نهضت عاشورا در آرای شریعتی و مطهری

محمد مشهدی نوش‏آبادی اشاره چنان‏که پیداست، در این مقاله تنها گزارشی کوتاه از تحلیل‏های برخی اندیشمندان معاصر ایران درباره قیام عاشورا ارائه شده است و کمتر به تحلیل و بررسی آرای آنها پرداخته است. آنچه به‏ویژه در شرایط کنونی ضروری می‏نماید، نقد و بررسی این آرا و ارائه یک تبیین جامع و استوار از مجموعه حادثه بزرگ عاشوراست. به‏جاست که نویسندگان و پژوهشگران به جای تکرار تحلیل‏های گذشته، این بحث را گامی فراتر نهند؛ ولی متأسفانه پس از پیروزی انقلاب تاکنون گام مثبتی در این زمینه برداشته نشده است.

آنچه در این مقاله آمده است از دو سو قابل تأمل است: نخست از جهت پاره‏ای نقل‏ها و استنادات که گاه چندان دقیق نیست. برای مثال، اینکه نویسنده محترم، نظریه شهید مطهری را با نظریه دکتر شریعتی یکسان می‏شمارد، درست نیست. البته این بحث به مجال بیشتری نیاز دارد؛ ولی به‏اختصار می‏توان گفت که دیدگاه مطهری با شریعتی دست‏کم از دو جهت تفاوت اساسی دارد: هم در شناسایی اهداف امام حسین علیه‏السلام و هم در به‏کارگیری شیوه‏ها و روش‏های برخورد. در حالی‏که الگوی شریعتی از اهداف امام علیه‏السلام الگویی برگرفته از دموکراسی و جامعه بی‏طبقه توحیدی است، مطهری به حاکمیت دین و ارزش‏های والای اخلاقی و اجتماعی در جامعه نظر دارد و آنجا که شریعتی یگانه روش امام حسین علیه‏السلام را پیکار خونین و انقلابی می‏داند، شهید مطهری روش را اصلاح اجتماعی از طریق اصل امر به معروف و نهی از منکر می‏داند که این اصل در هر شرایطی ابزار و رفتار خاصی را اقتضا می‏کند.

امّا از بعد دیگری نیز مطالب این مقاله جای بررسی دارد. نویسنده محترم با آنکه به تحلیل و نقد مطالب گرایشی ندارد، امّا گاه‏گاه به نکاتی انتقادی اشاره می‏کند. به نظر می‏رسد که ایشان در مجموع به نظریه اخیر گرایش دارد و همدلانه نظر دکتر شهیدی را چنین بیان می‏کند که: «امام سیاستمداری نیست که به پایان کار بیندیشد. اگر حساب پایان‏نگری سیاسی در پیش بود، محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نیز نباید به‏تنهایی در برابر بزرگان حجاز برخیزد.» حال آنکه باید دید این سخن دقیقا به چه معناست. اگر منظور این است که امام حسین علیه‏السلام هدف اصلی خویش را کسب قدرت و تحصیل حاکمیت نمی‏دانست و به وظیفه خویش در دفاع از ارزش‏ها و گسترش کلمه توحید می‏اندیشید، این سخن کاملاً درست است. امّا اگر منظور این است که امام علیه‏السلام برای حرکت خویش و آینده قیام خود طرح و تدبیری نیندیشیده بود و صرفا به وظیفه خود در هر مرحله می‏نگریست، این نکته نه تنها با تدابیر دقیق امام علیه‏السلام ، بلکه با سیره تبلیغی و جهادی رسول اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم که به دقیق‏ترین طرح‏ها و روش‏های ممکن تمسک می‏جست، منافات دارد. به هر حال، این تحلیل از قیام عاشورا نمی‏تواند پاسخگوی همه پرسش‏های مطرح‏شده در این زمینه باشد؛ چنان‏که نظریه‏های پیش‏گفته نیز در تحلیل این واقعه کاملاً گویا و کارآمد نیستند.

حیات نو، 23/2/1380 چکیده: این مقاله به مهمترین تحلیل‏های جدید از واقعه عاشورا که عمدتا در دهه چهل و پنجاه مطرح شد اشاره دارد. صالحی نجف‏آبادی هدف امام حسین علیه‏السلام را برقراری حکومت اسلامی معرفی می‏کند و رخداد حادثه عاشورا را مولود حوادث غیرقابل پیش‏بینی می‏داند. دکتر شریعتی و شهید مطهری حرکت امام را حماسی و بر طبق منطق شهادت تحلیل می‏کنند. دکتر شهیدی نیز پایان‏نگری سیاسی را از منطق امام علیه‏السلام به دور می‏داند و حرکت آن حضرت را بر طبق اتمام حجت براساس دعوت کوفیان تحلیل می‏کند.

دیدگاه نویسنده کتاب شهید جاوید

صالحی معتقد است که امام حسین علیه‏السلام مترصد فرصت بود تا پس از مرگ معاویه به اقداماتی در جهت اصلاح اوضاع مسلمانان دست زند. بی‏عدالتی و فساد همه‏جانبه دستگاه اموی به شکلی بود که قیام را ایجاب می‏کرد؛ چون امام جانشین پیامبر است و در آنجا که شرایط مساعد باشد باید زمامداری مردم را بپذیرد و در سایه قدرت حکومت، قوانین دین را اجرا کند؛ زیرا گرفتن حق واجب است، خصوصا حقی که جنبه اجتماعی و عمومی داشته باشد و به سعادت و شقاوت مردم مربوط شود.

بنابراین از نظر صالحی قیام امام در مقابل حکومت یزید نه تنها معقول، که واجب است. اما این کلید معمای عاشورا نیست؛ بلکه مهمترین مسأله‏ای که منجر به قیام عاشورا می‏شود، تهاجم حکومت اموی علیه امام حسین علیه‏السلام است. در واقع، امام تقریبا در طول مدتی که یزید سعی دارد از طریق حاکم مدینه از او بیعت بگیرد تا زمان شهادتش وضعیت تدافعی دارد و امور همه بر او تحمیل می‏شود؛ جز اینکه در هنگام حرکت امام به کوفه، جنبه قیام هم مدّ نظرش بوده است.

در واقع حرکت امام حسین چهار مرحله دارد: 1. هجرت از مدینه و تصمیم بر ماندن در مکه؛ 2. تصمیم حرکت به کوفه تا برخورد با حُر؛ 3. از برخورد با حر تا شروع جنگ؛ 4. مرحله جنگ. در تمامی این مراحل، امام موضع دفاعی داشته است؛ امّا در مرحله دوم چون شرایط مساعد بود، جنبه تشکیل حکومت نیز مدنظر بوده است. در این مرحله شرایط پیروزی مهیا بود: نامه‏های مردم کوفه، ضعف حکومت، رنجش مردم، آمادگی افکار عمومی و…؛ ولی حوادث پشت پرده که از مجرای طبیعی قابل پیش‏بینی نبود، اوضاع عراق را تغییر داد.

صالحی با این مقدمات می‏خواهد برداشت دو گروه را رد کند: نخست آن دسته از منتقدان سنی، نظیر الخطیب و طنطاوی و نجّار که پا به جای ابن العربی می‏گذارند و قیام امام را امری نسنجیده می‏شمارند، و دیگر آن دسته از نویسندگان شیعه که معتقدند اعمال امام حسین علیه‏السلام که طبق اراده الهی مقدر شده بود و طبق علم انحصاری امام به او رسیده بود، نه کاملاً قابل فهم است و نه می‏باید الگوی رفتار سیاسی مردم قرار گیرد.

بنابر نظر صالحی، روش امام حسین علیه‏السلام در هنگام کمبود نیرو، همانند روش امام حسن علیه‏السلام بود که به صلح تن داد؛ از این رو، از زمانی که به محاصره نیروهای حُر بن یزید درآمد، تا قبل از آغاز درگیری، پنج بار به حر و عمر بن سعد پیشنهاد مراجعت داد و تلاش فراوانی کرد تا از درگیری جلوگیری کند. صالحی همچون سید مرتضی، معتقد است که به حکم عقل و نقل حرام است که امام دانسته برای کشته شدن حرکت کند.

اگرچه بر استدلالات صالحی می‏توان نقدهای مختلفی وارد کرد، امّا هدف و جهت‏گیری وی در تحقیق پیرامون عاشورا، علمی است و به‏آسانی نمی‏توان به آن خدشه کرد. از جمله انتقادات بر نظریه ایشان این است که امام در راه کوفه و پس از شنیدن جریان قتل مسلم و هانی همچنان به راه خویش به سوی کوفه ادامه می‏دهد. صالحی دلیل این واقعه را سلب مصونیت از امام در مکه و مدینه برمی‏شمارد؛ حال آنکه با سوابق تاریخی کوفیان و شرایط پیش‏آمده، پیروزی در کوفه تقریبا غیرممکن بود و ایشان می‏توانست به طرف یمن برود که در آنجا طرفدارانی داشت و محمد حنیفه نیز آنجا را پیشنهاد کرده بود.

صالحی در بخش چهارم کتاب به اهداف امام حسین پرداخته است و هدف امام حسین را مبارزه با ظلم، تشکیل حکومت و حمایت از اسلام می‏داند. وی در این رابطه سخن را به مفاهیم اجتماعی و سیاسی نشأت‏گرفته از مغرب‏زمین کشانده و اهداف امام حسین را در چارچوب آن مفاهیم ذکر می‏کند و حتی مسائلی مثل تفکیک قوا را از اهداف قیام امام می‏داند؛ گویی چنین قالبی به طور کامل در صدر اسلام وجود داشته و امویان آن را از بین برده‏اند و حتی علّت شکست اسلام و جهانگیر نشدن آن را تبدیل حکومت دموکراسی صدر اسلام به حکومت دیکتاتوری معاویه می‏داند. اهداف قیام عاشورا عبارتند از: 1. حمایت از استقلال نیروهای قانون‏گذاری؛ 2. حمایت از استقلال نیروهای قضایی؛ 3. حمایت از آزادی قلم؛ 4. حمایت از آزادی بیان؛ 5 . حمایت از عدالت در امور بودجه عمومی؛ 6 . حمایت از موقعیت جهانی اسلام. پیداست که مسائل اجتماعی زمان چگونه در نظر صالحی پیرامون جریان عاشورا تأثیر گذاشته است. شیوه اصلاحی که او برای اجتماعی دینی ترسیم می‏کند نیز متأثر از همین نگرش است؛ به طوری که می‏تواند حرکت اصلاحی ملایمی را در جامعه ایجاد کند. خواهیم دید که نظرگاه انقلابی شریعتی پیرامون اصلاح جامعه دینی، او را وادار به تحلیل انقلابی‏ای از واقعه عاشورا کرده است؛ دیدگاهی که با تفاوت‏هایی مورد توجه دیگر مصلحان، همچون مطهری نیز می‏باشد.

دیدگاه شریعتی

شریعتی نسبت به واقعه عاشورا نگاهی ویژه دارد. وی نمی‏پذیرد که امام حسین علیه‏السلام برای یک حرکت نظامی و سیاسی، همانند حرکت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و علی علیه‏السلام در احد و صفین به پا خاسته باشد. امام در شرایطی قرار دارد که نه می‏تواند بجنگد و نه ساکت بنشیند؛ نه سلاحی دارد و نه سربازی. حتی کسی از بنی‏هاشم هم نیست که با او همصدا شود. بنابراین تنها وسیله‏ای که می‏تواند اسلام را نجات دهد و در جامعه تحرکی ایجاد کند، کشته شدن است. مبنای استدلال شریعتی در این باره، عبارتی از نهج‏البلاغه است: «والشهاده استظهارا علی المجاهدات». از نظر شریعتی، فلسفه شهادت آن هم از نوع شهادتی که شهید فقط به خاطر کشته شدن می‏رود، جهاد و مخاصمه نیست، این است: شهید به خاطر آشکار شدن آنچه انکار و کتمان شده است، کشته می‏شود. از دیدگاه وی آنچه انکار شده است و در واقع اولین انحراف به حساب می‏آید، جدا کردن اسلام به عنوان یک دین از پایگاه اجتماعی آن است. اسلام علاوه بر رستگاری فردی، دارای رسالت دیگری است و آن ایجاد یک امت است؛ جامعه‏ای با زیربنای قسط و نفی اشرافیت، تضاد طبقاتی، استثمار نیروی کار به وسیله پول، و با یک روبنای امامت، نفی استبداد و حاکمیت فردی است. از نظر شریعتی، این انحراف نخست با طرح کردن اصل اجماع آرای مردم و پیش آوردن جریان سقیفه آغاز شد و به‏تدریج خلافت به جای امامت قرار گرفت و بعد از مرگ معاویه تبدیل به وراثت گردید. در این پنجاه سال، اسلام پله پله به صورت مجموعه‏ای از شعائر عبادی، احساسات فردی، عقاید ذهنی و ظواهر و قوالب درآمده است. دین برای مردم یک عامل تخدیر، برای طبقه برخوردار یک عامل توجیه و برای حکومت یک پایگاه قدرت و غارت شده بود. بنابراین در شهادت امام همه چیز ظاهر شد و تمامی خصایص ضد اسلامی و استعدادهای ضد انسانی و دژخیمی قدرت حاکم برملا گردید. در فرهنگ ما، شهادت مرگی نیست که دشمن بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش، خود انتخاب می‏کند. «شهادت دعوتی است در همه عصرها و بر همه نسل‏ها که اگر می‏توانی بمیران و اگر نمی‏توانی بمیر.» در نگاه شریعتی به واقعه عاشورا، جنبه اسطوره‏پردازی غلبه دارد و کمتر به وقایع‏نگاری پرداخته شده است. شریعتی در مقابل انتقاداتی که نویسنده شهید جاوید به او وارد می‏کرد، هیچ پاسخی ارائه نکرد و در واقع با سکوت خود آن انتقادات را پذیرفت. صالحی حتی نشان داد که در جمله نهج‏البلاغه (والشهاده استظهارا علی المجاهدات)، منظور از شهادت، گواهی دادن شهود در نزد قاضی است و ربطی به شهید شدن ندارد. شریعتی بیشتر به دنبال طرح سمبولیک و نمادین این جریان است و این برداشت‏های حماسی از قیام عاشورا را در راستای حرکت اصلاحی خود می‏داند.

دیدگاه‏های شهید مطهری

دیدگاه ایشان شباهت قابل ملاحظه‏ای با نظرگاه شریعتی دارد. مطهری کلید شخصیت امام حسین علیه‏السلام را حماسه می‏داند. وی نیز همچون شریعتی، حرکت امام از مدینه به مکه را نه به جهت امنیت، بلکه به واسطه اعلام مخالفت با بنی‏امیه و یک حرکت تبلیغاتی می‏داند. مطهری عقیده دارد که حسین، خونین شدن این صحنه را می‏خواست و خودش آن را رنگ‏آمیزی می‏کرد؛ اهل‏بیت خود را همراه برد تا صحنه کربلا را داغ‏تر کند و آنها را با دست دشمن تا قلب حکومت شام می‏فرستد تا این صدا به عالم برسد.

مطهری سه عامل را در قیام عاشورا مؤثر می‏داند: تقوای امام در پاسخ منفی او به تقاضای نامشروع یزید (بیعت)، دعوت کوفیان از امام که حجت را بر امام تمام می‏کرد، امر به معروف و نهی از منکر. مطهری امام علیه‏السلام را در عامل اوّل مدافع می‏داند و در عامل دوّم متعاون و در عالم سوم مهاجم و انقلابی. ایشان دعوت مردم کوفه را علّت قیام امام نمی‏داند؛ بلکه نهضت امام را علت دعوت کوفیان می‏شمارد.

در مجموع، محمدتقی شریعتی و آیتی نیز در تحلیل عاشورا بر همین عقیده‏اند.

دیدگاه دکتر شهیدی

دیدگاه ایشان اجزای قابل ملاحظه‏ای از دو دیدگاه متعارض پیشین را در خود جای داده است. وی دو علّت را برای قیام امام حسین ذکر می‏کند: اوّل، دعوت کوفیان؛ دوّم، اطلاع امام از کینه یزید و خطر جانی‏ای که از جانب او احساس می‏کرد. امام کسی است که به حکم قرآن رفتار می‏کند و خواهان عدالت است. ایشان از پیمان‏شکنی کوفیان آگاه است؛ امّا نامه‏های فراوان مردم کوفه، حجت را بر وی تمام کرد. امام سیاستمداری نیست که به پایان کار بیندیشد. اگر حساب پایان‏نگری سیاسی در پیش بود، محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم نیز نباید به‏تنهایی در برابر بزرگان حجاز برخیزد و آنان را از بت‏پرستی بازدارد. وانگهی، او از کینه یزید نسبت به خود آگاه بود و می‏دانست که اگر در مکه و مدینه بماند، کشته می‏شود. همچنین خاندان قریش را با خود برد؛ چراکه اگر در مکه می‏ماندند و کشته می‏شدند، هیچ عکس‏العملی به دنبال نداشت و تأثیری که از سوی زینب و سایر اسرا در اجتماع کوفه و شام نهاده شد، رخ نمی‏داد

8 دیدگاه دربارهٔ «نهضت عاشورا در آرای شریعتی و مطهری»

  1. امیر نوری زاده

    با عرض سلام و خسته نباشید
    متن شما را خوندم خیلی برام جالب بود”با سپاس از زحمات شما”
    پایان نامه ارشدم در دانشگاه تهران در رابطه با فلسفه تربیتی نهضت عاشورا و تحلیل آموزش و پرورش ایران بر اساس آن بود. من می تونم با شما در باره نهضت عاشورا مصاحبه انجام بدم: 09379925776

  2. راستی بازم ممنون هه…………………………………………………..

    یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

    وبای ..هه هه هه

  3. mamnon az mataleb amozande va khobeton bara tahghigham in tahlilaro ehtiaj dashtam va weblog shoma tanha manbaii bod k tonestam in mataleb b dard bokhoro tosh peyda konam vaghean mamnon va khaste nabashid

  4. خیلی خیلی متشکرم از مطلبتون .حداقل یک سال بود که دنبال یک فلسفه واضح و کامل از قیام امام حسین میگشتم.که الآن به اکثر سوالاتم پاسخ داده شد
    موفق و سر بلند باشید

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *