نامه شریعتی به دکتر صدر نبوی

 دکتر عزیزم

دلم بیش از انچه فکر می کنی برایت تنگ شده است به خصوص پس از این چند سال فراق که با این همه درد و داغها گذشت و می گذرد .

کویر معبر هموار شهادت است . آن که در کویر سامان دارد نه سیل و نه زلزله و نه حریق و نه ترکتازی … تهدید کننده نیست . همچون زندان است برای کسی که آزادی ندارد و یا اعدام برای انکه زندگی نمی کند .

این است که در این چهار موج بلا که به تعبیر دقیق آن ترانه محلی از آسمان شمشیر می بارد تنها حیف و حسرت و کاش که در جانم احساس می کنم یکی درباره فهمیدن است و دیگر دوست داشتن . نمی خواهم برای همه مردم تکلیف معین کنم لااقل برای خودم حقیقت این است که دریغم می آید که از هر شبی که صبح کردم و بی کلام بی دوست ! و طبیعی است اگر کسی که از همه ضیاع و عقار جهان جز این دو ندارد در نهیب تنهایی و غربت و مرگ به این دو نیندیشد ، دل کندن از این دو تعلق دنیوی اش بر او گران نیاید و مهمتر از ان در این لحظات زین دو – در عزیز بودن – ضریب برایش پیدا نکنند .

هر چه زندگی ام را ابهام ، تنهایی ، خشونت ، تلخی و بدی بیشتری می پوشاند یاد آن ایام خوشی که با آن چند دوست بسر شد و خاطره ان لحظاتی که از خلوص و لطف و محبت موج می زد برایم نشئه اور و سکرآمیز است و احساس این تقدیر که به سوی افقهای دور و غریبی می روم که ظلمات سکندر است و دور از سرچشمه های آب حیات آشنایی و انس و خویشاوندی روح ، تشنه جان سپردن ، غم ندیدن شماها را در آخرین سفرم ، گران تر و جانگزاتر می کند .

اما یک بیمار طاعون زده بهترین محبتی که می تواند نثار محبوبانش کند پرهیز کردن از ابراز محبت است و صادقانه ترین نشان نزدیکی و اشنایی اش هر چه دورتر شدن و بیگانگی بیشتر کردن با همه اشتیاق و احتیاجی که به دیدارتان دارم اگر از بد حادثات به قیامت افتاد وصیتم به شما که آرزویم است برای شما این است که زندگی را آنچنان بگذرانید که در پایان هر لحظه ای که به بیهودگی گذشته است افسوس نخورید !

زندگی خیلی نفیس است و آن چیزهایی که ارج آن را دارند که قطعاتی از عمر را برایشان قربانی کنیم خیلی نیستند ، یک دو قلم بیشتر نیستند و من جز فهمیدن ، نوشتن و دوست داشتن سراغ ندارم که به سودای عمر بیرزد .

در یکی از آن ششصد شبی که در تنهایی و تاریکی مطلق زندگی می کردم – نه – زنده بودم ، خواب دیدم که در جمعی از همه دانشجویان و همفکرانم سخن می گویم و مثل همیشه از انسان و مسئولیت و زندگی و … یکی پرسید قبل از اینها همه باید خود زندگی را تعریف کنی که چیست ؟

و من بی مقدمه گفتم یادداشت کنید :

زندگی ؟

نان ، آزادی ، فرهنگ ، ایمان و دوست داشتن !

 

 

1. نقل از روزنامه روشنگر شماره 8 سال دوم ص 3 ( این نشریه در سال 1359 در مشهد منتشر می شد )

2. دکتر صدر نبوی استاد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد و نویسنده کتاب انسان شناسی فلسفی

بیدار که شدم دیدم نه تنها کلمات که ترکیب کلمات نیز از روی حکمتی است و گاه ، آگاهانه ترین معانی ، از ناخوداگاهانه ترین حالات سر می زنند . حتی با خود اندیشیدم که جز این پنج تن زندگی را نیازی دیگر نیست ؟ مثلا برابری ! دیدم که هست اما نیاز به گفتن نیست که اگر این پنج تن مقدس باشند آن همه خواهند بود ف خواهند بود ، همه را خواهند ساخت .

انسان از بعد از نان آغاز می شود هر چند بی نان بودن ممکن نیست و چه فاجعه ای که بسیاری را می بینیم که در همین قدم اول می مانند و چه خوشبختی تو که ایمان را هم داری آنچه دارندگان فرهنگ غالبا از ان محروم شده اند و یا می شوند .

اما جای سوال هست که این هر پنج تا پنج بعد زندگی فردی اند . پس مردم کو ؟

هر انسانی باید وجودش و حیاتش در این پنجه قرار گیرد . این پنج گنج زندگی انسان است و انسانی که نه برای مردم زندگی می کند انسان نیست .

سپاسگذار خدا باش که از این پنج گنج چهار گنجش را داری .

 

منابع :

کتاب  : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی)

نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com)

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *