گزیده سخنان

با درود ، وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی در نظر دارد تا گزیده ای از سخنان دکتر علی شریعتی را در اختیار مردم قرار دهد ، به همین جهت از بازدیدکنندگان خود درخواست کمک کرده و به آنان توصیه می کند تا در این مکان سخنانی که از دکتر علی شریعتی به یاد دارند را ارسال کنند؛ هم اکنون سخنان بسیاری توسط علاقه مندان ارسال گردیده است شما نیز می توانید یکی از آنها باشید، اما آنچه تفاوت دوستان را از هم محسوس می کند ذکر منبع در سخن هاست. لطفاً در ذکر منبع کوشا باشید.

  • لطفا منابع سخن را ذکر کنید
  • به علت بالا بودن مقدار سخنان، ما نمی توانیم همه سخنان را بررسی کنیم، اما می توانیم بگوییم سخنانی که منبع در آنها ذکر نشده است غیر قابل اعتماد هستند.

با سپاس اِنی کاظمی

1,544 دیدگاه دربارهٔ «گزیده سخنان»

    1. این چنین است که در دنیائی که همه چیز و عزیز ترین و مقدس ترین چیزها ، ایمــان و عشــق نیز همه رو به ابتذال « نمــــود » می رود ، کتمـــان یعنی « بـــــودی بی نمود » .چنان سرشار از خــــلوص و تقــــوا و قــــداست خدائــــی است که با همه سختــی ها و محـــرومیت هایش لذتـــی ماورائـــی دارد .

      _______
      گفتگوهای تنهایی، ص 562

      خدایـــــا !مرا هرگـــــــــز مــراد بیشعـــور ها و محبـــوب نمک های میوه مگـــردان.
      خدایـــــا ! بر اراده، دانــش ، عصیـــان ، بی نیــازی ، حیــرت ، لطـــافت روح ، شهـــامت و تنهــــا ئی ام بیفــــزای.
      _______
      شریعتی ، نیایش

      گاه در صبر و سکوت بر سر درد ، قدرتی است که در بیتابی فریاد نیست .

      ____
      شریعتی،کویر، معبد

        1. ای که جامه ی ابراهیم بر تن کرده ای ، اینها تو را به اسماعیل پرستی می کشانند تا خود بر تو چیره باشند ، سرت را به بند آرند ، جیبت را خالی کنند و عقلت را فلج سازند و به سیاهی کشانند !

          (شریعتی ، حج)

          1. قناعت، فلسفه شوم و ذلت پرور، گداساز و زبون آفرین و پایه اخلاق در مذهب “پنج سر نون تافتون” و یک “آب باریک” است و جهان بینی انسان هایی است که تمام جولانگاه وجودشان نوسان میان “سفره آبگوشت” است و “لحاف کرسی”. این گونه قناعت را ما از زندگی سگان آموخته ایم.

            دکتر شریعتی (مجموعه آثار 22 ص 169)

            1. ما آدم هایی هستیم که دیگری را به جای خود اِحساس می کنیم.
              درست مثلِ مَش حسن که “گاو” رو به جای خودش اِحساس می کرد .
              دکتر شریعتی (سخنرانی روشنفکر – دقیقه ی 259)

            2. این چه سرگذشت غم انگیزی است در حیات آدمی !
              بیتابی فرار از « بند » به سوی « رهایی »
              و
              اضطراب « نجات » از « رهائی»


              < هبوط جلد نخست ص 93>

      1. اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
        وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم
        اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری
        به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد
        رقص اشکهایم را بر گونه هایم در اینه می نگرم و صدای عشق بازی باد را بر روی برگهای درخت حس می کنم و خدا را می خوانم
        عمری گداختن از غم نبودن کسی که، تا بود، از غم نبودن تو می گداخت

        کسی که خواب باشد را اگر صدا کنیم بیدار میشود اما هستند کسانی که خود را به خواب زده اند و با هیچ صدایی بیدار نمیشوند
        من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد،وقتی از پنجره بر پوچی افکار جهان می نگرم-
        باتو،همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
        باتو،آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
        باتو،کوه ها حامیان وفادارخاندان من اند
        باتو،زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
        ابر،حریری است که برگاهواره ی من کشیده اند
        وطناب گاهواره ام را مادرم،که در پس این کوه هاهمسایه ی ماست در دست خویش دارد باتو،دریا با من مهربا نی می کند
        باتو، سپیده ی هرصبح بر گونه ام بوسه می زند
        باتو،نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
        باتو،من با بهار می رویم
        باتو،من در عطر یاس ها پخش می شوم
        باتو،من درشیره ی هر نبات میجوشم
        باتو،من در هر شکوفه می شکفم
        باتو،من درمن طلوع لبخند میزنم،درهر تندر فریاد شوق میکشم،درحلقوم مرغان عاشق می خوانم در غلغل چشمه ها می خندم،درنای جویباران زمزمه می کنم
        باتو،من در روح طبیعت پنهانم
        باتو،من بودن را،زندگی را،شوق را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
        باتو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،
        غرقه ی فریاد و خروش وجمعیتم،درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند وگلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند وبوی باران،بوی پونه،بوی خاک،شاخه ها ی شسته، باران خورده،پاک،همه خوش ترین یادهای من،شیرین ترین یادگارهای من اند.
        بی تو،من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
        بی تو،رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
        بی تو،آهوان این صحرا گرگان هار من اند
        بی تو،کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
        بی تو،زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
        ابر،کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
        وطناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
        بی تو،دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
        بی تو،پرندگان این سرزمین،سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
        بی تو،سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
        بی تو،نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
        بی تو،من با بهار می میرم
        بی تو،من در عطر یاس ها می گریم
        بی تو،من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
        بی تو،من با هر برگ پائیزی می افتم.بی تو،من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
        بی تو،من زندگی را،شوق را،بودن را،عشق را،زیبایی را،مهربانی پاک خداوندی رااز یاد می برم
        بی تو،من در خلوت این صحرا،درغربت این سرزمین،درسکوت این آسمان،درتنهایی این بی کسی،نگهبان سکوتم

        درختان هر کدام خاطره ی رنجی،شبح هر صخره،ابلیسی،دیوی،غولی،گنگ وپرکینه فروخفته،کمین کرده مرا بر سر راه،باران زمزمه ی گریه در دل من،
        بوی پونه،پیک و پیغامی نه برای دل من،بوی خاک،تکرار دعوتی برای خفتن من،
        شاخه های غبار گرفته،باد خزانی خورده،پوک،همه تلخ ترین یادهای من،تلخ ترین یادگارهای من اند.
        ….این عزاداری نیست که ما برای امام حسین انجام میدهیم بلکه این عمل شکمی از عزا در آوردن است.
        خداوندا!
        به هر آنکس که دوست میداری،بیاموز
        که عشق از زندگی کردن برتر است و
        به هر آنکس که بیشتر دوست میداری،
        بچشان که دوست داشتن ازعشق والاتراست.

        نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
        نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
        ولی بسیار مشتاقم
        که از خاک گلویم سوتکی سازد
        به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
        و او یک ریز،ولی پی در پی و آرام،دم گرم خودش را در گلویم سخت نقشبارد
        و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد.
        در بیکرانه ی زندگی دو چیز است که افسونم میکند:
        آبی آسمان که میبینم و میدانم که نیست
        و خدایی که نمیبینم ومیدانم که هست.
        مادرم می گفت که عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب اما حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم.
        اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتنهای من است.
        زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

      2. هروقت از دکتر شریعتی می خونم باخودم میگم خدایا این انسان تاچه حد در انسانیت پیش رفت که دیدگاهش اینطور انسان رو مجذوب میکنه.من که واقعامجذوبم.انگار برای دل من نوشته انگار از حس من گفته.بهتره بگم انگار ازدل همه ی آدمها نوشته.درد همه رو یک تنه فریاد زده. کاش تحریف نبود.کاش تعبیر غلط نبود.این دو آفت آثار وافکار دکتر رو همیشه تهدید میکنه.

        1. هر کسی که به دنبال شناخت و معرفت باشه محاله مجذوب دکتر نشه. کاش قدر اثارشو بیشتر بدونیم.

      3. من از دو کار نفرت دارم: یکی درد دل کردن،
        که کار شبه مرد ها است،
        و یکی هم از خود دفاع کردن، برای تبرئه ی خود جوش زدن،
        که کار مستضعفین است، آدم های سست.
        شجاع، به همدرد نیازمند نیست، از ناله شرم دارد.
        مرد پاک را نیز، زندگی و زمان تنها نمی گذارند.
        زندگی اش از او دفاع می کند.
        پلیدان، هرگز پاک دامنی را نمی توانند آلود.
        هر چند سنگ ها را بسته و سگ ها را رهانده باشند!

        دکتر شریعتی (مجموعه آثار 13 – هبوط در کویر – ص523)

    2. خدایا ! تو در آن بالا بر قله بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟

      ابدیت را بی نیازمندی ، بی چشم به راهی ، بی امید چگونه به پایان خواهی برد؟

      ای که همه هستی از تو است ، تو خود برای که هستی؟

      چگونه هستی و نمی پرستی؟

      چگونه نمی دانی عبودیت از معبود بودن بهتر است؟

      نمی دانی که ما از تو خوشبخت تریم؟

      ای خدای بزرگ ! تو که بر هر کاری توانائی !

      چرا کسی را برای آنکه بدو عشق ورزی ،

      بپرستی ،

      بر دامنش به نیاز چنگ زنی ،

      غرورت را بر قامتش بشکنی ،

      برایش باشی ، نمی آفرینی؟

      چرا چنین نمی کنی ؟

      مگر غرورها را برای آن نمی پروریم تا بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدنش هستیم قربانی کنیم ؟

      خدایا تو از چشم به راه کسی بودن نیز محرومی ؟!

      (گفتگوهای تنهایی ، ص 818)

    3. مرا کسی نساخت، خدا ساخت
      نه آنچنان که “کسی می خواست”،
      که من کسی نداشتم.
      کسم خدا بود،کس بی کسان.
      او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش خواست.
      نه از من پرسید و نه از “من دیگر”م.
      من یک گل بی صاحب بودم.
      مرا از روح خود دمید.
      و بر روی خاک و در زیر آفتاب،
      تنها رهایم کرد.
      “مرا به خودم وا گذاشت”
      کویریات-ص51

        1. در کشور من مردم با نفرت بیشتری به صحنه اعدام دو عاشق نگاه میکنند تا صحنه اعدام!!!!!!!!!
          زیستن با این مردمان دردناک است
          (دکتر شریعتی)

          1. هر چی از اون ور میارن به شریعتی نسبت میدن؛
            عشقی که شریعتی از اون حرف میزنه این جملات کوتاه نیست ، مگه مثل نیچه و فلان گزین گوی بوده؟
            عشق پیاده رویی ، عشق اس ام اسی ، عشق عادتی معتادی ،هورمونی ، هزار برابر صحنه اعدام دیدن مرداته تر از دیدن هوس بازیه.

            1. کاملا موافقم!
              سطح دکتر شریعتی رو اینقدر پایین دونستن ظلمه بهش بخدا !
              اون از چی حرف میزنه و ما چی برداشت میکنیم…
              باید عمیقتر نگاه کرد،خیلی عمیقتر…

            2. امیر هوشنگ

              درود بیکران خدمت شما
              الهه خانوم شما واقعا به این نظر چندشناک تون اعتقاد دارین؟؟!!
              واقعا شرم آوره که شما دیدن صحنه اعدام رو به دیدن صحنه بوسیدن دو عاشق ترجیح میدین!
              این نشون میده که شما به هیچ وجه بویی از عشق و مهربانی نبردین.
              من که از پژمردنِ یک شاخه گل
              از نگاهِ ساکتِ یک کودکِ بیمار
              از فغانِ یک قناری در قفس
              از غم یک مرد در زنجیر
              حتی قاتلی بر دار
              اشک در چشمان و بغضم در گلوست
              وندرین ایام،
              مرگ او را از کجا باور کنم؟

          2. با عرض سلام .این جمله با زمان حیاط دکتر شریعتی جور در نمیاد چون شریعتی قبل از انقلاب زنده بود قبل از انقلاب بعضی چیزها آزادتر و عادی تر بود

          3. دوست عزیز فکر کنم درستش این باشه:
            در کشور من مردم با نفرت بیشتری به صحنه ی بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند تا صحنه اعدام!
            زیستن با این مردمان دردناک است
            (دکتر شریعتی)
            به هرحال درود برشما!

          4. اشتباه انشایی داشتید :

            در کشور من مردم با نفرت بیشتری به صحنه بوسیدن دو عاشق نگاه میکنند تا صحنه اعدام!!!!!!!!!
            زیستن با این مردمان دردناک است

    4. چه برای نان دیگران ، دغدغه داشتن و برای کسب آن تلاش کردن ، در نخستین قدم ، دغدغه ی نان را در خویش کشتن و نان خویش را از دست نهادن است .
      چه به گفته ی شاندل کسی می تواند در پای عشق بمیرد که پیش از آن زندگی در پیش چشم های وی مرده باشد.
      _____
      کویر

    5. انسان اگر انسان دیگری را بکشد، آدم می ماند، هر چند قاتل!؛ لیکن آدمی که در مقابل آدمی دیگر خم می شود، یا چاپلوسی می کند، دیگر آدم نیست.

      دکتر شریعتی (مجموعه آثا 20 – صفحه 197)

    6. من هرگز از مرگ نمی هراسیده ام.
      عشق به آزادی، سختی جان دادن را
      بر من هموارمی سازد.
      عشق به آزادی مرا همه ی عمر در خود گداخته است.
      آزادی معبود من است.
      به خاطر آزادی هر خطری بی خطر است .
      هر دردی بی درد است .
      هر زندانی رهایی است.
      هر جهادی آسودگی است.
      هر مرگی حیات است.
      آخر،…چه بگویم؟
      من تنهایی را از آزادی بیشتر دوست دارم.
      و حال می خواهم چه کنم؟
      قلب که می زند برای کیست؟
      برای چیست؟
      و صبح که سربر می کشد برای کیست؟
      برای چیست؟
      رفیقان من،با من مدارا کنید!
      به پرتگاه چه نیستی ای زندگی من خواهد لغزید؟
      فراخنای زمین،سخت تنگ است.

      دکتر شریعتی(دفترهای سبز» کویریات» تنهایی، آزادی)

    7. گریه ای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد،کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان می آید.
      فراموش نکنیم که:
      نخستین کسی که بر سرگذشت حسین بزرگ گریست عمر سعد بود و نخستین کسی که بر این گونه “گریه بر حسین” ملامت کرد، شخص زینب بزرگ!
      و بد نیست بدانید که نخستین عزاداری در دربار یزید!

      دکتر شریعتی (فاطمه فاطمه است – صفحه۱۰۱)

    8. «در تشیع علوی، دوره‌ی غیبت است که دوره‌ی دمکراسی است و برخلاف نظام نبوت و امامت، که از بالا تعیین می‌شود، رهبری جامعه در عصر غیبت، بر اصل تحقیق و تشخیص و انتخاب و اجماع مردم مبتنی است و قدرت حاکمیت از متن مردم سرچشمه می‌گیرد»

      دکتر شریعتی (مجموعه آثار9 – تشیع علوی و تشیع صفوی – ص ۲۲۴)

    9. اگر ایدئولوژی می باید از فلسفه سر می زد، رهبران با ایمان ها باید فلاسفه می بودند، و مجاهدین راه حقیقت، نیز فیلسوفها، در صورتی که فلاسفه چهره های پفیوز تاریخ اند. این توده ها هستند که به عنوان بهترین سربازان ایدئولوژی ها به مبارزه در تاریخ آغاز کرده اند. “جان داده اند و می دهند” بنابراین می بینیم که این فلاسفه نیستند که ایدئولوژی می سازند، مردم اند که ایدئولوژی بوجود می آورند.

      دکتر شریعتی (مجموعه آثار، شماره23 – ص72)

  1. 30 جمله کوتاه از دکتر شریعتی:

    1. سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت.(مجموعه آثار 7)

    2. جهان را ما ، نه آنچنانکه واقعا هست می بینیم ، جهان را ما آنچنانکه ما واقعا هستیم ، می بینیم.(۱(

    3. بشر » یک بودن است و «انسان » یک شدن.

    4. مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی و زاده انسان بودن است.

    5. آگاهی اگر چه به رنج ، ناکامی و بدبختی منجر شود ، طلیعه راه و طلیعه روشنایی ، طلیعه نجات بشریت است ،… از جهلی که خوشبختی ، آرامش ، یقین و قاطعیت میآورد ، هیچ چیز ساخته نیست.(۶(

    6. پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود.(۷(

    7. انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند.(۷(

    8. باید دانست که بزرگترین معلم برای به دست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودش دشمنی است که استقلال و شخصیت ملی اش را از او گرفته است.(۹(

    9. عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجره ای به آن دنیا است

    10. انتظار آمادگی است نه وادادگی

    11. علی آشکار ترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافته است ، واقعیتی بر گونه اساطیر و انسانی است که هست از آنگونه که باید باشند و نیست

    12. آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.(۵(

    13. اسلام علی بر این سه پایه استوار است : مکتب، وحدت ، عدالت

    14. توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند و روشنفکر به ایمان

    15. ۱۵/ شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمنش را نمی کشد رسوا می کند.

    16. چه فاجعه ای است که باطل به دستی عقل را شمشیر می گیرد و به دستی شرع را سپر.(۷(

    17. تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند.(۲۲(

    18. لازمه ی توحید خداوند ، توحید عالم است و لازمه ی توحید عالم توحید انسان است.(۲۶(

    19. وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد.(۱)

    20. عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!.(۲۰(

    21. وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب.(۲۹(

    22. فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی.

    23. هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمی شود ، دشمن زنده کننده دشمن است ، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ می کند ، دوست است یا دشمنی که در جامعه ، دوست، خودش را نشان می دهد.(۱(

    24. هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد.(۹(

    25. جهل، نفع و ترس عوامل انحراف بشری

    26. از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم

    27. آنان که « عشق » را در زندگی «خلق » جانشین « نان » می کنند، فریبکارانند، که نام فریبشان را « زهد» گذاشته اند.

    28. مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»!

    29. هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟

    30. چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند.
    اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟
    اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟
    اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟
    اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟
    اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟
    اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟
    و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟
    و من در شگفتم که آنها که می خواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟

        1. من نمیدانم.ما در این سر دنیا کار میکنیم و عرق میریزیم و وضعمان این است.ولی انها در ان سوی دنیا مینشینند و عرق میخورند و وضعشان ان.مانده ام تفاوت در نوع ریختنش است یا خوردن

    1. ممنون از اینکه مارو با اندیشه های ناب دکترعلی شریعتی آشناتر نمودید،به امید بهروزی و موفقیت هر چه بیشترشما عزیزان

    2. واقعا عالیه که بعد از دکتر شریعتی انسان ها ی پاکی چون شما سخنانشون رو زنده نگه می دارید ممنون

        1. من دکتر شریعتی رو خیلی دوست دارم از حرفاش واقعا در زندگیم استفاده می کنم ولی بعضی از جملاتش خیلی پیچییده است. میشه ازتون برای معنیش کمک بگیرم اگه میخاین این لطفو در حقم بکنید واقعا ممنونتون میشم سودا خانوم اینم ایملم: Armen.Ahmadi@yahoo.com منتظرم

    3. سلام.آدمی وقتی این سخن ها رو میخونه اول از خودش و طرز تفکرش نا امید میشه اما بیشتر که میخونه عاشق میشه. یه کم به این سخن دکتر توجه کنید. ترجیح میدهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بشینم و به کفش هایم فکر کنم. این حکایت خیلی از ما آدم هاست. یا حق

      1. چند میگویید سخن از درد و عیبه دیگران.خویش را اول مداوا کن کمال این است و بس.این حرفه دکتر نیست.داریوش اقبالی خونده.زنده باد یاد و خاطره دکتر علی

    4. عالی بود هیچ وقت ازخوندن جملات زیبای دکتر خسته نمیشم حتی اگه تکراری باشه ……..

  2. 1.عشق،حیرت و گریز و بی تابی یک دور افتاده است برای پیوستن.
    2.هنر اصولا استعدادآدمی است برای تکمیل زندگی مادی
    3.تنهایی یعنی بی کسی،جدایی یعنی بی اویی،بی او ماندن. بی او ماندن یعنی او را داشتن و به او عشق ورزیدن .
    4.مسئولیت زاده توانایی نیست،زاده آگاهی است وزاده انسان بودن
    5.صحیفه،کتاب جهاد در تنهایی است
    6.ایمان،نیرومند می آفریند.
    7.وقتی عشق فرمان میدهد،محال سرتسلیم فوپرو می آورد
    8.او نیکی نکرده است ،نیکی او شده است
    9.روندگان نیایش کمند و نیاز بدان بسیار.
    10.خدایا:عقیده مرا از دست عقده ام مصون بدار
    11.خدایا:مرا همواره،آگاه و هوشیاردار،تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری-مثبت یا منفی-قضاوت نکنم.
    12.خدایا:خودخواهی را چندان در من بکش،یا چندان برکش،تا خودخواهی دیگران را احساس نکنم،و از آن در رنج نباشم
    13.من دشمن تو و عقاید تو هستم،اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم.
    14. خدایا:به من توفیق تلاش،در شکست،صبر در نومیدی،رفتن ،بی همراه؛جهاد ، بی سلاح؛کار،بی پاداش؛فداکاری،درسکوت؛دین،بی دنیا؛مذهب،بی عوام؛عظمت،بی نام؛خدمت،بی نان؛ایمان،بی ریا؛خوبی،بی نمود؛گستاخی،بی خامی؛قناعت،بی غرور؛عشق،بی هوس؛تنهایی،در انبوه جمعیت؛دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند؛روزی کن
    15.مذهب،اگر پیش از مرگ به کار نیاید،پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد
    درپناه حق

  3. روحی که در درد پخته می شود آرام می گیرد. احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمیتواند یافت ، آرام میگیرد . کسی که میداند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد . غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی، آرامش غمگین! سکوت بر سر فریاد . سکونت گرفتن در طوفان !
    آشنا یعنی همخانه« من » در دیار «تنهایی » ، هم میهن من در سرزمین غربت

  4. چه تلخ است میوه درخت بینایی! چه سخت و غم انگیز است سرنوشت کسی که طبیعت نمیتواند سرش را کلاه بگذارد

  5. دست اندر کار آفرینشی دشوار و پر شکوهم ، یک هیرا گیری مطلق و ناتمام .یک انتحار آرام و خود آگاهانه و طولانی .

    من اکنون ، شب و روز ، در جستجوی همه آن من هایی ام که این طبیعت بیگانه ، به حیله و «بی حضور من » ، بر من تحمیل کرده است ، تا همه را در پای « او » که به اعجاز خویش به اندرونم پا گذاشته است . قربانی کنم.

    در خونبهای این اسماعیل ، هیچ فدیه ای را نخواهم پذیرفت که میدانم « خود حجاب خودم و باید از میانه بر خیزم »

    چه خوب است آفریدگار خویش بودن ! اما … آسان نیست

  6. وحشی ترین « غرور» های پولادین و طوفانی ترین « عصیان » های آتشین ، در اوج صعو دش ، در آخرین نقطه جستنش ، فواره ای است که پس از گریختن از تنگنای تاریک جبر ، در جستجوی آرام یافتن ،به دعوت جاذبه ای ، سر فرود می آورد تا خود را در دامان خویشاوندش محو کند و رها گشته از بند هر بیگانگی ، از حیرت دردناک رهایی در پیوند خویشاوندش رها گردد.

  7. چرا می آسایی ؟ تا بتوانم کار کنم! چرا کار می کنی؟ تا بتوانم بیاسایم. تولید برای مصرف و مصرف برای تولید .انسان امروز چه می کند ؟ این همه رنج و تلاش سرسام آور برای چیست؟ برای تهیه وسایل آسایش .
    آسایش زندگیش فدای ساختن ِ وسایل آسایش زندگی

    1. من به باکره بودن قلب فاحشه ها و فاحشه بودن ذهن باکره ها ایمان دارم قلب فاحشه هادر حسرت عشق ابراز نشده است و ذهن باکره ها اسیر موجی از غریزه های ارضا نشده
      (دکترم علی شریعتی)

  8. آن هایی که رفتند کاری حسینی کردند،و آن هایی که ماندند باید کاری زینبی کنند و گر نه یزیدی اند.

    ای آزادی چه زندان ها که برای تو نکشیده ام و چه زندان ها که نخواهم کشید!

    هر کس آنچنان میمیرد که زندگی می کند.

    هنر سخن از ماورا است از آنچه که می بایست باشد اما نیست.

    چقدر روح محتاج فرصت هایی است که در آن هیچ کس نباشد!

      1. شما بهتره بری اول یه کم رو حرف زدنت کار کنی بعد به فکر، فکر کردن بیفتی،برووووووووووو

      2. چی مییییگیییی؟
        از کوزه همان برون تراود که دروست
        شما رو به چه این حرفا
        سعی کن خودتو بسازی برای شروع ابتدا بَن بٍن بُن 1 رو دو بار از روش بنویس

      3. بزرگترین آرزوم اینه که یه روز مردم به نظرات هم احترام بذارن دوست عزیز این که شما از این حرفا خوشتون نمی اد دلیل این نیست که هزاران انسان و عقاید اونها رو زیر سوال و بی احترامی ببری هروز که بیشتر می گذره بیشتر به این فکر می افتم که به قول هدایت چه ورطه هولناکی میان من و دیگران و جود داره………… تصمیم گرفتم نیرومو تو این گرداب هدر نکنم……………..

        1. فرمایشتون کاملا متینه,ای کاش دوستان از بیانات دکتر شریعتی احترام صبر در عقاید دیگران رو بیشتر مد نظر قرار میدادیم.به خدا تمامه دنیا ارزش یک لحظه دل شکستن کسی رو نداره چون این دتیا فانی و بعده مدتی کم یا بعد کوچ از این ماتمکده ژرف اینگونه فاجعه های دلخراش رو بفهمیم……

      4. برای این طرز فکرت متاسفم چون هنوز انسان وانسانیت رادرک نکرده ای هنوز حتی به ارزشخودت پی نبرده ای-باید از همه عذر خواهی کنی

  9. خدایا به هر کس دوست می داری بیاموز که ” عشق” از “زندگی کردن” بهتر است.
    و هر که را بیشتر دوست می داری، بچشان که ” دوست داشتن” هم از “عشق” بالاتر است.

    1. دردم از درد دوست نیست
      دردم از درد دل نیست
      دردم از درد یار نیست
      دردم ز درد *عشق*است که وفادار نیست(ع.شینگو)

    2. سلام رهگذر عزیز
      دوست داشتن از عشق برتر است عشق یک جوشش کور است و
      پیوندی از سر نابینایی.اما دوست داشتن پیوندی خوداگاه و از روی
      بصیرت روشن و زلال.

  10. ای عشق تا پیاده نمانم ، سوارم نخواهی کرد. تا بی پناه نگردم پناهم نخواهی داد . تا نیفتم دستم را نخواهی گرفت…و می دانم
    مرا از رنج «داشتن » برهان !
    اسماعیل من ارام و صبور جان بسپار!…

  11. خوب بودن ! کلمه هیجان اوری نیست ، خوبی در فارسی ، شکوه و عظمت خارق العاده ندارد ، با متوسط بودن و بی بو و بی خاصیت بودن هم صف است . خوب بودن در نظر ما یعنی بد نبودن ! و این معنی مبتذلی ست !

  12. «صمیمانه ترین نامه ها نامه هایی است که به هیچکس مینویسیم» و« سخنی از حقیقت سرشار است که هیچ مصلحتی آن را ایجاب نمی کند» و اینها است «حرف هایی که هر کسی برای نگفتن دارد».

  13. کسی که نمی خواهد ببیند پلک هایش را بیثمر چرا بگشاید ؟ آنگاه که هیچ چیز در زندگی به دیدن نیرزد ، آنگاه که هیچ تماشایی نیست ، دریغ است که نگاهی را که جز برای دیدار های پرشکوه و ارجمند نساخته اند بیهوده به هدر داد

  14. شرک جدید در مدنیت از شرک قدیم در جاهلیت هم خدایان بیشتری دارد هم خدایان پست تری. دکتر علی شریعتی

  15. من دیگر ناله نمی کنم

    نه…

    من دیگر ناله نمی کنم ، قرنها نالیدن بس است

    می خواهم فریاد بزنم!

    اما اگر نتوانستم سکوت می کنم

    خاموش بودن بهتر از نالیدن است …

    —————————–

    به من بگو نگو ، نمی گویم؛

    اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم

    من می فهمم!!

    « دکتر علی شریعتی »

    1. به من بگو نگو ، نمی گویم؛

      اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم

      من می فهمم!!

      « دکتر علی شریعتی »
      asheghesham
      merC

  16. پروردگارم ،مهربان من

    از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!

    در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است

    و هر زمزمه ای بانگ عزایی

    و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی …

    در هراس دم می زنم

    در بی قراری زندگی می کنم

    و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است

    من در این بهشت ،

    همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.

    “تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی”

    “کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم”

    دردم ، درد “بی کسی” بود

    « دکتر علی شریعتی»

    1. کاش انسانها میفهمیدند که چه اندازه خداوند به «ها عشق میورزد و چه اندازه از عشق الهی در درون آنها نهفته است تا بدانند با دیگران چگونه برخورد کنند.
      ممنون از متن قشنگت ساغر جون

    2. کاش انسانها میفهمیدند که چه اندازه خداوند به آنها عشق میورزد و چه اندازه از عشق الهی در درونشان نهفته است تا بدانند با دیگران چگونه برخورد کنند.
      ممنون از متن قشنگت ساغر جون

      1. man raghse 2khtarane hendira bishtaraz namaze pedar va madaram dus daram zira k anha ba eshgh miraghsan ama pedar va madaram az sare adat namaz mikhanand

        1. ای کاش اگرهم عادت هست توبا شستن چشمانت ازان به عشق برسی عشقی زیباتراز زانو زدن بنده دربرابر خدایش نیس

  17. چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند بیآنکه چیزی بگویند و چه کم اند کسانی که حرف نمی زنند اما بسیار می گویند.

    1. اگر خاموش باشی تا دیگدران به سخن دراورندت,بهتر از این است که درحال سخن گفتن باشی و دیگران خاموشت کنند.سقراط

  18. اگر روزی تهدیدت کردند، بدان در برابرت ناتوانند! اگر روزی خیانت دیدی، بدان قیمتت بالاست! اگر روزی ترکت کردند، بدان با تو بودن لیاقت می خواهد

    1. بقول دکتر دوست داشتن کسانی که لایق دوست داشتن نیستن اسراف محبت است.به نظر منم هر کی ترکت کرد لیاقتتو نداشته مرسی از جملت عالی بود

  19. اکنون زمان منتظر یک تن است. همه چیز در انتظار یک فرد است. فردی که تجسم همه ارزشهایی است که دارد نابود می شود و مجسمه همه ایده آل هایی است که بی یتور و بی حامی مانده و مظهر عقیده و ایمانی است که بهترین پاسدارانش به خدمت دشمن رفته اند . آری اکنون در انتظار این است که یک مرد چه می کند ؟

    1. حسین آموخت که مرگ سیاه سرنوشت شوم مردم زبونیست که به هر ننگی تن می دهند تا زنده بمانند، آنانکه گستاخی آنرا ندارند که شهادت را انتخاب کنند ، مرگ آنانرا انتخاب خواهد کرد. دکتر شریعتی

    2. حسین آموخت که مرگ سیاه سرنوشت شوم مردم زبونیست که به هر ننگی تن میدهند تا زنده بمانند، آنانکه گستاخی آنرا ندارند که شهادت را انتخاب کنند ، مرگ آنانرا انتخاب خواهد کرد . دکتر شریعتی

    1. سلام.اولا اینکه همه گفته ها خیلی عالیه.من که لذت می برم از وب سایتتون.در مورد این نوشته هم موافقم.من خودم همیشه این رو از خدا درخواست می کنم :مرگم را روزی رسان که در غفلت نباشم.

      1. salam mamnunam az neveshtehaye khubetun
        vaghti mikhundameshun kheili chiza dobare baram zende shod
        faghat mikhastam begam chera ghadresho nemidunim
        ghadre adama va chizaeio ke hokme talangoro baramun daran ta befhmim un tarafe divar che khabare kheili jaha ta esmesho miaram mahkumam mikonan ba kheili chiza ke khodet behtar miduni

      2. الان که همه چیزدردولت کنونی ایران آشکاراست بیش ازنیمی ازمردم ایران غافلندهرروزفکرمیکنم چکاربایدبکنم؟

        1. سلام پویا جان من با صحبت شما کاملا موافقم اما فکر می کنم زمان این رسیده باشه دوستداران دکتر شریعتی و امثال دکترشریعتی کاری بکند در جهت آگاهی اطرافیانشون مگر نه این که هر انسانی رسالتی داره و من فکر می کتم رسالت ما در این زمانه آگاه کردن اطرافیانمونه حال به هر طریق و به هر اندازه.

  20. حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود کاش بجای نشان دادن زخمهای تنش افکارش را نشانمان می دادند

    1. حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند
      وبارها گفته ایم یا لیتنی کنت معک!!
      و غافل از رسالت امروزمان
      فاین تذهبون؟؟!!

  21. عشق یک جوشش کور است
    و پیوندی از سر نابینایی،
    دوست داشتن پیوندی خودآگاه
    واز روی بصیرت روشن و زلال.

    عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و
    هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
    دوست داشتن از روح طلوع می کند و
    تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

    عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست،
    و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
    دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.

    عشق طوفانی ومتلاطم است،
    دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.

    عشق جنون است
    و جنون چیزی جز خرابی
    و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،
    دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود
    و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند
    و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.

    عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند،
    دوست داشتن زیبایی های دلخواه را
    در دوست می بیند و می یابد.

    عشق یک فریب بزرگ و قوی است ،
    دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی،
    بی انتها و مطلق.

    عشق در دریا غرق شدن است،
    دوست داشتن در دریا شنا کردن.

    عشق بینایی را میگیرد،
    دوست داشتن بینایی میدهد.

    عشق خشن است و شدید و ناپایدار،
    دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.

    عشق همواره با شک آلوده است،
    دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.

    ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم،
    از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.

    عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق میکشاند،
    دوست داشتن جاذبه ای در دوست ،
    که دوست را به دوست می برد.

    عشق تملک معشوق است،
    دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.

    عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند،
    دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد
    ومیخواهد که همه ی دل ها آنچه را او از دوست
    در خود دارد ،داشته باشند.

    در عشق رقیب منفور است،
    در دوست داشتن است که:
    “هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
    که حسد شاخصه ی عشق است
    عشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند
    و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
    و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و
    معشوق نیز منفور میگردد

    دوست داشتن ایمان است و
    ایمان یک روح مطلق است
    یک ابدیت بی مرز است
    از جنس این عالم نیست.”

    دکتر علی شریعتی

    1. دکتر عزیر نیستی که ببینی دیگر در این دنیا نه عشق هست و نه دوست داشتنی
      نه حسی هست و نه احساسی
      فقط و فقط ……………………..

      1. حسین جان

        دراین دنیا هنوز هم عشق هست، هنوز هم دوست داشتن وجود داره ولی

        فقط به قول دکتر عزیزمون: دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن

        نیست اصراف درمحبت است.پس سعی کن اصراف نکنی.

        «یاعلی»

  22. می خواستم زندگی کنم راهم را بستند ستایش کردم گفتند خرافات است عاشق شدم گفتند دروغ است گریستم گفتند بهانه است دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم

  23. خاکستان سوخته

    مگر نه حرفهایی هست برای نگفتن ، غیر از حرفهایی که نمی توان گفت یا خوب نیست گفتنش یا…نه! حرفهایی هست برای نگفتن وارزش عمیق هر کس حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
    وکتاب هایی هست برای ننوشتن ومن اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بشکنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم وخود به کلبه بی در وپنجرهای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت.
    جلد سوم ،جلد مشکلی است،ازهمه ی راه ها وبی راهه هایی که تا کنون آمده ام صعب تر وسخت تر است …باید خود را برای آغاز چنین سفری آماده کنم قدرت تحمل وصبرم را افزون تر سازم وپس از همه ی کوشش ها وتمرین ها از خداوند نیز یاری توفیق بخواهم.
    و شما ای مردم ! ای دوست من ، خویشاوند من ، ای خواننده ی عزیز نوشته های من ! ای که سال ها است چشم به نوک این قلم دوخته اید تا از آن سخن بشنوید ، تا، نگاه تان قدم به قدم ، کلمه به کلمه رفتن آن را دنبال کند و از هر جا می گذرد ، به هر جا می رود پا بر جای پای آن بنهد وهمه جا را بدرقه کند ، شما از یک تصویر ، تصویر در قالب گرفته ی بر دیوار چه می خواهید ؟ قابی که بر حرم دیوار میخکوب شده است ، چشمی که بر سنگ قبر شهید گمنامی برای ابد ثابت مانده است ؟
    وشما ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت وشما ای چشم هایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت .
    وشما ای کسانی که هرگاه که حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم، پس از این مرا کمتر خواهید دید…

  24. هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود
    هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم
    و هنگامی تشنه آتش شدم که در برابرم دریا بود و دریاو دریا….

  25. برای کسی که ناله نیز نمیتواند ، که حلقوم فریاد ندارد ، قلب عصیان ندارد چه می گویم؟ حتی نمیتواند بلرزد ، اخم کند نمیتواند در این خلوت مرگ بار تنهایی حتی بر پیشانیش مشت بزند نمیتواند تحمل کند نمیتواند…نمیتواند بگرید…
    نمیدانی برای یک اسکلت درد کشیدن چگونه سخت است ! تا کجا سخت است

  26. نمیتوانم سکوت را تحمل کنم نمیتوانم چیزی بگویم ولی ساکت خواهم ماند .
    اما من اکنون احساس کسی را دارم که درد جان سپردن را تحمل می کند
    و میداند که از آن پس آرامش است و نجات و خسته از رنج زندگی که
    « جز احتضاری که یک عمر به طول میانجامد هیچ نیست »
    سر به زانوی معشوق خویش خواهم نهاد
    و سیراب و سرشار در زیر دست های او که دو مسیح خاموشند ،
    نوازش خواهند شد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *