شریعتی، خداپرست سوسیالیست/از دکتر سیدهاشم آقاجری

سه اصل طلایی که همچون سه ضلع به هم پیوسته مثلث اندیشه دکتر شریعتی را می سازد عرفان، برابری و آزادی است. اصل برابری که وی آن را در سوسیالیسم جست وجو می کرد در شخصیت صحابی صدیق پیامبر یعنی ابوذر نمادین می شد. همان که نخستین کتاب ترجمه یی خود را با نام او آغاز کرد و ابوذر خداپرست سوسیالیست نوشته شده جوده السحار را در سال 1334 ترجمه و منتشر ساخت و سرانجام نیز پس از دو ماه از گذشت به صحنه بردن نمایشنامه ابوذر و سخنرانی وی در حسینیه ارشاد درباره ابوذر به سال 351، با یورش ساواک و پلیس شاه به حسینیه و به تعطیلی کشاندن آن، نقطه پایانی شد برای فعالیت عمومی و علنی شریعتی و به بند کشیدن او در کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه. اسلامی که شریعتی از آن سخن می گفت اسلامی مترقی و فراتر از سه دستاورد سترگ انسان مدرن یعنی اگزیستانسیالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی بود که همچون دایره یی بر گرد این سه ضلع مثلث قرار می گرفت و بر مبنایی توحیدی، به طرح متعالی تر و برتر آنها در افق نوعی هستی شناختی توحیدی و انسان شناسی معنوی و اخلاقی می پرداخت.

ابوذر در تاریخ اسلام، نخستین نماینده و مظهر اعتراض علیه ستم اشرافی، نظام طبقاتی و کنز اندوزی زیر پوشش خلافت و اسلام است. هر چند که صدای اعتراض او علیه نابرابری سرانجام در سال 32 هجری در تبعیدگاه ربذه در گلو خفه شد اما جنبشی عمومی که سه سال پس از آن بر ضد بی عدالتی و نابرابری در توزیع بیت المال و همدستی ثروت و قدرت و اشرافیت جدید الولاده اسلامی در گرفت و به رغم همه کوشش های میانجیگرانه و اصلاح طلبانه علی (ع) برای حل مسالمت آمیز بحران و بر سر عقل آمدن دستگاه قدرت و خلافت و جلوگیری از خونریزی، سرانجام با کشته شدن خلیفه سوم به پایان رسید، نشانه آن بود که اعتراض ابوذر، انعکاس تضادها و نابرابری هایی بود که سرکوب او نه تنها مساله را حل نکرد بلکه به سرعت آنها را به بحران اجتماعی و سیاسی مبدل ساخت. همان نابرابری ها و بی عدالتی ها و همین مطالبات عدالت خواهانه و برابری طلبانه بود که به طور خودجوش مردم به پاخاسته مدینه، کوفه، مصر و … را متوجه علی کرد و مسلمانان به عنوان تنها بدیلی که می توانست پاسخگوی مطالبات عدالت طلبانه آنان باشد رو به سوی علی آوردند، او را به رهبری برگزیدند و با وی به عنوان خلیفه مسلمین بیعت کردند و علی نیز در پاسخ به همین مطالبات و همان ضرورت ها بود که سیاست ضد اشرافی و مساوات گرایانه خود را طی خطبه های متعددی که پس از خلافت ایراد کرد اعلام نمود؛ « به خدا سوگند اموال عمومی به تاراج رفته مردم را هر جا که بیابم به مردم باز می گردانم، حتی اگر اشراف و صاحبان ثروت های به ناحق با آن ازدواج کرده و یا کنیزانی خریده باشند، زیرا در عدالت، گشایش برای مردم است و آن کسی که عدالت بر او گران آید تحمل ستم برای او سخت تر است» (نهج البلاغه خطبه 15). و اینچنین بر سیاست برابری گرایانه اقتصادی حکومت خود پای فشرد؛« لوکان المال لی لسویت بینهم فکیف و انما المال مال الله» اگر مال، مال شخصی خودم نیز بود آنها را بین مردم به طور برابر توزیع می کردم چه رسد به این که مال، از آن خدا (و مردم) است.(نهج البلاغه خطبه 126). شریعتی، اسلام خود را اسلام ابوذری می خواند و تشیع خویش را نه به مثابه یک فرقه در مقابل فرقه یی دیگر بلکه تداوم طبیعی چنان اسلامی می دانست؛ اسلام و تشیعی که جهت گیری طبقاتی به نفع طبقات فرو دست و گرایش عدالت خواهانه و برابری طلبانه یکی از وجوه سازنده آن به شمار می رود. ده سال پس از ترجمه و انتشار کتاب ابوذر خداپرست سوسیالیست در درس اسلام شناسی دانشگاه مشهد به سال 1346 نیز آنگاه که پایه های اساسی اسلام را معرفی کرد، بر اصل برابری به عنوان یکی از این پایه های اساسی تاکید گذاشت. (اسلام شناسی مشهد صص 38-34) اصل برابری در دیدگاه اسلامی او علاوه بر زیربنایی اخلاقی، دارای زیربنایی فلسفی و علمی نیز هست. برابری حقوقی که برخاسته از برابری حقیقی و مبتنی بر اصل هستی شناختی توحیدی و برادری انسانی است (همانجا). با توجه به همین اصل ضد طبقاتی است که شریعتی درمقام استاد تاریخ اسلام و ایران و به هنگام ارائه تحلیل های جامعه شناختی تاریخی و به عنوان مفسر- جامعه شناس اسلام، پیوسته بر و ضرورت جهت گیری ضد طبقاتی اسلام و تشیع تکیه می کرد و از جمله می گفت؛ در تمامی قیام های اصیل شیعی که به نتیجه رسیده است دو خصوصیت را می بینیم، یکی تکیه گاه اجتماعی اش که دهقانان، بردگان و ملت های تحت فشار و استعمارزده بوده اند و دیگر جهت ضدطبقاتی و ضد فئودالی آنها را و همین جهت گیری است که همیشه از طرف دستگاه حاکم و مبلغان و روحانیان وابسته به طبقه اشراف و زمیندار و… متهم می شده است. (م، آ، 10، ص 102). عدالت به مثابه برابری، در ادبیات انسانی مترقی عصر نو سوسیالیسم نام گرفت که از نظر شریعتی بزرگ ترین کشف انسان جدید است(م،آ،4،ص161). سوسیالیسم و آزادی دو بهشت او بود.

پس ابوذر تنها نماینده سوسیالیسم در تاریخ اسلام و مکتب پیامبر نیست. او یک عارف خداپرست نیز هست. در پیوند این سوسیالیسم با خداپرستی و عرفان از یک سو و آزادی از سوی دیگر است که سوسیالیسم، فراتر از امری اقتصادی، نوعی نگاه است؛ یک سوسیالیست حتی نگاهش هم سوسیالیست است، جامعه را، مردم را، طبقات و گروه ها و مقام ها و همه «ارزش»ها را و چه می گویم؟ حتی رنگ ها و زیبایی ها را به گونه خاصی می نگرد، بلکه «می بیند»، جهان بینی دیگری دارد رفتار اجتماعی اش مشخص است. نه تنها عقلش که قلبش هم یک سوسیالیست است. او هرگز همچون یک بورژوا عشق نمی ورزد. ممکن است مادی باشد اما مادیت او با مادیت یک پول پرست یا زندگی پرست متناقض است… یک سوسیالیست ممکن است مذهبی باشد اما خدایی که می پرستد، مذهبی که می ستاید و پیامبری که از او پیروی می کند با آنچه هم کیشان غیر سوسیالیستش معتقدند شباهتی ندارد.

سوسیالیسم شریعتی، سوسیالیسم ماتریالیستی نیست. برخلاف تبلیغات جناح ها و محافل مذهبی سرمایه داری یا پیشا سرمایه داری که می کوشند تا در جوامع مذهبی هر گونه سوسیالیسمی را بر چسب مارکسیسم مانند ماتریالیست و ملحد زنند و بین دو مفهوم سوسیالیسم و الحاد و بی دینی خلط کنند و عوام روحانی و غیرروحانی را بفریبند. سوسیالیسم، نسبت منطقی، درونی و حتی تاریخی ملزمی با ماتریالیسم و مارکسیسم ندارد. سوسیالیسم پیش از مارکس وجود داشته است و مولود او یا ماتریالیسم نیست». ماتریالیسم یک عقیده نظری، یک مکتب خاص فلسفی است در حالی که سوسیالیسم یک ایده آل انسانی و یک ضرورت حیاتی است. ماتریالیسم مبحثی است که متفکران و دانشمندان باید بدان بپردازند در حالی که سوسیالیسم در مسیر آرمانی آزادی خواهی، حق طلبی و عدالت جویی انسانی دعوتی است به نفی تبعیض و بهره کشی و افزون طلبی فردی و شرک طبقاتی (م،آ،4، ص364 و 360). ماتریالیسم در نگاه شریعتی نه تنها با سوسیالسم ملازمه ندارد بلکه با آن، منطقاً ناساگاز است و عامل وارونگی، انحراف، تهی شدن آن از محتوای انسانی و رهایی بخش، ماتریالیسم همان کاری را با سوسیالیسم کرد که فئودالیسم با مذهب کرد، فئودالیسم خداپرستی را که تجلی عشق، پرستش، جست وجوی کمال، معنی و حقیقت نهایی جهان است و تکیه گاهش ارزش های انسانی، به ابتذال کشاند… و ماتریالیسم روح عدالتخواهی و عشق به برابری که معنوی ترین و ضدمادی ترین تجلی وجدان اخلاقی آدمی است… را قربانی کرد.(م،آ،5،ص263)

نقطه ضعف سوسیالیسم این است که آن را به ماده گرایی وصل کرده اند و در عمل هم به صورت دولت پرستی و اصالت دولتش در آورده اند و اصالت دولت هم بعداً به صورت اصالت رئیس دولت و رهبر درآمده است و اکنون اگر یک رهبر، یک آدم عمله بی شعوری مثل استالین باشد باید تمام افکار فلسفی مان را در رابطه با سوسیالیسم که یک بحث علمی است از آقای رهبرمان بیاموزیم، او هر چیز نوشت دیگر وحی منزل است(م،آ،2،ص78)

سوسیالیسم دولتی، نه سوسیالیسم که اقتدارگرایی و همسایه فاشیسم است. به علاوه شریعتی ضمن اینکه اقتصاد را یک اصل می دانست، آنها را به عنوان زیربنای حیات انسانی و جامعه و تاریخ مردود می شمرد.او اکونومیسم و اصالت اقتصاد را ولو به نام سوسیالیسم، خویشاوند فلسفی و اخلاقی بورژوازی و سرمایه داری تلقی می کرد. سوسیالیسم و سرمایه داری – چنان که گرایش آن را می بینیم- هر دو از فلسفه زندگی، انسانی شناسی و اخلاق به مرداب اکونومیسم افتاده اند… چه ماتریالیسم فکری در نهایت به … ماتریالیسم اخلاقی منجر می شود.(م،آ،2،ص110)

کسانی که با شعار نان و اقتصاد آزادی و کرامت روح آگاه و آزاد و خلاق انسان را به بند می کشند نه تنها نسبتی با سوسیالیسم موردنظر شریعتی ندارند بلکه آدمی را تا سر حد یک حیوان علفخوار یا گوشتخوار، تنزل می دهند و گوهر کمال وجود و آزادیخواه انسان را که سوسیالیسم برای تحقق نهایی آن می کوشد نفی می کنند. از این جهت سوسیالیسم اکونومیست، همچون بورژوازی و بدتر از آن فاشیسم و توتالیتاریسم ایدئولوژی و نظامی ضد انسانی است. «اقتصاد زیربنا نیست، دارد زیربنا می شود. در اقتصاد سرمایه داری صنعتی» که اقتصاد زیربنای فرهنگ و هنر و ایمان و اخلاق است انسان، خود ساخته و پرداخته آن است، نه چنین بوده است غپیش از این سرمایه داریف و نه باید چنین باشد و با ویران کردن بنای سرمایه داری غنیز، بدون مکتبی انسانی، معنوی و اخلاقی که ریشه در تفسیری معنوی و توحیدی از هستی و انسان داشته باشدف نه چنین خواهد بود. در چشم ما بورژوازی پلید است… نه تنها به این علت که با تولید جمعی- در نظام صنعتی جدید- مغایر است محکوم است، بلکه بیشتر به این علت که ضد انسانی است و جوهر انسان را به تباهی می کشاند و تمامی «ارزش ها» را به «سود» بدل می کند… بنابراین سوسیالیسم بدان گونه که ما تلقی می کنیم… انسان را که تنها موجودی است که «ارزش» می آفریند و به تعبیر اسلام حامل روح خداست و رسالت اساسی اش در زندگی تکامل وجودی خویش است از بندگی اقتصادی در نظام سرمایه داری و زندان مالکیت استثماری و منجلاب بورژوازی آزاد می کند…(م،آ،ص 92 و 93)

روشن است که به چه معنایی ما مارکسیست نیستیم و به چه معنایی سوسیالیسم. مارکس به عنوان یک اصل علمی و کلی اقتصاد را زیربنای انسان می گیرد و ما درست برعکس به همین دلیل با سرمایه داری دشمنیم…

بزرگترین امیدی که به سوسیالیسم داریم این است که در آن انسان ایمان و اندیشه و ارزش های اخلاقی انسان دیگر رو بنا نیست، کالای ساخته و پرداخته زیربنای اقتصادی نیست، خود علت خویش است. در میان دو دست «آگاهی» و «عشق» آب و گلش سرشته می شود. تکامل تاریخ به سوی بیدار شدن خدا در انسان است.(م،آ،10،ص94)

سوسیالیسم از دیدگاه شریعتی تنها یک سیستم «توزیع» نیست یک فلسفه زندگی است و اختلاف آن با سرمایه داری در شکل نیست در محتوا است. سخن از دو نوع انسان است. اما آن نوع سوسیالیسمی که با سرمایه داری صرفاً در شیوه توزیع تفاوت دارد. سوسیالیسم اکونومیست (اقتصادگرا)، اتاتیست (دولت گرا)، ماتریالیست(ماده گرا) و در یک کلمه سوسیالیسم واقعاً موجود عصر شریعتی. سوسیالیسم سطحی، منجمد و محصور در ابتذال است که به قول خود او که سوسیالیسم را که می پرستم اما افسوس که چرا اینچنین اش کرده اند. سوسیالیست یک ضد اقتصادی است، یک انسان فداکار مذهبی است. (م،آ،35 ص552) مذهب و سوسیالیسم خویشاوند طبیعی یکدیگرند، اما امروز می بینیم که چگونه توانسته اند از نیرومندترین قدرت معنوی انسان- به خصوص انسان های محروم- یعنی مذهب برای مقاومت در برابر تحقق برابری و انقلاب ضد طبقاتی و ضد سرمایه داری… غو نیز تحقق آزادی و دموکراسیف استفاده کنند و نیز چگونه توانسته اند خیلی از فلسفه های گوناگون و نظریات علمی را از جامعه شناسی گرفته تا بیولوژی برای محکوم کردن سوسیالیسم استخدام نمایند و چنین وانمود کنند که رسیدن به سوسیالیسم یعنی رها کردن ارزش های اخلاقی، خدا پرستی، آزادی و معنویت. در صورتی که این مفاهیم تنها در یک جامعه بی طبقه آزاد از افزون طلبی فردی است که می تواند تحقق یابد. براساس این مبانی است که شریعتی، خود نیز همچون دوستش ابوذر یک «خداپرست سوسیالیست» است و با همین مبنای توحیدی و سوسیالیستی است که به نقد پیوند روحانیت با بازار و طبقات و صورتبندی های سرمایه داری و پیشاسرمایه داری پرداخته و با توجه به قرائت اسلامی خود از مالکیت، کار، استثمار و سوسیالیسم است که پیوند فقه با فئودالیته و سرمایه داری را در گذشته و حال مورد نقادی قرار می دهد. بحثی که موضوع بخش دوم نوشتار حاضر است.

منبع :

  • وبسایت مجاهدین انقلاب ، خداپرست سوسیالیست

2 دیدگاه دربارهٔ «شریعتی، خداپرست سوسیالیست/از دکتر سیدهاشم آقاجری»

  1. سلام وبسایت خوبی دارین
    به وبلاگ کوچک ما هم سربزنین
    http://www.nimeharf.blogfa.com

    خیلی اسمهامون شبیه همه نه ؟
    من شما رو بانام وبسایت معلم شریعتی لینک کردم
    اگه دوست داشتید من رو بانام امیرعباسی-نیمه حرف لینک کنید
    مرسی
    اگه خواستید اسم لینکتون رو عوض کنید بگید

  2. احسان زاهدی

    سلام-استاد اغاجری در این حنجره که پنجه گرک انرا میفشارد صدای اشنا از یار اشنا بسی امیدوار کننده است
    احسان زاهدی از خرم اباد-ehsanzahedi49@yahoo.com

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *