سوسن شریعتی خاطرات خود از مراسم سالگرد پدر را روایت میکند
برداشت اول: برای من که دختربچهای 16 ساله بودم، اولین مواجهه با رویکردهای موجود نسبت به علی شریعتی در جریان برگزاری مراسم چهلم او در لبنان حاصل شد. امام موسیصدر با همراهی دکتر چمران و چهرههایی همچون صادق طباطبایی و قطبزاده بانی برگزاری مراسم چهلم دکتر در بیروت شدند. ما چند روز قبل از برگزاری این مراسم در منزل امام موسی صدر میهمان شدیم. در این روزها بود که شاهد فشارهای وارده به امام موسی صدر برای لغو این مراسم بودیم. این فشارها از دو ناحیه صورت میگرفت، هم از جانب روحانیون ایرانی مقیم منطقه و نیز داخل ایران که شریعتی را چهرهای غیردینی میدانستند و هم از جانب مأمورین رژیم سابق که شریعتی را اپوزیسیون نظام میدانست.
مباحث مطرح شده در جلسات امام موسی صدر را دکتر چمران به مادرم منتقل میکرد و ما نیز شنونده این دیدگاهها میشدیم. با تمام مخالفتها و فشارها، امام موسیصدر اعلام کرد که این مراسم برگزار خواهد شد و چنین نیز شد. مراسم باشکوه و بزرگی برگزار شد و حتی آن جلسه بهانهای شد تا اختلافات حرکت المحرومین و سازمان امل با عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین کنار گذاشته شود و عرفات و امام موسی صدر، بعد از مدتها با یکدیگر مواجه شدند. عرفات وقتی پشت تریبون قرار گرفت سخن خود را با این جمله آغاز کرد که: تیمم حرام است، آنجا که آب است و اشارهاش به سختی سخنرانی در حضور امام موسی صدر بود.
در مراسم بیروت به جز عرفات، امام موسی صدر، قطبزاده، احسان شریعتی و دستیار امام موسی صدر سخنرانی کردند. نتیجه مهم این مراسم برای مردم منطقه نزدیکی و دوستی دوباره امل و فتح بود و نتیجه مهم آن برای من درک این مساله بود که هم رژیم شاه و هم بخشی از روحانیون مخالف شاه، شریعتی را از نظر فکری و اسلامی عنصری مشکوک میدانستند. بنابراین از روز چهلم شریعتی این پرسش در ذهن نقش بست که آیا اصلا باید برای علی شریعتی مراسم بزرگداشت برگزار کرد یا خیر؟
برداشت دوم: یک سال و نیم بعد از وفات علی شریعتی من به همراه خواهر و برادرم در جنوب فرانسه زندگی میکردیم.در همین روزها بود که نوفل لوشاتو، مرکز رفت و آمد اپوزیسیون ایرانی داخل و خارج از کشور بود و از همین روی بود که ما نیز چند بار به پاریس و نوفللوشاتو رفتیم. در چندقدمی منزلی که امام خمینی سکونت داشت هتلی پنج، شش طبقه بود که در چند اتاق آن ایرانیان مستقر بودند. اولین مواجهه من با آیتالله لاهوتی در همان هتل انجام شد. اگرچه رفتوآمد دیگرانی همچون دکتر پیمان، مهندس بازرگان، مهندس سحابی، دکتر کریم سحابی و… را هم میدیدم.
یک بار که به تنهایی و بدون احسان به نوفللوشاتو رفته بودم، آیتالله لاهوتی من را به یکی از اتاقهای هتل برد و به علت ارادتی که به علی شریعتی داشت در برخوردی پدرانه برای من شرح داد که در میان اپوزیسیون ایرانی همدلی با شریعتی وجود ندارد. لاهوتی به چادری که در حیاط هتل زده بودند اشاره کرد و گفت در این چادر چندباری درباره شریعتی صحبت کرده اما تذکر دریافت کرده است.
آقای لاهوتی آن روز به من گفت که درباره شریعتی مساله وجود دارد و تناقض برای من به عنوان یک نوجوان آنجایی بود که در رادیو سرود «معلم شهید من جان به کفاش بود» پخش میشد ولی آیتالله لاهوتی میگفت که در میان اپوزیسیون نمیتوان شفاف و راحت درباره شریعتی صحبت کرد. بنابراین این پرسش همچنان برای من بدون پاسخ ماند که شریعتی در کجای این منظومه قرار میگیرد؟
برداشت سوم: پس از وقوع انقلاب، ما به ایران بازگشتیم. بهمن 57 احسان بازگشت و خرداد 58 من و یک ماه بعد هم خواهرم سارا برگشت.در اولین روزهای بازگشت به یاد دارم که استاد محمدتقی شریعتی، پدربزرگام با همراهی دو تن از دوستانش به دیدار امام میروند و استاد محمدتقی شریعتی از ایشان میخواهد که با توجه به تاثیری که علی شریعتی بر نسل جوان انقلابی گذاشته است، نکتهای در معرفی جایگاه شریعتی بیان کنند تا از شدت حملاتی که به شریعتی و اندیشهاش میشود، کاسته شود و به تعبیر دیگر از شریعتی اعاده حیثیت شود. آیتالله خمینی هم خیلی با احترام با استاد برخورد میکنند و میگویند که چون درباره شریعتی در جناحهای مختلف اجماع وجود ندارد، برای حفظ وحدت صفوف مصلحت نیست که اسمی برده شود.
قبل از انقلاب مردم، تصمیم میگیرند در اقدامی خودجوش نام خیابان را به طالقانی تغییر دهند که آیتالله طالقانی از مردم میخواهند که به علت وجود حسینیه ارشاد در این خیابان نام شریعتی را بر آن بگذارند. در کنار این حتی نام بیمارستان قلب هم به شریعتی تغییر میکند و جالب این بود که طبق روایت احسان نراقی، شاه از اینکه نام شریعتی را بر بیمارستان مادرش گذاشته بودند، شاکی بوده و نراقی هم به او پاسخ داده که این یک حرکت مردمی است و بهتر است مواجهه با آن صورت نگیرد. از این نشانهها که بگذریم، به اولین سالگرد دکتر شریعتی بعد از انقلاب نزدیک میشویم.
آن زمان رسم بود که هم 26 اردیبهشت به عنوان روز هجرت دکتر شریعتی و هم 29 خرداد به عنوان روز شهادت دکتر مراسمی برگزار میشد. برگزاری مراسم 26 اردیبهشت سال 58 را احسان بر عهده گرفت. این مراسم در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد و آیتالله طالقانی، استاد محمدتقی شریعتی، دکتر سامی، طاهر احمدزاده، مادرم، احسان و یکی از اعضای سازمان مجاهدین (شاید مهدی ابریشمچی) صحبت کردند. این مراسم با حضور گسترده جمعیت مواجه شد و ترکیب سخنرانان هم متنوع بود. در فاصله 26 اردیبهشت تا 29 خرداد احسان تصمیم گرفت که برای برگزاری مراسم 29 خرداد فراخوان عمومی در مطبوعات بدهد و از تمام جریانهای سیاسی مختلف دعوت کند تا برای برپایی این مراسم یک ستاد تشکیل دهند.
تقریبا تمام گروههای سیاسی به این فراخوان پاسخ میدهند. از گروه جنبش به رهبری علیاصغر حاج سیدجوادی گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی نماینده خود را به ستاد میفرستند. تنها سازمان مجاهدین خلق به علت اعتراض به ترکیب متنوع ستاد و فراخوان دموکراتیک آن نمایندهای نمیفرستد و خود را کنار میکشد. اما در همان ستاد بر سر اسامی سخنرانان مراسم بحث در میگیرد. احسان، صدربلاغی را برای سخنرانی پیشنهاد میکند اما مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف بودند و مجتهد شبستری را برای سخنرانی پیشنهاد میکردند و از این زاویه با صدربلاغی مخالف بودند که او از جمله روحانیونی بود که حسینیه ارشاد را تحریم نکرد. در نهایت نماینده سازمان حتی از احسان گلایه میکند و او را به آقازادگی و تکروی متهم میکند.
سازمان مجاهدین انقلاب حتی به این بهانه یک جزوه هم با عنوان «زمانه ولایتعهدی و شهبانوگری تمام شده است» منتشر کرد. بهرغم تمامی دلخوریها مراسم 29 خرداد 58 در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد و در صف اول این مراسم، چهرههای مختلف سیاسی حضور داشتند. این مراسم اولین مواجهه به قصد اجماع نیروهایی که جنبش مدنی ایران را نمایندگی میکنند بر سر شریعتی بود. تلاش خانواده هم این بود که در اجماع تنها نیروهای دولتی حضور نداشته باشند و گروههای حاشیهای هم جایگاه داشته باشند.
پس در این مراسم علیاصغر حاج سیدجوادی به عنوان شخصی که اولین نامه را در حمایت از شریعتی نوشته بود در کنار اعضای حزب جمهوری و چهرههای دولتی نشسته بود. مراسم سال 58 به خوبی برگزار شد و پس از این زمان بود که صفبندیها در جامعه انقلابی ایران شفافتر شد. در این شرایط مادرم، پوران شریعترضوی، عضو انجمن دفاع از قانون اساسی بود و نسبت به رویدادها و اقدامات نگاه انتقادی داشت. احسان هم دیدگاههای سیاسی خاص خود را داشت و آنها را با مطبوعات در میان میگذاشت.
در عین حال شریعتی به یکی از موضوعات محل نزاع تبدیل شد و در این میان گروههای سیاسی هم چون فرقان و آرمان مستضعفین ظهور کردند که خود را در ذیل اندیشه شریعتی معرفی میکردند و پرونده بحث درباره شریعتی را فعال میکردند. در این میان تفکری که خود را پشت اندیشه مطهری پنهان میکرد تقابل با شریعتی را پررنگتر جلوه داد و شریعتی را به سمت بیرون سیستم هل داد. این نگاه به شریعتی البته در سال 59-58 نگاه مسلط بود.
برداشت چهارم: در سال 59 از مدرسه خوارزمی دیپلم گرفتم و همزمان مطلع شدم که منطقه 12 معلم نیاز دارد. با عدهای از دوستان برای استخدام به منطقه 12 رفتیم. به من سفارش کرده بودند که نسبت خود با شریعتی را عیان نکنم و نام فامیل ما هم که مزینانی بود. در صف ایستادیم تا به نوبت مصاحبهای با ما انجام شود. نوبت به من رسید و سوالات عقیدتی و ایدئولوژیک مربوط به گزینش پرسیده شد. فردی که با من مصاحبه میکرد و بعدها به ریاست سازمان ملی جوانان در زمان دولت اصلاحات رسید در میانه مصاحبه به من مشکوک شد و پرسید که آیا نسبتی با شریعتی داری؟ آن زمان نام مزینانی نام شریعتی را تداعی میکرد. من تصمیم گرفتم شفاف باشم و گفتم که دختر شریعتی هستم.
بعد از این اعتراف نظر من را نسبت به فعالیتهای مادرم و احسان پرسید. پاسخ دادم که فعالیت اعضای خانواده به من ارتباطی ندارد و میخواهم فعالیت خود را داشته باشم. بعد از انجام مصاحبه با تمام افراد، به من گفتند که اجازه تدریس درس دینی در دو مدرسه جنوب تهران را دارم اما نباید نسبتام با شریعتی علنی شود. از من یک نام مستعار خواستند و من نام علوینژاد را برای خود انتخاب کردم. دوران تدریس من البته خیلی کوتاه بود و فاش شدن هویت واقعیام منتهی به اخراج از آموزش و پرورش شد. اما جذابیت آن دوران در این نکته بود که من به عنوان یک جوان تازه دیپلم گرفته باید به همسنوسالان خود که در آستانه گرفتن دیپلم بودند درس میدادم و هنوز چون کتاب درسی دینی تدوین نشده بود، مفاد درس را شخصا طراحی میکردم.
بدینترتیب نام شریعتی مانع از آن شد که حق طبیعی من لحاظ شود. از طرف دیگر موضعگیریهای انتقادی مادرم و احسان و نیز تعریف نشدن آنان ذیل گروههای رسمی به حساب جاهطلبی آنها گذاشته میشد. لذا چنین نگاهی درباره شریعتی غالب بود اما با این همه در سال 59 هم دو مراسم 26 اردیبهشت و 29 خرداد در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد. مراسم سالگرد در شرایطی برگزار شد که نشریات مروج اندیشه شریعتی همچون آرمان مستضعفین توقیف شده بودند. در مراسم سال 59 در میانه صحبت احسان جمعیت به تب و تاب افتاد و عدهای به سمت تریبون هجوم آوردند. مادرم به میان جمعیت رفت و سعی در آرام کردن معترضین داشت و نهایت اینکه به رغم درگیریها این مراسم تا پایان ادامه یافت.با این همه نگاهها به شریعتی هر روز تندتر میشد و شرایط برای ما سنگینتر.
برداشت پنجم: خانواده تصمیم گرفت مراسم 26 اردیبهشت 60 را در استادیوم شیرودی برگزار کند که در آخرین لحظه میرسلیم، وزیر کشور مجوز برپایی این مراسم را صادر نکرد. بعد از این مواجهه تصمیم گرفتیم که مراسم را در منزل برگزار کنیم. در میانه مراسم به یکباره شنیدیم که کوچه را بستهاند تا بنیصدر که آن زمان رئیسجمهور بود به منزل ما بیاید. بنیصدر هیچگاه در چنین مراسمهایی حاضر نمیشد و در هیچکدام از برنامههای قبلی شریعتی حضور نداشت اما به ناگاه در مقام رئیسجمهور با مجلس اعلام همبستگی کرد که اجازه رسمی برای برپایی نیافته است. این مراسم به خیروخوشی تمام شد.
یک ماه و نیم بعد و درست یک روز قبل از 30 خرداد 60 مراسم 29 خرداد برگزار شد. این برنامه هم مجوز برپایی در شیرودی و زمین چمن دانشگاه را نیافت و باز هم در منزل برگزار شد. نمایندگان بسیاری از جنبشهای آزادیبخش در این مراسم حضور داشتند و بیانیههای مختلفی پشت تریبون خوانده میشد. زمانی که اعلامیه مجاهدین خلق افغانستان خوانده میشد، گروهی به تصور خوانده شدن بیانیه سازمان مجاهدین خلق به جمعیت و منزل ما حمله کردند و در کوچه و داخل حیاط درگیری آغاز شد. مادرم و احسان را از منزل خارج کردیم که البته احسان در خانه یکی از همسایهها شناسایی شد و کتک مفصلی هم خورد.
در جریان این درگیریها گاز اشکآور به داخل خانه پرتاب کردند که تعدد این گازها وضعیت تنفسی استاد محمدتقی شریعتی را خراب کرد و ایشان نیمهجان گوشهای افتاده بودند. به مدت نیمساعت نیروهای ناشناس مسلح جمعیت را سرکوب کردند. بعد از آرام شدن فضا اولین واکنش به این حمله از سوی سپاه پاسداران انجام شد. یک گروه به منزل ما آمدند تا عاملان حمله را شناسایی کنند. در میان این گروه یک جوان پاسدار پس از آنکه فهمید در منزل شریعتی قرار دارد و استاد محمدتقی شریعتی را به صورت نیمهجان در مقابل چشم میدید به گریه افتاد و باور اتفاق برایش سخت بود. دومین واکنش از سوی وزارت کشور صورت گرفت که چند ساعت پس از رویداد، نمایندگان آیتالله بهشتی برای برآورد خسارات وارد شده به منزل ما آمدند.
تمام شیشههای خانههای اطراف شکسته بود و نمایندگان وزارت کشور گفتند که پول شیشهها را میپردازند اما در عمل چنین نشد و تمام خسارات را مادرم پرداخت کرد. فردای آن روز هم رئیس مجلس، هاشمیرفسنجانی و نمایندگان مجلس مراتب نگرانی و تعجب خود را از این رویداد اعلام کردند. ما عمدا وضعیت منزل را چند روزی به همان حالت حفظ کردیم و نکته جالب حجم کفشهایی بود که در حیاط منزل و پس از فرار حاضرین بدون کفش باقی مانده بود.
به یاد دارم که فردای حادثه استاد محمدتقی شریعتی ساعتها در میان کفشها به دنبال لنگه کفش خود بودند تا برای عیادت همسر خود که در بیمارستان بستری بود از منزل خارج شوند. باری، پس از رویداد 29 خرداد 60 پرونده شریعتی بسته شد. از سال 68 کمکم در دانشگاهها مراسمهایی به مناسبت بزرگداشت شریعتی برگزار میشد و در دهه 70 باز هم در حسینیه ارشاد مراسم بزرگداشت برای علی شریعتی برگزار شد.
برداشت ششم: در سال 58 روزهای دوشنبه در منزل ما جلسات سخنرانی برگزار میشد. این جلسات بدون دعوت و با حضور خودجوش مردم برگزار میشد. یکی از همین دوشنبهها در آذر 58 بود که آیتالله تهرانی در مشهد تهدید به افشاگری کرده بود و به قهر از مشهد به تهران آمده بود و در منزل ما ساکن شده بود. آیتالله لاهوتی برای دیدار و گفتوگو با آیتالله تهرانی به منزل ما آمد. جمعیت زیادی حاضر بودند و آیتالله لاهوتی و تهرانی هم برای جمعیت صحبت کردند. در این میان تلفنی خبر دادند که حاج سیداحمد آقا خمینی برای دیدار با آیتالله تهرانی به منزل ما خواهد آمد.
ایشان نمیدانست که روزهای دوشنبه در منزل ما برنامه سخنرانی است و وقتی به منزل وارد شد از دیدن جمعیت متعجب شد. در میان جمعیت مادر رضاییها و خانم متحدین هم حضور داشتند. با دیدن سیداحمد خمینی، مادر من و خانم متحدین برای تظلمخواهی شروع به صحبت کردند. بعد از این صحبتها بود که سیداحمد خمینی سخنرانی کرد و گفت: «میدانم تا چند سال دیگر اصلا نمیتوان نام شریعتی را در این کشور بر زبان آورد و گروهی که علیه شریعتی در سال 50 فتوا و بیانیه دادند را میشناسم.»
خلاصه سیداحمد آقا حرفهای تندی در این مراسم زد و از جمله آغاز و سرفصل سیاسی موضوع خط 3 از زبان سید احمد آقا خمینی از این جلسه مطرح شد. بعد از پایان سخنرانی هم با آیتالله تهرانی به صورت خصوصی گفتوگو کرد. ما نوار آن جلسه را پیاده کردیم و از سیداحمد خمینی اجازه گرفتیم تا متن صحبتها را به صورت کتابچه منتشر کنیم. بعد از انتشار این جزوه و در پی فشار و برخورد نمایندگان مجلس، آقای احمد خمینی صحبتهای خود را تکذیب کرد که این تکذیب با واکنش آیتالله لاهوتی مواجه شد.
منظور از بیان این رویداد، اخذ این نتیجه است که بنا به گفته سیداحمد خمینی در سالهای 58 و 59 هیچگونه اجماعی بر روی شریعتی وجود نداشت و اتوماتیک به سمت اپوزیسیون رانده شد و بعد هم در این اپوزیسیون طرد شد، در نتیجه هیچکدام حاضر نبودند «شریعتی معلم انقلاب» را بپذیرند.جالب این بود که احسان وقتی برای اولین بار وارد سبزوار شد بر روی دستها بلند شد و جمعیتی عظیم به استقبال او آمدند اما زمانی بعدتر او مجبور به فرار از سبزوار شد. بدین ترتیب اجماع نصف و نیمهای که بر سر شریعتی در ماههای آغازین انقلاب ایجاد شده بود به مرور از بین رفت.
برداشت هفتم: بهرغم این تصور که شریعتی متولیان زیادی دارد اما تجربه ما در همان سالهای اول انقلاب این تصور را باطل کرد. تنها در سال 58 و آن هم به ابتکار احسان بود که گروههایی همچون حزب جمهوری و سازمان مجاهدین انقلاب و گروههای حاشیه قدرت با همراهی همدیگر مراسمی برای شریعتی برگزار کردند اما پس از آن بود که بسیاری چهرهها و گروهها با شریعتی اعلام مرزبندی کردند و تمام کسانی که امروز شریعتی را نوستالژی جوانی خود میدانند در آن دوره همراه نبودند.
وقتی داغداغ به داستان شریعتی و متولیان انقلاب ایران مینگریم درمییابیم که هر دو طرف به یکدیگر مشکوک و با تردید مینگرند. تجربه من به عنوان عضوی از خانواده شریعتی دریافت سیگنالهای منفی بوده است، هم در دوران کودکی و هم جوانی. پس چه بسا احساس ناامنی خانواده هم بیانگر دوگانگی وضعیت شریعتی میتواند باشد.
مریم شبانی: سوسن شریعتی کافیشاپ موزه هنرهای معاصر را برای گفتوشنود درباره داستان خود و شناخت علی شریعتی انتخاب میکند. میگوید در سالهای 58 و 59 ساعتهای زیادی را در این مکان به گفتوگو و بحث میگذرانده و آرامش این کافیشاپ در ذهناش باقی مانده است. سوسن شریعتی در این روایت از چهلمین روز وفات دکتر علی شریعتی آغاز میکند و از سختیهای برگزاری مراسم بزرگداشت علی شریعتی در سه سال آغازین انقلاب میگوید تا در خلال صحبتهایش در پی اثبات این حرف باشد که شریعتی «راه سوم» بود و با هیچ کس نبود. خواندن روایت فرزند شریعتی از نگاه به شریعتی بعد از انقلاب، همان که معلم انقلاب خوانده میشد، روایتی خالی از لطف نمیتواند باشد.
برگرفته از
می توانم بگویم که اندیشه های تحول گرا و انقلابی شریعتی در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی نوعی رنسانس در تاریخ اسلام و بلکه جهان محسوب می شود که البته به مضاغ خیلی ها خوش نمی آید. او زنده است چون اندیشه هایش ناب است. چون اندیشه های او در رگ تاریخ جاری شده است و همواره مخاطبین خود را فرامی خواند و درس چگونه زندگی کردن را به آنها می آموزد. فریاد “نه!” او از پس این سالیان همچنان طنین افکن است.
جسارتا مضاغ نه، مذاق. شریعتی واقعا رنسانس تشیع را پایه گذاری کرد، هر چند آخوندهای متحجری باشند که نتوانند او را بپذیرند. باید گفت که نسل امروز ما و فردا همانند نسل دیروز است که شریعتی کتاب “پدر، مادر ما متهمیم” را از زبان آنها نوشت. ما می بینیم که روز به روز جوانان بیشتر به آخوندها و احکام دینی شک می کنند چون بسیاری از مسائل آن و حرف های این افراد با عقل و علم سازگار نیست. من خودم داشتم از دین خارج می شدم که به من گفتند در تفقه اسلام برداشت های مختلفی وجود دارد که جریان حاکم تنها یکی از جریان هاست که توانسته به حکومت برسد و اگر جریان دیگری سر کار می آمد برداشت امروز ما از دین متفاوت بود. بنابراین، در سفر حج از خدا خواستم که حقیقت دین را برای من روشن کند و اکنون مدتی است که با کتاب های شریعتی بیش از پیش آشنا شده ام و از او هزاران نکته آموخته ام. گویی او در کنار من است و سوالاتم را پاسخ می دهد. در حالی که افرادی مانند پدرم مرا به بی دینی متهم می کنند (به علت مخالفت با آخوندها و شک و شبهه در دین) اما می بینم شریعتی همان را گفته که در ذهن من است. خدا رحمتش کند
خانم محترم شما چنان حرف میزنی که دکتر مخالف آخوند بوده.لامه بدونی که دکتر هم ازجانب پدروهم ازجانب مادرآخوندزاده هست.مهمتر اینکه بدونی ازرفقای صمیمی آقای خامنه ای بوده.دکترباآخوندهای متحجر مخالف بوده نه آخوندهای مبارزی که بقول خودش تمامی نهضت های معاصر رو اونا بوجود آوردن.لازمه بدونی که دکترمقلدامام خمینی بوده شدیدا پایبند به دین وتشیع.احتمالا پدر بزرگوارشما راست میگه.لطفا بیشترازاینا نسبت ناروا به دکتر ندین.مثل شما زیادن که دارن آبروشو میبرن.
اینم ایمیلم خواستی باهام درتماس باش
nader.afshan@yahoo.com
به شدت تکذیب می شود.
به هیچ عنوان نمی توان شعار شریعتی “اسلام منهای روحانیت” را با این نوع استدلال ها ، تحریف کنید.
رجوع یه مجموعه آثار شریعتی و همچنین:
حکومت مذهبی رژیمی است که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی (روحانی) مقامات سیاسی و دولتی را اشغال میکنند و به عبارت دیگر حکومت مذهبی یعنی حکومت روحانیون بر ملت. آثار طبیعی چنین حکومتی یکی استبداد است، زیرا روحانی خود را جانشین خدا و مجری اوامر او در زمین میداند و در چنین صورتی مردم حق اظهارنظر و انتقاد و مخالفت با او را ندارند. یک زعیم روحانی خود را بخودی خود زعیم میداند، به اعتبار اینکه روحانی است و عالم دین، نه به اعتبار رأی و نظر و تصویب جمهور مردم؛ بنابراین یک حاکم غیرمسئول است و این مادر استبداد و دیکتاتوری فردی است و چون خود را سایه و نماینده خدا میداند، بر جان و مال و ناموس همه مسلط است و در هیچ گونه ستم و تجاوزی تردید به خود راه نمیدهد بلکه رضای خدا را در آن میپندارد. گذشته از آن، برای مخالف، برای پیروان مذاهب دیگر، حتی حق حیات نیز قائل نیست. آنها را مغضوب خدا، گمراه، نجس و دشمن راه دین و حق میشمارد و هر گونه ظلمی را نسبت به آنان عدل خدایی تلقی میکند.
کتاب مذهب علیه مذهب
درست است دکتر شریعتی رابا هیچ کدام از این دو گروه (رزیم قبل و بعد از انقلاب ) نمی توان یکی کرد و در هیچ کدام جای ندارد . شریعتی یک راه بود جدا از این دو که خود مسیر رسیدن به آزادی و آزادگی را معنی می کرد .راه او راهی است که جوانان ما باید در پذیرش صحیح ونگرش درست آن به راهنمایی های بزرگانی مثل دکتر پوران و فرزندان ومتفکران نواندیش متوسل شوند که پیداکردن این راه خیلی سخت است .در بعضی از جاها اتخاذ تصمیم اشتباه است که انتخاب را به مویی بند میکند .ولی راه درست شریعتی فقط و فقط در کتابهای اوست و نمی توان او را به فرقه ای یا اشخاصی خاص ربط دادواورا فقط باید در خودش یافت . شریعتی ، شریعتی است و دیگر هیچ .ا
باید از خود پرسید چرا شاه تحمل شریعتی را نداشت؟
چرا مدعیان دیروز و حاکمان امروز هم تاب دکتر را ندارند؟
در اندیشه های شریعتی چیست که هر دو دسته از آن وحشت دارند؟دکتر چه منافع آنها را به خطر انداخته که اینگونه آشفته شدند؟
برادر بزرگوار؛شریعتی یک دیدگاه وبرداشت دیگرگونه ازاسلام داشت که برای خیلی هادرزمان شاه خوب نبود(سیستم شاه,اسلام رایج ان زمان,وگروهای مخالف دین) وجالب اینکه در این روزهم برای خیلی ازمسلمانان مضررمیباشد(لطفاکتاب؛ تخصص ؛دکترشریعتی رابخوانید…البته اگرپیدایش کنید خیلی خوش شانس هستید)…ریشه اعتقادات دکتر ؛ اسلام منهای روحانیت ؛است (کتاب تخصص)
مگر از زبان همین آقای دکتر شریعتی درصحن حسینیه ارشاد اعلام نگردید:هرکجامبارزه ای با اجانب واستعمارگران درمملکت ما بوده است جلودار آن حتما روحانیت وهرجا قرارداد وطن فروشانه ای بوده است امضائ یک روشنفکرغربزده پای آن بوده است.پس چطور این تهمت ناجوانمردانه را به این متفکر وشهید راه اسلام وارد میننمایید؟ بدانید بااین کار عملا باعث محدودیت نشر آثار دکتر خواهید شد.
لطفا احساساتی حرف نزنید.دکتر انسان بزرگی بود ولی مطمئن هستم که شما آثاراونومطالعه نکردین واحساساتی حرف میزنین.
لطفا در مورد دیگران قضاوت نکنید!
یعنی به نظر شما باید نشست تا آبروی این مرد بزرگ ویه عده که اصلا دکترو نمیشناسن ببرن؟اصلا به بیمعنا بودن این جمله(لطفا در مورد دیگران قضاوت نکنید!)توجه کردین؟
شما چگونه با “اطمینان” در مورد دیگران نظر می دهید. شاید علم لدنی دارید!
مجبورم کردی اشاره کنم به کامنت خانم الهام.بخون این چه معنی میده:
(ست است دکتر شریعتی رابا هیچ کدام از این دو گروه (رزیم قبل و بعد از انقلاب ) نمی توان یکی کرد و در هیچ کدام جای ندارد . شریعتی یک راه بود جدا از این دو که خود مسیر رسیدن به آزادی و آزادگی را معنی می کرد .راه او راهی است که جوانان ما باید در پذیرش صحیح ونگرش درست آن به راهنمایی های بزرگانی مثل دکتر پوران و فرزندان ومتفکران نواندیش متوسل شوند که پیداکردن این راه خیلی سخت است .در بعضی از جاها اتخاذ تصمیم اشتباه است که انتخاب را به مویی بند میکند .ولی راه درست شریعتی فقط و فقط در کتابهای اوست و نمی توان او را به فرقه ای یا اشخاصی خاص ربط دادواورا فقط باید در خودش یافت . شریعتی ، شریعتی است و دیگر هیچ .ا)بزرگانی مثل دکتر پوران….؟
خانم دکتر پوران شریعت رضوی ؛
همسر دکتر علی شریعتی . خواهر آذر شریعت رضوی!
شما بفرمایید چه معنایی می دهد!؟
شاید بهتر باشد تیتر این مطلب تغییر کند. تنها چند خط این خاطرات متعلق به این دیدار مذکور میباشد !
سوسن شریعتی گویا در این مطلب جایی ندارد !؟
22/4/1389
به نظر من در دنیا دو گروه وجود دارند گروهی که دغدغه های خود و نزدیکان خود را دارند و گروهی که علاوه بر دغدغه های خود ، دغدغه های بشریت را نیز دارند. شریعتی در گروه دوم بود که بیدار بود و می دید و چون می دید رنج می برد و فریاد میزد که ای خفتگان بیدار شوید که وقت تنگ است و آتش جهل همه جا را گرفته است. او همه سعی خود را برای این بیداری انجام داد. در تمام طول زندگی کوتاهش فریاد کرد تا شاید گوشی که نمیشنود، بشنود و نگاهی که
نمی بیند، ببیند و اگر مردم همین دو کار را یاد میگرفتند خودشان میدانستند چگونه باید راه های بعدی را بیاموزند. او در زمان خود نمی گنجید. شعاع اندیشه اش تا دورها میرفت. کالبد فیزیکی او برای اندیشه بزرگش کوچک بود. شریعتی هنوز در خانه خیلی ها ، در کتابخانه شان، کنار تختخوابهایشان ، روی میزهای بحث و گفتگو، در غروبهایی که عده ای کنار هم در پارک ها و پشت بام ها و بالکن های خانه شان نشسته اند جای دارد و هنوز حرف اول را برای تربیت انسانی و اخلاقی و دینی میزند و هنوز خیلی ها با مراجعه به اندیشه او زندگی روزانه خود را آغاز میکنند. هنوز او در کنار پیر و جوان قرار دارد و با طرح سوالاتش مردم را به چالش میکشاند. او هنوز کار همان سوتک را میکند همان سوتکی که آرزویش را داشت.
ممنونم زیبا.
بله شریعتی آنچنان مسئول واقعی بود، مانند ابوذر سخت در زمانه خویش شوریده بود.
افرین زیباخانم زیبا,افکارتان نیزمثل نامتان زیباست,این سرزمین پابرجا میماندچون هنوزکسانی به مانند شماباتفکرات دگراندیشانه وجوددارند…خدایازیستنی عطایم کن که درلحظه مرگ به بیهودگی ان حسرت نخورم…دکتر شریعتی
درمورد صحبت امام خمینی که گفتند صلاح نیست در رابطه با دکتر شریعتی صحبت کنند وحدت جامعه به هم میخوره… .امام خمینی یک جایی گفته بودند”اگربه مابگویندبین حکومت اسلامی وحجاب یکی راانتخاب کنید ماحکومت اسلامی را انتخاب میکنیم.”فقط یه مثال بود برای اینکه بگم وحدت درست واصولی چقدربرای امام مهم بود.همین الان هم این جمله رو به خیلی از مذهبی هاییکه خودشون روطرفدارسرسخت امام میدونن بگین دوتانظردارن یاباخودشون میگن این جمله امام نیست یامیگن مگه حکومت اسلامی بدون حجاب میشه؟؟؟؟؟؟؟؟
شریعتی خودش راهمدرد تمام انسانهایی می داند که حکومت های ظالم تاریخ به انها ظلم کردند وفریاد آزادی سر میدهد اما او تنهاست ورنج می برد اری شریعتی ابوذر دوران ماست
واقعا صحبتهای دکتر هرفردبی غرضی روتحت تاثیر قرارمیده.
شریعتی ؛ شریعتی است.
همانگونه که؛ فاطمه فاطمه است. اشاره به کتاب بسیار جالب دکتر .
سلام ؛
خسته نباشید…
پاسخ به لینک زیر، احساس میشود ( در سایت پاسخ دهید )
http://www.moh1979.blogfa.com/post-231.aspx
shariati tabalvore danesh,talashe
ta jaee ke dar zaman daneshjoo 99ketab az ostad va 100 ketab az baghie jolotar bode
ya khondan shahname dar chand shab
shariati nabeghe bode
بهتر است که ما شریعتی و مطهری را با هم داشته باشیم.
به هر حال هر کدام از آنها اندیشه هایی داشتند که در بعضی موارد اندیشه شریعتی و در بعضی موارد ادیشه های مطهری درست می باشد.
به نظر من اندیشه واقعی از جمع بندی اصول اندیشه این دو جمع می گردد.
اصول این دو در خیلی موارد در تضاد کامل است .
با سلام و درود به روح پاک مردان خدایی
دکتر شریعتی در قلب عده ی زیادی از افراد نقش بسته و هرکس وظیفه دارد تا زمان ظهور منجی بزرگ به راه او که راه مولایش علی است ادامه دهد و خود را برای حضور در نبرد نهایی آماده کند.
به امید پیروزی کامل حق بر باطل
“اگر تنها ترین تنها شوم باز خدا هست…او جانشین تمام نداشتن هاست…نفرین ها و افرین ها همه بی ثمر است. اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از اسمان هول وکینه بر سرم ببارد تو مهربان جاودان اسیب ناپذیر من هستی . ای پناهگاه ابدی تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی…” روحش شاد…
در خصوص شریعتی البته بعضا اختلاف برداشت های میان شهید بهشتی، شهید مفتح و شهید صدر از یک سو و علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی از سوی دیگر وجود داشت. به طور کاملا طبیعی برخی انتقادات شهید مطهری و آیتالله مصباح از شریعتی را شهید بهشتی قبول نداشت و بعضاً درصدد پاسخ به آنها برمی آمد و بحثی علمی در می گرفت.
شهید بهشتی در عین حال به کسانی که در مقابل انتقادات منطقی آیتالله مصباح موضع می گرفتند هم واکنش نشان می داد و می گفت: «مگر همین شما دوستان نبودید که من در اولین یا دومین دیدار به شما انتقاد کردم و گفتم چرا در برابر انتقاد منطقی جناب آقای مصباح از کارهای دکتر شریعتی، حساسیت بیجا نشان می دهید؟ مگر یادتان رفته؟»
شهید بهشتی البته چون برخی دیگران، منتقد شریعتی بود. او تأکید می کرد: «من مکرر گفته ام دکتر شریعتی بیش از آنکه یک اندیشمند باشد، شاعر است؛ روی قریحه حرف می زند، روی سینه حرف می زند، و این بزرگترین انحراف و خطای اوست.» آیتالله بهشتی با اشاره به سخنان شریعتی تصریح می کرد: «در این بازشناسی خامی های فراوانی دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قریحهای و ذوقی اش بسیار کمتر است. من می دانم که او در این برداشت های سلیقه ای و ذوقی که می تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می زند.»
شهید بهشتی البته معتقد بود شریعتی سودهایی هم برای انقلاب و اسلام داشته است و نباید او را کاملاً نفی کرد. علامه طباطبایی، شهید مطهری و آیتالله مصباح یزدی اما معتقد بودند آسیبی که شریعتی در آن برهه به اسلام می زند، قابل جبران نیست. عباراتی که شهید مطهری برای شریعتی در آن برهه تاریخی به کار می برد، گاه به تندی می گراید، در حالی که آیتالله مصباح حاضر به مناظره با شریعتی می شود، علامه طباطبایی حتی شریعتی را به حضور هم نمی پذیرد.
این همه در حالی بود که امام هم موضعی منفی نسبت به شریعتی داشت. وقتی سید حمید روحانی از امام درخصوص علت عدم استفاده از واژه “مرحوم” برای دکتر شریعتی در یکی از نامه هایشان سوال کرد و خطاب به امام گفت: “خوب بود اقلا یک کلمه مرحومی شما می نوشتید، اینکه تأییدی نمی شود”، امام فرمودند: «اگر او را مُسلِم می دانستم، می نوشتم!»
علی مطهری هم با ذکر خاطره ای این موضع امام در مورد شریعتی را تأیید می کند. او می گوید: «پدرم در منزل درباره مسائل اجتماعی و سیاسی و گروه ها و افراد مخالف خود صحبت نمی کردند، مگر اینکه سوال می کردیم. در این صورت هم بهطور مختصر جواب می دادند. مثلا در باب مسئله دکتر شریعتی یک روز از ایشان در منزل سوال کردم نظر امام درباره دکتر شریعتی چیست؟ فرمودند نظر امام از نظر من تندتر است.»
???
شما مدرکی برا حرفات داری یا همینجوری از قول این و اون ملت رو کافر میکنی؟؟!!!
البته ممکنه وقتی روحانی زعیم شد در مورد مسلم بودن ملت قضاوت کنه!
بنده خدا دکتر اگه 10 تا کتاب نوشته 9 تاش تو حوزه دین بوده حالا آقایون اصل ماجرا رو میبرن زیر سوال!
یکی رنجشو میبره یکی آقاییشو یکی دیگه هم زرو زورشو، اصولا دین اینجوریه
چی بگم وقتی برداشت سطحی از این مطالب موجبه بستن چشم ها و گوش ها مون میشه!!!!!
نه نقد کردیم نه تعریف…
واقعیت!
این کافیه
حال اگه بدونیم دکتر اشتباهی کرده یا استا مطهری یا … این باعث نفی شخصیت و جایگاشون نمیشه!
جالبه که زوال اسلام رو دوستان راحت می بینند ولی زوال رویکرد و باور اسلامی رو که من ، تو ،ما باعثشیم رو میخوایم تو نظر فلسفه و منطق ببینیم!
انگار 1400 ساله که کسانی نبودند، تو دوران مختلف این نوع حرف ها رو بزنه…!
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید / گو تو خوش باش که ما گوش به احمق ندهیم.
دوست عزیز ، خوشبختانه زمان مشکل قضاوت ما رو نسبت به دیدگاه جناب مطهری و خمینی حل کرده فقط کافیه یه نگاه به اطرافت بندازی تا زوال اسلام رو تو فقر اندیشه های آقایون رو تو عمل مشاهده کنی. لطفا سخنرانی “پدر و مادر ما متهمیم ” استاد رو تو همین سایت گوش کنید و به این نکته دقت کنید که این سخنرانی مربوط به بیش از 30 سال قبله.
سلام
من نسبت به شریعتی اینقدر دید منفی نداشتم که حالا دارم چون میگن آدمارو میشه از طرفداراش شناخت تو که طرفدارش باشی معلومه اوضاع احوالش چیه
خدا رحمت کند دکتر شریعتی
با این جمله سخیف یاد سخنرانی “چه نیازی است به علی؟” افتادم..
بازگوییش خالی از لطف نیست:
در صفین قیافههای شناخته شده و پلیدِ بنیامیه هستند که با علی میجنگند و در نَهروان قیافههای ناشناخته مقدس ماب مؤمن. اما در جمل کیست؟ عایشه اُمُ المؤمنین است و طلحهُ الخیر و زبیر نوادهٔ عبد المطلب، یعنی بزرگترین شخصیتهای اسلامی.
این مبارزه غیرِ قابل تحمل است، تکان دهنده است، حتی برای پیروِ علی که همراهِ او به جنگ آمده است. یکی از سربازان علی به عنوان اعتراض به او میگوید که اگر تو نصیحت کردی و آنها را به صلح دعوت نمودی و زیرِ بار نرفتند، چه کار میکنی؟ علی پاسخ میدهد که با آنها میجنگم. سرباز با تعجب میپرسد که حتی با اُمُ المومنین و طلحه و زبیر میجنگی؟ مگر ممکن است که اینها بر باطل باشند؟
علی در اینجا جملهای دارد که طه حسین میگوید: “در زبان بشر از وقتی که سخن گفتن پدید آمده است، جملهای به این عظمت به وجود نیامده است”، و آن جمله اینست که میگوید:
“تو حق را به مرد میسنجی، یا مرد را به حق؟”، حقیقت را از روی شخصیتها تشخیص میدهی و یا شخصیتها را از روی حقیقت؟
”حق” برای خودش مِلاکی دارد که آن، شخصیتها نیستند، پارسایان نیستند و برای تشخیص باید به آن ملاکها برگشت و شخصیتها را با آن سنجید.
در نَهروان، یکی از دشمنان در صف مخالف با صدای ملیح و رِقت آور و بسیار اثر بخشی قرآن میخوانده است. این صدای قرآن روی پیروان علی تأثیر میگذارد و یکی از آنها به علی میگوید که چگونه اینها میتوانند بر باطل باشند؟ کسی که با این حال دارد دعا میخواند و تلاوت قرآن میکند؟ علی میگوید که فردا به تو نشان خواهم داد. فردا جنگ آغاز میشود و همه این مقدسین از بین میروند وعلی همان کسی را که دیروز تحت تأثیر قرار گرفته بود صدا میزند و نیزهاش را در لجن فرو میبَرَد و یک هیکل مقدسماب را بیرون میآورد و میگوید: “این است سرنوشت کسی که دیروز تو را تحت تأثیر قرار داد و فردایش از این بدتر است”.
حقیقت مِلاک دارد، نباید گول این چیزها را خورد، در همین جا است که عدالت آن چنان سخت است.
من نمی دونم شماازکجامی گیدعلامه طباطبائی شریعتی روبه حضورنپذیرفت!ایشون درموردشریعتی می گه:برداشت من ازاسلام بابرداشت شریعتی متفاوته!جای دیگه ای میگه من حاضرنیستم چون گفتم فلان حرف شریعتی اشکال داره پس شماهم بگیداشکال داره,شخصااستدلال کنید_ شهیدمطهری توی نامه اش دچارتناقض گویی میشه!وباوجوداحترام زیادمن برای این نامه ازشهیدمطهری ارزش چندانی قائل نیستم_ شریعتی یک روشنفکرواقعی ودلسوزجامعه انسانی بودکه متاسفانه یه عده ای شبه مذهبی به دنبال تهمت وتحقیراوهستند!
مشکل ما اینست که شخصیت ها رابه جای حقیقت ملاک قرار می دهیم این فرمودهی حضرت علی چه زیباست که نکند زمان فتنه ها افراد را ملاک قرار دهید اما ما امروز دچار همان شدیم اصلا مگه طباطبایی پیامبر است که میگن استادرابه حضور نیافت پدر استاد خودش از طباطبایی بالاتره
من کتابهای شریعتی و مطهری را خوانده ام تمامی افکار مطهری به نوعی الهام از تیز بینی ،شعور و دانش دکترشریعتی میباشد قاطعانه بگویم مطهری ازافکار شریعتی به خوبی استفاده کرده و آنها را فهمیده است در ضمن کسی نمی تواند ادعاکند که شریعتی مطلقادرست گفته است او هم در بطن افکار خود کم و کاستیهای داشته است اما شریعتی به نظر من به چند ستودنی است 1-شرایط زمانی و مکانی خود را ازجهت پرداخت افکار برای ایجاد دنیای جدید به خوبی درک کرده است یعنی چه تفکری برای چه مردمی در چه مکانی با چه باورهای .به درستی علم را برای در ک شرایط موجود خود در اختیار گرفته است.2-شجاعت او در احقاق حق خود -3ایثاراو (به این جمله خوب فکر کنید) به این معناکه از خو د گذشتن برای احقاق حق دیگران- گذشتن از زن ،فرزند،دنیا در یک کلمه 4-درک صحیح از افکار دیگران ،خو د
4-پیشنهاد تئوری بازگشت به خود بعد از سالها که این اندیشه در اسلام نهفته بود اما گذشت زمان کج فهمی های بعضی ها و…
آن را به دست فراموشی سپرده بود و انسان وابسته به وجود آمده بو د برای مطالعه بیشتر به سخنرانی دکتر رمورد تمدن و تجدد گوش بدهید 4-پیشهاد اسلام به عنوان تنها تفکر مطلق حاکم بر دنیای خوشبخت 5-پیشنهاد بومی سازی علم که الان ما بعضی ها را به خاطر این تفکر می ستاییم در حالی که دکتر سالها پیش بومی ساز ی را شرط بازگشت به خود و ساختن کشوری قدرتمند (با دلیل و و استدلال علمی) عنوان می کند
ولی برادر گرامی؛دکتر شریعتی ومطهری کاملا درمورد اعتقادات اسلامی درتقابل هم هستند.وهرکدام اندیشه ودیدگاه جداگانه دارندوالبته بسیارمتفاوت از همدیگر.
در این میان کسی به نظرات آیه ا… خامنه ای اشاره نمی کند، او که شریعتی را از نزدیک می شناخت و با او حشر و نشر هم داشته. آقای خامنه ای شریعتی را شخصی مثبت و نافع به حال ایران و انقلاب معرفی می کند و از او دفاع نیز می کند. اگر تابع رهبر هستیم پس ملاک ما نباید نظرات آقای مصباح و یا کسانی دیگر باشند، هر چند که آنها نیز منطق خاص خود شان را دارند و از این رو قابل احترام هستند
از یاد نبریم:
شریعتی ۴ بعد دارد
۱٫اجتماعیات
۲٫اسلامیات
۳٫کویریات
۴٫گفتگوهای تنهایی
شماره ۱ تخصص و پژوهش است.
شماره ۲ بستر خانوادگی و مذهب است.
شماره ۳ رمانسیسم و ایدئالیسم است.
وشماره ۴ به تعبیر خودش مالیخولیا و جنون هایش است.
خواهش میکنم هر قسمت از شریعتی را در قسمت خودش برسی کنیم.
همچنین این 3 بعد شخصییتی شریعتی بعد از درون گرایی و استنباط باطنی نشئات گرفته از تحصیلات اوست.
او جامعه شناسی خوانده: اجتماعیات.
تاریخ ادیان خوانده:اسلامیات.
ادبیات خوانده:کویریات.
و گفته گو های تنهاییش روان پریش گونه هایی است که تمام انسانها در عمر خود دست کم برای 1بار آن را تجربه میکنند.
دوستی یه لینک زده بود با این عنوان که پاسخ به لینک زیر احساس میشود.
http://www.moh1979.blogfa.com/post-231.aspx
من رفتم وبلاگ رو خوندم تنها چیزی که داشت این بود که یه بابای مجهول الهویه نقل کرده شریعتی درست حسابی نماز نمیخونده و آقای مجتهدی هم گفته اگر اسم شریعتی رو از رو خیابون شریعتی بردارند من به همه ولیمه میدم(عجب دست و دلبازیه این بابا)
یه کامنت گذاشتم و در آنجا نوشتم:
“یه دیوونه ای سنگی رو تو چاه میندازه هزار تا عاقل از در آوردنش عاجز می مونند.
ولی کار این دیوونه در مورد مسایل اجتماعی و ایدئولوژیک به نظر من نه تنها ضرر نداره بلکه خیلی هم مفیده”
من واقعا خوشحالم که زندگی و گذشته شریعتی اونقدر پاکه که بعضی ها مجبور میشند آسمون ریسمون ببافند و نقل قول های بکنند که اصلا معلوم نیست که گفته.بقول شریعتی در زمان حیاتش ازش ایراد میگرفتند که چرا غرب رو نقد میکنه در حالی که کروات میزنه و سوار ماشین ساخت اروپایی ها میشه.
و الان از شریعتی انتقاد میکنند که چرا غرب درس خونده و غرب زده است.(جل الخالق)
تو این سی سال فقط به ما گفتند شریعتی بله ولی ایراداتی هم داشته …….ولی ما که ندیدم کسی بجز کلی گویی انتقادی از شریعتی کرده باشه.واقعا اگر شریعتی افکارش انحرافی بود الان بعضی ها اونقدر مستاصل میشدند که اراجیف بگند؟
هیچ کس حتی خود شریعتی معتقد نبود که مبرا از اشتباه است.اگر اعتقاد به این داشت مثل بعضی ها میگفت همین که من میگم و بس.در حالیکه در وصیت نامه اش صریحا به این موضوع اشاره میکنه
دوستان باور کنید دعوا سر لحاف ملاست.گناه شریعتی اینکه اسلام رو اونطور که به مذاق بعضی ها خوش میاد نفهمیده و ریش خودش را اصلاح میکرده و کروات میزده.(چقدر کارهای بد بد میکرده)
اگر شریعتی در محضر یکی از استاید داخل کشور (که به حمدلله کم هم نیست) اسلام رو یاد میگرفت و پیشانیش را با مهر داغ میکرد و بجای کراوات یقه اش ر می بست الان چه بسا 29 خرداد روز معلم نامیده میشد!!!!!
در پایان به دوستانم توضیه ای میکنم که اگر صلاح دانستن بکار بندند.فقط سعی کنید مستقیم جلوی پای خود را نگاه کنید.وارد بحث های حاشیه ای نشوید.از اصل مطلب دور نشوید.
شریعتی اونقدر بزرگ هست که احتیاج به هیچ تعریف و تمجیدی ندارد. ماییم که محتاج اندیشه های ناب او برای پیمودن این راه صعب العبور هستیم
والسلام
……….. آیتالله خمینی هم خیلی با احترام با استاد برخورد میکنند و میگویند که چون درباره شریعتی در جناحهای مختلف اجماع وجود ندارد، برای حفظ وحدت صفوف مصلحت نیست که اسمی برده شود……….
نمیدانم خانم شریعتی نمیدانند یا مصلحت ندیدند که بگویند امام قبل از انقلاب موضع خود را نسبت به شریعتی بدون اسم بردن از ایشان بطور شفاف مشخص نموند.بخشی از سخنرانی امام در ختم مرحوم پسرشان مصطفی خمینی پاسخگویی به افکار شریعتی در مورد آخوندیسم و صفویه است.
آنجا که میگوید تو چکاره هستی بگوی که آخوند نباشد اسلام بدون آخوند معنا ندارد……………
شاید اوایل انقلاب پنهان کردن این اظهار نظرات توجیه ای داشت ولی الان دیگر هیچ توجیه ای ندارد.
درهرزمانی انساهای ضهورمیکنند که اززمان خود جلوترند وفهم ودرکی بسیارعمیق وخداگونه دارند. مولای متقیان علی علیه سلام درعصرخود ……امیرکبیر.دکترمصدق.شریعتی.محمدخاتمی.و دکترمهاجرانی درزمان ما. بیایید اندیشه این مردان خدارا قدربدانیم و برای بهتر زیستن ازمنش وروش انان بهرهمندشویم
سلام
واقعا ضد حال زدیا محمدخاتمی.و دکترمهاجرانی که حسابی به خودشون گند زدن کجای کاری
واقعا متاسفم برای شما که محمد خاتمی و مهاجرانی رو با علی مقایسه میکنی . علی کجا و این آدمای به ظاهر متمدن و با فرهنگ کجا
امروزگرسنگی فکر از گرسنگی نان فاجعه انگیز تر است .شهید معلم علی شریعتی .روح اش شاد یادش گرامی باد
ایمان دارم به این موضوع که هیچکدام از رفقا درک درستی از دکتر ندارند جز یک سری کلمات قصار .وما ادراک
دوست گرامی؛بهترین درک درست ازشریعتی مطالعه کتابهایش میباشد,توصیه میکنم,پدر مادر ما متهمیم و تخصص راحتمامطالعه بفرمایید…موفق باشید
شما کاملا درست می فرمائین.منم نظرم همینه.اینا بیشتر شور
دکتر رو درک کردن نه شعورشو.یه عده هم دارن ادا روشنفکرا رو در میارن.
ممکن است در برهه ای از زمان یا در یک مقطع زمانی ایجاب شود برای مبارزه با دیکتاتوری بعضی گروه ها یا افراد علی رغم ایدئولوژی متفاوتشان با هم یک صدا شوند!!! لذا در جریان اول انقلاب بایستی از تفرقه افکنی دوری مینمود! به همین دلیل در اوایل انقلاب چه هواداران شهید دکترشریعتی و چه آقای خمینی و دیگران در یک صف قرار داشتند! حال اگر بخواهیم به یک مقایسۀ عادلانه و بدون غرض و مرض همراه با مطالعات هر دو جناح، بنشینیم، افرادی که مطالعۀ چندین ساله از آثار دکتررا دارند، میدانند که تفاوت ایدئولوژیکی و اساسی بین دکترشریعتی و حوزۀ علمیه وجود دارد! درست همینجاست که تفاوت شیعه علوی(راه دکتر شریعتی)، مذهب سرخ و شیعه صفوی(حوزۀ علمیه)، مذهب عزا روشن میشود!! البته هر طلبه ای یا آیت الله بیانگر بینش مذهب عزا نیست! مثال روشن آن بینش و حرکت شهید آیت الله طالقانی میباشد! بنابراین با احترام به رهبری آقای خمینی در ابتدای انقلاب، بینش و ایدئولوژی و استراتژی خمینی به هیچوجه در جهت ایدئولوژی دکتر نبوده است! لذا به عنوان فردی که بیش از ۳۵ سال با کتب و سخنرانیهای معلم و استاد شهید دکتر علی شریعتی آشنایی دارد از برادان و خواهران عزیز خواهشمندم که به مطالعاتشان همانطوریکه دکتر در کتاب “جهت گیری طبقاتی اسلام” فرمودند، “جهت” داده و نقش تاریخی شیعۀ علوی و صفوی را مد نظر داشته و از هر گونه قضاوتهای انتزاعی و مقطعه ای و غرض و مرض دوری جسته و عادلانه بر کرسی قضاوت بنشیند!! درد این زمان ما یکی دوتا نیست! یکی از درد های دکتر هم همین بود که از اکثر گرو ها و فرقه های مذهبی به دلایل ریشه ایشان در آن زمان دکتررا درست درک نکرده بودند و دائماً سوء تفاهمهای زیاد و ناسزا گوئی های مفرط گریبانگیراو بود! لذا سعی بران شود او را بطور ریشه ای و در جهت مورد نظر و در چهار چوب ایدئولوژی فهمید! زنده و پایدار باشید و با درود فراوان به معلم و استاد شهیدمان دکترعلی شریعتی
با هزاران مردم ، تنهایی
بی هزاران مردم ، تنهایی
باید گریست شیعه مسعولیت خویش راباید درهر زمانی بشناسد اما چکنم که همواره تاریخ تکرار میشود روزی حسین را اهل کوفه دعوت مینمایند که سرور انان باشد وروز دیگر بر رویش شمشیر میکشند روزی ولایت را برعلی تبریک میگویند وروز دیگر اتش به درب خانه اش میزنند روزی سیاست معاویه سب ودشنام علی در منبر وخطبه ها بوده وروزی بعداز کشته شدن عثمان مردم به در خانه علی هجوم می اورند که بزررگی وسروری بر ما رابپزیر وعلی ان شیر وشمشیر عدالت میفرماید : حکومت بر شما پیش من از اب دماغ بز بی ارزشتر است چون فردای ان جمل وصفین و0000 را گویا بچشم میدید اری اینچنین است برادر 000000 خلق نان بنرخ روز میخورند وایمان به رزاق ندارند یا ایهاالذین امَنو امِنو
بر خلاف فروغ من معتقم که فقط اندیشه است که می ماند، همین…
midonid on ashkhasi ba Dr mokhalefan ke be ghole khode Dr rohanion safavi hastan hala fargh nemikone cheghadr mahbob bashan in afrad cheshmhashon ro bastan ta vagheiiato nabinan aghayed Dr mitonest farhang sazi kone yek keshvar ba aghyede shiei alavi vali afsos ke manafee kheili ha ba in mozo sazgar nist dar zemn sarneveshte Dr hamoni shod ke khodesh migoft yani ye kasi shod ke ye donia dar moghabelesh istadand va ba on mokhalefat kardan chon ishon dar ketabeshon be in mozo eshare kardan ke vaghti kasi mokhalefi nadashte bashe yani aghayed va gofte haie on shakhs dar mardom asar nakarde
khoshbehale Dr ke afkare pakesh afkare in hame rohani va alem va hata mardome adi ro be chalesh keshide
به نظر من دلیل این که دکتر شریعتی با همه ی مردم فرق داشت اینه که دکتر از ضعف هاش نمی ترسید بلکه اونقدر در درون خودش عمیق می شد که ضعف هاش رو پیدا کنه و از بین ببردشون تا به اوج انسانیت برسه و دیگه این که چیزی که من برداشت کردم ازکلام دکتر این بود یکی از ویژگی های انسان کامل اینه که کوری رو به خار ارامش تحمل نمی کنه
آه از دست سیاست و اندیشمندان جاهل، عالمان جاهل نمیتوانند عمق اندیشه و تفکر شریعتی را بشناسند در نتیجه تصمیم و اظهار نظرهای اشتباه میگرند.
با سلام.دوستان من به عنوان یکی از دوستداران افکار دکتر شریعتی میخواستم یک موضوعی رو یاد آوری کنم که امیدوارم مورد توجه قرار بگیره.بنده علاوه بر مطالعه کتابهای دکتر کتابهای آقای مطهری رو هم خوندم و به این نتیجه رسیدم که بیشتر خط فکری این دو یکی ست با این تفاوت که دکتر از دید گاه یک جامعه شناس و تاریخ ادیان شناس یک مساله رو میشکافت و نتیجه گیری هم میکرد وراه حل هم میداد ولی آقای مطهری فقط از دیدگاه مذهبی یک مطلبی رو میگفت ونه نتیجه ونه راه حلی هم براش نداشت …اینه فرق دکتر ما با آقایان…
سلام
خراب کردی درغگو کم حافظه معلومه که کتابهای مطهری رو نخوندی وگرنه راه حل های به روزش و می دیدی که اگر خونده بودی که سوالات امروزت و به چه راحتی وامروزی جوابت و داده ورفع ابهام میکنه
او تنها بود و هیچکس او را درک نمی کرد او همچون انیشتینی در جمع ملتی بی سواد بود دولت با او یار نبود ملت نیز با او همگام نبود ولی در آینده انسانهای بیشتری به افکار دکتر ایمان خواهند آورد. اکنون او تنها نیست
براستی که دکتر شریعتی ابوذر دوران ماست و زنده هست چون
اندیشه ی آن درمتن زندگی ودر قلب ما وجود دارد روحت شاد دکتر د دوستت داریم حقیقت
اندیشه های زلال دکتر
پس از 30 سال
هنوز عطربهارمیدهد وببار می نشیند
گویا دیروز برای همین امروزها گفته است. . .روحش شاد
بسمه تعالی
واقعاً آموزنده بود و سختی هایی رو که به این خانواده گذشته رو نشون میده – دکتر در کتاب قاسطین مارقین ناکثین یه مبحثی دارن به نام خلفات غصب یا غصب خلافت الان میفهمم منظور دکتر چی بوده
من تمام زندگی ام را با شریعتی شناختم ، شریعتی برای زمان خودش زیاد بود و کسی نتوانست این را درک کند .
من خاک پای شریعتی را می بوسم .
سلام به همه دوستداران دکتر بزرگ علی شریعتی. تو مملکت ما همیشه اونایی که باید باشن یا اسم”عظمت و بزرگیشون باشه رو نابود میکنن و اونایی رو جا میزنن که هیچ کاری نکردنو…. خدارو شکر اثار های دکتر هستن.
بنام غایب همیشه حاضر
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشاپر گشودن پرستو شدن
بیاد شهید مظلوم دکتر شریعتی
شریعتی یه مبارز نترس بود و زمانی حرف از حقیقت ها زد که همه چیزعوض شده بود و اکثریت مردم ما با قوانینی غلط به عنوان مذهب یا فرهنگ خو گرفته بودند.و اما در درک عمق مطالب بصورت تخصصی می توان گفت که آثار وی را فقط منتقدینی می توانند نقد کنند که از تخصص و شعور علمی کافی برخوردار بودند ولی چیزی که با جرئت می توان اعلام کرد این است که امروزه با ما مردم عادی به اندیشه های این شخصیت نیازمندیم و این نسل رو به خاموشی ما میتواند بفهمد که حقیقت انسانیت چیست.شاید اسلام شناس نبود ولی به من فهماند که اسلام خیلی قشنگ تر و تشیع با عشق ترین دینی بوده که همه رسولان الهی معرفی کرده اند.اسلام در قالب اندیشه های شریعتی برای من بسیار شیرین تر بود از آنچه که میان متخصصین علم اسلام بما عرضه می شد.به هردو نیازمندیم ولی شریعتی با بیانی زیباتر به این پرداخت که دین برای آزادی و انسانیت بود و قوانین دینی برای انجام واجبات و جلوگیری از حرامات.باز هم می گم من به هردو نیاز دارم.
کسی که انتقاد ازش نشه به نظر من شخصیتی بی تاثیر بوده که برای انچه که در جامعه بوده حرف زده نه برای آنچه که در حقیقت وجود دارشته.
به بیان خود شریعتی خطاب به یکی از دوستانش که شریعتی را بخاطر زدن برخی حرفهایش نصیحت می کند:
گفتم آخر ترس من هم ازهمین فاجعه در غارهای دموستنسی سخن گفتن است که آدم را یه یک نوع خطیبی تبدیل می کند که 30 سال سخن بگوید بدون اینکه کسی بتواند از او انتقاد کند.کسی که 30 سال سخن گفته و کسی از او ایراد نگرفته بخاطر این است که 30 سال سخن گفته و کسی از او نتیجه ای نگرفته.حر حرفی را باید در جای خودش بررسی کرد.امیدوارم برداشت درستی کرده باشم
هوالحق
باسلام. جنابی که کتاب تخصص رو معرفی کردین میشه بفرمایین این کتاب آیا واقعا نوشته ی دکتره؟ آیا سخنرانی نیست؟اگه هست نوارشم موجوده ؟وشما بهش گوش دادین که ببینین با نوار مطابقت داره یا نه؟ من فقط پاسخ میخوام همین
راستش رفتم کتابای شریعتی رو بخونم کافر شم آخه گفتن عوارضش اینه اما حالا که خوندم میبینم هیچکس عمیقتر و شیرینتر از این مرد آسمانی نتونست اسلامو تو قلبم اینقدر زیباجا بده و در عمق وجودم تزریق کنه .
سپاس گزار از وب سایت خوبتون موفق باشید. یا حق
شاید مشکل دنیا این است که احمق ها کاملا به خود یقین دارند اما دانایان سرشار شک وتردید میباشند…..