گزیده سخنان

با درود ، وبسایت معلم شهید دکتر علی شریعتی در نظر دارد تا گزیده ای از سخنان دکتر علی شریعتی را در اختیار مردم قرار دهد ، به همین جهت از بازدیدکنندگان خود درخواست کمک کرده و به آنان توصیه می کند تا در این مکان سخنانی که از دکتر علی شریعتی به یاد دارند را ارسال کنند؛ هم اکنون سخنان بسیاری توسط علاقه مندان ارسال گردیده است شما نیز می توانید یکی از آنها باشید، اما آنچه تفاوت دوستان را از هم محسوس می کند ذکر منبع در سخن هاست. لطفاً در ذکر منبع کوشا باشید.

  • لطفا منابع سخن را ذکر کنید
  • به علت بالا بودن مقدار سخنان، ما نمی توانیم همه سخنان را بررسی کنیم، اما می توانیم بگوییم سخنانی که منبع در آنها ذکر نشده است غیر قابل اعتماد هستند.

با سپاس اِنی کاظمی

1,544 دیدگاه دربارهٔ «گزیده سخنان»

  1. …بهترین فرشته ها همین شیطان بودمرد ومردانه ایستاد و گفت:”نه سجده نمی کنم تو را سجده می کنم اما این آدمهای کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای این موجود ضعیف و نکبتی که را که برای شکمچرانی اش خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواری و آخرت و حق شناسی و محبت و همه چیز و همه کس رو را فراموش می کند برای یک شکم انگور یا خرما یا گندم گوسفند وار پوزه اش رابه زمین فرو می برد و چشمش را بر آسمان و بر تو می بندد سجده نمی کنم این چرند بد چشم شکمچران پول دوست کاسبکار پست را سجده کنم؟کسی را که به خاطر تو برای نشان دادن ایمان و اخلاصش به تو یک دسته گندم زرد و پوسیده را به قربانگاه می آورد؟او را به خاطر خوشگلی خواهرش حرف تو را زیر پا می گذارد پدرش را لجن مال می کند؟برادرش را می کشد…؟نمی بینی اینها چه می کنند؟زمین را و زمان را به چه کثافتی کشانده اند؟مسیح و یحیی و زکریا و علی را بی رحمانه و ددمنشانه می کشند تنها به علت آنکه “می توانند” نه تنها به علت آنکه”شخصیت بزرگ روح بلند و انسان پر شکوه”تحملش برای “اشخاص حقیر ارواح زبون و آدمکهای خوار و ذلیل” شکنجه آور است و احساس بودن آنها عقده های حقارت و پوچی را همچنون ماران خوشه دار به خشم می آورد و دیواره جانشان را نیش می زنند و از شدت درد دیوانه و هار می شوند و انگاه با کشتن و سوختن و پوست کندن و شمع آنجین کردن آنها که بودنشان برای این زبونان جرم است آرام می گیرند لذت می برند و شفا می یابند و آنوقت سه میلیاردشان نوکر دو سه جانور خونخوار نامردی می شوند مثل نرون و چنگیز و تیمور و هولاکو و … همه بردگان رام وزبون فرعون یا قارون یا بلعم باعور!اری من از نورم ذاتم از آتش پاک و زلال بی دود است من این لجنهای پلید پست را سجده کنم…؟

  2. رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم
    تا دوست را به یاری نخوانیم،

    برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند

    طعم توفیق را می چشاند

    و چه تلخ است لذت را “تنها” بردن

    و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن

    و چه بدبختی آزاردهنده ای ست “تنها” خوشبخت بودن

    در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

    در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند
    یاد “تنهایی” را در سرت زنده میکند

    “تنها” خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است

    ” تنها” بودن ، بودنی به نیمه است

    و من برای نخستین بار در هستی ام رنج “تنهایی” را احساس کردم

    دکتر علی شریعتی
    انسان‌ها
    دکتر علی شریعتی انسان‌ها را به چهار دسته تقسیم کرده است:
    ١ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
    عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

    ٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.
    مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.

    ٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.
    آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

    ۴ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.
    شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها.
    در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

  3. سلام اولین باره که این وبلاگو دیدم خیلی زیبا و جالب بود واقعا لذت بردم منم چند تا جمله از دکتر براتون گذاشتم

  4. اما اگر آنها نام‌ خویش‌ را به‌ نان‌ فروختند و من‌ بر آب‌ دادم‌ و پیش‌تر از خضر و پیشتازتر از اسکندر رسیدم‌
    و اگر آنها لذت‌ بردند من‌ غم‌ آوردم‌
    و اگر آنها پول‌ پرست‌ شدند من‌ بت‌ پرست‌ شدم‌
    و اگر آنها همچون‌ عنصری‌ زرآلات‌ خوان‌ گستردند و از نقره‌ دیگدان‌ زدند، من‌ همچون‌ مولوی‌ در «آفتاب‌» شکفتم‌ و در خورشید سوختم‌ و سفره‌ از دل‌ گستردم‌ و مانده‌ از درد نهادم‌ و شراب‌ از خون‌ سرگشیدم‌؛
    اگر آنها مرد ابلاغ‌ شدند من‌ مرد داغ‌ شدم‌
    و اگر آنها دل‌ به‌ زندگانی‌ بستند من‌ دل‌ به‌ زندگی‌ بستم‌،
    اگر آنها وازرت‌ یافتند من‌ سلطنت‌ یافتم‌، اگر آنها را به‌ دورغ‌ میستایند مرا به‌ راستی‌ می‌پرستند،
    اگر آنها را در نهان‌ به‌ دل‌ دشمن‌ دارند مرا در نهان‌ به‌ دل‌ دوست‌ دارند
    و اگر آنها گزارش‌ کار می‌ نویسند من‌ گزارش‌ حال‌ می‌نویسم‌،
    اگر آنها به‌ آزدی‌ خیانت‌ کردند من‌ به‌ آزادی‌ وفادار ماندم‌،
    اگر آنها در شب‌ نشینیهای‌ آلوده‌ با زنان‌ آلوده‌ می‌رقصند من‌ در خلوت‌ پاکم‌ گل‌ پاک‌ صوفی‌ می‌بویم‌،
    اگر آنها شکم‌ فربه‌ کرده‌اند آن‌ چنان‌ که‌ در خشتک‌ خویش‌ نمی‌گنجند من‌ عشق‌ پروده‌ام‌ آن‌چنان‌ که‌ در خویشتنم‌ نمی‌گنجد، اگر آنها کارمند دارند من‌ دردمند دارم‌،
    اگر آنها ماده‌ شتر پیرگر بیمارشان‌ را به‌ زور در پای‌ قصر قربانی‌ کردند من‌ اسماعیلم‌ را به‌ شوق‌ در راه‌ کعبه‌ ذبح‌ کردم‌،
    اگر آنها کسی‌ را دارند که‌ بنوشند و بخندند من‌ کسی‌ را دارم‌ که‌ بسوزیم‌ و بگرییم‌،
    اگر آنها در انبوه‌ هم‌ بیگاه‌ هم‌اند ما در تنهایی‌ خویش‌ آشنای‌ همیم‌،
    اگر آنها طلا دارند من‌ عشق‌ دارم‌،
    اگر آنها خانه‌ دارند من‌ محراب‌ دارم‌،
    اگر آنها صعود می‌کنند من‌ به‌ معراج‌ می‌روم‌،
    اگر آنها در زمین‌ می‌خرامند من‌ در آسمان‌ می‌پرم‌،
    اگر آنها پایان‌ یافته‌اند من‌ آغاز شده‌ام‌،
    اگر آنها وکیل‌ شده‌اند من‌ معبود شده‌ام‌،
    اگر آنها رئیس‌اند من‌ رهبرم‌،
    اگر آنها غلام‌ خانه‌ ازد و چاکر جان‌ نثار راجه‌ شده‌اند من‌ امام‌ پاک‌ نژاد و راهب‌ پاکزاد مهر او شده‌ام‌،
    اگر آنها گردن‌ به‌ زنجیر عدل‌ انوشیروان‌ کشیدند و آخور آباد کردند من‌ ترک‌ کاخ‌ و سر و سامان‌ گفتم‌ و بودا شدم‌ و زنجیر بگسستم‌ و رها شدم‌ و آزادی‌ یافتم‌ و هنرمند شدم‌ و آفریننده‌ شدم‌ و نبوت‌ یافتم‌ و رسالت‌ یافتم‌ و جاوید شدم‌ و در جریده‌ عالم‌ دوام‌ خویش‌ را ثبت‌ کردم‌.
    اگر آنها را گروهی‌ چاپلوسی‌ می‌کنند که‌ حرفه‌ شان‌ این‌ است‌ و هر که‌ را در جایشان‌ بنشانند اینان‌ را بر گردد خویش‌ دست‌ بر سینه‌ و چربی‌ بر زبان‌ و نفرت‌ در دل‌ خواهد یافت‌
    مرا دلی‌ می‌ستاید که‌ جهان‌ و هرچه‌ دارد برایش‌ خاکروبه‌ دانی‌ زشت‌ و عفن‌ است‌ و مگسانی‌ بر آن‌ انبوه‌، دلی‌ که‌ جز زیبایی‌ و جز ایمان‌ و جز دوست‌ داشتنی‌ نه‌ از جنس‌ این‌ دنیا در آن‌ راه‌ ندارد دلی‌ که‌ از غرور خدا را نیز به‌ اصرار من‌ می‌ستاید!
    ….
    که‌ می‌گوید زیان‌ کردم‌؟
    من‌ کجا و آنها کجا؟

  5. وقتی‌ خودم‌ را با آن‌ همسفران‌ دیگرم‌ که‌ خود را به‌ باغ‌ و آبادی‌ رساندند می‌سنجم‌ ، از شادی‌ و شکر و شوق‌ در پوست‌ نمی‌گنجم‌ که‌ چه‌ خوب‌ شد که‌ در آن‌ «سواد اعظم‌» پاگیر نشدم‌
    و به‌ دنیا و شر و شورش‌ آلوده‌ نگشتم‌
    و معلمی‌ را و خلوت‌ آرام‌ و ساده‌ این‌ گوشه‌ را برگزیدم‌
    و حال‌ را نگهداشتم‌ و از قیل‌ و قال‌ و معرکه‌ دامن‌ برچیدم‌ و
    اگر آنها زر اندوختند من‌ گنج‌ یافتم‌،
    اگر آنها کاخ‌ برپا کردند من‌ معبد ساختم‌ و
    اگر آنها باغی‌ خریدند من‌ کشور سبز معجزاتش‌ را دارم‌
    و اگر آنها بر چند «رأس‌» ریاست‌ یافتند من‌ بر اقلیم‌ بیکرانه‌ اهورایی‌ دلی‌ سلطنت‌ دارم‌ و
    اگر آنها غرورشان‌ را در پای‌ میزی‌ ریختند من‌ آن‌ را بر سر گلدسته‌ معبد عشق‌ بشکستم‌ و
    اگر آنها به‌ غلامی‌ «قیصر» درآمدند من‌ صحابی‌ «حکیم‌» شدم‌، یا غار «نبی‌» گشتم‌ و آنها راه‌ خویش‌ کج‌ کردند و دامن‌ پر کردند و من‌ ماندم‌ و با دست‌ و دامنی‌ خالی‌ به‌ خلوتی‌ خزیدم‌…

  6. ممنون از وبلاگ خوبتون
    امروز یه جمله خوندم خیلی روم تاثیر گذاشت براتون میذارم امیدوارم خوشتون بیاد
    خدایا تو خود گفتی که نامردان نمی بینند بهشت را ولی من دیده ام نامرد نامردی که با خون رگ مردان عالم کاخ میسازد خداوندا بیا بنگر بهشت و کاخ نامردان را …………
    خداوندا تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرما شد من آن را بر صلیب خشم خیش مصلوب میسازم ولی من دیده ام چشمان شهوت وار مردی را که بر ناموس مردم چشم میدوزد …………..
    خداوندا اگر مردانگی اینست به نامردی قسم نامرد نامردم اگر دستم به دامانت بیالاید

  7. ممنون از سایت خوبتون
    امروز یه جمله خوندم خیلی روم تاثیر گذاشت براتون میذارم امیدوارم خوشتون بیاد
    خدایا تو خود گفتی که نامردان نمی بینند بهشت را ولی من دیده ام نامرد نامردی که با خون رگ مردان عالم کاخ میسازد خداوندا بیا بنگر بهشت و کاخ نامردان را …………
    خداوندا تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرما شد من آن را بر صلیب خشم خیش مصلوب میسازم ولی من دیده ام چشمان شهوت وار مردی را که بر ناموس مردم چشم میدوزد …………..
    خداوندا اگر مردانگی اینست به نامردی قسم نامرد نامردم اگر دستم به دامانت بیالاید

  8. زانوانم شکسته است و پاهایم فلج

    خسته و مجروح و پریشان

    و باری به سنگینی کوهی بر دوش

    و من در زیر آن خم شده ام

    و از زیر آن که چندین برابر من سنگین است و بزرگ است

    آرام گرفته ام

    و تنها ، برق حسرت از چشمان بازم

    ـ که همچنان به این راه

    که تا افق کشیده است ، دوخته ام ـ ساطع است.

    و جاده منتظر را در برابرم روشن می دارد.

    جاده ای که سال هاست چشم به راه هر قدمم

    خود را بر خاک افکنده است.

    اما ردپایی بر آن نیست و …

    نخواهد بود !

  9. بهترین فرشته ها همین شیطان بود.مرد و مردانه ایستاد

    و گفت: سجده نمیکنم تو را سجده می کنم اما این

    آدمکهای کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای این

    موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم چرانیش خدا و

    بهشت و پرستش و عظمت وبزرگواری و آخرت و وحق

    شناسی ومحبت و همه چیز را فراموش می کندسجده نمی کنم

    نمی بینی اینها چه می کنند؟ زمین را به چه کثافتی کشانده اند

    مسیح و یحیی و زکریا و علی را بی رحمانه و درد منشانه میکشند.

  10. پریشانم

    چه میخواهی تو از جانم؟!

    مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی

    خداوندا!

    اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

    لباس فقر پوشی

    غرورت را برای تکه نانی

    به زیر پای نامردان بیاندازی

    و شب آهسته و خسته

    تهی دست و زبان بسته

    به سوی خانه باز آیی

    زمین و آسمان را کفر میگویی

    میگویی؟!

    خداوندا!

    اگر در روز گرما خیز تابستان

    تنت بر سایهی دیوار بگشایی

    لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری

    و قدری آن طرفتر

    عمارتهای مرمرین بینی

    و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد

    زمین و آسمان را کفر میگویی

    نمیگویی؟!

    خداوندا!

    اگر روزی بشر گردی

    ز حال بندگانت با خبر گردی

    پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت

    خداوندا تو مسئولی

    خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن

    در این دنیا چه دشوار است

    چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!

    1. لطفا با وجود آن روح پرستش زیبایی که در همه کلمات دکتر شریعتی موج می زند این مطلب که ربطی با او ندارد و عبارات نادرستی در آن درج شده را بردارید تا آن انسان والا و آزاده آزرده خاطر نگردد.

      1. دوست عزیز سلام!مرسی از دقت نظری که روی جمله داشتین ولی متاسفانه برداشت شما نادرسته:اول ازتون میخوام یه بار دیگه جمله رو بخونین.دوم روی معنیش فکر کنین و سطحی نگر و ظاهر بین نباشین
        دکتر اینجا میخواسته این مطلبو برسونه که ((انسان))بودن در حین فقر شدید کار آسونی نیست………..
        منبع منم مثل همه ی دوستان دیگه وبلاگ ها و انجمن های گفتگو
        بازم اگه تونستم منبع کلیشو براتون میذارم.

  11. بغض های دلهای پاک وبی ریاچون مخاطب مطمئنی نمی یابند در بین راه گلو و زبان چه مظلومانه میشکنند.
    ناز آن بغض ها را کشیدن طواف کعبه عشق است
    دکتر شریعتی

  12. عشق و دوست داشتن از نگاه دکتر شریعتی

    عشق یک جوشش کور است
    و پیوندی از سر نابینایی،
    دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.

    عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است،
    دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.

    عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارد
    دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.

    عشق طوفانی ومتلاطم است،
    دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.

    عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی “فهمیدن و اندیشیدن “نیست،
    دوست داشتن ،دراوج،از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن رااززمین میکند و باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.

  13. ای معلم شهید..ای بزرگمرد اندیشه..ای پاسدار اندیشه های متعالی بشر…تو را رهروی میکنیم از تو الهام میگیریم و کلامت را بر تارک اندیشه مان می نگاریم وافسوس خواهیم خورد که چه فاصله لعنتی میان نسل من و توست ..ای بزرگوار همیشه شرمنده ام که دیر به دنیا آمدم..کاش در زمانه ات دانشجویت بودم…کاش …..

  14. جملات خیلی قشنگی بود. ولی ای کاش دوستان بنویسند که این جملات از کدوم کتاب دکتر شریعتی بوده.متشکرم

  15. ای دکترعزیز
    ای کسی که همواره خودرا مریدمطهری می نامیدی وهمواره ازاوالهام می گرفتی
    وعاقبت روح ملکوتیت بسوی اوپرکشید.
    درود برروح بلندتان ای راست قامتان تاریخ

    1. مطهری خواندن سخنان شریعتی رو حرام اعلام کرده بود. شما از چه منبعی این حرف و زدی؟
      دکتر مخالفت شدیدی با روحانیت داشت و میگفت ما باید عالم دینی داشته باشیم که علم دین و تاریخ داشته باشند و روحانیت هیچ معنایی نداره.

      1. دوست عزیز درست میفرمایید دکتر با استاد مطهری اختلاف نظرهایی داشتن که اتفاقا نامه نگاریهای زیادی هم در این موارد داشتن که موجودند،اما اگه از حق نگذریم در بسیاری موارد این دو بزرگوار همدیگر را تایید کردند،به خصوص در ابتدای سخنرانیهاشون،من به عنوان کسی که اکثر کتابها و سخنرانیهای این دو بزرگوار رو بررسی کردم کلیات نظراتشونو خیلی همسو دیدم ،حالا این که الان چجور از نظریاتشون استفاده یا سو استفاده میشه قابل بحثه.
        از همه شما بخاطر زنده نگه داشتن ارزش تفکر واقعا ممنونم.

  16. …و این است که حسین در پایان آن روز سرخ در موج خون همه ی کسانش آراسته شسته عطرزده جامه زیبای خویش پوشیده نسیم شهادت که بر او قوی تر می وزد و بوی خون خویش را که صریح تر استشمام می کند از شوق بیتابتر و از شادی برافروخته تر می شود تا آنجا که خصم نابینا نیز می بیند و با شگفتی و سرزنش می پرسد که مگر داماد شده ای پسر ابیطالب و پاسخ می دهد سرافراز و سرشار از پیروزی که
    آری…آری…
    “حجله سرخ را آراسته ام.همسر زیبای شهادت که با مرگ عقد زندگی بسته است اکنون وارد می شود”

  17. ای زینب ای زبان علی در کام!
    با ملت خویش حرف بزن!
    ای زن!
    ای که مردانگی در رکاب تو جوانمردی آموخت…
    ای زبان علی در کام!ای رسالت علی بر دوش!
    ای که از کربلا می آیی و پیام شهیدان را
    در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان
    همچنان به گوش تاریخ می رسانی.
    زینب با ما سخن بگو!
    مگو که بر شما چه گذشت!
    مگو که در آن صحرای سرخ چه دیدی!
    مگو که جنایت آنجا تا به کجا رسید!
    مگو که خداوند آن روز
    عزیز ترین و پر شکوه ترین ارزشها و عظمتها یی را که آفریده است
    یکجا در ساحل فرات
    و بر ریگزارهای تفیده بیابان طف
    چگونه به نمایش آورد و بر فرشتگان عرضه کرد
    تا بدانند که چرا میبایست بر آدم سجده گنند
    آری زینب
    مگو که دشمنانتان چه کردند دوستانتان چه کردند
    آری ای “پیامبر انقلاب حسین”!
    ما می دانیم.ما همه را شنیده ایم.
    تو پیام کربلا را پیام شهیدان را بدرستی گزارده ای
    تو شهیدی هستی که از خون خویش کلمه ساختی
    همچون برادرت که با قطره قطره ی خون خویش سخن می گفت.
    ای که از باغهای سرخ شهادت می آیی
    و بوی گل های نو شکفته آن دیار را در پیرهن داری
    ای دختر علی ای خواهر
    ای که قافله سالار کاروان اسیرانی
    ما را نیز در پی این قافله با خود ببر!

  18. و آنگاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم
    و مرا صدفی که مرواریدم تویی
    و خود را اندامی که روحت منم
    و مرا سینه ای که دلم تویی
    و خود را معبدی که راهبش منم
    و مرا قلبی که عشقش تویی
    و خود را شبی که مهتابش منم
    و مرا قندی که شیرینی اش تویی
    و خود را طفلی که پدرش منم
    و مرا شمعی که پروانه اش تویی
    و خود را انتظاری که موعودش منم
    و مرا التهابی که آغوشش تویی
    و خود را هراسی که پناهش منم
    و مرا تنهایی که انیسش تویی
    و ناگهان
    سرت را تکان می دهی و می گویی
    نه هیچکدام
    هیچ کدام اینها نیست چیز دیگری است
    یک حادثه دیگری و خلقت دیگری
    و داستان دیگری است
    که خداوند آن را تازه آفریده است

  19. در جواب دوست عزیز محمدمهدی باید بگم دکتر علی شریعتی مرید مطهری نبود و این دو خیلی با هم مخالف بودند تا آنجا که مطهری سخنان دکتر شهید رو رد میکرد

    1. سلام
      نظرت کاملا صحیح نیست.
      استاد مطهری دکتر شریعتی را برای سخن رانی در حسینیه ی ارشاد انتخاب کرده بود و ازش طرف داری میکرد!
      ولی در چند سال اخر عمر دکتر. دیگه حتی مطهری هم اونا درک نمیکرد و رابطه ی قبل را با هم نداشتند.

      1. مطری کیه که نظرات شریعتی رو حرام اعلام کرده.اصلا یه چیزی بگم کدوم یک ازشماهابه مراسم عزاداری رفتین این خرافاتارو ول کنین مگه دکترشریعتی نگفته که امام حسین برای آزادی به شهادت رسیدحالاپول نفت چی میشه خرج بسیجی میشه خرج آیت الله میشه اگه راه حسینی راانتخاب کرده ایدبیاییدخیابان واعتراض بکنیداگرجرات دارید بیایید

  20. “اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست او جانشین همه نداشتن هاست.
    نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است.
    اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان حول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی.
    ای پناهگاه ابدی تو می توانی جانشین همه بی پناهیها شوی”
    (با مخاطبهای آشنا – علی شریعتی)

  21. صدیقه عباسیان

    خدایا کمک کن وقتی میخواهم در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفش های او راه بروم. “دکتر علی شریعتی”

      1. دوست عزیز ارزش همه این جملات که به نظر ما زیباست به دو چیز برمیگرده:
        1-تفکر و ایمان به این تفکر از طرف دکتر
        2-به اندیشه واداشته شدن ما باز هم از طرف دکتر
        پس دکتر وظیفه اش را انجام داده،حال ما باید بیندیشیم به آن چه او گفت و آنچه که او را به اندیشه واداشت.فکر نکنم دکتر جز از خدایش شیوه درست زندگی کردن را آموخته باشه ولی فرقش با خیلی در ژرف اندیشیش بوده.
        موفق باشید

  22. شریعتی یک راه بود نه یک منزل چراغ بود نه بت فریادی بود بر گوشهای سنگین و پتکی بود بر وجدانهای خاموش دردی بود مجسم و مجسمه ای بود از درد و متحرکی بود در صراط تکامل.
    به آنچه خود یافته بود وفادار و ملتزم بود.و برای آرمان دینی اش واهمه و ملاحظه ای نمی شناخت.باید بر آنها که از سر بی دردی از او بت ساخته اند و در پرستش او خود را از فکر نقد و تامل آسوده کرده اند بانگ زد که اگر او کاری کرد همان بود که تقلید عابدانه از دیگران نکرد.شما هم اگر به راه او می روید تقلید عابدانه از دیگران نکنید.اگر خود را مرد میدان احیا می یابید بسم الله دلیرانه در آن گام نهید و اگر نه سر خود گیرید و آرا و کلمات بزرگان را دستمایه بلهوسیهای خو مسازید.
    از کتاب “قصه ارباب معرفت”دکتر سروش

  23. خدایا رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد
    قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم
    واز آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین خرج می کنند
    نه از آنها که پول ئین می گیرند و برای دنیا کار می کنند.

  24. خدایا :
    زمین و آسمان به گل و گشادی، آدمهای گل و گشادتر
    یه زمین و آسمون نقلی با دو تا آدم حسابی

  25. خدایا مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد که دینم در پس وجهه دینی ام دفن شود که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد که آنچه را حق میدانم به خاطر ایکه بد میدانند کتمان کنم

  26. شاگرد استاد

    هر کجا که خواهی باش.

    چه به شراب نشسته باشی و چه به نماز ایستاده باشی، هر دو یکی است.

    برای استحمار کردن همیشه تو را به زشتی ها دعوت نمی کنند که نفرت زشتی ها تو را فراری بدهد

    و متوجه آنجایی بکند که باید به آنجا متوجه بشوی. بر حسب ” تیپ ” تو، دعوتت را انتخاب می کنند،

    گاه تو را دعوت می کنند به زیبایی ها. برای کشتن یک حق بزرگ، حق یک جامعه، یک انسان، گاه

    دعوتت می کنند که سرگرم یک حق دیگر باشی و به کمک یک حق، حق دیگر را می کشند.

    و وقتی در خانه حریقی در گرفته است دعوت آن کس که تو را به نماز و دعا با خداوند می خواند، دعوت

    یک خیانتکار است تا چه رسد بکار دیگر؛ هر گونه توجه دادن به هر چیزی در آنجا (هر چیز مقدس و

    غیر مقدس) به جز توجه دادن به خاموش کردن حریق، توجهی است استحمار گرانه و اگر تو توجه

    بکنی، استحمار شده ای ولو با خداوند خودت صحبت کنی ولو به نماز ایستاده باشی، ولو مشغول مطالعه

    بهترین آثار علمی و ادبی بشوی یا مشغول یک کشف بزرگ علمی ! هر کاری که بکنی و” طرف ”

    سرت را به هر چیز که گرم کرد تو را دچار استحمار کرده، دیگر رفته ای

  27. فهمیدن و نفهمیدن

    تو هرچه می خواهی باش ، اما … آدم باش !!!

    چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم،

    آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!

    مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟

    پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

    امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .

    برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

  28. سلام به همه عزیزان
    یک دعا یا یک آرزو و یا اصلا یک پیشنهاد:
    کاش از 100%علاقه ای که به خواندن مطالب شریعتی داریم،تنها به 1%آن سخنان جامه ی عمل بپوشانیم.آن وقت هست که زنگی شیرین میشود،باور کنید.
    این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت؟؟
    هر کجا وقت خوش افتاد،همان جاست بهشت…
    دوزخ از تیره گی بخت درون تو بود
    گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت…

  29. شاگرد استاد

    حوادث انسان های بزرگ را متعالی و آدم های کوچک را متلاشی می کند.
    “دکتر علی شریعتی”

  30. شاگرد استاد

    خدایا! آتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده اند بسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی شسته از هر غبار طلوع کند.
    “دکتر علی شریعتی”
    راستی فردا سالروز درگذشت دکتر شریعتیه!

    روحش شاد.

  31. خوشبختی ما در سه جمله است تجربه از دیروز ، استفاده از امروز ، امید به فردا

    ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم
    حسرت دیروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا

    از دکتر علی شریعتی

    1. خداوندا خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف که من زاده ی امروزم خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم (دکتر)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *