روح مذهبی

من ان تازه مسلمانی نیستم که به امام مذهب خویش بگوید حقیقت را بگو ، آنچه هست بگو ، به مصلحت حرف نزن ، با همکیشانت تعارف نکن ،ایمانت  را از مومنت پوشیده مدار نه! من یک نو مسمان احساساتی نیستم که با چهار تا مجلس روضه و منبر اسلام شناسی مطالعه ی تاریخ ادیان مذهبی شده باشم و مسلمان و یا با یک «بشنو از نی» عارف شده باشم …من دینم را در فطرتم دارم و اسلامم را در وجدانم و ایمانم با آب و گل خلقت من عجین شده است …

نه من از طریق پیغمبر که به دین معتقد نشده ام . من یک « روح مذهبی ام » بوده ام و نمی توانم نباشم ( نوشته ی من کدامم همین را میخواهد بگوید که پرستش در جان ادمی سرشته است و اگر آدمی به معبود هم نرسد و او را نیابد یک پرستنده خواهد ماند و خواهد مرد. اگر مردی متوسط و معمولی باشد معبود هایی متوسط و ابلهانه جانشین خواهد کرد، بت ، سنگریزه ، قبر ، وطن، پرچم، خون، و گر نه کارش دشوار است و مومنی میماند بی ایمان و عاشقی بی معشوق و کسی که میداند چه کسی را گم کرده است اما نمی یابد . و این است که ای خدا تو چه باشی چه نباشی من به تو محتاجم ، محتاجم که باشی)

این روح به ارث آمده است و خود منم و چگونه کسی میتواند خود را از خودش بزداید و کنار زند و از خودش آزاد شود؟ کار پیغمبر چیست؟ کسانی که به وسیله ی پیغمبر مذهبی می شوند آدم های سطحی و بی ارزش اند. مذهب در سطح روحشان قرار می گیرد مثل رطوبت اندکی که از یک باران تند گذرا روی خاک را می گیرد اما درون خاک خشک است و رطوبت را هم زود خشک می کند اما خاک هایی است که خود مرطوبند هرچه بیشتر می کاویم مرطوب تر… تا می رسد به اقنوس مواجی از از آب صاف و زلالی که رنگ هوا و خورشید و گرد و خاک را هم ندیده اند …

و پیغمبر کارش ابر اسفندی است بر سرزمینی بایر . زمینی با درونی خشک یا مواج از آب.

یک انسان می تواند مسلمان شود بی آنکه یک روح مذهبی باشد و میتواند مذهبی باشد بی آنکه مسلمان شود و میتواند مذهبی مسلمان باشد! وقتی میتواند مذهبی مسلمان باشد و بعد او و اسلام از یکدیگر دور افتند و او مذهبی یا مومن باقی بماند موئمنی که دیگر مسلمان نیست یعنی به احکام اسلام عمل نمی کند و میتواند بی هیچ مذهبی باشدو تنها صورت غیر ممکن که در فقه رد شده است این است که خروج از اسلام و ورود به مذهب دیگری ممکن نیست زیرا پس از اسلام دیگر منزلی نیست ….هیچ مسافری از آخرین منزل به منزل های پیش باز نمی گردد.

5 دیدگاه دربارهٔ «روح مذهبی»

  1. نابغه تو اول برو یاد بگیر به دیگران وعقایدش توهین نکنی بعدا دم از دین و فطرت بزن. آدم بی ارزش خودتی که دیگران رو بی ارزش قلمداد میکنی

    1. شاید منظور این نبوده و اشتباه بیان شده، در فطرت همه ی انسان ها پرستندگی و خداجویی هست، اما ما انسانها گاهی اوقات اینقدر سرگرم بعد مادی و فیزیکی زندگی میشیم که از اصلمون غافل میشیم.
      این درست نیس ما بگیم سطحی و بی ارزش،… مسلما نمیتونیم نقش پیامبر رو تو خودشناسی و توجه انسان به اصل آفرینش نادیده بگیریم. خیلی از انسانها با این رسالت پیامبر دوباره راه زندگیشون رو پیدا کردن و نباید ادمای بی ارزشی باشن!

    2. شاید منظور این نبوده و اشتباه بیان شده، در فطرت همه ی انسان ها پرستندگی و خداجویی هست، اما ما انسانها گاهی اوقات اینقدر سرگرم بعد مادی و فیزیکی زندگی میشیم که از اصلمون غافل میشیم.
      این درست نیس ما بگیم سطحی و بی ارزش،… مسلما نمیتونیم نقش پیامبر رو تو خودشناسی و توجه انسان به اصل آفرینش نادیده بگیریم. خیلی از انسانها با این رسالت پیامبر دوباره راه زندگیشون رو پیدا کردن و نباید ادمای بی ارزشی باشن!

  2. نستجیربالله.خدا قد این یه الف بچه ژیگول مامانی نمیدونسته وعلم نداشته که 124000 پیغمبر واسه هدایت بشریت فرستاده!!!!!!!!!!!!!وقتی دینان در فطرتتان هست خدای حکیم که کار او عبث وبیهوده نیس ونمیتواند باشد.برای چه 124000پیغمبر فرستاده؟؟؟؟؟؟؟بحث شما تا حدی درست هس.اینکه پیامبران اده بودن انسان را به همان فطرت خداشناسی که درضمیرشان بود رهنمون سازند.بحث این است که اگرپیامبر نبود شما میتوانستید به فطرت خود برگردید؟؟؟؟؟؟؟/

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *