آزادی از نگاه شریعتی و مطهری

shariaati.jpg2540_685.jpgبی‌شک شریعتی و مطهری دو تن از بزرگترین اندیشمندان معاصر جامعه‌ی ایران بوده‌اند که بیشترین تأثیر را در سرنوشت این جامعه گذشتند. درک رمز موفقیت این دو در همراه کردن مردم با خود می‌تواند کمک زیادی به اندیشمندان حال حاضر جامعه‌ی ما بکند. این توانایی به ایشان کمک کرد تا سهم زیادی در رقم خوردن تاریخ معاصر ما داشته باشند البته هنر این دو بزرگوا تنها منحصر به شناخت عوام نمی‌شود. پاسخهایی که مطهری به چالشهایی که در عصر او برای دین بوجود آمده بود مانند مسئله‌ی زن در جامعه یا برابری زن و مرد و یا برده‌داری می‌دهد هنوز هم بهترین پاسخ‌ها بحساب می‌آید. هنوز هم اگر کسی بخواهد گاهی در جهت عمق بخشیدن به فهم دینی خود بردارد توصیه‌ی روحانیون ما به او خواندن کتابهای مطهری است. از دیگر شاخصه‌های آثار مطهری که شاید نیاز اساسی زمان ما هم باشد صراحت در برخورد با عوام است. کتاب حماسه‌ی حسینی ایشان تأییدی بر این مدعاست. از شاخصه‌های مهم مرحوم شریعتی هم تأثیرگذاری بر قشر مذهبی سنتی بود. شریعتی در عین حال که بیشترین تأثیرها را بر جامعه‌ی روشنفکری دینی ما گذارد به مذهبی های سنتی جامعه ی ما نیز نزدیک شد و بر آن ها هم تأثیر زیادی‌گذاشت. امری که بعد از او هیچ روشنفکر دیگری به این اندازه در آن موفق نبود. از دیگر خصیصه‌های آثار او بر خورد انتقاد آمیز با غرب درعین تأثیر پذیری است این امر یکی از اصلی ترین نیازهای جامعه‌ی روشنفکری ماست.

به هر حال بعد از کشته شدن این دو بزرگوار گروههای زیادی داعیه دار ادامه دادن راه ایشان بوده‌اند که برخی از شاخصه‌های آنها را در این گروهها نمی‌بینیم مثلا در گروههای پیرو مطهری به روز بودن و یا صراحت برخورد با عوام و در پیروان شریعتی نزدیکی و تأثیرگذاری در اقشار مذهبی سنتی را کمتر می بینیم. در این موقعیت قصد داریم که تا بار دیگر به شریعتی و مطهری پرداخته و آنها را بهتر بشناسانیم. در این مقاله سعی بر این است تا به نقد و بررسی آراء این دو اندیشمند در باب آزادی بیان و اندیشه و کثرت عقاید در جامعه بپردازیم. نگاهی گذرا به آراء این دو نشان می‌دهد که محورهای مطرح شده حجم زیادی از آثار ایشان را به خود اختصاص نمی‌دهد. این محورها که از اصلی‌ترین مؤلفه‌های گفتمان لیبرال که در جامعه‌ی روشنفکری حال حاضر ایران بیشترین تاثیر را دارد بحساب می‌آیند در آثار شریعتی و مطهری کمتر جای دارند که البته این کاملا طبیعی است. زیرا در زمانی که جامعه روشنفکری ما کاملا متأثیر از مارکسیسم انقلابی است و دقیقا در همین موضوع یعنی انقلاب با علما و روحانیون ما به توافق رسیده‌اند دیگر حرف زیادی نباید از تکثر آراء و فرهنگ زده شود و جایی برای صحبت از آزادی بیان و اندیشه باقی نمی‌ماند اما به هر حال این‌ها موضوعات بسیار مهمی است بسیاری معتقدند که یکی از اصلی‌ترین مشکلات در طول تاریخ برای کسانی که بدون هیچ غرضی قصد رسیدن به حقیقت را داشته‌اند نبود آزادی بیان بوده است. از زاویه‌ی علوم مختلف هم می‌توان این بحث را طرح کرد. مثلا در جامعه‌شناسی و روانشناسی بروز ناهجاریهای فرهنگی و اخلاقی از جمله دروغ و ظاهرسازی و یا رشد نکردن خلاقیت های فردی در بین افراد جامعه می‌شود. نه تنها از زاویه ی علوم انسانی بلکه با نگاه به قرآن، سبنت و احادیث و در حوزه‌ی معارف اسلامی هم می‌توان این بحث را مطرح کرد و سوالات زیادی را جلوی دینداران و اسلامشناسان قرار داد. و اگر قبول کنیم که شریعتی و مطهری دو تن از اندیشمندان و اسلامشناسانی هستند که بسیاری از دینداران ما راجذب خود کرده‌اند فهم نظر این در دو رابطه با آزادی بیان و اندیشه و تکثر نمی‌تواند خالی از لطف باشد. در ابتدا به توصیف و نقد نظر استاد مطهری و سپس به آرای دکتر شریعتی دراین باب خواهیم پرداخت.

الف) آزادی بیان و اندیشه از منظر استاد مطهری-
1- نظر استاد مطهری

استاد در سخنرانیهایی که در مسجد فرشته بعد از پیروزی انقلاب در سال 57 داشته و یا در سخنرانی دانشکده الهیات دانشگاه تهران این موضوع را تقریبا بطور کامل باز می‌کند. این دو سخنرانیدر کتاب پیرامون جمهوری اسلامی به چاپ رسیده ما با محور قرار دادن این سخنرانی‌ها به بررسی نظر استاد می‌پردازیم. در سخرانی دانشکده‌ی الهیات مطهری در ابتدا به تعریف و تقسیم‌بندی و سیر تاریخی مفهوم آزادی پرداخته و آزادی را به دو نوع شهوانی و انسانی تقسیم کرده و آزادی انسانی را اینگونه تعریف می‌کند: «انسان استعدادهائی دارد برتر و بالاتر از استعدادهای حیوانی، این استعدادها یا از مقوله‌‌ی عواطف و گرایشها و تمایلات عالی انسانی است و یا از مقوله ادراکها و دریافتها و اندیشه‌هاست»
او سپس به تشریح فرق میان آزادی بیان و آزادی عقیده می‌پردازد به طور قاطع می‌توان گرفت که مهم‌ترین نکته در اندیشه‌ی استاد در این زمینه مسئله جدائی آزادی بیان و آزادی عقیده است و در واقع کلید فهم نظر استاد در این باب همین نکته است. او این فرق را اینگونه شرح می‌دهد: «اینجا لازم است توضیحی مختصر درباره ی دو نوع آزادی که مایه اشتباه‌کاری و مغلظه شده است داده شود، فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده، آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می‌توانند در مسائل بیندیشند این استعداد بشری حتما باید آزاد باشد پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است. اما ازادی عقیده، خصوصیت دیگری دارد می‌دانید که هر عقیده ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست. منشأ بسیاری از عقاید یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبها است. عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست به عکس نوعی انعقاد اندیشه بحساب می‌آید» او سپس به داستان شکستن بتها توسط حضرت ابراهیم بعنوان نشانه ای از قرآن در تأیید مدعای خود اشاره‌ای می‌کند ایشان معتقد است اگر به آزادی عقیده بطور کامل معتقد باشیم این حرکت حضرت ابراهیم را نمی‌توانیم توجیه کنیم. بعد از این مطهری به انتقاد از ملکه ی انگلستان و کوروش کبیری می‌پردازد که علی الظاهر به عقاید بت پرستان احترام گذاشته‌اند در حالیکه ایشان به این دلیل این سیاست را بخرج می دادند تا راحتتر به استعمار ایشان دست بزنند ازاینجای سخنرانی به بعد مطهری به تشریح آزادی بیان و تفکری که از نظر او مقبول است می‌پردازد. او در زمینه‌ی آزادی تفکر در اسلام می گوید«من به همه‌ی این دوستان غیر مسلمان اعلام می‌کنم از نظر اسلام تفکر آزاد است، شما هر جور که می‌خواهید بیندیشید، بیندیشید. هر جورمی خواهید عقیده خودتان را ابراز کنید به شرطی که فکر واقعی خودتان باشید ابراز کنید، هر طور که می‌خواهید بنویسید، بنویسید، هیچ کس ممانعتی نخواهد کرد». استاد در وصف مکتبی که به راه خود ایمان دارد می‌گوید:«هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتقاد به خود ندارد جلوی آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می‌گیرد اینگونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده‌ی خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی می‌بینیم… من اعلام می‌کنم در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از با اصطلاح کاتالیزه کردن اندیشه‌ها خبر و اثری نخواهد بود» شاید یکی از شنیدنی‌ترین محورهای این سخرانی بحث در باب آزادی احزاب در جمهوری اسلامی باشد. استاد در این زمینه می‌گوید:« در دنباله‌ی عرایضم لازمست توضیحی هم درباره ی حکومت اسلامی آینده‌ی ایران عرض کنم. همانطوریکه رهبر وامام ما مکرر گفته‌اند. در حکومت اسلامی احزاب آزادند و هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است. اما ما اجازه توطئه‌گری و فریب کاری نمی‌دهیم احزاب و افراد در حدی که عقیده‌ی خودشان را صریحا می‌گویند و با منطق خود به جنگ منطق ما میایند آنها را می‌پذیریم» و در پایان هشداری مهم به جوانان و طرفداران اسلام در جلوگیری از ابراز عقیده دیگران می‌دهد «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می‌دهم که خیال نکنند. راه حفظ معتقدات اسلامی جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است از اسلام فقط با یک نیرو می‌شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجه ی صریح و روشن با آنها»

2- نقد نظر استاد مطهری
در مقام نقد نظر استاد باید گفت تا ما به فهم درستی از فرق میان آزادی بیان و عقیده نرسیم نمی توانیم در مورد بقیه سخنرانی قضاوتی بکنیم. یعنی وقتی استاد از آزادی احزاب صحبت می‌کند. احزاب با هر عقیده‌ای را قابل قبول نمی‌داند و یا وقتی از آزادی تفکر صحبت می‌کند تفکری را آزادی می‌داند که نتیجه‌اش مثلا بت‌پرستی نشود بر این اساس ایشان هر فرهنگی را به رسمیت نمی‌شناسد و ذی حق وجود نمی‌داند. این برخورد دو گانه با موضوع رأی استاد را تفسیرپذیر می‌کند یعنی هر کسی از ظن خود با این کلام استاد یار می‌شود. کسانی که به آزادی بیان بطور کامل معقتدند نشانه‌هایی مانند نظر استاد در باب آزادی احزاب را بعنوان تأیید حرف خود الم می‌کنند و کسانی که دنبال محدود کردن آزادی بیان وبرخورد با برخی فرهنگها در سطح جامعه هستند نشانه‌هایی مانند تشریح داستان حضرت ابراهیم را گزینش می‌کنند. آنچه مسلم است در این سخرانی استاد بخوبی مرز میان عقیده ای که حق حیات دارد و عقیده‌ای که باید از بین برود را مشخص نمی‌کند. چطور است مارکسیسم حق حیات و داشتن کرسی در دانشگاهها را دارد (همانطور که در سخرانی استاد به آن اشاره دارد) اما بت پرستی باید از میان برود. در واقع سوال این است که با کدام معیار باید این دو را از هم تمیز دهیم. البته مطهری در جای دیگر صحبت از ایجاد یک مجلس متشکل از نخبگان جامعه برای تعیین عقاید ذی حق حیات می‌کند که بر این هم نقدهای زیادی می‌توان وارد کرد. مشکل این پیشنهاد در معنای نخبه است. بنظر می‌رسد که استاد درد را اشتباه تشخیص می‌دهد که یک چنین نسخه‌ای برای درمان می‌نویسد. مشکل اساسی در نبود فرهنگ آزادی بیان و متقابلا فرهنگ نقدپذیری در بین افراد جامعه است. جامعه‌ای که فرهنگ آزادی بیان و احترام به عقاید مخالف در آن نهادینه شده باشد است که جلوی حکومت ارباب و قدرت می‌ایستد تا آزادی بیان را محدود نکند و گرنه کدام حکومت و صاحب قدرتی است که نخواهد ناقدان خود را ساکت کند. مگر برای حکومت صوری کردن یک چنین مجلسی در صورتی که مردم جلویش نایستند کار مشکلی است تا زمانی که آن درد دوا نشود این تجویزها بی‌فایده است. در ضمن استاد باید پاسخ دهد در حکومتی که بر اساس ملیت در جامعه‌ای با عقاید و فرهنگهای مختلف گرفته ما اصلا حق چنین کاری داریم. بر فرض که این حق را داشته باشیم. آیا روش حذف کردن می‌تواند ما را به مقصدمان برساند. اگر اندیشه و عقیده‌ای از نظر ما غلط باشد پس باید استراتژی‌ای در نظر بگیریم تا این عقیده و اندیشه از جامعه رخت بندد. حال این سوال مطرح می‌شود که اگر ما اجازه‌ی داشتن عقیده‌ای را به زور ندهیم یا اجازه‌ی مطرح شدن هر اندیشه‌‌ای در این عصر ارتباطات ندهیم آیا توانسته‌ایم استراتژی مناسبی برای رسیدن به هدفمان در پیش بیگریم یا خیر؟ قدر مسلم استراتژی حضرت ابراهیم در آن زمان بهترین روش برای بخود آوردن آن مشرکان بود اما اینکه این استراتژی باید در همه‌ی شرایط زمانی و مکانی استفاده شود جای تأمل دارد؟

ب) آزادی درنگاه دکتر شریعتی
1-نظر دکتر شریعتی

یکی از اصلی‌ترین کلید واژه‌های آثار شریعتی آزادی است. آزادی در آثار شریعتی را می‌توان از زوایای گوناگون تقسیم‌بندی کرد مثلا می توان به بحثهای فلسفی که در آن آزادی در مقابل جبر قرار می‌گیرد و بحثهای جامعه شناسی که آزادی در آن در برابر خفقان و استبداد قرار می‌گیرد تقسیم کرد. اما تقسیم‌بندی ما با این متفاوت خواهد بود. ما آثار شریعتی درباره ی آزادی را به ستایش ها و نکوهش‌های او از آزادی در ساحت های مختلف تقسیم می‌کنیم بطور کلی شریعتی در دو ساحت و به دو معنا ازادی را می ستاید:

1)بیشتر بحث‌های شریعتی در مقوله ی آزادی به بحث درباره ی جبر و آزادی معطوف می‌شود اما روش شریعتی در طرح این موضوع با روش فیلسوفان متفاوت است. او در «4 زندان انسان» طبیعت و وراثت، جامعه، تاریخ و نفس را بعنوان 4 جبر موجود بر انسان می‌داند و متأثر از سارتر بشری را انسان می‌داند که بصورت خود آگاه با اراده‌ی خویش از این 4 زندان آزاد شده باشد. در عرفان برابری و آزادی نیز بخشی از بحث خود را به همین تلقی از آزادی اختصاص می‌دهد شریعتی در آزادی دست نوشته ای که در اواخر عمر خود می‌نویسد این مسئله را این گونه بیان می‌کند: «انسان به بشری گفته می‌شود که آگاهی در او اراده‌ای پدید آورده است که به وی آزادی می‌بخشد و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت جهان ». به این معنا شریعتی آزادی را می‌ستاید.

2) بخش دیگری از آثار شریعتی که در آنها آزادی را می‌ستاید به بحث درباره ی آزادی بیان و آزادی‌های اجتماعی اختصاص می‌یابد. آزادی خجسته آزادی یکی از همین آثار است در واقع این اثر ستایشی است شاعرانه از آزادی. شریعتی در این نوشته از سمبولیسم بعنوان چاره‌ی آزادی بیان در زمان اختناق نام می‌برد و خود با همین سبک از خفقان موجود در جامعه‌ی آن روز ایران انتقاد می‌کند: «اما تو را که میر غضب های استبداد، فراشان خلافت من باز گرفتند و مرا به تنهایی دردمندم تبعید کردند و به زنجیر بستند چگونه می‌توانند از یکدیگر بگسلند که نگاه را از چشم باز نمی‌توانند گرفت و چشم را از نگاهش باز نمی‌توانند گرفت و من ای آزادی! با تو می‌بینم» او در این نوشته آزادی را اصل بی‌بدیل زندگی خود می‌داند.

اما آثار شریعتی حول محور آزادی به همین جا ختم نمی‌شود. شریعتی در بسیاری از آثارش از برخی تلقی ها از آزادی و یا برخی اسارت‌ها که به نام آزادی خوانده می‌شود انتقاد می‌کند:

1) آزادی بی‌جهت اگزیستانسیالیسم همواره مورد انتقاد شریعتی بوده است. او در عرفان برابری آزادی این مطلب را اینگونه بیان می کند:« آزادی که جهتش مشخص نباشد باز بصورت ذلت و تنزل در یک منجلاب فساد و کثافت در می‌اید و نتیجه قطعی‌اش یکنوع آزادی کثیف می‌باشد»
و یا در جای دیگر از همین سخرانی می­گوید:«اگر آزادی بصورتی در بیاید که ملاک و جهت نداشته باشد آواردگی است و تبدیل به پوچی می­شود».
2) نکوهش دیگر او از آزادی موجود در جوامع غربی است. شریعتی به هیچ وجه معتقد نیست که انسان در جامعه­ی غربی آن روز آزاد است بلکه انسان معاصر را بسیار اسیرتر از انسان­های زمانهای دیگر می­داند.
3) او همچنین ادعای آزادی علم را ادعایی واهی و دروغی از طرف سرمایه­داران و سلطه طلبان جهان می­داند در انسان آزاد آزادی انسان او این مطلب را به صورت جامع شرح می­دهد.
4) آخرین نقد شریعتی به مقوله­ی آزادی نقد او از بی­بندباریهای جنسی به نام آزادی فردی است. شریعتی این نوع آزادی را فریب استعمار برای چپاول راحتر جوامع جهان سومی می­داند او در خود آگاهی استعمارمی­گوید:«آزادی فردی عامل مخدر بزرگیست برای اغفال از آزادی اجتماعی و از خودآگاهی اجتماعی» می­بینیم که شریعتی به چه صراحتی از این موضوع دم می­زند.

2- نقد نظر دکتر شریعتی
در مقام نقد قضاوت شریعتی از تلقی­های مختلف آزادی محورهای زیادی را می­توان طرح کرد که ما به برخی از آنها اشاره می کنیم
1) شریعتی وقتی از اختیار انسانی که از 4 زندان نام برده شده آزاد می­شود صحبت می­کند باید توجه داشته باشد که این بحث در فلسفه بحث کاملا مطرحی است و در جایی اثبات نشده که انسان آزاد شده از آن 4 زندان دارای اختیار است. متاسفانه شریعتی به علت دغدغه اجتمای بسیار بالایی که داشته در برخورد با فلسفه و فیلسوفان که کمتر در عرصه­های اجتماعی و سیاسی فعال بوده­اند تواضع علمی بخرج نمی­دهد جمله معروف او در مورد فیلسوفان موید این مطلب است بالاخره باید قبول کرد که فلسفه بعنوان یک ابزار معرفتی در جایگاه خودش محترم است و این طور نیست که ما همه چیز و همه کس را به نسبت فعالیتهای اجتماعی سیاسیشان بسنجیم. 2)نقد دیگری که در این بحث به شریعتی وارد است نحوه­ی قضاوت او از آزادی در جوامع غربی است این تحلیل طبقه­ای از جوامع توسط ایشان قطعا متأثر از مارکسیسم است روشی که بنظر در فضای عمومی جامعه­ی روشنفکری حال حاضر ایران جایگاه زیادی ندارد. بنظر می­رسد که ما نیاز داریم تا جوامع غربی را یکبار دیگر منصفانه­تر بشناسیم از آن زمانی که مارکس از استثمار طبقه­ی سرمایه­دار و بورژوا در اروپا صحبت می­کرد بیش از یک قرن و نیم می­گذرد و نمی­توان حرکت این جوامع به سمت آزادی و عدالت اقتصادی به رهبری جنبش سوسیال دموکرات را در نظر نگرفت متأسفانه این سخنان شریعتی بهترین سند برای کسانی شده است که قصد کوبیدن و مسخره کردن غرب را دارند.
3) آخرین نقدی که حول ستایش­ها و نکوهش­های شریعتی از آزادی بر او وارد است بحث آزادی فردی و بی­بند و باری جنسی است البته نقد بر سر اصل این موضوع نیست بلکه گردن استعمار و غرب انداختن تقصیر مورد نقد ماست. جان کلام اینکه شریعتی دیدی استعمار زده نسبت به عقب ماندگیهای جامعه­ی ایران از جمله همین بحث بی­بندوباری دارد. اینکه استعمار چه نقشی را در عقب ماندگی ما داشته هدف بحث ما نیست. بلکه حرف ما این است که هر چقدر هم که استعمار دسیسه و توطئه برای عقب نگه داشتن ما بکار بسته باشد دست آخر مقصر اصلی ما هستیم زیرا ما بوده­ایم که زیر بار استعمار رفته­ایم. بنظری می­رسد این تأکیدهایی که بر روی نقش استعمار در هر یک از عقب ماندگیهایمان می­کنیم نتیجه­ای جز فراموش کردن ضعفهای خود و ایجاد حس غرب ستیزی ندارد. البته این خلاف انصاف است که اشاره­ای به این نکته نداشته باشیم که شریعتی بر سر مبارزه با آنچه به زعم او عوامل عقب ماندگی جامعه­ی ایران تمام عمر خود را فدا کرد اما بنظر ما حتی اگر مسبب تمام مشکلات ما استعمار بوده باشد باز مطرح کردن این مسئله فایده­ای برای ما ندارد.

پ) دین ایدئولوژیک شریعتی وجامعه ی متکثر
بحث دیگری که لازم است مطرح شود بحث ایدئولوژیک کردن دین توسط شریعتی است که به زعم خیلی­ها با تکثر و تساهل و تسامع دینی در تضاد است. واژه­ی ایدئولوژی در ایران سرنوشت­ جالبی داشته این واژه در اندیشه­ی مارکسیستی به معنای اندیشه­های غلطی که بعنوان سلاح در دست طبقات حاکم برای رام نگه داشتن طبقات محکوم و قبولاندن شرایط موجود به آنها از آن استفاده می­شود است. ما برای اینکه دچار پیش قضاوت در معنای ایدئولوژی در کلام شریعتی نشویم به آثار او برمی­گردیم تا ببینیم واقعا ایدئولوژی­ای که شریعتی تعریف می­کند این شاخصه­ها را داراست یا خیر؟ بعد از شریعتی در نقد ایدئولوژی اندیشی در آثار او بحثهای زیادی توسط روشنفکران دینی ما انجام شد بطور کلی برای ایدئولوژی بعنوان مجموعه­ای از گزاره­ها این شاخصه­ها در نظر گرفته می­شود اولا در خور پیکارو در نتیجه دشمن کوب و دشمن تراش است. ثانیا دقیق و واضح و قاطع است. بطوری که سر از قشریت در می­آورد ثالثا نیاز به طبقه­ی رسمی مفسران دارد . رابعا خواستار یکنواخت اندیشی و نسبت به تنوع و کثرت آرا بی­تحمل است خامسا به سبب همین اوصاف مدعی کمال و جامعیت و استغنای از دیگران و بی­اعتنا به عقل است. واضح است که شاخصه­ی اول و چهارم ایدئولوژی بیشترین تضاد را با به رسمیت شناختن کثرت فرهنگها سلیقه ها و اندیشه­ها در جامعه دارد. در ادامه­ی مقاله قصد ما این است که نشان دهیم در درون ایدئولوژی­ای که شریعتی معرفی می­کند این مولفه بیرون می­آید یا خیر. شریعتی در اسلامشناسی سری 2 جایی که می­خواهند تمام ابعاد مکتبش را بیان کند جایگاه ایدئولوژی در مکتبش را اینگونه بیان می­کند: «ایدئولوژی، عقیده­ای است که جهت اجتماعی، ملی و طبقاتی انسان را و همچنین سیستم ارزش­ها، نظام اجتماعی، شکل زندگی و وضع ایده­آل فرد و جامعه و حیات بشری را در همه ابعادش تفسیر می­کند. اما این تعریف به تنهایی برای ما کاری از پیش نخواهد برد به همین سبب به سراغ منبع دیگری از گفته­های شریعتی می­رویم.

منبع ما کتاب بحثی در ایدئولوژی که در اقع پرسش و پاسخی در باب ایدئولوژی است خواهد بود از این جلسه­ی پرسش و پاسخ شاید نتوان تعریف منظم و جامعی از ایدئولوژی به دست آورد اما برخی محورها در این بحث بسیار مشخص است. یکی از این محورها کلی بودن ایدئولوژی و تطابق با جوامع مختلف است. محور بعدی نسبت ایدئولوزی و علم و محور اخر بحث سربازگیری هر ایدئولوژی است شریعتی در این جلسه در پاسخ به سوالی که از ظرفیت تطبیق یک ایدئولوپی با شرایط خاص هر جامعه یا از رابطه­ی آن با مسائل عینی مکانی و زمانی یک جامعه پرسیده بود جواب می­دهد: «طرح این سوالها یک مسئله­ی اساسی­تری را به ذهن می­آورد و آن اینکه چنین بر می­آید که اساسا در تعبیر و تلقی ایدئولوژی دچار یک اشتباه شده­ایم و این اشتباه همان است که غالبا در ذهن روشنفکران دنیای سوم که در عین حال به شدت نیازمند یک ایدئولوژی نو هستند وجود دارد و آن دست یافتن شتابزده به یک وسیله ایستکه بتوانند آنها را در دست یافتن به اهداف سیاسی اجتماعی انقلابیشان به مثابه یک رساله­ی عملیه یا یک آئین نامه راهنمایی نمایند. البته با چنین تلقی­ای این سوالها پاسخش روشن است.» او سپس با توضیح تغییر نکردن ایدئولوژی در شرایط مختلف ایدئولوژی را اینگونه معرفی می­کند:« ایدئولوژی ادامه­ی غریزه است در انسان غریزه مجموعه­ی قوانین و کشمکشهایی است که رفتار موجود زنده را و نیز رشد تکامل، تولید، بقاء نوعی و بطور کلی زندگی او را تأمین می­کند اما در انسان بخشی از این زمینه­ها به خود آگاهی و ارادی وی واگذار شده است بنابراین در آنجا که غریزه بپایان می­رسد برای هدایت انسان ایدئولوژی آغاز می­شود» شریعتی در زمینه­های کلی بودن ایدئولوژی می­گوید ایدئولوژی همچون علم باید بر اساس قوانین کلی و بر اساس آرمانهای ثابت انسانی استوار باشد اما انطباق آن با واقعیتهای موجود زمانی و مکانی در یک جامعه خاص، رسالتی است که بر عهده­ی روشنفکران زمان که در عین حال وابسته به آن ایدئولوژی هستند واگذار می­شود.

او در ادامه این گونه ثبات و تغییر را در ایدئولوژی تشریح می­کند:« اینجاست که ما به اصل وحدت و تنوع در ایدئولوژی می­رسیم وحدتی که جوهر اساسی ایدئولوژی را می­سازد و بر اساس ایده­آلها و آرمانها و جهان بینی آن مبتنی است. و تنوعی که بر اساس تحقق عینی آن در شرایط مکانی و زمانی متنوع استوار است »با توجه به این اصل می­توان تا حدودی در شاخصه دوم و چهارمی که روشنفکران بعد از شریعتی از معنای ایدئولوژی در آثار او بر می­شمرند شک کرد. ایدئولوژی در اندیشه ی شریعتی هر چه باشد سر از قشریت در نمی­آورد زیرا در نظر ایدئولوژی نیاز به روشنفکرانی دارد که در هر جامعه و در هر زمانی اصول کلی آن را با شرایط موجود تطبیق دهد. همچنین با در نظر گرفتن گفته­های شریعتی ایدئولوژی تکثری را که اصول کلی آن را پذیرفته باشد تحمل می­کند. اما شریعتی بحث نسبت علم و ایدئولوژی را اینگونه مطرح می­کند. «تکامل یک ایدئولوژی در ذهن آدمی و در تحقق خارجی آن مولکول به آموزش دائمی است. آموزشی که هر ایدئولوژی از ایدئولوژیهای دیگر و نیز از علوم و تجربیات و از ابتکارات دیگر و از همه­ی پدیده­هائی که زائیده­ی تکامل اجتماعی یا فکری یا علمی انسان است فرا می­گیرد. تغذیه­ی اینگونه­ی ایدئولوژی از علم عامل دیگریست که بر قاطع بودن ایدئولوژی در اندیشه­ی شریعتی خط بطلان می­کشد. زیرا در علم تنها بحثی که مطرح نیست قاطع بودن یک گزاره­ی علمی است. محور دیگری که در گفته­های شریعتی بوضوح دیده می­شود صحبت از سربازگیری برای ایدئولوژیهاست.

شریعتی معتقد است هر ایدئولوژی نیاز به سربازگیری از طبقات مختلف جامعه دارد و اسلام این سربازها را از طبقه­ی استثمار شده انتخاب می­کند. واضح است که این محور بحث شریعتی موید شاخصه­ی اول ایدئولوژی درنظر روشنفکران دینی یعنی دشمن کوبی است اما با توجه به بحثهای پیشین باید در نظر داشت که دشمن ایدئولوژی کسی است که اصول کلی آن که همانا ایده­الهای انسانی است را نمی­پذیرد. به هر حال صرف نظر از نتایج عملی ایدئولوژیک کردین توسط شریعتی شاید بتوان تفسیری نرم تر از ایدئولوژی از آثار او بیرون آورد. در ضمن باید در نظر داشت که اهمیت احترام به کثرت آراء و اندیشه­ها زمانی مطرح شد که تجربه­ی ایدئولوژی گرائی را در صحنه­ی عمل دیده بودیم و به احتمال زیاد اگر دکتر زنده می­ماند تغییراتی در این حیطه از اندیشه­ی خود انجام می­داد یا حداقل ایدئولوژی را بگونه­ای دیگر تفسیر می­کرد. روشنفکرانی هم که این تفسیر را از دین ایدئولوژیک شریعتی ارائه می­دهند این بحث را مقدمه بحث انتظار از دین قرار می­دهند. به همین دلیل خود به کریه­تر نشاندن ایدئولوژی در اندیشه­ی شریعتی کمک می­کنند.

برگرفته از : http://autandishe.com/main/2007/12/post_13.html

5 دیدگاه دربارهٔ «آزادی از نگاه شریعتی و مطهری»

      1. سلام . سعی میکنم از مطالب ارسالی شما به عنوان جمله روز استفاده کنم، تا هر لحظه انسانیت خود را فراموش نکنم. باز هم سپاسگذارم

  1. قبلا یه مطلبی خوندم که در مورد مقایسه ی عشق و دوست داشتن بودکه با یکی از دوستای خوبمون که رشته فلسفه بود اختلاف نظر داشتین. به نظرمن اول باید دیدگاه شریعتی رو در مورد عشق برسی کرد و بدونیم اصلا دکی ما عشق رو چی میدونه عشق زمینی منظورشه یا آسمونی. بعد در موردش نظر بدین.

    عالیهخیلی بهم کمک شد آخه منم عشق شریعتی هستم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *