برای درک کامل تشیع علوی و تفاوت آن با تشیع صفوی مطالعه ی بسیار لازم است . اما به طور کلی نیز این دو در عقاید و اصول تشیع متفاوتند البته تشیع صفوی نیز همان اسامی را به کار می برد اما باطن امر را دگرگون ساخته است و شاید به همین جهت است که شیعیان علوی را از شیعیان صفوی تشخیص نمی دهیم زیرا که در ظاهر هر دو شبیه می نمایند . در این متن خلاصه ای از تفاوت در اصول کلی تشیع علوی و صفوی را برگرفته از کتاب تشیع علوی ، تشیع صفوی مطرح می کنم.
1- عترت : در تشیع علوی عترت یا همان خاندان پیامبر به خودی خود ارزش دارند نسبت آن ها با پیغمبر ملاک نیست بلکه اعمالشان و راهی که پیموده اند به آن ها ارزش داده است و این خانواده در هر جای دیگر هم که بودند با ارزش محسوب می شدندزیرا در زمانی که عمر و عثمان و… و ازطرفی بنی امیه و بنی عباس از راه و روش پیامبر صحبت می کردند این خانواده نمونه ی درست روش پیغمبر بود و هست در نتیجه این خانواده نه از سنت جدا که همراه و هم فکر سنت است. در تشیع صفوی عترت وسیله ای شده است برای کنار زدن سنت و پیروی نکردن از آن در تشیع صفوی عترت با ارزش است زیرا مرد خانواده داماد و پسرعموی پیغمبر است زن خانه دختر پیغمبر است و… در نتیجه عترت وسیله ای برای توجیه ارزش های موروثی و اشرافی شده است.
2- عصمت : در تشیع علوی عصمت به این معناست که رهبر مردم رهبری که سرنوشت جامعه به دست اوست باید فاسد ، ترسو، خائن،ضعیف، سازشکار نباشد و هرگز گرد پلیدی نگردد و عصمت به این معنی مشتی محکم به دهن هرکس است که ادعای حکومت اسلامی دارد اعتقاد شیعه به عصمت باعث عصمت اجتماعی و فکری در جامعه می شود در تشیع عصمت و اعتقاد به آن پرده ای ست میان مردم و حکومت هایی کهمی خواهن از توده به نام دین بهره کشی کنند. در تشیع صفوی عصمت عبارت است از یک حالت متا فیزیکی خاص :ه امام ها دارند آن ها جوری ساخته شده اند که قادر به گناه کردن نیستند _ این چه جور بی گناهی ست وقتی توانایی گناه کردم وجود ندارد_ تشیع صفوی فضیلت می دهد اما همان فضیلت را دور می ریزد امام را در حد فرشته می کند اما تقوای پیروی امام بهتر است زیرا تقوای او اکتسابی است و عصمت امام انتسابی در نتیجه در تشیع صفوی حاکم و خلیفه هر کار می کند و تنها می گوید آن ها امام بودند ما که معصوم نیستیم فقط باید متوسل شویم این است که رهبر شیعه از قید تقوا آزاد می شود عصمت از میان مردم می رود و مختص حکمای الهی و عرفا می شود.
3- وصایت : در تشیع علوی وصایت نه انتساب است نه انتخاب نه نامزدی بلکه وصایت است به این معنی که پیغمبر بهترین و لایقترین کس را برای ادامه ی رسالتش معرفی می کند و به این ترتیب طی 12 نسل جامعه اسلامی ساخته می شود و آن گاه هر فرد مسلمان به رشد و آگاهی فکری می رسد و سرنوشت خود را بعد از دوره وصایت انتخاب می کند. در تشیع صفوی وصایت عبارت است از یک سلسله ی موروثی و مانند این که حکومت از پدر به پسر می رسد و براساس انتصاب می گویند امام اول امام اول است زیرا داماد پیامبر است امام بعدی به این دلیل که پسر امام اول استدر این تشیع امامت از آن خود امام نیست از آن تبر اوست برای توجیه اصل وراثت مانند حکومت های ساسانی و صفوی .
4- امامت : در تشیع علوی ائمه شیعه به خاطر شخصیت خودشان حق رهبری دارندامامت در مفهوم شیعه ی علوی تسلیم نشدن انسان معتقد در برابر نظام ضد نظام شیعی است و اعتقاد به این که در زمان غیبت امام حکومت ها باید راه و هدف امامان را دنبال کنند و بر اساس همان ضوابط حکومت کنند. در تشیع صفوی امامت عبارت ست از 12 شماره و نام مقدس که ما آنان را می پرستیم مانند124 هزار پیامبر و تنها باید آن ها را دوست داشته باشیم زیرا آن ها متفاوت با ما هستند و در زمان غیبت هرکسی می تواند حکومت کند تنها کافیست که حب 12 امام را در دل داشته باشد.
5- عدل : در تشیع علوی عدل یعنی خدا عادل است درنتیجه زیر بنای تمام جهان بر عدل است تمام حکومت ها باید از عدل پیروی کنندو مردم نتیجه ی هر خدمت و خیانتی را ببینند حکومتی که بر پایه ی عدل نیست یک جامعه ی بیمار است و محکوم به زوال. در تشیع صفوی عدل یعنی خدا عادل است و ظالم نیست یعنی یزید را می برد جهنم و امام حسین را می برد بهشت . خوب به زندگی الآن مردم چه؟! نه عدل برای خداست یک بحث علمی و فلسفی است در نتیجه در میان مردم جایی ندارد. _ جایگاه عدل در جامعه ی تشیع صفوی_
6- تقیه : در تشیع علوی دو نوع تقیه وجود دارد اول تقیه ی وحدت، که شیعه با این ابزار باعث جلوگیری از بروز اختلاف میان جامعه ی مسلمین می شود مانند زندگی امام علی (ع) . دوم تقیه ی مبارزه ،شیعه برای این که بتواند مبارزه ی سیاسی و اجتماعی خود را انجام دهد تقیه مبارزه را به کار می گیرد یعنی فعالیت خود را می کند اما نمی گذارد لو برود و مفت جان خود را از دست بدهد پس در برابر خلافت برای خفظ نیرو و امنیت از تقیه استفقاده می کند. تقیه در تشیع صفوی بسیار روشن است به قول مولوی ” اصل حق نشاید گفت جز زیر لحاف” تقیه در تشیع صفوی سکوت در برابر تمام پلیدی ها و انحراف ها برای حفظ کار و زندگی و پرهیز از دردسر است. در تشیع علوی تقیه عامل مبارزه و وحدت است اما در تشیع صفوی مانع مبارزه و باعث تفرقه می باشد. در تشیع علوی تقیه گاه حرام می شود اما در تشیع صفوی یک اصل اعتقادی و ثابت است.
7- سنت و نفی بدعت : تشیع علوی خود حافظ سنت است و اصولا بدعت گذاری نمی کند تشیع علوی ادامه دهنده سنت است و تنها مشکلش با سنی ها در نوع عمل به سنت است زیرا عقیده دارد سنت پیغمبر را نباید کم و زیاد کرد در نتیجه تشیع علوی میان عترت و سنت تفاوتی نمی بیند و مذهب ، حامی و معلم سنت است. تشیع صفوی یک مذهب ضد سنت است و می خواهد عترت را در برابر سنت بگذارد ” کتاب الله و سنتی ” را با “کتاب الله و عترتی” یکی نمی داند بلکه مقابل همدیگر قرار می دهد ، سنتی را نمی پذیرد و اتفاقا تفسیر حرف تسنن اموی است که می گوید شیعه مخالف سنت است تشیع صفوی مذهب بدعت ،ناقض و محرف سنت است .
درودبرروح بلند معلم شهید،وهمه کسانی که ادامه دهنده راه ان بزرگوارند،خیلی دلم گرفته،ازکجا بگویم نمیدانم…نمیتوانم….!!؟؟…نمیتوانم…..!!؟؟فقط: رفتند کیان دین پرستان،ماندست جهان به زیروستان،آن قوم کیان واین کیانند،برجای کیان ببین کیانند..!!!!
قرنها طول می کشد تا مثل شریعتی بیاید .روح اش شاد یاداش گرامی باد
درود بر شریتی ،روحش شاد باد ، دیشب 22 ماه رمضان داشتم به یک شبکه جهانی نگاه می کردم شنیدم شخصی تلفنی به خلفای راشدین اهل سنت اهانت کرد ،خیلی ناراحت شدم وتا صبح نخوابیدم ،به یاد حرفهای دکتر شریعتی در باره تفاوت تشیع علوی وصفوی افتادم .اینگونه اهانتها مصداق تشیع صفوی است .چرا که ما پیروان تشیع علوی تربیت یافتگان مکتب اما م علی (ع) هستیم و به همه مذاهب وادیان احترام می گذاریم . با همه کسانیکه خدا پرست و پیرو رسول خدا (ص) باشند برادر دینی هستیم .
احیانا اون شبکه شبکه ی جهانی اهل بیت نبوده؟!
این شبکه ایه که به نام اهل بیت و به کام دشمنان اهل بیت فعالیت می کنه…
متاسفانه مقاله سراسر ادعای بدون سند و تهمت به صفویه بود
بنام خدا
ما هرچه میکشیم از کج فهمیه شماهاست .
این مقاله نیست ، بخش های از یک کتابه میتونی کتابش رو بخونی و بعد نظر بدی .
امان از جهل ……….
شریعتی یه جامعه شناس بوده نه یه مجتهد و محقق علوم دینی …..به همین خاطر وقتی در حوزه جامعه شناسی اظهار نظر میکنه خیلی حرفها و ایده های خوبی رو مطرح میکنه اما متاسفانه با دیدن اندک اختلافی در اخلاق و رفتار علما ( که کاملا طیبیعی هست) علم دو دستگی و وا اسلاما سر داده در حالی که تاریخ شیعه پر هست از این اختلاف نظرهایی که بعضا بین فرزندان ائمه شیعه بوده و اونا این رفتارها رو نکردن . در خیلی از موارد مطرح شده در مقاله بالا حقیقت ترکیبی از دو حالت بود که متاسفانه ایشان خواننده را در دو راهی انتخاب یکی از دو راه قرار داده .
اگه فردا تعداد شیعه هایی که ماست رو دوست دارن زیاد بشه احتمالا یه تقسیم بندی دیگه برا شیعه ها بوجود میاد ….. شیعه ماست دوست و شیعه غیر ماست دوست.