مرحوم دکتر علی شریعتی به گفته شهید مظلوم آیتالله بهشتی:
«در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه ما، به خصوص نسل جوان تاثیر بسزایی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوانها را برای درک پیامهای امام، آمادهتر و به فهم و پذیرش این پیامها نزدیک کند.” از این رو بررسی گذرای دیدگاههای او که از قضا فاصله چندانی از سالروز شهادتش نداریم، از زبان اندیشمند متعهد و مجتهدی که از نزدیک با وی آشنا بود، شنیدنی است. آنچه در این نوشتار که تلفیقی از دو مصاحبه از کتاب «بهشتی، سید مظلوم امت» است، برمیآید، انصاف، اعتدال، حسن ظن، آگاهی ژرف و باز هم انصاف در داوری و پرهیز از مد نظر قرار دادن پسند روزگار و مصلحتهای صنفی است.
در این نوشتار ضمن آنکه با اندیشه مرحوم شریعتی آشنا میشویم، از منش و بینش مرحوم بهشتی نیز تا حدودی آگاه میگردیم که همواره سخت به آن نیازمندیم.
آشنایی شما با دکتر شریعتی از چه زمانی آغاز میشود؟
نخستین آشنایی من با مرحوم دکتر شریعتی مربوط میشود به سال ۱۳۴۹، در تابستان آن سال در مشهد با آقای خامنهای و مرحوم دکتر شریعتی و بعضی از آقایان چند جلسه داشتیم و پیرامون مسائل ونیازها صحبت میکردیم و در همان مواقع عدهای از افراد علاقهمند به تنظیم مواضع فکری اسلامی جلساتی میداشتند و خلاصه کارشان را در مجموعهای تنظیم کرده بودند. در آن مجالسی که داشتیم، گاهی هم پیرامون دین بحث و صحبت میشد؛ ولی به طور عمده با دکتر پیرامون حرکت اسلامی و جنبش اسلامی و نیازهای آن و شرایطی که جنبش در آن موقع داشت و همچنین آینده جنبش گفتگو میکردیم. جلسات خوب و سودمندی بود. از آن به بعد باز جلسات گفتگو و بحث بود، مخصوصاً زمانی که دکتر به تهران آمدند ودر اینجا گاهی فرصتهایی برای تبادل نظر و گفتگو پیش میآمد.
نظرتان را در مورد طرز تفکر و عقاید دکتر شریعتی بفرمایید؟
مرحوم دکتر شریعتی یک قریحه سرشار و اندیشه پویا و جستجوگر و یک اندیشه ناآرام بود؛ اندیشهای که همواره در پی فهمیدن و شناختن بود. مایههای اصلی این اندیشه یکی معارف اسلامی بود که دکتر در خانه پدرشان و در شهر مشهد با آنها آشنا شده بود؛ آشنایی بیش از یک جوان معمولی و در سطحی بالاتر، و مطالعاتی که در زمینه ادبیات و جامعهشناسی در رابطه با فرهنگ غربی و اروپایی داشت. خصوصیت دکتر این بود که هویت و اصالت خود را در این مطالعات گم نکرده بود و دچار از خودبیگانگی نگشته بود. پیدا بود که در طول سالها مطالعه و تحصیل در زمینه جامعهشناسی و معارف غربی، شیفته و دلباخته مطلق فرهنگ غربی نشده بود، بلکه اصالت فرهنگ غنی اسلام همواره برای او جاذبه نیرومند داشته و همین امتیاز سبب شده بود که دکتر بتواند با حفظ خویشتن خویش و هویت خود در یک سیر و سلوک فکری و معرفتی، گامهای بلندی به جلو بردارد و نتایج جالب و زیبا و ارزندهای را به دست آورد.
یک استعداد سرشار، یک قریحه دانا در یک چنین حرکت و پوشش سازنده، خود به خود درباره مسائل مختلف نظر میدهد و چه بسا نظراتش در مورد یک مسئله در زمانهای مختلف، گوناگون میشود. نخستین چیزی که از این بابت به ذهنم مانده، مطلبی است که دکتر در کتاب «یاد و یادآوران» بیان این است که چگونه دکتر شریعتی در یک سال که به حج مشرف میشود و در مراسم حج میبیند که عدهای از حجاج شیعه در عرفات و مواقف دیگر حج، به یاد امام حسین هستند، زیارت وارث میخوانند، زیارت عاشورا میخوانند، در برخورد با این جریان اول بار این مطلب به ذهنش میآید که: «آیا اینجا در این کنگره عمومی مسلمانان جهان، بجاست که شیعه آن آهنگ و آرمان ویژه خودش یعنی حسینی بودن را مطرح میکند؟ آیا بهتر نیست که آنجا شیعه مثل دیگر مسلمانان همان دعاها و دیگر مناسک عمومی اسلام را به جای آورند؟»
و سال بعد وقتی دوباره مشرف به حج میشود و همین مناظر را میبیند، یکمرتبه متوجه میشود که عجب، حقیقت این است که مراسم پرشکوه حج، یک ظاهر و جسم است که باطن و روح آن در حسینی اندیشیدن و حسینی زیستن است؛ بنابراین توجه به امام حسین به هر صورت در مواقف مختلف حج، یعنی توجه به روح این مناسک و عبادت بزرگ و در پیوند همه عبادتها، ولایت و امامت. ذهنش متوجه میشود که اگر حج، این مراسم بزرگ و باشکوه در خدمت خلافت اموی و عباسی و زمامداران طاغوتی قرار گیرد، حقی است که باطل از آن بهرهبرداری میکند؛ اما اگر همین مناسک حج در راستای امامت حسین و حسینیان قرار گیرد، آن وقت حقی است که یک حق پرشکوهتر با آن همراه است؛ بنابراین به نظرش میآید که بسیار بجاست که در همانجا در همان مواقف، دلها متوجه کربلای امام حسین باشد و از زیارتهای مربوط به امام حسین خوانده شود که در آن زیارتها از شهادت و امامت حسینی یاد بشود و دل و جان و ضمیر حجگذاران با روح حج که امامت حسینی باشد، تجدید عهد میکند؛ یعنی سال قبل به نظرش میرسد که این کار نابجاست، حالا سال بعد به نظرش میرسد که نه تنها بجاست، بلکه ضرورت حفظ محتوای راستین حج است و در این رابطه است که یک سخنرانی مینماید که به صورت این کتاب منتشر میشود؛ یعنی چگونه باید همیشه به یاد حسین و حسینیان بود.
یک اندیشه پویا و جستجوگر همیشه از این گردشها و چرخشهای ۱۸۰ درجهای دارد و دکتر شریعتی یک چنین اندیشهای بود در رابطه با مسائل بسیار. خودش یک بار درباره مارکس میگوید که: «وقتی میگویید مارکس چه گفت، بگویید مارکس در چه سال، مارکس مانیفست سال ۱۸۴۸ یا مارکس سال ۱۸۷۰ یا بعد!» بنابراین در ذهن و اندیشهاش توجه داشته که برای انسانهای جستجوگر در رابطه بامسائل مختلف در طول زمان نظرات مختلف پیدا میشود.
حالا او از مارکس سخن گفته، من میخواهم بگویم که در تاریخ فقهمان، فقهای برجستهای داریم که آنها نیز دارای ذهن نقاد و پدیدهای سرشار و اندیشهای پویا بودهاند. علامه حلی و شیخ طوسی دو فقیه معروف هستند و هر دو دارای کتابهای فراوان، و ما میبینیم که در مورد یک مسئله فقهی، علامه حلی در کتابهای مختلف، فتاوی گوناگون دارد؛ یعنی اندیشهاش پویاست و عجیب این است که گاهی در یک کتاب فقهی یک مسئله برحسب نیاز در دو جا مطرح شده، یک بار در آغاز آن کتاب و یک بار در پایان آن کتاب، و علامه تا کتاب را به آخر نرسانده، دارای یک برداشت جدید میشده و درباره همان مسئله در پایان کتاب در اواخر کتاب یک فتوای جدید میدهد. این ویژگی اندیشههای پویا و پرتوان است و دکتر اندیشهای پویا و پرتوان داشت و از آنچه در رابطه با دکتر میتوانم بگویم، دو نکته است: یکی اینکه بر حسب برخوردهایی که داشتیم و تا حدی که شنیده و یا نوشتههایش را خواندهام، دکتر همواره رو به اصالت اسلامی پیش میرفت؛ یعنی هر چه جلو میرفت، به اصالت اسلامی نزدیکتر میشد و دوم اینکه برعکس آنچه گاهی درباره او گفته میشد که «آدمی است که حرف دیگران را نمیپذیرد»، او حرفهای مستند و منطقی «افرادی که صاحبنظر بودند، میشنید و گوش میداد و میپذیرفت به شرط آنکه آن طرف در آن سطح و در آن حد از قدرت فکری و قدرت تحلیل باشند که بتوانند مشکلی را برای او بگشایند و مطلبی را برایش بازنمایند.
نظر روحانیت مبارز از دیرباز نسبت به دکتر شریعتی چه بود؟
نظر روحانیون در مورد دکتر چند دسته بود: یک دسته کسانی که دکتر را به عنوان یک تحصیلکرده و روشنفکر در خط دفاع از اسلام میدانستند و او را ارج مینهادند و کار او را خدمت میدانستند؛ دسته دیگر کسانی که به دلیل اشتباهات قابل ملاحظهای که در برداشتهای اسلامی دکتر بود و در عین آنکه کار او را ارج مینهادند، سخت انتقاد میکردند؛ اما انتقادی منصفانه و سازنده؛ یک دسته هم کسانی بودند که چون از دور با دکتر برخورد میکردند، نسبت به او آن بینش گروه اول و دوم را نداشتند، به طوری که در روحانیون مبارز نیز در رابطه با دکتر برداشتهای گوناگون بود.
ویژگیهای دکتر شریعتی در چه چیزهایی بود؟
دکتر مردی سختکوش، پرتلاش، پرکار، پراحساس و یک انسان به راستی هنرمند بود، و این جنبه هنری در قلمش و نوشتههایش به خوبی مشهود است؛ یک اندیشه پرجهش بود و این جهشها به خوبی در نوشتهها و گفتارش مشهود است، به راستی علاقهمند بود به اینکه دور از تأثیر فرهنگ غرب و شرق در سرزمین ما یک جنبش و انقلاب اصیل در پرتو اسلام و براساس تعالیم اسلام بهوجود بیاید و به این کار سخت عشق میورزید و علاقه داشت و به نسل جوان بسیار بها میداد و با رنج و درد نسل جوان خوب آشنا بود و میتوانست بیانگر آرمانها و آرزوها و رنجها و دردها باشد و به هرحال یک سرمایه ارزنده بود. البته همانطور که گفتم دکتر یک پوینده و جوینده بود که در راه پویش و جویاییاش در برداشتهای اسلامی و اجتماعیاش در مواردی اشتباهات قابلملاحظهای داشت و لازم است در رابطه با خواندن آثار دکتر به این نکات توجه شود.
دکتر شریعتی قریحهای سرشار، ذهنی تیز و اندیشه پویایی بود. درباره انسان بیش از هر چیز دیگر کوشیده بود و این اندیشه را در رابطه با اسلام و ادیان الهی و در رابطه با آنچه فلاسفه و جامعهشناسان و انسانشناسان متفکر دیگر آوردهاند و گفتهاند، دنبال کرده و به نتایج مورد علاقهاش رسیده بود.
به نظر من دکتر شریعتی تجلی یک پویش و یک حرکت بود. یک حرکت تند و تیز، یک حرکت پرنشیب و فراز، یک حرکت تحولدار. در سخنانش، نوشتههایش و کتابهایش این تحول و نشیب و فراز را به خوبی میشود احساس کرد. در عین حال یک قریحه سرشار و یک ذوق بدیع بود.
نوشتههایش، کلماتش، جملاتش، اسلوب نگارشش، اسلوب سخنش و کیفیت برخوردش با مسائل و با جامعه خود از ابداع فراوان برخوردار بود. تازهآفرینی و نوآفرینی یکی از ویژگیهای برجسته دکتر بود.
از آنجا که دکتر یک پویش و یک حرکت بود، طبیعی است که در اندیشهها و کارهایش موارد متعددی وجود داشت که از دیدگاه صاحبنظران اسلامی مردود بود و یا حتی پایههای اصیلی نداشت. به همین دلیل هم در موارد زیاد حساسیتهایی در برابر گفتهها و نوشتههایش به وجود میآمد، البته نه از جانب کسانی که نگرش سطحی نسبت به اسلام دارند، بلکه از جانب صاحبنظران ژرفنگر اسلام؛ ولی آنچه درباره دکتر باید همیشه منصفانه داوری شود، نقش مؤثر او بود در بازگشت نسل جوان به خویشتن و اسلام خویشتن. اینکه این نسل بار دیگر هویت خودش را در اسلام باز بیابد. کارها و آثار دکتر در بازگشت نسل جوان به خویشتن اسلامی خویش، بسیار مؤثر بود و بسیاری از گروهها و قشرها از مجرای گفتهها و نوشتهها و دیدهای او موفق شدند که به خویشتن اسلامی خویش بازگردند.
دکتر شریعتی با آثار فلاسفه اسلامی از قبیل بوعلی سینا، خواجه نصرالدین طوسی، ملاصدرا، میرداماد و… آشنایی سیستماتیک نداشت؛ یعنی این کتابها را به صورت درس نخوانده بود و حتی به صورت پیوسته هم مطالعه نکرده بود که مثلاً آثار بوعلی سینا یا ملاصدرا و یا لااقل اشارات و شفای بوعلی را و اسفار ملاصدرا را، یا حتی آثار ارسطو و افلاطون را که مربوط به قبل از اسلام است، مانند آن کسانی که در فلسفه مطالعه میکنند، مطالعه کرده باشد؛ ولی از طریق نوشتههای دیگر با اندیشههای این متفکران بزرگ آشنایی به هم زده بود. در مطالعات جدیدش، یعنی مطالعات پیرامون آثار اندیشمندان غرب، آشنایی خوبی به دست آورده بود و در آن زمینه مطالعات ایشان بیواسطهتر بود. با قرآن، نهجالبلاغه و آثار دیگر اسلامی، مقداری آشنایی مستقیم و مقداری آشنایی از طریق کتابهای دیگر پیدا کرده بود و از این مجموعه در ذهن نقاد و پر شعله خودش توانسته بود یک گداخته جدیدی به وجود بیاورد که دارای گرما و جاذبه و اثر خاصی بود. بعد هم کوشیده بود مقداری بافتهای فرهنگی و اجتماعی جامعه اسلامی ایران را بشناسد و همچنین درباره کل جامع بشری بیندیشد. دکتر توانست از مجرای شعر و ادب، با اندیشههای فلاسفه و عرفای اسلامی آشنایی خوبی پیدا کند و به هر حال از این جغرافیا یک نگرش گسترده داشته باشد. گستردگی در نگرش، در آثار دکتر مشهود است.
تأثیر دکتر شریعتی را در انقلاب تا چه حد میبینید؟
دکتر در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه ما به خصوص نسل جوان تأثیر بسزائی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوانهای ما را برای درک پیامهای امام آمادهتر و به فهم و پذیرش این پیامهای انقلابی نزدیکتر کند. توانست پیوند میان نسل جوان و روحانیت مسئول و متعهد را در یک راستای انقلابی برای نسل جوان قابل فهمتر کند و به هرحال کار دکتر به خصوص در آن سالهای ۴۹، ۵۰ تا ۵۷ چه در داخل ایران و چه در خارج ایران روی جوانهای ما اثر مثبت فراوان داشت.
نقاط مثبت و منفی در اندیشه و مشی شریعتی کدامند؟
دکتر در بعضی از برداشتهایش از آیات قرآن و روایات شیوهای را دنبال میکرد که ما آن شیوه را شیوه اصحاب رای میگوییم؛ یعنی شیوه کسانی که میکوشند تا یک عبارت را مطابق با اندیشه دلخواهشان بکنند. این شیوه پرآسیب و خطری است. در قسمتی از نوشتههای دکتر که سالها پیش مطالعه میکردم، حاشیه آن نوشتهها از این یادداشتها به طور مکرر نوشتهام که دکتر در اینجا یک اندیشهای را دوست داشته دلش میخواسته که این اندیشه، اندیشه مستند اسلامی باشد. بعد رفته و این آیات یا روایات را پیدا کرده و خواسته آنها را طوری معنا کند که سند اسلامی اندیشههای دلخواه خودش باشد! ما به طور کلی این شیوه را شیوه صحیحی نمیدانیم و معتقدیم که انسان وقتی میخواهد دنبال اسلامشناسی برود، میتواند با اندیشههای گوناگون برای فهم قرآن برود؛ ولی وقتی دنبال فهم قرآن رفت تحقیق کند که قرآن کدام اندیشه را تأیید میکند، بعد بگوید که اندیشه قرآنی این است، ولو این اندیشه برای خودش اندیشهای که از لحاظ استدلال و عقل قابل پذیرش باشد، نباشد. انسان اگر بخواهد اسلامشناسی بکند، باید بدون پیشداوری به سراغ اسلام برود. هرچند که درباره همه مکتبها همینطور است، به خصوص اسلام که مکتب وحی است دقیقتر میباشد.
در مواردی که حالا متأسفانه سالها فاصله شده و نمونههایش یادم نیست، اما در آن کتاب یادداشت کردهام. دکتر به نظر میرسید که این طور باشد و در دیدارهای مأنوس کنندهای که گهگاه با مرحوم دکتر شریعتی داشتیم، این نکات را با صداقت و صراحت و برادرانه با ایشان در میان گذاشتم و در ایشان هم مقاومتی ندیدیم. برعکس آنچه در مورد او میگویند که یکدنده بود و روی آرایش پافشاری میکرد. یادم میآید که یکبار مفصل با ایشان صحبت کردم و ایشان پذیرا بودند. برادر عزیزمان آقای خامنهای در مورد دیگری نقل کردند که درباره موضوعی با دکتر بحث کردند و ایشان پذیرا بودند؛ بنابراین طبیعی است که یک انسان جستجوگر و کاوشگر و پوینده باید واقعاً آماده پذیرش آن چیزی باشد که به پویش و کاوش سالم او کمک کند. این ضعف در کارهای دکتر بود؛ اما چنین نبود که ایشان در برابر تذکرات و یادآوریها و بحثهای بیغرض، خالص و روشنگری که میتوانست به برطرف کردن این نقص و این ضعف کمک کند، مقاومت لجوجانه داشته باشد. من دکتر را حتی یکبار هم اینطور ندیدم.
بنابراین کسانی که آثار دکتر را مطالعه میکنند، لازم است به این نکته توجه داشته باشند که در موارد متعدد دکتر روی ذوق و قریحه خودش برداشتی که آسیب و زیان همراه دارد، برای اینکه صحیح این است که انسان وقتی میخواهد بداند که قرآن چه میگوید، درست باید دقت کند که عبارت قرآن چه میگوید، صرفنظر از اینکه این برداشت با برداشت خودش یکی باشد، موافق باشد، یا موافق نباشد. جنبههای مثبت کار دکتر خیلی زیاد است انصافاً دکتر درخششی در تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب بود.
من آنچه از دکتر تقدیر و ستایش می کنم، این است که دکتر را جستجوگری یافتم که اگر با زبان روشن و منطق بیغرضانه با او صحبت میکردی، آماده آن بود که در نظراتش در ساختههای پیشینش تجدیدنظر کند و این خود یک بعد زیبا و متعالی از هر انسان است؛ زیرا حق و حقپرستی هم از نکتههای بارز اسلام است. چرا جامعه ما به جای استفاده مثبت از چهرهها و سرمایههایش، سراغ انگزدنهایی میرود که به این استفاده مثبت ضرر میزند؟ این شیوه را شیوهای که من از اسلام آموختهام، نیست و آن را نمیپسندم.
من معتقدم از دکتر و بسیاری سرمایههای علمی دیگر میتوان استفاده مثبت و سازنده کرد و این نکتههای ابهام را مانع استفاده سازنده قرار نداد. باز هم تاکید میکنم که مطالعهگران آثار دکتر باید توجه داشته باشند دکتر یک شدنِ تیز و تند است و خود دکتر در یکی از سخنرانیهایش این مسئله را درباره عدهای از متفکران غیرمسلمان دارد. وقتی میخواهد بگوید مارکس چه میگفت باید بگویید مارکس کی؟ مارکس زمان نوشتن ما نیست؟ مارکس چه سنی موردنظر است؟ خود او هم روی این مسئله تکیه داشت که: «وقتی میگفتند مارکس چه میگفت، باید میگفتند کی چه میگفت؟»
به طور کلی باید بگویم مطالعهگرهای ما لازم است قبلاً با یک مجموعه منقح که انطباقش با تعالیم اسلامی روشن باشد، آشنا شوند، یک برداشت جمعی از اسلام داشته و سپس به دنبال این نوشتههای پرنشیبو فراز بروند. والا ذهنشان در این نشیبو فرازها گم میشود و به این آسانیها نمیتوانند به یک برداشت شکل یافته از اسلام برسند.
من به انتخاب نسل جوان اعتقاد داشته و دارم. این نسل را یک نسل پیشرفته احساس میکنم حدود ۳۵ سال یا بیشتر است که با این نسل همیشه پیوند فکری و ذهنی داشته و دارم. معتقدم که خداوند در این مملکت گنجینههای استعداد سرشار آفریده و این گنجینههای سرشار واقعاً سرمایههای بزرگ آینده هستند. چه ذوقها، چه قریحهها و چه فکرهای عمیق تجزیه و تحلیل، هم قابل تحسین است. بنابراین امید فراوان دارم که این نسل با آنچه میخواند، یا آنچه میشنوند و آنچه میگوید، راهگشای تودههای مردم و مستضعف و راهگشای کل بشریت باشد. باید بگویم نسل جوان بسیار مایه امید آینده ما هستند و به این نسل سفارش میکنم مواظب باشند که در هیچ جریانی غرق نشود. خویشتن خویش را بشناسد و با حفظ هویت اصلی خود این حرکت سازنده پرشتاب را ادامه دهند.
● منبع: روزنامه – اطلاعات – تاریخ شمسی نشر ۰۶/۰۴/۱۳۸۸ / نشر از اِنی کاظمی
دکتر علی شریعتی یگانه مردی است که زبان و ذهن من یارای سخنوری درباره ی او را ندارد .
دکتر شریعتی محققی آزاد اندیش بود و یکی از عوامل موفقیت او نیز همین خصیصه بود و معتقد بود که محقق باید قبل از تحقیق فردی آزاد باشد و بعد از تحقیق به دستاورد خویش معتقد و نباید قبل از تحقیق به موضوعی معتقد باشد و از تحقیق برای اثبات آن استفاده نماید چون در این حالت محقق دوباره به همان نظرات قبل از تحقیق خویش می رسد. او نیز همیشه متنفر از این بود که دستاوردهای علوم تجربی مثل هوا کردن آپولو را با آیات قرآنی برای نسل جوان توجیه یا اثبات نماید و برای حقانیت قرآن از این ابزارها استفاده نماید و این عملکرد را یک ضعف می دانست. حال این سوال پیش می آید که چطور ممکن است دکتر با این روحیه در تحقیقات باید در قرآن بگردد و برای اندیشه خویش دلیل و برهان بیاورد و به اصطلاح دکتر بهشتی شیوه اصحاب رای را داشته باشد ؟
خیلی واضحه برای اینکه شریعتی اصالتا از نسل بازرگان و سحابی نبود اینها میخواستند اسلام رو از لحاظ علمی موجه جلوه بدن و قران رو نیز اما اساسا شریعتی به نسل دیکری تعلق داشت نسل اتش و مسلسل نسل مبارزه مخفی و مسلحانه و زیز زمینی نسل مارکس و لنین و مائو و چگوارا و ……………به همین دلیل شریعتی باید این شی وه یعنی شیوه علمی توجیه قران رو رد میکرد تا بتونه بر اساس جامعه شناسی و فلسفه تاریخ که بحث مسلط روزگار بود اسلام رو در بیاره ودر ان قالب بریزه بنابراین اصلا نمیتواست اگرم میخواست که این شی وه یعنی علوم تجربی رو در تصدیق ایات استفاده کنه ……………..
نسل شریعتی هوای دیگر در سر داشتند محمد حنیف نزاد و رضایی ها و موسی خیابانی ها و امثالهم نسل شریعتی بودن نه بازرگان و سحابی و و کسانی که میکوشیدن با علوم ترمودینامیک و زمین شناسی و غیره برای اسلام هویت یابی کنند
نسل اول بازرگان و دکتر سحابی به شدت میکوشیدن اسلام رو از طریق علوم روز تجربی مثل ترمودینامیک و زمین شناسی و غیره توجیه کنند اما شریعتی میکوشی داز طریق علم فلسفه تاریخ که بیس و اساس تفکرات مارکس بود پروزه اش رو جلو ببره همون طور که مجاهدین خلق و گروهی به نام ارمان مستضعفین این شیوه رو پیش گرفته بودن و از سوی خمینی با عنوان التقاطی و مارکس زده طرد و رد شدن اصولاا این بحث هایی که الان در گرفته در ین مذهبی ها که نمیدونم خمینی جه موضعی در مورد شریعتی داشت همه بی خود و گمراه کننده و الکی است معلومه اساس تفکرات شریعتی دیالکتیکه و معلومه خمینیدر مورد دیالکتیک چه فکر میکرد دو تن از اعضار ارشد سازمان مجاهدین خلق حسین روحانی و تراب خق شناس در سال 55 به نزد خمینی در نجف رفتند و کتاب شناخت خود را که بر اساس دیالکتک بود به خمینی ارائه دادن و خمینی گفت اینا همش کفر و زنادقه است ……………….مسلما اگه شریعتی میشینید خمینیاین چنین در مورد اثار او اظهار نظر کرده ضمن خنده هیچ لقبی غیر از متحجر مرتجع رو بر خمینی روا نمیدانست کافیه فکر کنیم شریعتی چگونه عظمت مارکس و فوئر باخ و و سارتر رو میستود و البته خمینی در مورد اینا چه فکر میکرد ……………….خمینی اساس مارکسیسم رو بر کفر و زنادقه میدانست و شریعتی اساس مارکسیسم که بر مبنای علم تضاد تاریخیه رو قبول داشت و اساسا هر جه مطرح میکرد دیالکتیک بود هر چه میکفت تضاد طبقه حاکم و طبقه محکوم و ستمدیده بود
پس رابطه خمینی و شریعتی اظهر من الشمسه مگر برای کسایی مثل رحیم پور ازغندی که نا جو.ان مردانه و مزورانه در صدد بهره برداری از قسمت ضد امپریالیستی اثار شریعتی اند
شریعتی فردی بود که فقط دنبال شر بود. ذهنیت مردم رو نسبت به روحانیت بد کرد و رفت.هیچ وقت هم به آنچه که می خواست نرسید
درد من از حصار برکه نیست از بودن کنار کسانی است که حتی اندیشه دریا به ذهنشان خطور نمی کند