نذاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم
    حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره میشمارم

    تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشه مو
    سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشه مو

    اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی
    من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی

    کاشکی میون من و تو تو اون روزا حصار نبود
    هیچی میونمون به جز دلای بی قرار نبود

    انگار که تقدیر نمی خواست تو در کنار من باشی
    منم بهار تو باشم تو هم بهار من باشی

    یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده
    نمیشه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده

    تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته
    انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته

    تقصیر هردومون بوده ما عشق و نشناخته بودیم
    فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم

    باید یکی از ما دو تا غرور و میذاشت زیر پاش
    آروم به اون یکی میگفت یه عاشق واقعی باش

    جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست
    سواره هرگز باخبر از غصه پیاده نیست

    توی مسیر عاشقی باید هوای دل و داشت
    حرف دل و عین قسم رو طاقی چشما گذاشت

    حالا که من تنها شدم قدر چشاتو میدونم
    ولی نمیشه کاری کرد همیشه تنها میمونم

    کاش توی دنیا هیچکسی قربونیه غرور نشه
    راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دور نشه

    ترانه سرا: مریم حیدرزاده

  14. وقتی از عشق می گفتم تجسم میکرد در ذهن خسته اش ..
    دروغ و خودخواهی را،

    شکست و جدایی را

    شاید ذره ایی صداقت و وفا

    و دیگر هیچ !!

    وقتی از عشق می گفتم در نگاه پر معنایش زلالی اشکهای بی طاقتی آزارم میداد

    گویی او از عشق و عاشقی نفرتی عمیق دارد !!

    وقتی از عشق می گفتم به نقطه ایی مبهم خیره میماند!

    نمیدانم شاید

    به عشقش

    به گذر ثانیه های عمرش

    به صداقت و وفای به عهدش

    وشاید به جدایی از یارش فکر میکرد !!

    صورتش در عین زیبایی غمی آشکار داشت که هر بار نگاهش میکردم دلم می لرزید !

    نمیدانم عشق با این همه زیبایی چگونه برای او زشتی مطلق بود !!

    نمیدانم عشق کدام رویش را نشان او داده بود که اینگونه بیزار بود از دقایق عاشقی اش

    از دریچه نفرت به عشق نگاه میکرد و این برایم معمایی حل نشده بود !!

    می گفت:

    وقتی در اوج دوست داشتن ، در اوج خواستن ناگهان تنها میشوی …

    وقتی تمام وجودت پر میشود از بودنش، از حضور نابش و ناگهان دقیقه ها باز میمانند از گذر

    لحظه های عبورش …

    وقتی با تمام وجود تکیه میکنی بر عاشقی عشقت و ناگهان عشقت بی رمق میشود از تکیه

    گاه بودن…

    وقتی در نگاهش عاشقی اش را می بینی و یکباره عشق را در میان حجمه نگاهش گم میکنی…

    وقتی آغوش گرمش مامنی است برای دلتنگیهایت و ناگهان در میان هجوم نگاه های هرزه

    آغوشش را گم میکنی …

    وقتی لمس دستانش همه دلخوشیت است و یکباره دستانت را خالی از دلخوشی میبینی…

    وقتی روزهای دیدارش فاصله میگیرد از بی تابی دل عاشقت …

    آنجاست که

    ” به بیرحمی عشق ایمان می آوری”

    به او گفتم:

    عشق موهبتی است الهی !!

    این ماییم که با اشتباهاتمان روشنایی و نورش را میگیریم و ظلمت و تاریکی به آن هدیه میکنیم !!

    آری عشق زیباست اگر زیبا دیده شود و پاک بماند …

  15. منم عاشقم واسه من و حمیدم دعا کنین ما واقعا همدیگه رو دوست داریم اما هنوز جرات گفتنش به خونواده ها رو پیدا نکردیم نمیدونم چی میشه واسمون دعا کنین که قلبتون پاکه…………

    1. الناز جان زودتر بگید به بزرگتر ها
      خیلی چیزا خیلی زود دیر میشه
      منم براتون امشب دعا کردم

      1. ممنون اما الان شرایط حمید اصلا اماده نیست و خیلی دیگه از مشکلات واااااای که چقدر خسته ام نزدیک یک هفتس از حمید بیخبرم و نمیدونم چرا تا این اندازه خونسرده.و صبور صبرش دیوونم کرده خدایا
        تورا خدا واسم دعا کنین……

        1. مگه اگه بگید باید زود ازدواج کنید ؟
          خب بگید که خانواده ها کمکتون کنن . همه سختیها رو که نباید تنهایی به دوش بکشید عزیزم.
          حمید جان چند سالشونه ؟ شغلشون چیه ؟ تحصیلات ؟
          شما خودتون چی ؟
          البته ببخشید فضولی می کنم شاید اینجوری بتونم بهتر کمکتون کنم

  16. ای دل ساده بکش درد که حقت اینستـ . اززمانه بشو دلسرد که حقت اینست .هرچه گفتم نشو عاشق نشنیدی حالا .همچو پاییز بشوزرد که حقت اینست. دیدی آخر دم مردانه بجز لاف نبود .بکش از مردم نا مرد که حقت اینست. تورو خدا برام دعا کنید اونیرو که فراموشم کرده رو فراموش کنم خیلی دلم گرفته

  17. میان تقسیم عادلانه ی لبهایت
    و این شب متلاطم
    که مدام
    پایان اندوهبارش را به رخم میکشد
    ۱ بوسه کافی ست تا
    تمام نا تمام من شوی…

  18. اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن
    و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
    و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن!
    در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است..

    بچه ها برام دعا کنید من که هیچوقت نا امید نبودم الان از نا امیدی دارم داغون میشم.

    اون کسی که ادعاش میشد من نفسشم ،دوستم داره ،عاشقم بود

    من از خیلی چیزها واسش گذشتم ،اما اون داره نامزد میکنه.

    خداااااااااااااایییییییااااااااااا

    کجا فریاد بزنم به کی بگم

    به کی دیگه اعتماد کنم ،وقتی عزیزترین کسم از اطمینانم استفاده کرد

    شما رو به فاطمه زهرااااااااا برای من دعا کنید.

    1. سلام خانمی مبادا غصه بخوری به خدا توکل کن منم موقعیت تو را دارم منم خونوادم با عشقم مخالفت کردن و اون بدون کوچکترین اعتراضی ترکم کرد منم درمونده ام به خدا توکل کن منم واست دعا میکنم.
      منم 19 سالمه و دانشجوی دانشگاه اصفهانم

  19. کاش میشد باز میموندی عشقو یاد من میدادی
    نه وقتی دل به تو بستم بری و ازم جدا شی کاش از اولش میگفتی که یه روز میخوای نباشی نه وقتی دل به تو بستم بری و ازم جدا شی توی خاطرم میمونه که تو رفتی بی بهونه به خدا ناله شبهام خون بهای عشقمونه سرت رو بالا بگیر و بگو عاشقم نبودی من برات بازیچه بودم تو بگو برام چی بودی……

  20. من تمام توفیق های خود را مرهون امیدهایی هستم که در جوانی در قلب خود پرورش داده ام

    اگر مردم مرا نشناسند غصه نخواهم خورد اما اگر من مردم را نشناسم افسرده خواهم شد

    بشر در اعتقاداتش خلاصه میشود

    رودخانه های غظیم نیروی خود را باید به جویبارها مدیون باشد

    فرزانه کسی است که که همواره برخویش حکم فرماست

    وقتی از رفتار کسی سر در نمی اوری به دوستانش نگاه کن

    پول غلام مردعاقل است و ارباب مرد احمق

    تاجر شدن اسان است ولی تاجر ماندن هنر

    دو دسته از جوانان قدر پول را نمی دانند انهایی که هیچ ندارند و انهایی که خیلی دارند

    مایوس نباش زیرا ممکن است اخرین کلیدی که در جیب داری در را بگشاید

    انکه خوشی خود را در رنج دیگران بجوید هرگز روی خوش نمی بیند

    ازدواجی که بخاطر پول به وجود اید،برای پول از بین میرود

    دختر عاقل جوان فقیر را به پیر مرد ثروتمند ترجیح میدهد

    سختیها وناراحتی ها بهترین وسیله ازمایش زندگی زناشویی است زیرا رنج و محنت اخلاق حقیقی زن و مرد را اشکار میکند

    مردی که به خاطر پول زن داماد شود به نوکری می رود

    با زنی ازدواج کنید که اگر مرد میبود بهترین دوست شما میشد

    با مسلحت دیگران ازدواج کردن در جهنم زیستن است

    با همسر خود مانند کتابی رفتار کنید ،فصلهای خسته کننده را نخوانید

    اصل و نصب زن و مرد از رفتاری که موقع پرخواش و جدال با هم می کنند معلوم میشود

    داماد زشت و با شخصیت بهتر از داماد خوش صورت و بی لیاقت است

    دوام زناشویی یک قسمت روی محبت است و نه قسمتش روی گذشت از خطا است

    هنگام ازدواج بیشتر با گوشهایتان مشورت کنید تا با چشمهایتان

    زیاد زیستن تقریبا ارزوی همه می باشد ولی خوب زیستن ارمان یک عده معدود

    manucherpordel

  21. امروز5روزه که با حمید بای کردم مامانم فهمید و گفت به هیچ عنوان…….. عماااد من به حرف تو گوش کردم وقتی به حمید گفتم هیچی نگفت دارم قرص مصرف میکنم و ارزوی تموم شدن این زندگی لعنتی رو دارم…….
    فاطمه منم فقط 19 سال دارم…..
    کاش مرگ ادما دست خودشون بود حالا منتظرم که حمید فحشم بده اما اینجوری سکوت نکنه من واقعا در حقش نامردی کردم و دانشگاه اومکدن رو به با حمید بودن ترجیح دادم اما این حق هیچ کدوممون نبود من وقعها دوسش دارم و ارزوی خو.شبختیشو دارم….. واسمون دعا کنین….تورا خدا زیر بارون یاد ما و عشقی که بعد از 3سال دارم خاکش میکنم بیوفتین و واسمون صبر ازخدا بخوایین
    مرسییی الناز……..

    1. الناز عزیزم
      امیدوارم که خدا به هر دوتاتون صبر بده
      ولی این رو بدون که نظر پدر و مادر بسیار محترم هست و حتما به خیر و صلاح شما هستش.
      در اولین قدم در زندگیت به این فکر کن یک خانم مستقل باشی و کاملا روی پایه خودت بایستی .
      شما یک شروع تازه در پیش داری
      سعی کن تا مدتی نه به عشق فکر کنی نه عاشق بشی
      دیدت رو به اینده عوض کن
      به دنبال یک موقعیت اجتماعی خوب باش

      موفق و پیروز باشی عزیزم

      1. تو یه پسری و هیچوقت نمیتونی منو درک کنی همتون سردین و خیلی راحت همه چیزو فراموش میکنین مثل حمید. خیلی تنهام و ارزوی مرگ دارم دیگه خسته ام از زندگی لعنتیم

        1. اره عزیزم من یک پسر هستم
          ولی الباقیش رو هم بدون
          35سال سن دارم
          مهندس عمران
          سال 79 عاشق دختری به اسم الهه شدم
          برای هم میمردیم سال 84 تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم . پدرم مخالفت کرد و خانواده من حاضر نشدن بیان جلو. من تنها رفتم ولی خانواده الهه زیاد خوششون نیومد.خلاصه به زور الهه قبول کردن ولی جهاز ندادن.
          من درامدم خوب بود
          همهچی خودم خریدم و یک عروسی گرفتم در حد بنز
          پدر مادرم عروسی اومدن ولی درست مثل یک مهمون
          محل کار من شهرستان بود
          بعد از عروسی رفتیم شهرستان بعد از 3 سال برگشتیم تهران ولی کاش هیچوقت نمییومدیم
          کسی رو نداشتیم
          با خانواده الهه رفت و امد نداشتیم به خاطر برادرش که 100% مخالف ازدواج بود و پدر مادرش هم تابع اون بودن
          با خانواده من فقط رفت و امد میکردیم
          پدرم از هر فرستی برای خرد کردن و تحقیر کردن الهه استفاده میکرد
          اینقدر اذیتش کرد که الهه چندین بار به گریه افتاد
          تا3سال پیش که پدرم از من چند میلیون غرض گرفت تا زود پس بده ولی نداد
          تمام سرمایه منو گرفت ولی میگفت فعلا ندارم
          من بدون سرمایه تو بازار له شدم
          الهه از دست بابام دیگه اعصابش خراب شده بود
          وضع مالی خیلی بد بود
          شب عید سال 88 دعوای بدی کردیم
          هر دوتامون دیوونه شده بودیم
          همه زندگیمون رو شکستیم
          بعدشم از هم جدا شدیم
          این بود سرنوشت عشقی که باب میل پدرم نبوووووووووود

          1. از شنیدن زندگیت متاسفم اما منم یه دختر 19ساله ام تو اوج احساسات میخواستم واسه حمید تا اخرش برم اما افسوس اینقدر لایق نبود از همه نظر من ازش سر بودم اما اون اینطوی پشتمو خالی کردکم اوردم امروز بهش زنگ زدم تا فقط صداشو بشنوم جواب که نداد هیچی بعدم گوشیشو خاموش کرد از همه پسرا متنفرم کرد چرا خدا فقط نامردی رو به اکثرشون یاد داده؟؟؟؟
            کم اوردم اما جرات خودکشی رو ندارم اخه تو خونه ام دیگه ارامش ندارم
            روزای بدیه……همه امتحانمم خراب کردم واسه اون.تو لحظه لحظه هام وجودشو احساس میکنم.واسم دعا کن ………..
            خدا هم دیگه دوستم نداره.ر

            1. عزیزم چرا اینحرف رو میزنی
              خدا تورو خیلی دوست داشته که کاری کرد تو حمید رو زودتر بشناسی
              وگرنه که اگه ازدواج میکردی و بعد میدیدی که اون اینقدر نسبت به عشق و زندگی بی مسوولیت هست می خواستی چه خاکی تو سرت بریزی ؟
              به عنوان یک دوست الناز عزیزم بهت میگم :
              گور بابای حمید
              از زندگیت و از لحظاتت لذت ببر فدات شم

  22. سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پابرجاست
    سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ماست
    تو یک رویای کوتاهی ، دعای هرسحرگاهی
    شدم خام عشقت چون ، مرا اینگونه می خواهی

    من آن خاموش خاموشم ، که با شادی نمی جوشم
    ندارم هیچ گناهی جز که از تو چشم نمی پوشم
    تو غم در شکل آوازی ، شکوهه اوج پروازی
    نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی

    مرا دیوانه می خواهی ، زخود بیگانه می خواهی
    مرا دلباخته چون مجنون ، زمن افسانه می خواهی
    شدم بیگانه با هستی ، زخود بی خودتر از مستی
    نگاهم کن ، نگاهم کن ، شدم هر آنچه می خواستی

    سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پابرجاست
    سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ماست
    بکُش دل را ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن
    شدم انگشت نمای خلق ، مرا تو درس عبرت کن
    بکن حرف مرا باور ، نیابی از من عاشق تر
    نمی ترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم دیگر
    سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پابرجاست
    سلام بر روی ماه تو ، عزیزدل سلام از ماست

  23. زین دایره ی مینا خونین جگرم می ده
    تا حل کنم این مشکل در ساغر مینائی
    شادیت مبارک……

    1. دستمو لای موهام بردم
      اشک هامو پاک کردم
      بازوهامو بغل کردم
      تا کی کارهای تو رو من بکنم آخه ؟؟!!!

      1. داشتن ات
        حقیقتاً رؤیای قشنگی بود …
        اما واقعیتش
        نه ثانیه ای خوشی داشت
        نه خاطره ای مرور کردنی ،
        و نه هیچ چیز دیگر !
        فقط درد داشت . . .

  24. همیشه خوب میدانستم که تنها میشوم ، تنها تر از آن چیزی که فکرش را بکنم !
    از همان دوران کودکی شَرور بودم ، شرارت درونم ! که سادگی بیرونم همه چیز را مخفی میکرد !
    رفته رفته بزرگ و بزرگ تر شدم ! آنقدر بزرگ شدم که درونم و بیرونم یکی شد !
    قلب ها را شکستم ! غرور ها را خورد کردم ! بازی ها را گرم تر کردم تا جایی که جوش می آوردند !
    کلاغ های سیاه افکارم را بزرگ و بزرگ تر کردم ! افکار پلیدم را هر روز آبستن می …کردم !
    از مدرسه ، درس ، دانشگاه ، اجتماع ، دوستان ، خانه ، خانواده همه چیز خودم را جدا کردم ! که بیشتر از آن چیزی که هست شرارت کنم ! و به خواسته های نفرینی ام برسم ! هیچ چیز برایم مهم نبود جز به خواسته ام ! احساسات زیادی را بدون مدرک مجازات کردم ! حکم قطع کردن دست و پاهای احساسات زیادی را دادم ! زبان احساسات را بریدم ! همه چیز را فلج کردم ! بعد از من احساس ها ناقص بود !
    شاید همه اینها همه و همه در گذشته من مخفی شده باشد ! گذشته ای که همیشه از آن فرار میکنم !
    بزرگ شده ام ! بیست و چند سال سن دارم ، احساس پیری میکنم ، حتی آلتم با هزاز قرص و دارو هیکلش را مردانه میکند ! دکتر می گوید عاقبت *** زیاد است !
    سیگار پشت سیگار میشکم ! به دنبال چای میگردم ! همیشه در دوران بچگی میدانستم در آینده مردی تنها و یا خود تردی از اجتماع را دارم ! که تنها کنار شومینه نشسته ام یا در بالکن خانه ام و سیگار میشکم و چای می خورم ، دور تا دورم خالیست و باعث این خالی بودن کسی نیست جز خودم !
    دیشب دلی را شکستم تا صبح خواب بر چشمانم نیامد ، دل را بدون دلیل شکستم ، بدون آگاهی ، خود را مغرور میدانست ، غرورش بی اندازه بود حد و حساب نداشت …
    دست خودم نبود ، همه چیز غیر عادی بود ! نا خودآگاه او را به عرش بردم ، به اوج رسیده بود ، ثانیه به ثانیه بالا و بالاتر می رفت ، او را دوست داشتم تا جایی بالا رفت که دیگر او را در حد کنترل ندیدم ! هر چه التماس کردم ، هرچه منت کشیدم ، هرچه قربون صدقه کردم گوش نداد ! عصبانی شدم ! سنگی به سمتش پرتاب کردم ! شسکت ! شکست سختی بود ! تا چند ساعتی ته مانده های غرورش از بالا بر روی سرم خراب می شد ! دست خودم نبود عصبی شده بودم ! و میدانم تاوان غرور شکست را باید بدهم ! جایی دیگر !
    از نوشتن لذت نمی برم ! نوشتن را با عشق نمی نویسم ! فقط برای خالی کردن می نویسم…

  25. در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی میکنند و بر حسینی می گریند که آزاده زیست.(دکتر علی شریعتی)

    یا ابا عبدالله الحسین

    حسین فاطمه سلام

    حسین مصطفی سلام

    حسین مظلوم علی

    شهید کربلا سلام

    اگه این شبا دلتون لرزید منو هم یه یادی بکنید…
    التماس دعا…

  26. خسته ام …! خسته نبودنت …! خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد …! میگذرد …! میگذرد و باز هم میگذرد

  27. نه! کاری به کار عشق ندارم
    من هیچ چیز و هیچ کسی را
    دیگر در این زمانه دوست ندارم…
    انگار این روزگار چشم ندارد
    من و تو را یک روز
    … … خوشحال و بی ملال ببیند
    زیرا هرچیز و هر کسی را که دوست بداری
    از تو دریغ می کند
    پس من با همه وجودم
    خود را زدم به مردن
    تا روزگار دیگر
    کاری به من نداشته باشد
    این شعر تازه را هم
    ناگفته می گذارم
    تا روزگار بو نبرد… گفتم که
    کاری به کار عشق ندارم..!

    1. مرسی خیلی لطف داری
      اما این حرفا فقط گفتنش اسونه و واسه من که اینقدر ضعیفم اصلا موثر نخواهند بود اما بازم تلاش خواهم کرد
      بازم ممنون

  28. آدم هـا می آینـد
    زنـدگی می کننـد
    می میـرنـد و می رونـد …
    امـا فـاجعـه ی زنـدگی ِ تــو
    آن هـنگـام آغـاز می شـود کـه
    … آدمی می رود امــا نـمی میـرد !
    مـی مـــانــد
    و نبـودنـش در بـودن ِ تـو
    چنـان تـه نـشیـن می شـود
    کـه تـــو می میـری
    در حالـی کـه زنــده ای …

  29. سلام
    برام عجیبه چرا تو همچین شرایطی اومدم سراغ جملات دکتر شریعتی و مواجه شدم با کلی جون هم فکر خودم بچه ها من 14 سالگی عاشق شدم و از همون روز اول پنهان کردم در حدی که عشقم با من راجع به دخترای مورد علاقش حرف میزد ولی الان 21 سالمه و هرکی رو خواستم بیارم تو زندگیم بر خوردم به همون اولین عشق و الان که به سن ازدواج رسیده نگران ازذست دادنشم
    کمکم کنید من یک عمر کنارش بودم همه تنهاش گذاشتن ولی اون من رو ندید ایا معقوله احساسمو بهش ابراز کنم یا تا ابد با این درد بسوزم منتظر جوابتون می مونم

    1. باورم نمیشه تا الان بهش چیزی نگفته باشی…
      اونم از طرز نگا کردنت نفهمیده باشه که عاشقشی…!!!!!!!!!

  30. خدایااینقدراین هوای 2 نفره روبه رخم نکش…
    تو که بهترمی دونی اون دیگه دوسم نداره…
    غروب جمعه ای این همه درد روا نیستا!!!

          1. ای بابا خستم کردید…
            فقط شما دخترا خوبید…
            فقط شماها احساس دارید…
            فقط شماها بلدید گریه کنید…
            فقط همیشه با احساس شماها بازی میشه…
            مردا نه دل دارن نه احساس نه قلب نه درک…
            به جهنم فقط خودتون اینجا بزنید تو سرو کله هم بالاشم به جای پیج دکتر شریعتی بزنید انحصاری برای دخترای زرج کشیده…
            خوش باشید….

    1. الناز عزیزم وقتی چترت خداست بگزار ابر سرنوشت هرچه میخواهد ببارد .البته حرفتو میفهمم چون خودم 7 ماهه با این درد دارم میسوزم و میسازم اونم تو مهمترین روزای زندگیم

      1. سلام عزیزم خوبی؟ چه خبرا؟ دلم یه هو هوایی شد الان که برگشتم و میخونم چه روزایی رو پشت سر گذاشتم…
        خوبه که گذشتن……….

    2. عزیزم خدا نکنه یه روزی میشه با یه مرد دلخواه خودت ازدواج میکنی و خود به خود با بودن کنار عشقت هم خودشو هم خاطراتشو از یادت میبری توکل کن

      1. تو را خدا اینقدر راحت نگران ادما نشو این دنیا خیلی سخت تر از اونیه که نشناخته و ندیده نگران بشیم پس جای بقیه غصه هامون کجا میرن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  31. روزگار اما وفا با ما نداشت!
    طاقت خوشبختی ما را نداشت !
    پیش پای عشق ما سنگی گذاشت!
    بی گمان از مرگ ما پروا نداشت!
    آخر این قصه هجران بودو بس!
    حسرت و رنج فراوان بودو بس !
    یار ما را از جدایی غم نبود!
    در سرش مجنون عاشق کم نبود !
    بر سر پیمان خود محکم نبود!
    سهم من از عشق جز ماتم نبود!
    با من دیوانه پیمان ساده بست!
    ساده هم آن عهد و پیمان را شکست!
    بی خبر پیمان یاری را گسست!
    این خبر ناگه پشتم را شکست!
    آن کبوتر عاقبت از بند رست!
    رفت و با دلدار دیگر عهد بست!
    از غمش با دودو دم همدم شدم!
    باده نوش غصه او من شدم!
    مست و مخمور و خراب از غم شدم!
    ذره ، ذره آب گشتم ! کم شدم!
    عشق من از من گذشتی خوش گذر!
    بعد از این حتی تو اسمم را نبر!
    آخر این یکبار از من بشنو پند!
    بر منو بر روزگارم دل نبند!
    گرچه آب رفته باز آید به رود!
    ماهی بیچاره اما مرده بود!
    بعد از این هم آشیانت هر که هست!
    باش با او ، یاد تو ما را بس است……..!

    1. آرش جان من امشب میون دلتنگی و گریه هام به داستان تو رسیدم !
      ی دوستی میگف رویا ها نمیمیرند ، فلج میشوند
      چقدر قشنگه ک میتونی چنین احساسی داشته باشی
      کمترکسی میتونه دوست داشته باشه

      کاش رویای تو هم هرگز واست حسرت نشه

      اینکه میگن پسری واینهمههههه احساسسسس
      اصلا جنسییت احساسات رو تعیین نمیکنن
      قبل از مرد یا زن بودن انسانیم !

      1. دل که تنگ باشد دیگر مرد و زن ندارد
        اشک می دود تا گوشه چشمانت
        و سُر می خورد روی گونه ها
        دل که تنگ باشد
        تنهایی اتاقت را با خدا هم تقسیم نمی کنی !!

  32. آیا کلبه شماهم در حال سوختن است؟
    تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، با
    بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، ساعتها به اقیانوس
    چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
    سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و
    … وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت،
    خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود،اندوهگین فریاد زد: «خدایا
    چگونه توانستی با من چنین کنی؟»
    صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن
    می‌آمد تا او را نجات دهد.
    مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
    آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»
    آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما
    نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و
    رنج.
    دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد
    برای فراخواندن رحمت خداوند.
    برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می‌گوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد،
    تو گفتی «آن غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد «همه چیز ممکن است»،

    تو گفتی «هیچ کس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست
    دارم»،
    تو گفتی «من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،
    تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من کافی است»،
    تو گفتی «من نمی‌توانم مشکلات را حل کنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را
    هدایت خواهم کرد»،
    تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر کاری را با
    من می‌توانی به انجام برسانی»،

    تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پیدا خواهد کرد»،
    *تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،
    *
    تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،
    تو گفتی «من همیشه نگران و ناامیدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هایت را به
    دوش من بگذار»،
    تو گفتی «من به اندازه کافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به یک
    اندازه ایمان داده ام»،
    تو گفتی «من به اندازه کافی باهوش نیستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده
    ام»،
    تو گفتی «من احساس تنهایی می‌کنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترک نخواهم کرد»،
    شاید یکی از دوستان شما هم اکنون احساس می‌کند که کلبه اش در حال سوختن است

  33. خودت خواستی که من مجبور باشم
    برم جایی که از تو دور باشم
    تو پای منو از قلبت بریدی
    خودت خواستی که من اینجور باشم
    خودت خواستی که احساسم بشه سرد
    خودت خواستی نمیشه کاریم کرد
    می دیدیم دارم از چشمات می افتم
    مدارا کردمو چیزی نگفتم

  34. برام بودن تو بازی نبودو
    به این بازی دلم راضی نبودو
    از اول آخرش رو می دونستم
    تو تونستی ولی من نتونستم
    برات بودن من کافی نبودو
    حقیقت اینکه می بافی نبودو
    دارم دق میکنم از درد دوری
    میخوام مثل تو شم اما چجوری؟

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *