عاشقانه ها

نوشته های عاشقانه دکتر علی شریعتی

غرب، آیا به نجات من هم میاندیشی؟

چقدر این قفس برایم تنگ است من تاب تنگنا ندارم! کو آن مرکب زرین موی افسانه ای که از جانب غرب آمد و جد مرا از گورش نجات داد و برد؟ به آسمان برد به جانب غرب برد آه !کی خواهد آمد؟ که بیاید و فرزند او را نیز که در این تنگنای گور رنج …

غرب، آیا به نجات من هم میاندیشی؟ ادامه »

بودا

بودا تو گفته ای بودا تو گـــــفته ای که در این هستـــــی پلید     غیر از دروغ و رنگ و ریا و فـــــریب نیــست گفتـــــــــی که در سراب فــریبــنده ی حیات     جز رنج و درد ،هیچ کسی را نصیب نیـست گفتی که زندگی شبح مرگ موحشی است     افسانــــه ای است پر از فریب و پر از …

بودا ادامه »

اشک هایم را کجا خواهی نوشت؟

با قلم می گویم ای همزاد ٬ای همراه ای هم سرنوشت ٬ هردومان حیران بازیهای دورانهای زشت ٬ شعرهایم رانوشتی ؟ دست خوش اشک هایم را کجا خواهی نوشت. از دکتر علی شریعتی + دفترهای سبز