شریعتی، شاندل و سولانژ!

دکتر احسان شریعتی :

“… شریعتی شاندل را که مخفف نام خودش هم هست (شریعتی ـ مزینانی ـ علی = شمع ) به‌همین دلیل اختراع کرده و برای اثرگذاری‌ی بیشتر است، و قصد دیگری ندارد. چون یکی از دوستان روشنفکر ما منتقد شریعتی بود که چرا تو با این کار ما را سر کار گذاشته­‌ای؟ ما دنبال شاندل می­‌گشتیم، درحالی‌که شاندل‌ی وجود نداشت! 

در مورد سولانژ باید بگویم که حوادث واقعی خیلی نمی‌­تواند راهنما باشد. درست است که ممکن است واقعاً یک خانمی یا دختری در باغ “ابسرواتوار” بوده باشد، ولی در واقع نگاه دکتر است که آن را می­‌فهمد، زیرا همان‌جا هم می­‌خواهد نشان دهد که چرا این حرف آندره ژید که: “بگذار عظمت در نگاه تو باشد” غلط است، ولی خودش همین کار را می­‌کند. ممکن است خیلی هم واقعی نباشد، هم‌چنان‌که خود آن داستان می­‌خواهد این را نشان دهد.

منظورم این است که یک مصادیقی را می­‌بیند، مثلاً (بلانسبت شما را می­‌بیند، با خنده) بعد در نگاه‌اش یک جلوه­‌ای می­‌کند و آن را می­‌پروراند. این یک سبکی در ادبیات است که چیز تازه­‌ای نیست. مثلاً دانته شخصیت­‌هایی می‌­سازد که گاه خودش است و با او وارد مناظره می‌شود. دکتر در داستان “حسن و محبوبه”، تصویر نمادینی از حسن­ آلادپوش و محبوبه متحدین می­‌پرورد که همان روزها خبر شهادت آن­ها رسیده بود. به صورت دو معلم تصویر می­‌شوند که به ده رفته­‌اند، درحالی که می­‌توانست دو نفر دیگر باشند. گاهی آقای رهنما برخی از نوشته­‌های “کویر” را با تاریخ اشتباه گرفته­‌اند که مثلاً در فلان سال این وقایع رخ داده، درحالی‌که خیلی از این‌ها ممکن است ساختگی باشد یا آمیخته‌ی تخیل و واقعیت، و به‌هرحال، نمادین است. دکتر با خود شاندل هم گاهی متفاوت است و همیشه خود شریعتی نیست. خود شریعتی همان‌طورکه شما اشاره کردید، در گفت‌وگوهای تنهایی و کویریات است…”

برگرفته از مصاحبه‌ : بیشتر سلمان بود تا ابوذر

http://talar.shandel.org/showthread.php?tid=173&pid=1743#pid1743

10 دیدگاه دربارهٔ «شریعتی، شاندل و سولانژ!»

  1. با تشکر از شما،منم جزو اون دسته از افرادی بودم که دنبال شاندل میگشتن،چه رو دستی خوردم ‍

  2. شاندل(schandle) به فرانسوی یعنی شمع و همینطور که ذکر شد مخفف نام اصلی دکتر هست, دکتر در مدت تحصیل در فرانسه مقاله های خودش رو با نام شاندل یا همون شمع امضا می کرد

  3. شاید کمتر کسی مثل من گفتگوهای تنهایی و کور و هبوط دکتر را خوانده باشد . من در دوران نوجوانی و جوانی آنقدر تحت تاثیر این کتابها بودم که هنوز تاثیرش را بر روی زندگی و افکارم نمی توانم نادیده بگیرم. آنقدر این کتابها را بارها و بارها خوانده و دوره کرده ام که می توانم با اطمینان بگویم سولانژ واقعی است! سالها بعد از مرگ سولانز که در دریا غرق شده و در حقیقت خود را غرق کرده ، کسی در زندگی دکتر پیدا می شود که دکتر دوست دارد تصور کند این روح دوباره سولانژ را در کالبد دارد ولی قطعا می داند که او هرگز نمی تواند جای سولانژ را بگیرد.

  4. ادعا نمی کنم همه کتابای دکتر رو خوندم ولی خیلیاشو خوندم .میشد حدس زد که شاندل خود دکتر شریعتی باشه .تو نوشته هاش معلوم بود

  5. چند ضفحه آخر کتاب هبوط دکتر جایی که با خویشاوندی ملاقات می کند که اولین آشتا بوده و در او روح را بصورت پروانه ای کامل با بالهای بنفش می بیند و اشاره می کند که با همین چشمها که کتاب و کوه را می بیند روح را دیده است ….. دکتر یقینا عاشق فردی می شود …. ولی این آشنایی زیاد طول نمی انجامد و این فرد لطیف و زیبا به قول دکتر که بسیار شبیه تصویر درون دکتر است او را ترک و به جزیره لاکروا می رود….حال این جزیره لاکرا کجاست خدا می داند…..

  6. در کتاب گفتگوهای تنهایی اسم سولانژ امده و واقعی است و شناخت شخصیتی مثل مرحوم شریعتی قابل شناخت نیست زیرا ایشان یک شخصیت چند بعدی بودند و کتابی مثل گفتگوهای تنهایی جز ء دل نوشته هایش به حساب می آید که فهم و درکش برای هر کسی مقدور نیست

  7. شریعتی یک تکرارنشدنی ست،یک فهمیدن ِکامل،یک بودنی که حیف است برایش انسان گفته شود و بر تنش جامه بپوشانیم،که آنموقع نه شریعتی است!یک روحِ بلند و وسیع،که تا خودِخویشتن رفته است،یه اووج که همیشه تنها آرزویم در پست ترین نقطه ی این اوج به خاک و در سجده افتادن بوده است،فکرشو بکنید تنها آرزوی یک فرد بخاطرش،رفتن باشد و ملاقات «او

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *