سخنان شریعتی

آن جاده ی روشن و خیال انگیز

به نظاره آسمان رفته بودم گرم تماشا و غرق در این دریای سبز معلقی که بر آن ، مرغان الماس پر ستارگان زیبا و خاموش ، تک تک از غیب سر می زنند و دسته دسته به بازی افسون کاری شنا می کنند . —– آن شب نیز ماه با تلالؤ پر شکوهش —– که …

آن جاده ی روشن و خیال انگیز ادامه »

ای آزادی من از ستم بیزارم ..

ای آزادی من از ستم بیزارم ،از بند بیزارم، از زندان بیزارم، از باید بیزارم، از هر چه و هر که تو را در بند می کشد بیزارم.ای آزادی کاش با تو زندگی می کردم، با تو جان می دادم، کاش در تو می دمیدم، در تو دم می زدم، در تو می خفتم، بیدار …

ای آزادی من از ستم بیزارم .. ادامه »

چند قطعه ادبی از شریعتی

من هرگز از مرگ نمی هراسیده ام عشق به آزادی سختی جان دادن را بر من هموار می سازد مرا کسی نساخت خدا ساخت نه آنچنان که کسی می خواست که من کسی نداشتم کسم خدا بود کس بی کسان او بود که مرا ساخت آن چنان که خودش خواست نه از من پرسید و …

چند قطعه ادبی از شریعتی ادامه »