آرامش غمگین

روحی که در درد پخته می شود آرام می گیرد

احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمیتواند یافت ، آرام میگیرد

کسی که می داند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد

غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی ،

کسی که می داند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد

غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی آرامش غمگین

سکوت بر سر فریاد

سکونت گرفتن در طوفان

آشنا یعنی همخانه من در دیار تنهایی ، هم میهن من در سرزمین غربت

عین القضاه که آتش همه حریق ها و آتش فشان ها را در قلب جوان کوچکش نگاه داشته بود و در سی و سه سالگی قربانی ارواح زمستانی و دل های نمرودی گشت و شمع آجینش کردند و او را از خویش خلاصی دادند ..

و ابوالعلای معری را ، بینای دردمند و هوشیار و دلاوری که در سه زندان سیاه ماند و مرد زندان کوری زندان بدبینی و تلخ اندیشی … روح عظیم و بیقراری که در هیچ قالبی آرام نگرفت و از آن تکفریش کردند که دین ندارد

و این خود یکی از علائم ایمانش.

تنهای بی پناه و بی پایگاهی در حکومت سنت و خلافت جهانگیر و عصر تعصب و استبداد دینی که بر سر روزگاری که نگاهبان مسلح و بی رحم دین دولتی بود فریاد میزد

اثنان اهل الارض ذو عقلٍ بلا

دینٍ و آخر دین لا عقل له

اهل زمین دو جورند:  یا عقل دارند و دین ندارند و یا دین دارند و عقل ندارند

____________

هبوط، مجموعه آثار ۱۳ ، چاپ اول ، صفحه ۶۶و۶۷

2 دیدگاه دربارهٔ «آرامش غمگین»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *