من تمام دردهایت را
ای غریبا مرد
می نویسم بر برگ
برگ را بر باد تند صبحگاهی
می سپارم تا نشستن روی لوح سنگی تاریخ
جا کند خوش در عمیق ننگ های تیره انسان
من تمام دردهایت را
زخم هایت را
ای بلندا مرد
می نگارم بر تن صد زخمه فردا
تا رسید از راه دریابند نامت را
صدایت را
طنین آتشین عدل خواهت را
من عمیق زخم هایت را
غریو حنجر بی سرزمینت را
از حجاب خود فریب مرز و میهن می برم بالا
تا بلندای شگفت عرصه تقدیر انسان ها
می زنم بر قله تاریخ ملت ها
ثبت و ایمن
از عبور تیغ دستان وحشی و خونخوار
تا صفیر پادشاهان همه بیداد
من ردایت را
ای دریغا مرد
می درم از پیکر آدم پرستان قدم در باد
می کشم از پنجه سوداگران نغمه و فریاد
می زنم بر شعله خودسوزگان تا ابد در یاد
ای دریغا مرد…!
حسین منصور :: mansour@sharghian.com