ای خدای کعبه

ای خدای کعبه ،

این مردمی را که همه ی عمر هر صبح و شام در جهان رو به خانه ی تو دارند ،رو به خانه ی تو می زیند و رو به خانه ی تو می میرند این مردمی را که برگرد خانه ی ابراهیم تو طواف می کنند قربانی جهل شرک و دربند جور نمرود مپسند.

و تو ای محمد ،

پیامبر بیداری و آزادی و قدرت !

در خانه ی تو حریفی دامن گستر در گرفته است و در سرزمین تو سیلی بنیان کن از غرب تاختن آورده است و خانواده ی تو دیری ست که در بستر سیاه ذلت به خواب رفته است .

بر سرشان فریاد زن : بیدارشان کن

و تو ای علی ،

ای شیر !

مرد خدا و مردم

رب النوع عشق وشمشیر !

ما شایستگی شناخت تو را از دست داده ایم . شناخت تو را از مغز های ما برده اند اما عشق تو را علی رغم روزگار درعمق وجدان خویش در پس پرده های دل خویش همچنان مشتعل نگه داشته ایم ،

چگونه تو عاشقان خویش را در خواری رها می کنی ؟ تو ستمی را بر یک زن یهودی که در ذمه حکومتت می زیست تاب نیاوردی و اکنون مسلمانان را در ذمه یهود ببین .

و ببین که بر آنان چه می گذرد !

ای صاحب آن بازو که یک ضربه اش از عبادت هردو جهان برتر است

ضربه ای دیگر!

و شما دو تن ای خواهر! ای برادر!

ای شما که به انسان بودن معنی دادید وبه آزادی جان و به ایمان و امید ، ایمان و امید و با مرگ شکوهمند خویش به حیات زندگی بخشیدید !

آری ای دو تن !

از آن روز دردناک که خیال نیز از تصورش می هراسد و دل از دردش پاره می شود چشم های این ملت از اشک خشک نشده است .

توده ی ما قرن هاست که در غم شما و در عشق به شما می گرید مگر نه عشق تنها با اشک سخن می گوید ؟

یک ملت در طول یک تاریخ د اندوه شما ضجه می کند به جرم این عشق تازیانه ها خورده و قتل عام ها دیده وشکنچه ها چشیده و هرگز برای یک لحظه نام شما دو تن از لبش و یاد شما از خاطرش و آتش بی تاب عشق شما از قلبش نرفته است.

هر تازیانه ای که از ظالمی خورده است داغ مهر شما را بر پشت و پهلویش نقش کرده است…

ای زینب!

ای زبان علی در کام!

با ملت خویش حرف بزن!

ای زن!

ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت…

ای زبان علی در کام!ای رسالت علی بر دوش!

ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را

در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان

همچنان به گوش تاریخ می رسانی.

زینب با ما سخن بگو!

مگو که بر شما چه گذشت!

مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی!

مگو که جنایت آنجا تا به کجا رسید!

مگو که خداوند آن روز

عزیز ترین و پر شکوه ترین ارزشها و عظمتها یی را که آفریده است

یکجا در ساحل فرات

و بر ریگزارهای تفیده بیابان طف

چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد

تا بدانند که چرا میبایست بر آدم سجده گنند

آری زینب

مگو که دشمنانتان چه کردند دوستانتان چه کردند

آری ای “پیامبر انقلاب حسین”!

ما می دانیم.ما همه را شنیده ایم.

تو پیام کربلا را پیام شهیدان را بدرستی گزارده ای

تو شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی

همچون برادرت که با قطره قطره ی خون خویش سخن می گفت.

ای که از باغهای سرخ شهادت می آیی

و بوی گل های نو شکفته آن دیار را در پیرهن داری

ای دختر علی ای خواهر

ای که قافله سالار کاروان اسیرانی

ما را نیز در پی این قافله با خود ببر!

و اما تو ای حسین !

با تو چه بگویم؟

“شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل”

و تو ای چراغ راه

ای کشتی رهایی ای خونی که از آن نقطه ی صحرا جاودان می طپی و می جوشی و در بستر زمان جاری هستی و برهمه ی نسل ها می گذری و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون می کنی و هر بذر شایسته را در زیر خاک می شکافی و می شکوفایی و هر نهال تشنه ای را به برگ و بار حیاتو خرمی می نشانی ای آموزگار بزرگ شهادت !

برقی از آن نور را براین شبستان سیاه و نومید ما بیفکن قطره ای از آن خون را بستر خشکیده و نیم مرده ی ما جاری ساز تفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ی ماببخش .

ای که مرگ سرخ را برگزیدی تا عاشقانت را از مرگ سیاه برهانی ،

تا با هر قطره ی خونت ملتی را حیات بخشی و تاریخی را به طپش آری و کالبد مرده و فسرده ی عصری را گرم کنی و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق وامید دهی!

ایمان ما ملت ما تاریخ فردای ما کالبد زمان ما

به تو و خون تو محتاج است.

برگرفته از کتاب نیایش

7 دیدگاه دربارهٔ «ای خدای کعبه»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *