طرحي از زندگي شريعتي (1)
11-1- در سن 35 سالگي در سال 1347، علي شريعتي كتابي نوشت به نام: «كوير: تاريخي كه در صورت جغرافيا نمايان شده است.» در مقدمه اين كتاب آمده است:
در فرار به تاريخ، از هراس تنهايي در حال، برادرم عين القضات را يافتم كه در آغاز شكفتن -به جرم آگاهي و احساس و گستاخي انديشه- در 33 سالگي شمع آجينش كردند. كه در روزگار جهل، شعور، خود، جرم است و در جمع مستضعفان و زبونان، بلندي روح و دليري دل، و در سرزمين غديرها -به تعبير بودا- «خود جزيره بودن» (اروپا) گناهي نابخشودني است. (207/13)
نه سال بعد از نگارش اين كتاب، پس از گذراندن يك دورهي پربار فكري چهار ساله و يك دورهي پرمشقت پنج ساله، شريعتي در خرداد 1356 بدرود حيات گفت. وي كار نوشتن را در سال 1331 در سن 19 سالگي با نگارش «مكتب واسطه» و ترجمه/ نگارش «ابوذر غفاري، خداپرست سوسياليست» (2) آغاز كرد. در همان سال به دليل مخالفت با دولت قوام و حمايت از مصدق به زندان افتاد. اين زمان، آغاز ورود او به عالم مبارزه سياسي بود. او كه فرزند يك متفكر- فعال سرشناس، يعني محمد تقي شريعتي بود، تا بيش از اين معطوف به عرفان انزوايي بود. پس از كودتاي 28 مرداد 32، در تأسيس جمعيت زيرزميني «نهضت مقاومت ملي» خراسان مشاركت كرد. در سال 1332 نامه كاشف الغطاء به كنفرانس بحمدون را كه مضمون ضد استعماري داشت ترجمه كرد. در سال 1334 در روزنامه خراسان در مقالهاي با عنوان «چرا دانشمندان قلم به دست نميگيرند؟» نقد تندي از وضعيت فرهنگي كرد، و مسئول يك برنامه هفتگي با همين مضامين در راديو شد. در همين سال وارد دانشكده ادبيات مشهد شد و كتابي نوشت به نام «تاريخ تكامل فلسفه». در سال 1335 براي درس اخلاق كلاسهاي چهارم، پنجم و ششم يك كتاب درسي نوشت كه تا سال 1341 هفت بار تجديد چاپ شد. در سال 1336 به همراه 16 تن از اعضا و پيروان نهضت مقاومت دستگير و در تهران زنداني شد. در سال 1337 كتاب «في نقدوالادب» نوشتهي محمد مندور، نويسندهي معاصر مصري، را براي رسالهي ليسانس خود ترجمه كرد. پس از فارغ التحصيلي با كسب رتبهي اول توانست بورس ادامه تحصيل دريافت كند و عازم فرانسه شود. در سوربن پاريس در بخش ادبيات و علوم انساني (قرون وسطي و تاريخ اسلام) شروع به تحصيل كرد.
در اوايل ورود به پاريس، در سال 1338، «كتاب نيايش» الكسيس كارل را ترجمه كرد. در دوران تحصيل در پاريس، با انقلابيون الجزايري همكاري ميكرد و يكبارهم به زندان افتاد. با دانشجويان ايراني از طريق نوشتن مقالات و مديريت ماهنامهي «ايران آزاد» به طور فعال همكاري داشت. در اواخر 41 يا اوايل 42 نقد تندي بر انقلاب سفيد نوشت و به همين دليل حكم جلب او در تهران صادر شد. (شريعت رضوي، ص: 88) در اين دوران با سارتر و فانون مصاحبت داشت. او در كليساي ژزويتهاي پاريس يك سخنراني ارائه كرد كه در سال 1963 در مجموعهاي به نام Dedat sur Ia vie cin temi de Mahomet با مقدمه چاپ شد. همچنين فصل آخر از كتاب La Sainte (مدينه طاهره) ژان ايزوله را ترجمه كرد كه در سال 1342 در ايران چاپ شد. در سال 1960 خلاصهي كتاب «ادب چيست؟» اثر ژان پل سارتر را ترجمه كرد كه در مجلهي هيرمند مشهد به چاپ رسيد. در سال 1961 نيز مقدمه سارتربر «دوزخيان روي زمين»، اثر فانون را ترجمه كرد.
پس از پايان دورهي دكتري، در نيمه سال 1343 عازم ايران شد. در مرز دستگير و روانه زندان شد. پس از چندي آزاد و سال 43 را بالاجبار با تدريس در روستاي طرق و دبيرستانهاي مشهد گذراند. سپس با حكم وازرت فرهنگ به تهران اعزام شد. در اين دوره، ترجمهي كتاب سلمان پاك را منتشر كرد. از 1345 در دانشكده ادبيات مشهد به عنوان استاديار مشغول به كار شد. درس گفتارهاي او در اين سالها مشتمل بر موضوعات مربوط به تاريخ اسلام، تاريخ تمدن، و اسلام شناسي است. در سالهاي 47 و 48 دو اثر برجسته يعني «كوير» و «هبوط» را به نگارش درآورد. او كه گفتهها و نوشتههاي خود را به سه دستهتي «اجتماعات»، «كويريات» و «اسلاميات» تقسيم كرده است، اين دو اثر را از نوع كويريات ميداند. «كوير» روايت سير و سلوك روحي نويسنده و تعبيري سمبليك از تبار فكري او و همچنين مقولاتي چون عشق و رابطهي انسان با خداست. «هبوط» هم، به مقولاتي چون «درد بودن»، «داستان خلقت»، «بار امانت» و هبوط به «سرزمين تنهايي و رنج و اضطراب» ميپردازد.
از سال 47 بنا به دعوت مسئولين حسينه ارشاد، با تردد بين مشهد و تهران، به ارائه سخنراني پرداخت. سخنرانيهاي او با استقبال و در عين حال با مخالفتهايي مواجه شد. در همين دوران نيز، بنا به دعوت دانشجويان در دانشكدههاي گوناگون و مجامع ديني از جمله در تهران، چند بار در دانشكده نفت آبادان و در سه سفر حج به ارائه سخنراني پرداخت. وي در سال 1350 از ادامهي تدريس در دانشگاه محروم شد و با تعطيلي سخنرانيهاي وي در حسينه ارشاد، در سال 1351 توسط ساواك سخنرانيهاي شريعتي قطع شد. در اين سالها حدود 100 سخنراني ارائه كرد و شش نوشتار از خود به جاي گذاشت. اين دورهي پربار زندگي فكري شريعتي بود:
اين دوره… بيهيچ گفتگو پربارترين و در عين حال پر دغدغهترين دوران حيات اوست. او در پنج سال، با تدريس در دانشگاه (تا اوايل 1350)، سخنراني در دانشگاههاي مختلف و تبيين انديشههاي اساسيش در حسينهي ارشاد، تحركي در جامعه ايجاد كرد تا آن روزگار بيسابقه بود. (شريعت رضوي، 145)
وي در مجموعهي سخنرانيهاي خود مقولاتي چون «تمدن و تجدد»، «انسان و آزادي»، «چهار زندان انسان»، «انتظار، مذهب اعتراض»، «انتظار عصر حاضر از زن»، «علي، حقيقتي برگونه اساطير»، مباحثي در تاريخ اديان و اسلام شناسي، «بازگشت به خويشتن»، «از كجا آغاز كنيم» و موضوعات متعدد ديگري را مورد بحث قرار داد و در موارد متعدد پس از ارائه مطالب جلسات پرسش و پاسخ با دانشجويان برگزار كرد.
پس از تعطيلي ارشاد در سال 51، شريعتي زندگي مخفي را آغاز كرد. در مهرماه 1352، براي خلاصي پدر، كه به عنوان گروگان در زندان بود، خود را معرفي كرد و هجده ماه در سلول انفرادي محبوس بود. در فروردين 1354، پس از فشارهاي بينالمللي آزاد شد، اما تا اوايل سال 56 شديداً تحت نظر و فشار روحي توسط دستگاه امنيتي بود. سالهاي 51 تا 56 سالهاي زندگي مخفي، زندان طولاني و طاقت فرساي انفرادي و دو سال زندگي سخت تحت نظر و فشارهاي روحي توسط نيروهاي امنيتي بود. در اين سالها، وي با نوشتن مطالب و برگزاري جلسات خصوصي به تأملات خود ادامه داد. «ارتباط فرم و محتواي در اعمال مذهبي»، «روش بررسي قرآن در دوران تدوين ايدئولوژي»، «تنهايي سيد جمال»، مسئله «نپرداختن به مباني فكري در نهضت ملي شدن نفت»، «خودآگاهي و آزادي» و «ثبات حقايق مذهبي و تكامل برداشت ما از اين حقايق» موضوعاتي بودند كه وي بدانها پرداخت. در ماههاي آخر حيات، وي به «تولد دوباره اسلام» و «وقوع نزديك يك تحول عظيم اجتماعي و فكري در ايران» ميانديشيد. پس از گذراندن اين دوران سخت، كه امكان فعاليت فكري و ارتباطات را از وي گرفته بود، نهايتاً با تأمل و بررسي وضعيت خود تصميم به مهاجرت گرفت و به طور مخفيانه در ارديبهشت 1356 از كشور خارج شد. حدود يك ماه بعد در شرايط اسرارآميزي در خارج از كشور به طور ناگهاني فوت كرد. در ايران خبر وفات وي شوك آور بود و با اعلام شهادت وي، به توصيه پدرش كنار مرقد حضرت زينب(س) در سوريه به خاك سپرده شد.
پيشينه مطالعاتي شريعتي
11-2- انديشهي شريعتي را ميتوان از زواياي گوناگوني بررسي كرد. وي صاحب جايگاه بسيار مهمي در سير تفكر ايرانيان مدرن از زمان انقلاب مشروطهي 1285 تا به حال است. تاريخ ايران از آن زمان به شدت تحت تأثير مساعي عملي و نظري روشنفكرانش بوده است. آغاز قرن بيستم در ايران، به يك اعتبار، آغاز ديالكتيك جديدي متشكل از ظلم وحشيانه، از يك سو، و نيز مبارزهاي براي شرافت و عدالت، از سوي ديگر، بوده است. روشنفكران ايراني نقش مهمي در اين مبارزه داشتهاند و شريعتي به عنوان نمونهاي از متفكر مسئول اجتماعي، جايگاه بسيار ويژهاي در ميان روشنفكران ايراني دارد. علي رهنما، در كتاب يك آرمان گراي اسلامي به معرفي جايگاه شريعتي در بافت وضعيت اجتماعي- سياسي و محيط روشنفكري ايرانيان ميپردازد. به نظر وي:
نزد ايرانيان، نياز حقيقي به مدرنيته، غرب- منظر، و ضد- سنتي بود، يعني يك ميراث فرهنگي كاملاً اصيل. اسلام و مدرنيته، براي اكثريت قريب به اتفاق روشنفكران طرح يك موازنه بود. برگزيدن راهي به سمت و سوي مدرنيته- به لحاظ اقتصادي، سياسي و ايدئولوژيكي- تنها پس از اينكه مدرنيته به قيمت دين پيگيري شد، خود را نشان ميدهد. اين مواجههي عقايد به غايت متناقض، تعداد اندكي از روشنفكران- گروه سومي كه در جستجوي جمع اين دو بودند- را در برزخ شك و دو دلي قرار داد. علي شريعتي از اين گروه بود. (Rahnama, ix)
آرا و نظرات شريعتي در بافت كلي تفكر اسلامي نيز مطالعه و بررسي شده است. از جمله افرادي كه چنين كوششي را تقبل كرده است، فضل الرحمان، اسلام شناس مشهور، است. وي در كتاب خود، اسلام و مدرنيته، اظهار ميدارد كه شريعتي يكي از متفكران اصلي در تاريخ اسلامي نوين است. به نظر وي، «شريعتي دومين كوشش براي مدرنسازي اسلام را به عهده گرفته است، كوشش نخست در عصر عزالي (قرن يازدهم ميلادي) صورت گرفته بود.» به تعبير رحماني، اين دو مسير «مدرنسازي در اسلام»، راههاي جديدي براي تعليم جامعهي مسلمانان عرضه كردهاند:
پيام ] شريعتي [ دعوت به ايجاد يك آگاهي اخلاقي، اجتماعي براي فعاليت سياسي بود… وجه برجسته برنامه شريعتي كه مدعي استخراج اصول اجتماعي- تاريخي از قرآن بود، و در عين حال اصول اجتماعي- تاريخي مدرن را براي تفسير قرآن به كار ميبرد، يك تلاش تحقيقاتي بزرگ بود. او در پي استقرار يك نوع تعليم اسلامي بود كه… بسيار متفاوت از… آنهايي بود كه «اسلام را بر سر آن ايستانده بودند». (Fazlur Rahman, 109)
انديشهي شريعتي در رابطه با وقوع انقلاب اسلامي نيز مورد مطالعه قرار گرفته است. آبراهاميان، در مقالهاي دربارهي انقلاب 1979 م. ايرانيان، آرا و نظرات شريعتي را در ارتباط با ظهور تفكر اسلامي نوين تحليل ميكند. (Abrahamian, 1980, 54-64) وي همچنين در كتاب خود با عنوان ايران ميان دو انقلاب به طور مبسوطي به بررسي آراي شريعتي ميپردازد. درونمايهي اصلي نظر آبراهاميان، عبارتست از نقش شريعتي در صورتبندي جماعت جديدي از روشنفكران، در ايران مدرن. به نظر وي، كوشش شريعتي در راستاي جهت دهي دوبارهي نسل جوانِ ايرانيان به سمت و سوي شناخت اسلام با ابزارهاي روش شناختي غربي اي بود كه از علوم اجتماعي به دست آمده است. (Abrahamian, 1982, 464-480)
علاوه بر اين، نوع انديشه شريعتي نيز مورد توجه قرار گرفته است. شاهرخ اخوي در «انديشه اجتماعي شريعتي» آراء او را چنين تفسير ميكند:
«سبك مشكل و تلفيقي بخش اعظم انديشه او كار تحليلگر را سخت ميسازد. اما، اصالت بخشي از مساهمت او، به همراه تأثير انديشهاش بر روشنفكران ايراني در تلاش براي يك فرهنگ سياسي و ايدئولوژي توسعه، اين كار را ارزشمند ميسازد. (Keddie, 125)
جايگاه شريعتي در جريان فكري «نوسازي انديشهي ديني» موضوع مقاله فاطمه گوارايي بوده است. وي و در مقالهي «فرم و محتوي در انديشه دكتر علي شريعتي» اين جايگاه را تبيين كرده است. به تعبير وي:
نوگرايي ديني در دوران معاصر در جهان اسلام اولين بار توسط اقبال لاهوري تحت عنوان «نوسازي انديشهي ديني» به كار گرفته شد و دقيقاً به انديشه و عمل متفكراني كه به نوسازي دين و مفاهيم آن- و نه فقط نوسازي اشكال- اعتقاد داشتند، باز ميگشت. اين نوآوري و نوسازي كه با شالوده شكني و تأويل محتوايي مذهب همراه بود، در دوران معاصر از اقبال آغاز و در شريعتي به تكامل و گستردگي بيشتر منجر گرديد. شريعتي شور سيد جمال و انديشه اقبال را در پيكرهي جامعه، تاريخ و انسان ريخت. به خلق تعابير و مفاهيم جديد دست زد و بينش مذهبي را دچار تغيير و تحول اساسي نمود. او از جوهرهي انديشهي مذهب الهام گرفت و از فرم به سوي محتوي حركت كرد و حل معضل جامعه را در گرو حل معضل بينشي اجتماع- يعني حل مسئله مذهبي سنتي ديد. (همايش، 130)
انديشهي شريعتي به عنوان نوعي «فلسفه سياسي» موضوع كتاب بيژن عبدالكريمي است. وي به ابعاد و عناصر آراء شريعتي بر همين سياق ميپردازد:
يكي از دانشمندان و متفكريني كه بحران در انديشهي اجتماعي دورهي معاصر را به خوبي درك كرده و كوشيده است تا به نگرش نويني در تفكر اجتماعي و فلسفهي سياسي براساس جوهره انديشهي ديني به عميقترين و غير فرمايشيترين معناي كلمه نائل آيد، دكتر علي شريعتي است… صرف نظر از ساير جنبههاي ايدئولوژيك، سياسي و اجتماعي شريعتي، بدون شك وي را ميبايست يكي از بزرگترين فيلسوفان سياسي فرهنگ اسلامي و يكي از معدود متفكرين جوامع مسلمان دانست كه انديشه و ديدگاههاي وي قابليت آن را دارد كه خارج از چارچوبهاي قومي، فرقهاي، ملي و حتي ايدئولوژيك، به عنوان يك متفكر جهاني و در هم زباني و ديالوگ با ساير روشنفكران جهان بر وي تكيه شود.
آنچه كه شريعتي را در ميان متفكران ما، به جهاتي متمايز و ممتاز ميسازد عبارتست از استقلال انديشه، آشنايي و درك عميق از روح زمان و مسائل عصر و تمدن كنوني و نيز تكيهي اساسي و بنيادين بر جهان بيني مذهبي و تفكر ديني. در محدودهي انديشهي اجتماعي و فلسفهي سياسي، استقلال انديشهي شريعتي، وي را از يكسو خارج از همهي حوزههاي ليبراليستي و در مقابل متفكران مدافع اين جنبش همچون پوپر، آيزايا برلن، هايك و ديگران قرار ميدهد و از سوي ديگر انديشهي وي خارج از همهي جنبشهاي ماركسيستي، لنينيستي، گرايشهاي نئوماركسيسم و حتي سوسيال دمكراتها… قرار گرفته و همهي اين نحلههاي اجتماعي از گزند انتقادات فلسفهي سياسي شريعتي، دور نميمانند. (عبدالكريمي، 26 و 27)
رضا شاكري نيز در انديشه سياسي شريعتي از چند بعد به انديشهي شريعي پرداخته است. وي «روزگار شريعتي»، «نسبت انديشهي شريعتي با انديشهي سياسي»، «روش در انديشه ورزي شريعتي»، «مباني انديشهي سياسي» و نهايتاً آراء منتقدان شريعتي را مورد بررسي قرار داده است. به تعبير وي، شريعتي:
ايران را به مثابهي موجوديتي مستقل به منزله جزئي از كل جهان، گرفتار مشكلات اساسي ميديد. شناخت نيازها، معضلات، اولويتها و ضرورتهاي جامعهي ايران او را به سوي تحول فكري و علمي رهنمون ساخت. او در پي نظريه و انديشهاي بود كه علاوه بر شناخت جهان سوم، اين جوامع را دچار تحول كند تا از وضع اسفباري كه دچارش بودند، نجات يابند. مركز تقل امكان اين تحول در جهان سوم و به ويژه كشورهاي اسلامي از جهت روشي- و نه محتوايي- نوعي رنسانس و نوازيي بود كه ميتوانست تحولات بسيار عميقي به دنبال داشته باشد. شريعتي به رنسانس اسلامي كه محتوا، جهت و آثار و پيامدهاي خاص خود را خواهد داشت، از آن روي كه منطق آن با منطق رنسانس غرب تفاوت ميكرد، ميانديشيد. (شاكري، صفات 28 و 44 و 45)
بخشي از غايتمندي و آرمان خواهي انديشهي سياسي شريعتي از نگاه او به اسلام به دست ميآيد. او در ابتداي كتاب «اسلام شناسي» و نيز كتاب «انسان و اسلام» و به طور پراكنده در ديگر آثار خود، تصويري غايت نگر از اسلام به دست ميدهد. اين تصوير در اموري مثل نيايش، كار و تلاش و تلاش فردي، زندگي اجتماعي، حوزهي سياست، مبارزه و جنگ، عشق ورزيدن و… خود را نشان ميدهد.
ايدهآليسم شريعتي منشأ غايات سياسي انديشه اوست كه از سه حوزه نشئت ميگيرد: يك، اعتقاد به آرمانهاي اسلام و تشيع در حكم منظومهاي استوار برآرمان و عدالت طلبي. دو، آشنايي جامعه شناختي با تمدن غرب به ويژه در دوران جنگ سرد و ظهور يأسهاي عميق و بحرانهاي جانكاه در غرب (مثل ازخود بيگانگي، مصرف زدگي، بيالگويي و غربت) و سه: گسترهي مطالعات او در ادبيات و احاطه بر ادبيات اساطيري يونان، هند، ايران و آشنايي با عرفان. (همان، ص 51)
او عرفان را پاي ثابت افكارش ساخت و همواره آن را در كنار مردم و درگير در زمان و مكان ميشناخت. در سال 1348 كه «كوير» را نوشت، سرشار آرمان خواهي و حقيقت جويي فلسفي بود و از فضاي استبداد زده و استعمار فرهنگي ميناليد. او به زباني نمادين و با استفاده از جغرافيا و نشانههاي كوير به تبييني ژرف و رازآلود از فضاي استبدادي ايران پرداخت. «كوير» در واقع جامعهي ايراني روزگار اوست كه فاقد آب، آباداني و زندگاني است. اما در همين كوير است كه درختان مقاوم (گز و تاغ) ميرويند و در برابر جهنم كوير مقاومت ميورزند. (همان، ص 28)
«بازخواني عرفان در انديشهي شريعتي» مطالعه «عرفان شريعتي» است كه اميررضايي در معبدي در كوير آن را انجام داده است:
عرفان در دستگاه فكري او يك «معرفت مبنايي» است كه در همهي اضلاع و ابعاد آن حضوري جدي دارد… متأسفانه در دوران حيات دكتر شريعتي و نه پس از آن در مورد اين بعد اساسي تفكر او كه در پي يك تحول باطني پديد آمده، هيچ بررسي قابل تأملي صورت نگرفته است.» (رضايي، 13)
رضايي در توضيح «عرفان شريعتي» ميگويد:
بنابراين اين عرفان، عرفاني نيست كه رويكرد اجتماعي نداشته باشد. اين عرفان به انزوا نميرود و دور خود پيلهاي نميكشد كه فقط خود فرد عارف به بهشت برود، بلكه عارف را به وسط چالشهاي زمانه ميكشاند تا آنچه به او الهام شده در خدمت رشد بشريت قرار دهد. (همان، 81)… عرفان در انديشه و روح شريعتي معطوف به تغيير انسان، و تغيير شرايط حاكم بر جامعه است، ] و لذا، [ درون گرا و فردگرا نيست. (همان، 85)
نگرش اقتصادي شريعتي مورد توجه قرار گرفته است. توانايان فرد بر وجه ضد استثماري ديدگاه شريعتي تأكيد كرده و آن را چونان «ديدگاه چهارم» كه متفاوت از سرمايه داري، سوسياليسم و «ديدگاه ميانه» است، ميشناسد:
به تبع آموزش قرآني مرحوم دكتر علي شريعتي در عين حال كه بر برتري ايدئولوژي اسلام نسبت به ايدئولوژيهاي موجود ديگر جهان تأكيد مينمايد مشخصاً تأكيد مينمايد كه يك ايدئولوژي ناب اسلامي و يك انقلاب درست اسلامي تكيه خود را بر محو روابط استثمار گرانه در جامعه قرار ميدهد و بين برداشتهاي اسلامي آلوده و ضد ارزشهاي بهره كشانه و برداشتهاي عميقاً ضد استثماري اسلامي، مرزهاي خدشهناپذير و استوار برقرار ميسازد. (توانايان، 61)
قرابتهاي انديشهي شريعتي با مكتب انتقادي (فرانكفورت) موضوع توجه مسعود پدرام و عبدالرضا نواح بوده است. پدرام در مورد مشتركات اين دو، به توجه آنها به «رهايي»، «نقد فرهنگي»، رابطهي «نظريه و عمل» و «نقد مدرنيته» اشاره ميكند. همچنين، وي به دو نكته مهم در اين زمينه توجه دارد:
در اينجا دو نكته را بايد يادآور شد: يكي اينكه مشتركاتي نيز ميان انديشههاي شريعتي و انديشه خاص نظريه پرداازن مكتب فرانكفورت وجود دارد، مثل مشابهت ميان نظريه «صنعت فرهنگ» آدورنو و نظريه «استحمار» شريعتي… نكته دوم اينكه در نظريات شريعتي اختلافاتي نيز با مكتب فرانكفورت به چشم ميخورد. در اينجا دو وضع ميتواند پيش بيايد: در وضع اول اين اختلافات مشخص و تام است و در وضع دوم ممكن است نظريات شريعتي با نسل اول و نظريه پرداازني چون ماركوزه، هوركهايمر و آدورنو در موردي اختلافاتي داشته باشد و در همان مورد با نسل دوم و نظريهپردازي چون هربرماس به اشتراك برسد؛ يا برعكس. (همايش، 24 و 23 و 22)
«جايگاه و نقش استعاره در انديشه و آثار دكتر شريعتي» توسط عليرضا بهشتي مورد بررسي قرار گرفته است. وي استعاره را «يكي از عناصر بارز، زنده و سخت جذاب ادبيات شريعتي» بر شمرده است:
دكتر شريعتي، سرشار از قريحه ادبي، چنان يافتههاي دروني خود را استادانه و رسا به زبان و قلم ميآورد كه به راستي ميتوان او را آغازگر شيوه و سبكي در ادبيات سياسي و اجتماعي ايران معاصر دانست. (همايش 46 و 45)
نسبت انديشهي شريعتي با تفكر پسامدرن نيز موضوعي است كه مورد مطالعه قرار گرفته است. محمد قانعي راد در «نقد عقل مدرن» به اين سنت پرداخته است:
شريعتي از جريانهاي دهه 60 و 70 غرب كه با نقادي مدرنيته، خردگرايي، پيشرفت تاريخ، و علمگرايي، پايههاي انديشه پسامدرن دهههاي 80 و 90 را ميسازند تأثير ميپذيرد. ضد فرهنگي دهههاي 60 و 70 صرفاً يك اعتراض از مركز مدرنيته بر عليه غرب مدرن نبود بلكه نشان دهندهي توجه به حاشيهها بود در اين دو دهه حاشيه نشينان نظام اجتماعي و فكري مدرن همچون دانشجويان، زنان، جوانان، گروههاي كارگري، فلسفههاي اصالت وجودي، تأويلگرايي، پديدار شناسي بر عليه جريان راست انديش مدرنيته به مبارزه پرداختند. در اين دوره تئوري انتقادي رشد كرد و تئودور روژاك «ضد فرهنگ» و ماركوزه «انسان تك ساحتي» را نوشت. هايدگر به نقد انديشه متافيزيكي پرداخت و نقد خرد تكنولوژيك مطرح گرديد. شريعتي ] ،كه [ خود را از حاشيه و از جهان سوم آمده بود و به اين دليل هم فكري او با جريانهاي نقاد مدرنيته، صرفاً يك تأثيرپذيري آكادميك و تقليد مدهاي فكري نبود. در بسياري از موارد به مواازت ديگران به انديشههايي مشابه رسيده بود. (قانعي راد، ص 16)
حميد عنايت نيز در بررسي آراء شريعتي به اهميت دو مقولهي «پراكسيس» و «جهان بيني» در آراء وي اشاره كرده است:
تمامي جنبههاي فرهنگ اسلامي (اساطير، تاريخ، الهيات و حتي برخي از عناصر فقه) در تعاليم او تابعي هستند از نياز مبرم بين «تئوري» و «عمل» (Praxis) ، كه فقط يكي از نمادهاي اصل توحيد است. او نخستين نويسندهي ايراني در موضوعات مذهبي است كه اين آيين الهياتي را به يك جهان بيني تبديل كرده است. (عنايت، 212)
حامد الگار، از سوي ديگر، به آراي شريعتي و ويژگيهاي خاص آن، از جمله مفهوم «ايدئولوژي» پرداخته است:
او اسلام را نه به عنوان يك مذهب، نه به معنايي كه معمولاً در غرب رايج است، يعني امري معنوي و اخلاقي كه تنها و تنها به رابطهي انسان و خالقش خلاصه ميگردد، بلكه به عنوان يك ايدئولوژي، يعني ديدگاهي جامع نسبت به جهان و واقعيت و طراحي براي تحقق كامل استعدادهاي بالقوهي بشري به طور فردي و جمعي به نحوي كه پاسخگوي فلسفهي وجودي انسان باشد، عرضه كرد. وقتي ميكوشيم اسلام را با تعابيري ديگر و در قالب مقولات تفكر و زبان غرب بيان كنيم، نتيجهي چنين تلاشي ناگزير تعبيري ناقص از اسلام خواهد بود. به همان ميزان كه واژه (Religion) براي بيان واقعيت اسلام نارسا است، اصطلاح «ايدئولوژي» نيز چنين است. زيرا ايدئولوژي به مجموعهي منطمي از «ايدهها» اطلاق ميگردد. و «ايده» بنا به تعريف ممكن است درست يا نادرست باشد. در حالي كه لااقل از نظر ما مسلمانها اسلام چيزي است كه در صحت آن نميتوان ترديدي روا داشت. به اين ترتيب وقتي كه واژهي «ايدئولوژي» را در مورد اسلامي كه توسط دكتر شريعتي ارائه گرديده است عنوان ميكنيم، منظور اين نيست كه اسلام يك ايدئولوژي به معناي متعارف آن است، بلكه منظور كليت و جامعيت چنين اسلامي است كه صرفاً به تزكيه اخلاقي فرد و برقراري پيوند معنوي بين او و پروردگارش محدود نميگردد. (نهضفت بيدارگري، 173 و 172)
گسترهي تأثير شريعتي
11-3- محققان غير ايراني نيز از اولين سالهاي پس از انقلاب اسلامي توجه خاصي به آراء شريعتي داشتهاند، مجموعهاي از مقالات اين محققان تحت عنوان «شريعتي در جهان» توسط حميد احمدي گردآوري شده است. در اين ميان، ميتوان از مقالهي ساشه دينا ، يان ريشار ، براد هانس ، ابراهيم وسوقي شتا ، سروش عرفاني ، مريل ولن ديوس ، منگل بيات و فيليب و مارسيا هرمانتس نام برد. ساشه دينا در مقاله خود آورده است:
شريعتي به اهميت همگوني فكري در حل مشكلات ناشي از مدرنيسم در جامعه ايراني بسيار آگاه بود، و بدين خاطر، طي سالهاي فعاليت در حسينه ارشاد، نيروي خود را صرف ارائه برنامهاي كرد كه بتواند از تمام منابع موجود براي تحليل و تشريح علل بحران فرهنگي ايران، بهرهبرداري كند. واكنش مثبت در مقابل برنامه مذكور، اين نظر او را تأييد كرد كه جوانان مسلمان جهان سوم به منظور مقابه با مسائل اجتماعي فراروي خود، ميبايست به طبقه روشنفكر مسلمانان متعهد متكي باشند. (احمدي، 71-72)
يان ريشار در بررسي تأثيرگذاري شريعتي بر شرايط زمان خود ميگويد:
استقبال عظيمي كه از شريعتي در ميان دانشجويان و مسلمانان جوان به عمل آمد، تا اندازهاي از اصالت مقامش ريشه ميگرفت. او كه از يك پيشينهي خوب مذهبي برخوردار بود، در فرانسه به مطالعهي ايدئولوژيهاي مدرن، از جمله ليبراليزم، كاپيتاليزم، ماركسيسم و اگزيستانسياليسم پرداخت و در عين حال همچنان به عنوان يك مؤمن باقي ماند. زبان قابل فهم شريعتي براي ايرانياني كه تازه به تحصيلات جديد پرداخته بودند و ميخواستند ايدئولوژيهاي مهاجم غربي را به منظور رد علي آنها، درك كنند، باعث شد تا از او استقبال گرمي به عمل آيد، زيرا او بود كه ميتوانست نيازهاي آنان را برآورده نمايد. او زماني شهرت به دست آورد كه ميتوانست نيازهاي آنان را برآورده نمايد. او زماني شهرت به دست آورد كه آموزش عالي در ايران سريعاً توسعه مييافت، و گروههاي اجتماعي جديد، بدون آمادگي ايدئولوژيك، با مسائل فرهنگي جديد از قبيل گسترش شهرنشيني، غرب زدگي، صنعتي شدن، كاغذ بازي و فساد گسترده، و بسياري پديدههاي ديگر كه ايران را به غرب وابسته ميكرد، روبهرو بودند. رشد جمعيت، بيشتر بر طبقات فقيرتر، و غير غرب زده شديداً مذهبي، تأثير گذاشت. وابستگيها و علايق شريعتي به اسلام و توانايي وسيع او در پاسخگويي به ديگر ايدئولوژيها، او را به مدافع محكمي در مقابل نابودي ارزشهاي سنتي تبديل كرد. اين دين جبهه آزادي بخش ملي الجزاير و جنبش مقاومت فلسطين يك دين مبارز ضد امپرياليستي شده بود. ايرانيان كه در برابر غرب خود را شكست خورده احساس ميكردند با كشف مجدد اسلام هويت جديدي كسب كردند. (احمدي، 102)
وسوقي شتا مقولهي «بازگشت به خويشتن» در آراء شريعتي را مورد مطالعه قرار داده است. به تعبير وي:
بازگشت به خويشتن راه حلي است كه شريعتي براي تمامي مسلمانان در سطح فردي و اجتماعي و جهاني عرضه كرده است، و اين اصل، مسلمانان را از قالبي انديشيدن و گرايشهاي از پيش تعيين شده ميرهاند. و اين معجزه به دست توانمند ايمان و آگاهي صورت ميگيرد. و نيز تمام رشتههاي حكام بيدادگر تاريخ را پنبه ميكند و ميسوازند و به خاكستر تبديل ميسازد. بنابراين هر انديشوري بايسته است كه از تاريخ و فرهنگ و زبان ملت خود آغاز كند. و بيگمان روشنفكر بيهويت و مقلد، از هر كس خطرناكتر است. (احمدي، 211)
برادهانس ، در مطالعهي خود دربارهي مقولهي «غربزدگي» در آراء صمد بهرنگي ، جلال آل احمد و شريعتي آورده است:
شريعتي در حملات جدلي خود به غرب زدگي انتقادات بديع و جديدي مطرح ميكند كه به ذهن آل احمد و بهرنگي نرسيده است. براي مثال او مفهوم «انسان جهاني» را رد كرده و آن را يك اختراع امپرياليستي غرب ميداند كه به منظور ضعيف كردن فرهنگهاي بومي مطرح گرديده است. شريعتي شيوههاي تحليل علمي اروپايي را تا اندازهاي با ارزش ميداند، اما در مورد تقليد كوركورانه از آنها هشدار ميدهد. گرچه خود او شيوههاي تحليل گوناگون «غربي» چون ديالكتيك هگلي و پديده شناسي زباني مورد استفاده قرار ميدهد. (احمدي، 159)
نهايتاً هرمانس به فاطمه(س) به عنوان يك الگو در آراء شريعتي توجه كرده است:
يكي از تلاشها و علايق عمدهي شريعتي افزايش شناخت و درك اسلام از طريق تحقيق بود. او در مطالعه مذهب از متدولوژي تاريخي و تحليلي استفاده ميكرد. او در نوشتههاي خود مكرراً از فقدان شناخت و عدم آگاهي ايرانيان از شخصيتهاي بزرگ و متون كلاسيك اسلامي، عليرغم ابزار عشق، احترام و ستايش نسبت به آنها، اظهار تأسف ميكرد. او در جايي مينويسند: «ما كمبود ايمان نداريم، بيآگاهي نيستم… عشق بدون شناخت و آگاهي ارزش ندارد، و بت پرستي است.» (احمدي 267 و 266)
وجه ديگر گسترهي تأثير آراء شريعتي: افزايش روازفزون ترجمه آثار او به صورت خودجوش به وسيله جوانان ساير كشورها ميباشد. اين خود نموداري است از نفوذ كلام دكتر شريعتي در ميان جوانان آن هم در مدتي بسيار كوتاه. «مجموعاً 39 كتاب از آثار دكتر شريعتي به زبانهاي آلبانيايي، آلماني، اردو، اسپانيولي، اندونزي، انگليسي، بنگالي، تايي، تاميلي، تركي، عربي، فرانسه و كردي ترجمه شده است. ناشرين آثار وي در كشورهاي مختلف اقدام به نشر آثار كردهاند. به گفته نيكي كدي و جان كول، نفوذ انديشههاي عدالت جويانه و مساوات طلبانه اسلام و به ويژه تشيع در ميان گروهها، احزاب، مردم، جنبشهاي دانشجويي اسلامي معاصر چشمگير بوده، و به ويژه نفوذ آثار شريعتي و استقبال از آنها خاصه در اندونزي نمود بسيار دارد. (شريعت رضوي. 354)
آثار شريعتي اكنون مخاطبان جدي در كشورهايي چون تركيه، اندونزي و ديگر كشورهاي اسلامي دارد. آثار وي به طور فزاينده به ديگر زبانها ترجمه ميشود. براي مثال، «مناسك حج» تاكنون هفت بار به زبان تركي استانبولي تجديد چاپ شده است. همچنين كتاب «تمدن و تجدد» 5 بار و «مذهب عليه مذهب»، «انسان و اسلام» و «چهار زندان انسان» هر يك چهار بار تجديد چاپ شده است.
احمدي از پذيرش آراء شريعتي در ميان مسلمانان افريقاا ياد كرده است:
آفريقا از مناطقي است كه انديشهها و آرمانهاي دكتر علي شريعتي نفوذ و تأثير قابل توجهي در ميان مسلمانان و اقليتهاي اسلامي كشورهاي مختلف آن داشته است. اين امر به ويژه، در ميان اقليتهاي مسلمان و كشورها و مناطقي از اين قاره كه در آن مسلمانان اكثريت را تشكيل ميدهند، مشهودتر است. وجود انجمنها و مجامع اسلامي متعدد در اين مناطق، نشانگر بيدارگري اسلامي ميباشد. ورود كتابهاي ترجمه شدهي دكتر شريعتي به افريقا، او را در نظر مسلمانان قارهي سياه به يكي از چهرههاي بزرگ نهضت بيدارگري اسلام تبديل نموده است. نشريات و گاهنامههاي اسلامي در افريقا نقش مهمي در شناساندن شريعتي داشته و در بسياري موارد اقدام به نشر انديشهها و آرمانهاي او كردهاند. (احمدي، 296)
پانوشتها
1. مطالب اين بخش از دو كتاب «طرحي از يك زندگي» نوشته پوران شريعت رضوي و فهرست توصيفي آثار شريعتي (عبدالرحيم قنوات) تهيه شده است.
2. اصل كتاب نوشته عبدالحميد جودة السحار است. شريعتي ترجمه آزاد و مطالب تأليفي به آن اضافه كرد. اين كتاب تا سال 1350 پنج بار تجديد چاپ شد.
منبع : http://www.iptra.ir/vdcjuqoieem.html
4 دیدگاه دربارهٔ «زندگي و آراي دكتر علي شريعتي»
سلام
آیا مایل به تبادل لینک به اولین و بزرگترین سایت عکس ایرانی هستید؟
http://www.GodColor.com
با ما تماس بگیرید
admin@godcolor.com
سلام و درود بر شرف شما خاندان بزرگ شریعتی
از اینکه هموطن و همخون چنین خانواده ای هستم به خویشتن خویش می بالم، خانواده ای که در آن پدر علی است و ….
بر تمامی دشمنان قسم خورده شما شرم و نفرین باد
یا علی
عرض ادب واحترام دارم خدمت شما دوستان مهربان رهروانخط شریعتی بزرگ ، فرق بین شیعه علوی وشیعه صفوی چه است ودرکدام زمانبه وجودامده است وهم چنان برای روشن شدن موضوع مصداق عینی اگرلطف نماید ممنون می سازید د
لطفا کتاب تشیع صفوی و علوی دکتر شریعتی را مطالعه نمایید.