كويريات (کویر)

كويريات از دکتر علی شریعتی

من و نفی من

من حبابی بودم بر دریا ، انباشته از هوا ، و خود را « من » حس می کردم . اکنون که از هوا بریده ام و از خویش خالی شده ام دیگر نه حباب که دریایم. رود تا وقتی که در تنگنای بستر سنگستانش با نام و نشان خودش می رود ، دچار التهاب …

من و نفی من ادامه »

شمع قلب انجمن است و بیگانه با انجمن

شمعی در خلوت خاموش شبهای دراز زمستانی می سوخت ، در دل تیره و پر هراس زندگی بزرگ ، بر گردش زندانیان و زندانبانان همه حلقه بسته و گرم و کار خویش . و او در جمع تنها بود زبانش زبانه آتشی بود و سخن نمی گفت . زبان هائی که از گوشت و رگ …

شمع قلب انجمن است و بیگانه با انجمن ادامه »

یک حرف پیوسته

من اکنون رسیده ام به کناره ی دریایی بی انتها دریایی موج زن از درد ، دریایی از آن الهام های پاک اهورایی که در ایمن قرن های سکوت جاهلی ، آبشخور هیچ احساسی نبوده است از آن گوهرهای گرانبهای غیبی که دراین خلوت تاریخ در صدف هیچ «فهمیدنی» نگنجیده اند…. زندگی من همه جرعه …

یک حرف پیوسته ادامه »

عشق های« بزرگ » ؛ نه از عشق های «شدید»

در زیر  این آسمان  ، این انتظار چیست که روح را بیتاب خویش کرده است ! در تاریخ این عطش چیست که هرگز در روح های سیراب فرو نمی نشیند؟ روح های مهاجر چرا آرام نمی گیرند؟ عشق و عصیان دلهای بزرگ را چرا رها نمی کند ؟ بانگ آب خاطره ی دور کدام زندگی …

عشق های« بزرگ » ؛ نه از عشق های «شدید» ادامه »

یعنی ممکن بود که اتفاق نیفتد؟

خدایا چگونه تو را سپاس بگذارم ؟ چگونه ؟ اکنون که ماسینیون مرده است و من ، در گوشه قبرستانی از شرق، تنها مانده ام و میان موجوداتی که درست به انسان شباهت دارند – زندگی می کنم . احساس شگفتی است ! گاه با خود می اندیشم که شاگردی ماسینیون و آشنایی با او …

یعنی ممکن بود که اتفاق نیفتد؟ ادامه »

آموزگار من

و تو ای آموزگار بزرگ درس های شگفت من ! ای که دست کینه تو ز مرگ در آن حال عطشم به نوشیدن جرئه هایی که از چشمه ی جاوید درون پر از عجایبت ، در پیمانه های زرین کلماتت می ریختی ، مرا بیتاب کرده بود – در این کویر سوخته پر هول تنها …

آموزگار من ادامه »