من غیر نظامی، علی شریعتی، متهم به هر اتهامی که می توان بر زبان آورد، معتقدم به اصل انتظار فرج بعد از شدت به عنوان «انتظار مذهب اعتراض» به عنوان یک «فلسفه جبر تاریخ»، زوال قطعی نظام ظلم اجتماعی و تبعیض طبقاتی. برخلاف آنچه میگویند اعتقاد به این است که هر وقت مردم در برابر ظلم حاکم در عالم، قیام کردند، قائم میرسد و این که امام موعود منتظرِ مصلحِ قائمِ به شمشیر، منتقم عدالت گستر، آزادی بخش مردم جهان، در حقیقت منتظر ما است.
از زمانی که عبدالعظیم حسنی نزد امام هادی علیه السلام آمد و باورهای دینی خود را بر آن امام معصوم عرضه کرد تا از سلامت آن آگاه گردد، این نکته یعنی عرضه و ارائه باورها، به عنوان یک روش در میان علما و شیعیان درآمد. علمای برجسته باورهای صحیح را به عنوان «اعتقادیه» مینوشتند و شیعیان با عرضه کردن باورهای خود بر آن اعتقادیه، راه صحیح را میرفتند. بعد از غیبت، علمای برجسته و آنان که اعلم عالمان روزگار بودند با توجه به بحث های کلامی و اختلافنظرهایی که پیش آمد، در هر مقطع، باورهای درست را مینوشتند و راه را به مردم نشان میدادند. این رویه بعدها ادامه یافت و به خصوص از قرن هفتم هجری به بعد، بزرگانی مانند محقق حلی، علامه حلی، فخرالمحققین و عالمان بعدی دست به نگارش اعتقادنامههایی زدند تا اصول ثابت دینی و مذهبی را به مردم تعلیم داده و آنان را از رفتن به بیراهه باز دارند. در دوره صفوی، نگارش این باورنامه ها ادامه یافت. گاه بر رسالههای کهن اعتقادیه، شروحی نوشته میشد. برای نمونه، برای رساله اعتقادیه شیخ صدوق، دهها شرح نوشته شد. همچنین آثار عربی فقها و متکلمان حله در قرن هفتم و هشتم در دوره صفوی ترجمه شد و به عنوان یک چراغ راهنما مورد استفاده مردم قرار گرفت.
فلسفه تجدید نگارش این باورنامهها، پدید آمدن مسائل جدیدی بود که گاه در کلام یا فقه مطرح شده و بر سر آنها اختلاف میشد. گاه در پی نسبتهایی که دشمنان تشیع به آن میدادند لازم بود تا در اعتقادنامه ها، باورهای صحیح به صراحت مطرح شده و راه آشکار شود. از همه اینها که بگذریم، روشی که سید عبدالعظیم حسنی علیه السلام پیش گرفت، یعنی عرضه باورهای درست بر امام، لازم بود در موازات کاری که عالمان برای نوشتن اعتقادیه به کار میگرفتند پیش برود. یعنی وقتی کسی متهم به برخی از باورهای نادرست شد، و یا برای اطمینان خاطر، اگر به این امر باور داشت که باید باورهای خود را بر امام معصوم یا نایب عالم بلکه اعلم که مرجع است،عرضه کند، میتوانست متن عقاید خود را نوشته و اعلام کند تا همه بدانند باور او چیست و آیا منافاتی با آنچه رسمی است دارد یا ندارد.
اصولا در نظام فکری دین، این روش برای جلوگیری از انحراف روشی درست است. از یک سو امام باید عقاید صحیح را عرضه کند وآن البته باید در چهارچوب تعریف شده باشد، یعنی مرجعی عالم و عادل که بیشترین دانش دینی را دارد و اعلم است و از سوی دیگر به مقلدان گفته شود که هرآنچه به عنوان امر دینی به ذهنشان آمد، به معنای درستی آن نیست، بلکه لازم است تا باورهای خود را بر امام عرضه کنند. باز تاکید میکنم که با توجه به مراحلی که «اعلم» به این نقطه میرسد و لازم است تا سنجشهای لازم در همه باورها توسط وی و مشاوران و هیئت استفتایش صورت گیرد، میتوان اعتماد داشت که اعتقادیه او مبناست و لازم است تا دیگران آن مسیر را طی کنند. اینها باورهایی است که میتواند به عنوان نظریاتی مجمعٌ علیه، یا به عبارت دیگر «اجماعی» شناخته شده و اگر هم بناست تغییر کند، در پروسهای تغییر یابد که دقیقا در چهارچوب نظریه «تقدم اعلم» بر دیگران باشد.
نتیجه چنین روشی، از ارائه اعتقادیه و عرضه اعتقادات بر آن، این است که اتحاد فکری ـ دینی یک جامعه دینی، پایدار مانده و آنچه که به عنوان یک انحراف مطرح میشود دقیقا مشخص باشد. البته اختلاف نظرها میتواند در کتابهای اجتهادی، در حوزه کلام و فقه مطرح شود و حتی محدوده ای از مسائل غیر ضروری، اختلاف نظر آزاد گذاشته شود، اما در اصول (اعم از کلام و فقه) لزوم ثبات آن هم نشأت گرفته از اصل اعلم یا آنچه نزدیک به آن است و نیز سیستم ارائه و عرضه اعتقادات، امری الزامی است.
سالها پیش که «میراث اسلامی ایران» را با کمک شماری از دوستان منتشر میکردم، شماری از رسالههای اعتقادیه از علمای قدیم را در مجلدات متنوع آن چاپ کردم. بعدها دوستم آقای جویا جهانبخش هم برخی را آماده نشر کرد. اخیرا هم در کتاب ماه دین دیدم که ایشان نوشتهاند که قرار است همه آن رسائل اعتقادی را یک جا عرضه کنند. امیدوارم این وعده محقق شود.
اما و اکنون، در جریان مطالعه نوشتههایی که طی سالهای پیش از انقلاب در حوزه فکر اسلامی و شیعی منتشر میشده، بیشتر برای تکمیل کتاب «جریانها» به اعتقادیه مرحوم شریعتی برخوردم. این پدیده برایم فوق العاده جالب بود، این که او به این روش تمسک کرده است تا برابر اعتراض علما، باورهای خود را عرضه کند. بنابرین فرصتی شد تا این مقدمه را بنویسم.
شرح ماجرا آن که در سال 1350 در پی بالا گرفتن اختلاف نظرها در حسینیه ارشاد و رفتن استاد مطهری و شماری دیگر، آقای میناچی، دکتر شریعتی و پدر مرحوم شریعتی وگهگاه کسانی چون مرحوم باهنر برنامه ها را ادامه دادند. در این سال که باید آن را سال اوج گیری اعتراضات علیه دکتر شریعتی دانست، وی متهم به اتهامات فراوانی شد. این اتهامات از سوی افراد مختلف با دیدگاههای متفاوت بود اما عمده آنها از زاویه نگرههای شیعی و متهم کردن دکتر به سنی زدگی بود. انتقادی که البته آقای مطهری اساسا قبول نداشت و اشکالاتش به حسینیه برخی اجرایی و در کل برخوردی بود که با روحانیت می شد.
به دنبال آن بود که حسینیه ارشاد تصمیم گرفت میزگردی در حسینیه گذاشته و پرسشهایی را که در واقع اعتراضاتی به نوشته های مرحوم شریعتی است مطرح کرده و پاسخ آنها را از زبان وی بشنود. مجموعه این مطالب در کتابی با عنوان «میزگرد، پاسخ به سؤالات و انتقادات در تالار حسینیه ارشاد» در 174 صفحه منتشر شد. حاضرین این نشست عبارت بودند از: محمد تقی شریعتی، صدر الدین بلاغی، سید مرتضی شبستری و دکتر شریعتی. آقای امیرپور هم اداره کننده این مجلس بود.
این کتاب حاوی اطلاعات جالبی از دکتر شریعتی است و بیشتر جنبه پاسخگویی به اعتراضات را دارد. در یک جای آن، دکتر شریعتی باورهای خود را طی 22 اصل مطرح میکند. سبک نگارش آن دقیقا مانند اعتقادیههاست و البته این بار نه بحث ارائه بلکه عرضه است. شریعتی میکوشد تا نشان دهد باورهایش به خصوص در زمینه های تشیع، آنچه که بیش از همه در آن زمینه مورد انتقاد بود، به روشنی ارائه شود تا روشن گردد که وی به چه اصولی باور دارد. به جز اصل توحید و نبوت ومعاد، وی روی امامت و وصایت تکیه دارد. از آن جالب تر تصریح وی به نیابت امام در دو مورد است. پرداخت زکات و سهم امام و نیز بحث توسل و شفاعت و تقیه نیز از مفاهیم دیگری است که وی البته با رویکرد انقلابی به آن باور دارد. درباره عزاداری محرم و برگزاری جلسات باز هم با رویکرد آگاهی از مسائلی است که وی روی آن انگشت مینهد. در پایان بار دیگر روی تشیع علوی تکیه کرده و به طعنه، از باورهایی که روحانیون رسمی مطرح میکنند یاد میکند. این بخش تعابیری است که خودش از کتابچه «آری اینچنین بود برادر» نقل کرده و در نهایت به اسلام انقلابی علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب ـ علیهم السلام ـ ختم میشود.
نویسنده دیدگاههای خود را در باره مرحوم شریعتی در بخشی از کتاب «جریانها و سازمانهای مذهبی – سیاسی سالهای 1320 تا 1357» آورده و در اینجا لزومی به تکرار آنها نیست. آنچه سبب شد متن اعتقادیه مرحوم شریعتی را بیاورد، جالب بودن آن و همزمان بهانهای بر شرح نکات فوق و آشنایی بیشتر با دیدگاه های وی بود که در کنار محتوا، به لحاظ صوری، یعنی ارائه عقاید هم جالب توجه بود.
من غیر نظامی، علی شریعتی، متهم به هر اتهامی که می توان بر زبان آورد، معتقدم
به:
1. یگانگی خدا،
2 . حقانیت همه انبیاء از آدم تا خاتم،
3 . رسالت و خاتمیت حضرت محمد (ص)،
4 . وصایت و ولایت و امامت علی بزرگوار،
5. اصالت «عترت» به عنوان تنها باب عصمت برای ورود به قرآن و سنت،
6. اعلام وصایت و امامت علی به وسیله پیغمبر، نه تنها در غدیر خم، بلکه در بیست و یک مورد دیگر در زندگی پیغمبر که همه را استنباط کردهام و تدریس نموده ام.
7. شوری (بیعت و اجماع، دمکراسی) یک اصل اسلامی است، اما در مورد و موقعی که اصل فوریتر «وصایت متکی به وحی» وجود ندارد؛ و توسل به این اصل شوری در سقیفه، سوء استفاده از یک حق بود برای پامال کردن یک حق بالاتر دیگر، یعنی وصایت پیغمبر و حق علی.
8. پیغمبر اسلام دارای دو رسالت بود: یکی ابلاغ وحی (نبوت) و دیگری بنیاد امت (امامت) رسالت اولش، در حیات خودش ختم شد، اما رسالت دومش در طی چند نسل پیوسته (سه قرن) تحت رهبری پیوسته خود و اوصیاء دوازدهگانه خود باید تحقق مییافت و ختم میشد. بنابرین پیغمبر خاتم رسالت «نبوت»ش است «خاتم النبیین»، و ائمه خاتم رسالت «امامت» او.
9. اما تاریخ، بر اساس خواست پیغمبر و پیش بینی وی پیش نرفت، و از سقیفه به بعد، کم کم منحرف شد و اسلام در تاریخ دو مسیر جداگانه گرفت: تسنن، اسلامی بود که در طبقه حاکم جریان یافت و به وسیله حکام و ائمه وابسته به حکام پرورده شد، و تشیع، اسلامی بود که در طبقه محکوم و در میان مردم مظلوم و عدالتخواه جریان داشت. آن، اسلام خلافت شد و تبعیض استبداد و استثمار، و این اسلام امامت ماند و عدالت، آزادی متعهد و برابری طبقات.
10 . خلافت در تاریخ پیروز شد و امامت تحقق اجتماعی نیافت، غیبت پیش آمد.
11. عصر غیبت (از غیبت امام آخرین تا ظهور آخر الزمان) عصر مسؤولیت رهبری
اجتماعی مردم است *و دوران انتخاب رهبر به عنوان مقام نیابت امام به وسیله مردم*.
12. اصل انتظار فرج بعد از شدت به عنوان «انتظار مذهب اعتراض» به عنوان یک «فلسفه جبر تاریخ»، زوال قطعی نظام ظلم اجتماعی و تبعیض طبقاتی. برخلاف آنچه میگویند اعتقاد به این است که هر وقت مردم در برابر ظلم حاکم در عالم، قیام کردند، قائم میرسد و این که امام موعود منتظرِ مصلحِ قائمِ به شمشیر، منتقم عدالت گستر، آزادی بخش مردم جهان، در حقیقت منتظر ما است.
13. امامت و عدالت، دو اصل مذهب شیعه است و توحید و نبوت و معاد سه اصل دین اسلام تعبیر درستی نیست و شیعه را متهم می کند که عبارت است از مذهبی که سه پنجم اسلام است و دو پنجم بقیهاش چیز دیگر. من معتقدم که، توحید و نبوت و معاد سه اصل دین است به معنای اعم، زیرا اگر هر یک از این سه کم باشد، دین نیست، و اسلام قرآن دو اصل امامت و عدالت را اضافه دارد و شیعه هیچ نیست جز اسلام، یعنی قرآن و سنت، یعنی اسلام منهای خلافت سیاسی، قومیت نژادی، و اشرافیت طبقاتی، تشیع علوی = تسنن محمدی.
14. معتقدم به تقلید (به معنی تقلید مردم از متخصص در فروع عملی فروع دین، احکام فقهی، یعنی تقلید فنی و تخصصی، یا علمی، نه عقلی و فکری و نه در اصول اعتقادی).
15. به تقیه (نه از ترس، برای ایمان، نه تقیه فرد غیر مسؤول و بیکاره، تقیه افرادی که پنهانی در راه ایمان و پیروزی حق، عدالت و امامت تلاش میکنند در برابر دشمن، یعنی اصل راز داری در مبارزه و نیز تقیه شیعه در جامعه بزرگ اسلامی، در برابر مسلمانان اهل سنت برای جلوگیری از جنگ مذهبی، تعصبات فرقهای و تفرقه، و برای ایجاد محبت و وحدت اسلامی در قبال دشمن مشترک).
16. به اجتهاد، یعنی کوشش علمی آزاد افراد متخصص آگاه برای جستجوی دائمی حقایق اسلامی، و تکامل در فهم اسلام و پاسخ گویی به مسائل جدید و شرایط متحول زمان و جامعه و نیازها و دشواریهای ویژه هر عصری و نسلی.
17. *به مرجعیت علمی و به نیابت امام، برای رهبری فکری، اجتماعی و بسیج نیروها و کارگیری از همه قدرت ها و امکانات در راه پیروزی دین خدا و زندگی خلق و آگاهی مردم نسبت به عقیدهشان و سرگذشتشان*.
18. به پرداخت زکات و سهم امام، برای تأمین بودجه اقتصادی در راه اداره تشکیلات علمی و اجتماعی، و تحقق برنامه ها و هدف های عملی جامعه شیعی (نه جامعه شیعیان)!
19. به برگزاری مراسم محرم، عاشورا، ذکر، احیای خاطره ائمه و تشکیل دورهها و جلسات مذهبی. و حتی اشک، نه به عنوان یک سنت موروثی «طبق معمول سنواتی» بلکه برای آموزش توده مردم، آگاهی جامعه، و زنده داشتن همیشگی مکتب شهیدان، نه فقط عزاداری، زیرا که کسی نمرده است، شهید زنده جاوید است، و حیّ و حاضر است، عزادار نمیخواهد، پیرو میخواهد، شیعه به معنای پیروی علی، وپیرو حسین و زینب و خاندان پیغمبر، و پیروی، یک عمل عینی است نه پرستش که برخلاف توحید است، و نه حتی عشق تنها، بی شناخت و بی عمل، که یک امر عاطفی است.
20. به توسل و شفاعت پیغمبر و ائمه و حتی خاک شهید بزرگ راه «حقیقت» «حرّیت» و «عدالت»: حسین! نه به این معنی که عامل کسب «نجات ناشایسته» باشند، بلکه بر عکس، عامل کسب «شایستگی نجات»اند و در رستاخیز نیز کسانی از شفاعت بهرهمند میشوند که واجد صلاحیت باشند.
21. و به نیایش، نه به عنوان وسیله تخدیر، جانشینی عمل و مسؤولیت، راه نجات فردی و راه فردی نجات، بدون توجه به سرنوشت مردم اسیر، بلکه درست بر عکس، به عنوان عامل نیرومندی در پرورش ارزشهای متعالی انسانی و طرح خواستهای بلند جمعی و تلطیف و تکامل روح خشن و رسوبی بشری و در کاملترین شکل نیایش، نیایش در مکتب سجاد، یعنی تجلی «عشق، نیاز، آگاهی و مبارزه» در نیایش.
22. و بالاخره، به عنوان روشنترین جهت و شدت و معنی ایمانم به «تشیع علوی»، یعنی «تشیع شهادت» نه «عزا»، «تشیع سرخ»، نه «سیاه»، آنچه در مصر، کنار اهرام، بر گور سر هزاران بردهای که در زیر سنگ کشی برای ساختن اهرام بر قبر فرعون، جان دادند و پنج هزار سال پیش اینجا چال شدهاند، خطاب به یکی از این بردگان نظام مظلوم نظام فرعونی و قارونی و بلعمی (استبداد سیاسی، و استثمار اقتصادی و استحمار مذهبی) گفتم (در نامه ای تحت عنوان: «آری اینچنین بود برادر»!):من، برادر، پس از مرگ تو، پنج هزار سال است که با دیگر برادرانم، خواهرانم، در زیر شلاق فرعونها، قصر ساختیم و از خون و رنج و کار و گرسنگیمان برای قارونها گنج نهادیم، و با افسون روحانیان رسمی همه مذاهب، معبدها، بنا کردیم و قربانی فریب و جهل و تعصب و جنگهای بیهوده «مقدّس» شدیم! و اکنون، برادر، در فرار از همه کاخها و گنجینههای و معبدهای ضرار و ذلّت، و در طلب آگاهی و آزادی و عدالت، سرم را بر در خانه گلین و مظلوم «فاطمه» نهادهام و هزار و چهار صد سال است به تهدید هیچ تیغی و تطمیع هیچ طلائی و فریب هیچ تسبیحی، سر بر نگرفتهام و از این «خانه» خانه کوچکی که از همه تاریخ کوچکتر است به سراغ هیچ کاخی و هیچ معبدی نرفتهام، نه تخت جمشید پارس، نه کاخ سبز دمشق، نه قصر عالی قاپوی اصفهان، نه کلیسای روم، نه آتشکده استخر، نه مسجد سلطان احمد، نه مسجد شاه عباس… که در این خانه علی هست! فریاد رنج همه حقهای غصب شده؛ که در این خانه، فاطمه هست، اعتراض همه زنان مظلوم؛ که در این خانه حسن هست و حسین، شهادت رسواگر بلند همه شهیدان تاریخ، و در این خانه، زینب هست، خشم همه خواهران ما، برادر!
(میزگرد، ص 108 ـ 113، تهران، حسینیه ارشاد، 23 – 9 – 1350).
با سلام
از اینکه
با نشر این مطالب
باعث باز شدن دریچه ای جدید دیدگاهم نسبت به دین و دنیا شدید متشکرم
دو علی
علی اول داماد پیامبر و بزرگ مرد عدالت
علی دوم معلم تاریخ – شهید راه عدالت علی شریعتی بزرگ
روح هر دو شاد
ممنون از شما و هر کس که میخواد بفهمه
مرسی پسر؛ دکتر رو هنوزم خیلی قبول ندارن؛ روحش شاد
سلام
خسته نباشید!
خیلی زیباست اصل ۱۲انتظار فرج! وقتی میگه امام منتظر ماست ادم شوکه میشه و خجالت میکشه از امام!
یعنی تو این جماعت هیچکس منتظر واقعی نیست فقط یاد گرفتیم حرفشو بزنیم اهل عمل نیستیم.
یه لحظه به امام غائب فکر کنید ببینید چقدر تنهاست،چقدر به ما فکر میکنه!
کجائی عزیزم !؟ قلبامون یخ زده به دستای گرمت مجتاجیم.
یا علی