خاطرات مهندس بازرگان از دکتر شریعتی

در فاصله کوتاهی که به انتشار یادمان فراق معلم شهید انقلاب، دکتر علی شریعتی مانده بود با سئوالاتی پیرامون «نفش فکری دکتر در پیروزی انقلاب»، نگرش وی بر برداشت سنتی از دین، میزان نقدپذیر بودن آراء ایشان، نحوه‌ی برخورد دکتر با فرهنگ و تمدن مغرب‌زمین و … به سراغ مهندس مهدی بازرگان رفتیم و ایشان با توجه به نامساعد بودن وضع مزاجی و فرصت زمانی‌کوتاهی ‌که تا انتشار ویژه‌نامه در اختیارشان نهاده‌ بودیم، در گفت‌وگویی یک ساعته با سرویس معارف روزنامه جهان اسلام شرکت نمودند و به ذکر نکاتی تاریخی- توضیحی درباره‌ی مقاطع خاصی از زندگی دکتر پرداختند که ذیلاً توجه خوانندگان گرامی را به آن جلب می‌نمائیم:

  • میزان آشنایی شما با دکتر شریعتی و آراء و مکتوبات او تا چه حد است؟

  □ ارتباطم با دکتر شریعتی بسیار نزدیک و صمیمی، و آشنایی‌ام با او از خیلی وقت پیش بود؛ حتی یادم هست‌که پس از شهادت او وقتی با مرحوم استاد محمدتقی شریعتی صحبت می‌کردیم، ایشان به من گفت که می‌دانید دکتر شریعتی را شما برای تحصیل جامعه‌شناسی به اروپا فرستادید؟ من گفتم: یادم نیست. و ایشان گفتند که : بله با علی بعد از تمام کردن متوسطه، خدمت شما رسیدیم و گفتیم که او تمایل به تحصیل در فرنگ دارد و می‌خواهد با شما مشورت کند که در چه رشته‌ای تحصیل کند و شما گفتید، اروپا رفتن خیلی هم خوب است و بهتر است که جامعه‌شناسی بخواند؛ چون معمولاً استادان جامعه‌‌شناسی و جامعه‌شناسان اغلب متفکرینی هستند که ضددین‌اند و اساساً جامعه‌شناسی به عنوان یک رشته‌ی الحادی و ضد خدا معرفی شده است و حتی یهودی‌ها بیشتر جامعه‌شناسی می‌خوانند، و اینکه جامعه‌شناسی رشته و زمینه‌ای است که از آن خیلی می‌شود به نفع اسلام و پاسخ‌گویی به ایرادات استفاده کرد. و ایشان [علی شریعتی] رفت. به این ترتیب من چنین همکاری نزدیکی با علی از همان اول داشتم. بعدها هم کم و بیش با هم بودیم. اما در سخنرانی‌هایش در آن پنج سال که اوج فعالیت او بود، خیلی حضور نداشتم و فقط گاه‌گاهی در حسینیه ارشاد حاضر می‌شدم. کتاب‌های دکتر شریعتی را هم بیشتر آن نوعش را می‌خواندم که مورد اعتراض و اتهام و هوچی‌گری بود، مانند «تشیع  علوی و تشیع صفوی»، چرا که با اصول کلی تفکر وی و جهت حرکتش توافق داشتم و خود را ملزم می‌دیدم که مدافع آرای منطقی او باشم. در آن سال‌ها، آقایی به نام محمدعلی انصاری کتابی به نام «دکتر چه می‌گوید؟» نوشته بود و تهمت‌های بسیار عجیب و زشت به دکتر وارد کرده بود. من آن کتاب را که خواندم، دیدم مطالبی را به دکتر استناد داده که نه تنها به عقل جور در نمی‌آید، بلکه حتی مأخذ آنها را نیز معرفی نکرده است؛ مثلاً گفته دکتر در فلان کتاب و فلان صفحه به حاضرین در سخنرانی خود گفته است که چرا وقت خود را در اینجاها تلف می‌کنید! بروید و در همین باشگاه رو به روی حسینیه- که از مراکز فساد و وابسته به ساواک بود- تفریح کنید! من واقعاً متعجب شدم و شاخ در آوردم، و چون نشانی داده بود، این کتاب را تهیه کردم و خواندم اما اثری از آن حرف‌ها ندیدم… و حتی به مرحوم دکتر بهشتی گفتم، آقا چرا یک روحانی باید چنین مزخرفاتی را بنویسد؛ این وظیفه‌ی شماست که پاسخ دهید؛ چون من اگر پاسخ بگویم یک نفر غیر معمّم هستم و از همان قماش که دکتر شریعتی بود؛ شما لااقل جواب بدهید. مرحوم دکتر بهشتی گفتند که شما بهتر می‌توانید جواب بدهید و من گفتم که قبلاً جواب داده‌ام و باز هم جواب می‌دهم، اما شما موقعیتی دارید که روی منبر بهتر می‌توانید به این اتهامات جواب بدهید…

  پس از اختلاف دکتر شریعتی با مرحوم استاد مطهری، اطلاعیه و اعلامیه مشترکی از طرف بنده و مرحوم مطهری منتشر می‌شود. خود دکتر شریعتی گفته بود که من اختیار تامّ می‌دهم به مطهری و بازرگان که کتاب‌های من را بخوانند و هر جا را که لازم دیدند خودشان اصلاح کنند…

  • آقای مهندس، گویا دکتر وصیتی هم کرده بود که آقایان محمدتقی جعفری و محمدرضا حکیمی، آثارش را تصحیح کنند؟

  □ شاید؛ ولی یادم هست که در همان اواخر، مرحوم مطهری به بنده مراجعه کرد و این کار را شروع کردیم. مرحوم مطهری گفت : اجازه بدهید از همان کتاب «چه باید کرد» و «از کجا آغاز کنیم» شروع کنیم. یک جلسه هم نشستیم و آن کتاب را خواندیم. اما بعداً گرفتاری‌هایی پیش آمد و دوران مبارزات شروع شد و در نتیجه فرصتی پیدا نکردیم که آن کار را ادامه دهیم. این مقدمه را به این لحاظ گفتم که من کتاب‌های دکتر شریعتی را به‌طور کامل و دقیق و آن‌گونه که سئوالات شما ایجاب می‌کند، مطالعه نکرده‌ام و نمی‌توانم به‌طور دقیق به سئوالات شما پاسخ دهم. و متأسفانه من علاوه بر این، فرصت و حالی ندارم، بضاعت علمی پاسخ به این مسائل مهم را هم ندارم، و حیف است که در مورد شریعتی پاسخ‌های سبک و سست داده شود.

  • آقای مهندس گویا چندی پس از صدور اعلامیه‌ی مشترک شما و مرحوم مطهری، شما امضای خودتان را پس گرفتید؛ اگر ممکن است قدری پیرامون همین مسئله توضیح بفرمایید؟

  □ واقع مسئله این است که من امضایم را پس نگرفتم؛ مسئله از این قرار بود که در آن بحبوحه‌ی حملات به دکتر شریعتی که متأسفانه از ناحیه‌ی برخی علما نیز به آن دامن زده می‌شد و حتی مثلاً آقای مرتضی عسکری گفته بود که دکتر شریعتی اعدا عدو دین است- البته من از خودش این را نشنیدم ولی از دیگران شنیدم- و یا مثلاً از مرحوم علامه طباطبایی نیز نوشته‌ای در مورد شریعتی گرفته بودند که البته به آن تندی و زشتی که پاسخ دیگران بود، نبود و ایشان گفته بودند «که آرای دکتر شریعتی عموماً با آنچه ما از دین می‌فهمیم تطبیق نمی‌کند.» در این میان من که با مرحوم مطهری ارتباط و نزدیکی بسیار صمیمانه‌ای داشتم، فکر کردم که همان‌طور که اگر دکتر بهشتی در جواب انصاری مطلبی می‌گفت مفید بود، مرحوم مطهری هم اگر در مورد دکتر شریعتی مطلبی بگوید خیلی مفید خواهد بود.

  اتهامات علیه دکتر شریعتی تا آنجا پیش رفته بود که او را بی‌دین، معاند و ضدخدا معرفی می‌کردند. و من فکر کردم که اگر مرحوم مطهری در مورد دکتر چیزی بگوید مفید خواهد بود… در آن جمعی که همه بودیم، به ایشان تکلیف شد که چیزی در این مورد بگویند و یا بنویسند و ایشان گفتند که به طور مشترک با شما (مهندس بازرگان) اعلامیه بدهیم. و من هم قبول کردم چون وسیله‌ای بود که مرحوم مطهری در این مورد چیزی بگویند. لذا با مشورت یکدیگر متنی را تهیه کردیم و بیشتر هم ارزش آن کار، به خاطر امضای آقای مطهری بود،‌چون شخصیتی روحانی و محقق و ذی‌نفوذ بود. در آن نامه ما با ذکر مراتب ایمان و اعتقاد و خدمات دکتر شریعتی و نبوغ او و تأثیر او در انقلاب و مؤمن‌سازی جوانان،‌به ذکر نکاتی پرداختیم. مثلاً از آنجا که ایشان در غرب تحصیل کرده و از منابع دست اول دور بوده، ممکن است در بعضی نظرات خود آن‌گونه که باید و شاید، نظرات دقیق و عمیق و مطابق با نصوص دینی ارائه نکرده باشد. واقعاً هم تمام نظریات ایشان که درست نبوده و نیست. اما عمده نظر ما این بود که بگوییم ایشان مسلمان است، علاقه‌مند، معتقد و خدمت‌گزار به نسل جوان… اما پس از انتشار این اطلاعیه، حتی از طرف دوستان هم به من اعتراض شد. بازار تهمت و شایعه هم که می‌دانید در کشور ما همیشه داغ و پرمشتری است. از همین نامه که جهت دفاع از دکتر تهیه شده بود برداشت‌های متناقضی صورت گرفت. مثلاً عده‌ای آمدند و گفتند آقا، این چه کاری بود، اطلاعیه‌ای دادید که دست‌آویز ساواک هم شده است… لذا شاید درست برعکس آن چه که ما از آن نامه انتظار داشتیم، تأثیری متضاد به وجود آمد. چون آن نامه‌، نود درصد تأیید و تجلیل شریعتی بود و اصلاً قابل قیاس و مقایسه با آنچه که علما در مورد شریعتی داده بودند، نبود- حتی در مقایسه با متین‌ترین و مؤدبانه‌ترین آنها که از مرحوم علامه طباطبایی بود-. ولی از آنجا که در آن نامه، اشاره‌ای هم کرده بودیم که آنچه ایشان گفته است ممکن است به طور تام درست و دقیق نباشد، ‌مورد رنجش دوستان واقع شد. البته ساواک هم از این مسئله استفاده کرد و چون قصدش اختلاف‌اندازی بود شاید به نشر آن نامه اقدام نموده باشد تا میان ما و شریعتی اختلاف بیفکند. بر این اساس لازم بود که بنده یک اعلامیه‌ی توضیحی هم بدهم، در آن نامه، ضمن بزرگداشت مجدد شریعتی، گفتم و نوشتم که از روشنفکران ما انتظار نمی‌رود که شخص‌پرست و متعصّب باشند، چنان‌که شریعتی هم این گونه نبود. این بود که نه من و نه مرحوم مطهری هیچ یک امضای خود را پس نگرفتیم، بلکه می‌خواستیم خشم و هیجان بسیار شدید طرفداران متعصب شریعتی را که در خصوص انتشار آن نامه‌ی مشترک ایجاد شده بود- و تحقیقاً مطلوب دکتر شریعتی هم نبود- تقلیل و تسکین دهیم. با این حال، اقدام و پاسخ به اتهامات و نظرات روحانیون و علما را من ادامه دادم… ملاقاتی با مرحوم آقای محلاتی داشتم؛ ایشان از کسانی بود که هنوز چیزی علیه دکتر شریعتی نگفته بود. ایشان تابستان‌ها به تهران و شمال می‌آمدند. یکی از دوستان شیرازی با من صحبت کرد و قبل از اینکه آیت‌‌الله محلاتی به تهران بیاید به من گفت که آقای محلاتی را دریاب! و با ایشان قبل از آنکه علیه شریعتی چیزی بگوید، صحبت کن. من هم با آقای محلاتی دیدار و ملاقاتی داشتم. ایشان هم از من پرسید، نظر شما در مورد شریعتی چیست؟ من گفتم که بعضی کتاب‌های شریعتی را که می‌خواندم، از جمله «فاطمه، فاطمه است»، به ارادت و احترام من نسبت به ائمه و شخص حضرت زهرا(س) افزود؛‌ و البته منظورم از گفتن این مطالب آن بود که به آقای محلاتی به طور ضمنی گفته باشم شریعتی شیعه است و معتقد به اهل بیت. بعد این داستان را برایش تعریف کردم که: در یک سالی، که آقای محمدامین جبل‌عاملی به ایران و به حسینیه ارشاد دعوت شده بود، در یک مهمانی خصوصی که طالقانی، مطهری، جزایری و عده‌ای دیگر هم بودند، من از ایشان پرسیدم که آیا این شایعه درست است که آخرین سخنرانی شما به این علت لغو شد که دکتر شریعتی در پاسخ به دانشجویانی که از اهل‌بیت سئوال کرده بودند گفته بود که «این حرف‌ها همه مزخرف است»؟ (چرا که چنین شایعه‌ای مطرح بود که آقای جبل‌عاملی به این علت، سخنرانی خود را انجام نداده است). ایشان با تعجب و ناراحتی گفتند که خیر، من آن روز ناخوش بودم و نمی‌توانستم سخنرانی کنم.

  برای آقای محلاتی گفتم همان‌طورکه می‌بینید این‌گونه وقایع و حوادث را تحریف‌ می‌کنند و شخصیت‌ها را مورد تردید قرار می‌دهند. و همین داستان و توضیح من باعث شد که آقای محلاتی قانع شوند و اعلامیه و اظهارنظری بر علیه دکتر شریعتی نکنند.

  یک جریان دیگر هم برایتان تعریف می‌کنم؛ پس از فوت دکتر شریعتی، یک روز- که از اعیاد مذهبی هم بود- ‌در قم به دیدار مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی رفتم (بین ما و ایشان نسبت خویشاوندی هم بود). چون روز عید بود، عده‌ای از علما در منزل ایشان بودند. ایشان از من پرسیدند که دکتر شریعتی چه می‌گوید و این اظهارنظر علما و دانشمندان در مورد ایشان به چه خاطر است. بنده هم توضیحاتی دادم و گفتم که ایشان مؤمن و معتقد است و گفته‌هایش نیز اثر فراوانی روی جوانان ما نهاده است. ایشان هم تا آن وقت هنوز چیزی بر علیه شریعتی نگفته بود. با این توضیحات جوّ مجلس تقریباً موافق با دکتر شریعتی می‌نمود، اما در همین حین یکی از آقایان حضّار گفت که می‌دانید دکتر شریعتی معتقد به اسلام بدون روحانیت بود؟ با این قول، گویی مجلس به یک باره متغیر و متشنّج شد که البته من هم توضیحاتی دادم…

  • جناب آقای مهندس،‌ ما سئوالات زیادی در ارتباط با شریعتی و افکار و آرای او داشته و داریم، اما گویا فرصت و نیز مساعدتی در حال و مزاج شما نیست؛ فلذا به چند سئوال کوتاه اکتفا می‌کنیم. لطفاً اگر ممکن است، نقش اندیشه‌های دکتر شریعتی را در تکوین انقلاب اسلامی بفرمایید؟

  □ دکتر شریعتی تأثیرات فراوانی بر انقلاب داشته است. اگر بپذیریم که انقلاب اسلامی ما بر چهار و یا سه پایه بنا شده است، ‌دو پایه‌ی آن از آنِ دکتر شریعتی است؛ یعنی اوست که این مبانی را محکم کرده است؛ البته بعضی معتقدند که پایه سومی هم از آن اوست. ‌آن دو پایه‌ی اول، یکی شهادت است و دیگری امامت و سومی هم مستضعفین. او با افکار، آراء، نوشته‌ها و عمل خود چیزی را در جامعه‌ی ایران به‌وجود آورد که قبلاً یا اصلاً نبود و یا خیلی ضعیف بود.

  ایرانی به‌طور‌کل، در عالمِ فداکاری در راه مال و خرج‌کردنِ زکات و ایثارِ ثروت و مال، سرآمد همه‌ی ملل است و واقعاً موقوفات آن طورکه در ایران  وجود دارد، ‌در هیچ جای دیگر، نیست؛ اما وقتی پای جان به میان می‌آید، ایرانی همیشه قدری تعلل داشته است. شریعتی ایده‌ی شهادت را به طور کلان و گسترده در جامعه رایج و جاری کرد. ما در مبارزات جوانانمان با شاه و پس از آن در جنگ با عراق دیدیم که یکی از پایه‌های بسیار مستحکم پیروزی امام خمینی، همین آمادگی مردم برای شهادت بود. چنان‌که خود ایشان گفته بود: ملتی که شهادت دارد پیروز است. انصافاً سهم دکتر شریعتی در امر توسعه و ترویج این ایده بسیار زیاد است و به احتمال زیاد اگر او این آمادگی و این استقبال از جهاد و شهادت را ایجاد نکرده بود جوانان به این راحتی و سهولت، به دنبال شهادت نمی‌رفتند. تعالیم دکتر شریعتی مثل موج بود که همه جا می‌رفت؛ در شهرها و روستاها و دهات و در میان تمام قشرهای جامعه از بی‌سواد و باسواد و روشنفکر رایج بود. و ما اگر ملتمان را شهیدپرور می‌نامیم، باید این صفت را برای شریعتی برازنده‌تر بدانیم و این مسئله‌ی شهادت از ارکان مهم پیروزی انقلاب و حاکمیت روحانیت بود.

  دومین رکن مهم پیروزی، مسئله‌ی رهبری و امامت و ولایت فقیه بود. از خصوصیات اسلام، مسئله‌ی امامت به همین شکل خاص است. و اکنون شریعتی سعی می‌کرد که تلقی شیعی از امامت و ولایت را اثبات و ترویج کند. او معتقد به دموکراسی هدایت شده و رهبری شده بود و در کتاب «امت و امامت» اظهار کرده است که من از این کشفم خوشحال هستم که فهمیده‌ام امت و امام از مشتقات یک ریشه هستند و ما این امتیاز را نسبت به غربی‌ها و افکار غربی داریم که آنها از کلمه‌ی ناسیون و ناسیونالیسم استفاده می‌کنند که ریشه‌ی آن از ولادت و زادن است ولی ما «امام» را به کار می‌گیریم که معنای اجتماعی دارد و اساساً رهبری در اندیشه‌ی اسلامی لازمه‌ی زندگی اجتماعی و جمعی است.

  در مرحله‌ی سوم، شریعتی معنا و مفهوم «مستضعف» را وارد جامعه‌ی فکری ما کرد؛ چنان‌که در بیانات و تأکیدات و توصیه‌های امام هم ما این معنا را می‌دیدیم. البته دکتر شریعتی معنای خاصی برای این کلمه قائل بود و مستضعف را بنا بر اندیشه‌ی قرآنی، صاحب ضعف فکری و فرهنگی می‌دانست و آن را به کسانی اطلاق می‌نمود که در زیر یوغ اغنیا- که خود را «ربّ» می‌دانستند- قدرت فکری و فرهنگی خود را از دست داده است. شریعتی «مستضعف» را به جای «پرولتر»- که مارکس و لنین به کار می‌بردند- به‌کار می‌برد و، انقلاب را نه معلول پرولترهای اقتصادی که حاصل رنج‌های مستضعفان می‌دانسته است.

  • آیا با توجه به‌نگرش خاص دکتر به‌دین، به‌نظر شما، از فحوای‌کلام و اندیشه‌ی ایشان بر نمی‌آید‌که دین‌ را نه فقط برای آخرت بلکه به‌عنوان یک سلاح دنیوی نیز به‌کار می‌برد؟

  □ البته من نمی‌خواهم به‌طور خیلی وسیع وارد این بحث شوم؛ من در همین مسئله سخنرانی داشته‌ام که آیا دین و رسالت دین، اصلاح زندگی دنیوی است و یا توجه دادن به خدا و آخرت؟- که ممکن است چاپ شود، اگر اجازه بدهند-. اما فقط اشاره می‌کنم که نگاه دکتر شریعتی به دین نگاه کسی بود که درد اجتماعی داشت؛ دردمندیِ اجتماعی- سیاسی شریعتی، او را به دین و نگاه و توجه به دین کشاند. البته عموماً از دین چنین برداشتی دارند که می‌خواهند برنامه‌ی کامل و جامعی برای سامان بخشیدن به زندگی ارائه نمایند؛ در واقع اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی در مقابل مارکسیسم و یا ناسیونالیسم مطرح می‌کنند. من در آن سخنرانی از نظرات دکتر شریعتی هم سخن گفته‌ام که مشروح آن را ان‌شاءالله خواهید دید. البته ممکن است به نظر شما این اشکال به نظر برسد که اگر دین را امری قدسی و آخرتی بدانیم آیا اساساً این نوع نگاه به دین، با فی‌المثل تشکیل نهضت‌آزادی و تلاش برای تشکیل یک سازمان، که با کمک از اندیشه‌های دینی، مبارزه می‌کند، تناقض ندارد؟ که در اینجا به طور مفصل نمی‌توانم وارد این بحث بشوم.

  • با توجه به‌تعلق خاطری که دکتر شریعتی به اومانیسم داشت، عده‌ای از منتقدین وی را فردی که مبانی نگرش‌های خود را از غرب گرفته و شاید به نوعی غرب‌گرا و غرب‌زده بوده است، می‌دانستند؛ در این مورد توضیح بفرمایید ؟

  □ تا آنجا که من یادم هست به او کمتر از این نوع ایرادات وارد می‌کردند. اتهام او غرب‌زدگی نبود، بلکه اساساً ضددین بودن، الحاد، التقاط و… بود. اومانیست‌بودن اتهامی است که این روزها بیشتر به خود ما وارد می‌کنند. شاید در فحوای ایراداتی که به دکتر شریعتی وارد می‌کردند نوعی حسادت و حساسیت وجود داشت؛‌گویی بعضی نمی‌پسندیدند کسی خارج از حوزه‌ی روحانیت در برسی مسائل اسلامی با آنها رقابت داشته باشد. و شاید اصلاً در همه‌ی ادیان این گونه باشد که روحانیون تمایل ندارند که در برابر فهم آنها از دین، فهم دیگری مطرح گردد؛ لذا بیشتر دشمنی‌ها از این جهت بود و توجهی نداشتند که در اثر تعالیم او (دکتر شریعتی) جوانانی که هیچ تعلق خاطری به اسلام نداشتند و حتی شعائر دینی را نیز رعایت نمی‌کردند، به اسلام متعهد و متعبّد شوند.

  ما اگر امروز از اومانیسم سخن می‌گوییم بدان دلیل است که معتقدیم اسلام به بهترین شکل و بهترین وضع از انسان و حقوق انسان سخن گفته و حمایت کرده است و عقیده داریم که آزادی‌خواهی (لیبرالیسم) در درون اسلام است و از دل اسلام برمی‌آید.

  • به عنوان آخرین سئوال از حضرت‌عالی، خواهش می‌کنیم بفرمایید آیا امروز جامعه‌ی دینی ما محتاج یک تبیین و تفسیر واحد از دین می‌باشد (یعنی نگرش معهود سنتی) و یا اینکه لازم است به دین از نگاه‌ها و مناظر متفاوت و متعدد نظر افکنده شود؟

  □ به عقیده‌ی بنده- که البته با آرای مرحوم طالقانی و مرحوم مطهری نیز هماهنگ است- ما باید اول منظورمان را از «سنت» مشخص کنیم. منظور از سنت چیست؟ به نظر من، امروز باید به اسلامِ قرآنی بازگردیم. سنتِ ما قرآنِ ماست و نگاه سنتی به دین؛ یعنی نگاه قرآنی به دین. همان‌طورکه سیدجمال هم می‌گفت، اسلام برخاسته از قرآن و تأییدشده با عترت باید منظور ما باشد. و اگر فقط با دید جامعه‌شناسی و یا علمی و یا عرفانی و یا معرفت‌شناسی بدون نظر به قرآن و منطق قرآن، به دین نگاه شود بی‌حاصل است؛ ولی اگر به دین با نگاه قرآن نظر افکنیم، هم مسائل علمی و هم مسائل جامعه‌شناسی و معرفت‌شناسی وجود دارد. بنده خودم تمام مطالعات دینی‌ام، دید علمی دارد ولی هیچ‌گاه از نگاه قرآن به اسلام هم غفلت نکرده‌ام؛ ما سعی در فهم علمی قرآن و پاسخ به ایرادات علمی وارد بر اسلام داشته‌ایم. البته نوع نگاه به دین، انحصاری هم نیست و از دریچه‌های مختلف باید به آن نگریست؛ اما چنان که گفتم هیچ وقت نباید از قرآن غفلت کرد:

اِذا التَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ المُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ. (2)

  با این دید و با این نگاه، نظرکردن مناظر مختلف به اسلام بی‌اشکال است و، تنوع نگاه‌ها- که شما اشاره کردید- در این صورت مفید خواهد بود؛ و البته شریعتی هم با این نوع نگاه مخالفت نداشت.

  • بسیار سپاس‌گزاریم که علی‌رغم نامساعد بودن شرایط مزاجی، وقت خود را در اختیار ما و خوانندگان قرار دادید.

1. متن تنقیح شده‌ی مصاحبه نشریه جهان اسلام با مهندس بازرگان در سالگرد رحلت معلم انقلاب، دکتر علی شریعتی؛ به نقل از مجله «جهان اسلام» صفحات 25 تا 28 و 154، شماره 5، مورخ خرداد 1372.

 

2. حدیث نبوی: هنگامی که فتنه‌ها چون شب تاریکی شما را احاطه کرد و پوشاند رو به قرآن  آورید، به قرآن بازگشت کنید

نقل از بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان

3 دیدگاه دربارهٔ «خاطرات مهندس بازرگان از دکتر شریعتی»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *