اشک

سیگاری بر لب ، سری بر دو دست،..

«سیگاری بر لب ، سری بر دو دست نگاهی به گوشه ای میخکوب، اندیشه ای غرق در اعماق دور رنج ها، دلی سرشار از درد، لبخندی بیزار ، چشمانی بی اعتنا به هر چه و هر که هست و می توان دید و روحی تلخ و گرفتار و چهره ای همواره در پس سایه اندوه …

سیگاری بر لب ، سری بر دو دست،.. ادامه »

هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد

بدترین شکل دلتنگی برای کسی ، آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید ، هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد : باعث ریختن اشک های تو نمی شود دکتر شریعتی

شریعتی بیدارگر نسل ها

اشک در چشم افق حلقه زد و ابر گریست صبر از سینه ماتم زده کوه گریخت موج ها درد به عصیان آمد شهر آرامش دریا آشفت بغض طوفان ترکید اسب وحشی و سپید همه صحراهایی که نبودش فریاد بند و زنجیر گسیخت دشت با چشمه چشمان شقایق هایش آسمان را نگریست آسمان ظلمت خاموش عزا …

شریعتی بیدارگر نسل ها ادامه »

اشک…!

مگر نه اشک، زیباترین شعر و بی‌تاب ترین عشق و گدازان‌ترین ایمان و داغ‌ترین اشتیاق و تب‌دارترین احساس و خالص‌ترین گفتن و لطیف‌ترین دوست داشتن است که همه، در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شده‌اند و قطره‌ای گرم شده‌اند، نامش اشک؟