محمد مهدی جعفری: شریعتی به درخواست بوتفلیقه آزاد شد

هادی خانیکی سال ۸۶ در یادداشتی در روزنامه سرمایه نوشت: «در سال‌هایی که یکی از همکاران دولت آقای خاتمی بودم، به کشور الجزایر سفر کردم، آنجا آقای عبدالعزیز بوتفلیقه سخنی را مطرح کرد… بوتفلیقه در بیان علایق ایرانی خود گفت: در زمانی که قرارداد ۱۹۷۵ به منظور پایان منازعات مرزی ایران و عراق در شهر الجزیره بسته می‌شد و شاه و صدام حسین در هتل اوراسی دیدار و گفت‌و‌گو داشتند و من به عنوان وزیر امور خارجه از طرف هواری بومدین، رییس‌جمهوری وقت الجزایر سازمان‌دهنده و پیش برنده این مذاکرات بودم، بسیار علاقه داشتم که منافع ایران در این قرارداد گنجانده شود. شاه نیز در پایان این مذاکرات و امضای آن چنان تحت تاثیر تلاش‌های من قرار گرفته بود که اصرار فراوان داشت از او چیزی بخواهم. گمان می‌کرد که من هم مثل بعضی از سیاستمداران خواسته مادی خواهم داشت اما من در آن دیدار و گفت‌و‌گو، پس از بحث‌های فراوان گفتم فقط یک خواسته دارم. شاه با خوشحالی گفت: چه خواسته‌ای؟، گفتم: دکتر علی شریعتی را آزاد کنید. او نتوانست چیزی در پاسخ بگوید. این خواسته دنبال شد و او دکتر شریعتی را از زندان آزاد کرد.»

محمد مهدی جعفری نیز در کتاب خاطرات خود «همگام با آزادی»، بر نقش عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس‌جمهور فعلی الجزایر در آزادی دکتر شریعتی تاکید داشته‌ است که در ادامه میزگرد «تاریخ ایرانی»، نتیجه پیگیری‌های وی در این باره و نیز پاسخ خسرو منصوریان و عبدالمجید معادیخواه درباره نقش بوتفلیقه آمده است.

غلامعلی خوشرو، معاون سابق وزارت امور خارجه در دوره اصلاحات نیز در این میزگرد خاطره‌ای از وزیر خارجه الجزایر نقل کرده که همین روایت را تائید کرده است. ادامه میزگرد «تاریخ ایرانی» با عنوان «دکتر شریعتی چرا و چگونه از زندان آزاد شد؟» را در پی می‌خوانید:

***

آقای جعفری آیا مستنداتی درباره مداخله بوتفلیقه در آزادی دکتر شریعتی دارید و این روایت از سوی وی نیز تائید شده است؟

جعفری: حقیقتا آزادی شریعتی برای ما و حتی خود دکتر نیز عجیب بود، تا اینکه فهمیدیم شاه و صدام در الجزایر قرارداد صلح ایران و عراق را امضا کرده‌اند. در آن زمان عبدالعزیز بوتفلیقه، وزیر امور خارجه الجزایر بود و در آن مدت بسیار به شاه خدمت کرده و به او نزدیک شده بود. بوتفلیقه پس از امضای قرارداد از شاه شیرینی می‌خواهد. طبق روال معمول، وزرای خارجه در چنین مواقعی پول دریافت می‌کنند. شاه می‌گوید من در حال حاضر چیزی همراه خود ندارم، وقتی به تهران رفتم شیرینی شما را تقدیم می‌کنم. اما بوتفلیقه به شاه می‌گوید خواسته من چیزی است که شما در حال حاضر هم در اختیار دارید و آن آزادی دکتر شریعتی است. شاه پس از مکثی کوتاه موافقت خود را اعلام می‌کند. شاه به محض ورود به فرودگاه تهران، نصیری، رییس ساواک را به زندان می‌فرستد که دکتر شریعتی را آزاد کند. همه از این تصمیم جا می‌خورند، یکی از اعضای ساواک، رسولی یا عطارپور (حسین‌زاده) می‌گفت که بدون حکم دادستانی و خروج نام دکتر شریعتی از افراد تحت تعقیب، نمی‌توان چنین کاری کرد، شبانه هم کسی نیست این کار را انجام دهد. با این اوصاف‌ چون حکم اعلیحضرت بود، خودشان سندی از سوی دادستانی درست می‌کنند و شریعتی شبانه آزاد شد. دکتر میناچی هم که در سلولی نزدیک دکتر شریعتی بود، تعریف می‌کند نیمه شب وقتی شریعتی را می‌بردند، ما همه جا خوردیم که چه شده و با اعضای سلول‌های دیگر فریاد زدیم که شریعتی را کجا می‌برید. بالاخره به دکتر شریعتی می‌گویند به خانواده زنگ بزنید، که بیایند و شما را ببرند که ایشان هم به برادر خانم خود آقای شریعت رضوی زنگ می‌زند که بیایند و او‌‌ همان شب به خانه بازمی‌گردد.

در اینجا ابهامی وجود دارد. ورود شاه به ایران پس از عقد قرارداد الجزایر روز ۱۶ اسفند ۵۳ بود اما دکتر شریعتی ۲۹ اسفند آزاد شد، یعنی دو هفته فاصله وجود دارد. البته علاوه بر روایاتی دال بر نقش بوتفلیقه در آزادی شریعتی، روح‌الله حسینیان، رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی روایت دیگری مطرح و به سفر شاه به اتریش اشاره کرده و نوشته که شاه در دی ماه ۵۳ برای استراحت به اروپا می‌رود، اعضای شعبۀ جمعیت بین‌المللی عفو زندانیان سیاسی در اتریش به دیدار وی می‌روند و تقاضای آزادی برخی زندانیان سیاسی از جمله دکتر شریعتی را مطرح می‌کنند که شاه پیگیری کرده و ساواک در تاریخ ۲۲ اسفند گزارشی به این شرح تهیه می‌کند: «با عرض‌ اینکه‌ شریعتی‌ طی‌ مدت‌ بازداشت‌ متوجه‌ شده‌ که‌ از آثار او سوءاستفاده‌ به‌ عمل‌ آمده‌ و از این‌ موضوع‌ به‌ شدت‌ نادم‌ و آمادگی‌ کامل‌ یافته‌ که‌ به جبران گذشته‌ به‌ انتشار آثار ملی‌ و میهنی‌ بپردازد، مستدعی‌ است‌ در صورت‌ تصویب، اجازه‌ فرمایید از زندان‌ آزاد و تحت‌ کنترل‌ مدام‌ به‌ نشر مسائل‌ ملی‌ و میهنی اقدام‌ نماید.» پس از آن حکم آزادی دکتر شریعتی صادر می‌شود. نظر شما درباره این روایت چیست؟

جعفری: شاید روایت دکتر میناچی از لحاظ تاریخی مشکل داشته باشد. اما پس از آزادی، شایعه نقش آقای بوتفلیقه در آزادی شریعتی مطرح شد. ما از خود دکتر در این باره پرس‌وجو کردیم که گفت من در فرانسه عضو جبهه آزادیبخش الجزایر بودم، روزی رییس این گروه در پاریس، جوانی را به ما معرفی ‌کرد که به سازمان رفت و آمد می‌کرد و اعلامیه می‌گرفت تا در شهر پخش کند. رییس جبهه آزادیبخش الجزایر در پاریس گفت با این جوان آشنا شوید، جوان خوبی است، آن جوان آقای عبدالعزیز بوتفلیقه بود.

من درباره همین موضوع نامه‌ای به آقای بوتفلیقه نوشتم که در ایران چنین مساله‌ای شایع شده که شما باعث آزادی دکتر شریعتی شده‌اید که البته تاکنون پاسخ نداده‌اند. اما در این بین، شاهد از غیب رسید. روز یکشنبه اول آبان ۱۳۹۰، در روزنامه اعتماد، خاطره‌ای از محمد صدر منتشر شد که مربوط به دوران معاونت ایشان در وزارت امور خارجه در امور عربی- آفریقایی در دوران آقای خاتمی است که نقل کرده: «بنده سفری به الجزایر داشتم تا پیام آقای خاتمی به عبدالعزیز بوتفلیقه، رییس‌جمهور آن کشور که از مبارزان انقلاب الجزایر علیه فرانسوی‌ها و از مرتبطین با دکتر شریعتی بود را ابلاغ کنم. نکته‌ای هم در ذهنم بود که همیشه می‌خواستم از او بپرسم. در کاخ ریاست جمهوری، بوتفلیقه استقبال بسیار گرمی کرد و با بنده که معاون وزیر بودم، ۳ ساعت و نیم ملاقات کرد و پس از ملاقات نیز برخلاف رسم معمول تا بیرون سالن آمد، حتی در طول مصاحبه مطبوعاتی کنار من ایستاد و تا کنار اتومبیل بدرقه کرد. در حالی که این رفتار فقط با مقام همتا صورت می‌گیرد. اما در طول ملاقات پس از سخنان رسمی به او گفتم که یک سوال خصوصی دارم و آن هم مربوط به دکتر شریعتی است. دکتر شریعتی پس از یک دوره فعالیت در حسینیه ارشاد، توسط شاه دستگیر شد، اما یک مرتبه آزاد شد. در‌‌‌ همان زمان شایع شد که بوتفلیقه او را آزاد کرده است و این آزادی، همزمان با امضای قرارداد ۱۹۷۵ ایران و عراق در الجزایر بود که بوتفلیقه در انعقاد آن نقش اساسی داشت و گفته می‌شد که شاه که از این اتفاق خوشحال بود، به او گفته بود که تو جایزه‌ای از من نمی‌خواهی؟ بوتفلیقه هم گفته بود که دکتر شریعتی را از زندان آزاد کنید. شاه هم که در موقعیت عکس‌العملی قرار گرفته بود با درخواست او موافقت می‌کند. وقتی این شنیده‌ها را برای بوتفلیقه بازگو کردم، او تایید کرد و گفت که دقیقا همین گونه بود و من از شاه ایران خواستم که دکتر شریعتی را آزاد کند و آن را انجام داد تا تشکری بابت امضای قرارداد الجزایر کرده باشد.»

روایت دیگری هم وجود دارد و آن اینکه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، در سفری که بوتفلیقه به تهران داشت در جلسه‌ای خصوصی می‌گوید من باعث آزادی دکتر شریعتی شدم، اما شما می‌گویید بومدین، رییس‌جمهور وقت الجزایر موجب آن شده بود. آقای میناچی به نام بومدین اشاره کرده بود وگرنه من از‌‌‌ همان ابتدا همین روایت آزادی شریعتی به درخواست بوتفلیقه را نقل کردم. این گفته بوتفلیقه به آقای خاتمی را آقایان شیخ حسن روحانی و دکتر علیزاده طباطبائی هم تائید کرده‌اند.

ما هم در اوایل اسفند صحت این روایت را از آقای خاتمی جویا شدیم که ایشان آن را تائید کردند.

معادیخواه: البته من به عنوان کسی که کار تاریخی انجام داده، هیچ کدام از این موارد را دلیل بر صحت این موضوع نمی‌دانم.

جعفری: این برداشت و شنیده من از این وقایع بود. اینکه آزادی شریعتی‌‌ همان شب اتفاق افتاده یا دو هفته بعد را نمی‌دانم. البته فردی به اسم عباسی که از طرفداران دکتر شریعتی بود و به فرانسه رفت و اسم و مذهبش را عوض کرد و زرتشتی شد و درباره شریعتی تغییر موضع داد، کتابی نوشته به نام «دروغ بزرگ» و گفته آزادی شریعتی از زندان با وساطت الجزایری‌ها دروغ بوده و چون با ساواک همکاری کرد، از زندان آزاد شد. اتفاقا برای ادعای آخرش دلیل آورد و گفت اینکه می‌گویند شاه پس از امضای قرارداد الجزایر با صدام حسین در مارس ۱۹۷۵، شریعتی را به خواست الجزایری‌ها آزاد کرد، دروغ است، چرا که شریعتی سال قبل از آن آزاد شده بود. به گفته عباسی، شریعتی ۱۱ ماه و نیم قبل از قرارداد الجزایر آزاد شده بود. او این طور محاسبه کرده بود که اختلاف تقویم شمسی و میلادی ۶۲۱ سال است و شریعتی چون در سال ۱۳۵۳ از زندان آزاد شده، می‌شود سال ۱۹۷۴ میلادی و یک سال پیش از قرارداد الجزایر. اما اشتباه او همین جاست. از ۱۱ دی (آغاز سال نو میلادی) تا اول فروردین (آغاز سال نو شمسی) اختلاف سال میلادی و شمسی ۶۲۲ سال می‌شود. من تقویم سال ۱۳۵۳ را هم آوردم که اسفند ۱۳۵۳ مطابق است با مارس ۱۹۷۵ و این نشان می‌دهد آزادی شریعتی همزمان با قرارداد الجزایر بود.

داستان شب آزادی شریعتی را من از آقای میناچی شنیدم. اما آنچه خود آقای دکتر شریعتی نقل کرده اینست که پیش از آزادی آمدند و گفتند بیا و درباره مارکسیسم مصاحبه کن و من دریافتم که منظورشان چیست و چون به مجاهدین، مارکسیست اسلامی می‌گفتند منظورشان مشخص بود. در جواب گفتم من بلد نیستم. به قول آقای معادیخواه نمی‌گوید نه انجام نمی‌دهم، می‌گوید بلد نیستم. در حالی که حامد الگار، نویسنده کتاب ریشه‌های انقلاب اسلامی می‌گوید شریعتی تنها کسی است که در ایران صلاحیت بحث درباره مارکسیسم‌ و سوسیالیسم را دارد. حتی اریک رولو، دبیر سیاسی روزنامه لوموند را می‌فرستند تا شریعتی را وادار به صحبت کند، اما او قبول نمی‌کند. من اشتبا‌ها و آن هم به دلیل آنچه به صورت شایعه شنیده بودم، نقل کردم که آقای دکتر احسان نراقی هم به عنوان واسطه ساواک به زندان رفته بود تا شریعتی را راضی به انجام مصاحبه کند اما خود دکتر نراقی آن را به شدت تکذیب کرد، من هم به شدت ادعای سابق خود در این باره را تکذیب می‌کنم که انشاءلله در چاپ جدید کتاب خاطراتم «همگام با آزادی» آن را اضافه می‌کنم. شاید آقای نراقی در آن زمان چنانچه خودش می‌گوید برای فرصت مطالعاتی به خارج از کشور رفته بود.

به هر حال شریعتی آزاد شد و به دعوت دانشجویان دانشگاه اصفهان به آنجا رفت و سخنرانی‌ای ایراد کرد با‌‌‌ همان موضوع «انسان، اسلام و مکاتب مغرب زمین». پس از این سخنرانی، هنگامی که قرار بود متن تکثیر شود، ساواک مطلع می‌شود و مامورینی به چاپخانه می‌فرستد و تمام متون چاپ شده را جمع می‌کند و با خود می‌‌برد، به صورتی که دانشجویان می‌گفتند حتی یک نسخه از آن را در دست ندارند. عزت‌الله خلیلی، عضو هیات موتلفه پیش از انقلاب تعریف می‌کرد: در زندان شاهد بودم که احمد‌رضا کریمی، فردی تحصیلکرده و خوش ذوق که زمانی با مجاهدین خلق همکاری می‌کرد و سپس جدا شد، شروع کرد به معرفی افراد به ساواک، طوری که پیغام دادند با هر کس که سلام علیک داشته، معرفی کرده و آن‌ها منتظر بازداشت بودند. گفته شد کریمی ۱۹۹ نفر را لو داده که وقتی به پدرش گفتند، جواب داد پسرش ۱۹۹ نفر را لو نداده، ۱۲۳ نفر را به ساواک معرفی کرده است! کریمی را موظف کرده بودند که متن سخنرانی شریعتی را دستکاری کرده و به میل آن‌ها تغییر دهد. پس از آن این متن را به کیهان دادند تا منتشر کند.

در همین رابطه، دنبال آقای شریعتی بودیم که ببینم کجاست، شنیدیم که به خانه حاج مانیان، یکی از مدیران حسینیه ارشاد رفته است. ما هم به آنجا رفتیم. جمعیتی در آنجا بودند. آیت‌الله بهشتی هم حضور داشت. آقای بهشتی از شریعتی پرسید: «جناب آقای شریعتی من و دیگر دوستان این سوال را در ذهن داریم ولی آ‌ن‌ها رویشان نمی‌شود از شما بپرسند، اما من می‌پرسم، آیا شما خودتان این مقالات را به روزنامه کیهان داده‌اید یا خودشان از جایی دیگر به دست آورده‌اند؟» شاهد بودم که دکتر شریعتی دقیقه‌ای سکوت کرد و سرش را پایین انداخت، بعد به بهشتی نگاه کرد و گفت: «من از دوستان گله دارم که چنین گمانی در ذهنشان نسبت به من هست که ممکن است خودم داده باشم. آقای بهشتی، جوان‌ها به خصوص جوانان مسلمان راه خود را پیدا کرده‌اند، شریعتی بمیرد یا با ساواک سازش کند جوانان ما راه‌شان را ادامه می‌دهند.»

غلامعلی خوشرو: در تایید این حرف خاطره‌ای به ذهنم می‌رسد، من زمانی معاون بین‌الملل وزارت امور خارجه بودم. یادم هست در حاشیه یکی از جلسات سازمان کنفرانس اسلامی در مالزی، در فرصت شام، با وزیر امور خارجه الجزایر قدم می‌زدیم و درباره انقلاب دو کشور و شباهت‌ها و تفاوت‌های آن‌ها صحبت می‌کردیم. ایشان هم ماجرای آزادی شریعتی به درخواست بوتفلیقه را تعریف کرد. پس از این حرف دیگر قضیه برای من مسجل شده بود و اگر می‌دانستم روزی این مساله مورد بحث قرار می‌گیرد حتما از او سندی در صحت این گفته می‌گرفتم تا امروز به آن استناد کنم.

میان ورود شاه به تهران و آزادی دکتر شریعتی ۱۳ روز فاصله بود. هیچ تعهدنامه و اعترافی هم از دکتر شریعتی گرفته نشد و حتی روال عادی قانونی نیز جهت آزادی وی طی نشد، در حالی که این فاصله زمانی فرصت کافی برای ساواک جهت اخذ این گونه تعهدات فراهم می‌کرد. نگرفتن هیچ‌گونه تعهدی از دکتر شریعتی چه چیزی را نشان می‌دهد؟

جعفری: روال قانونی زمانی‌ مطرح است که زندانی پس از طی دوره محکومیت آزاد شود. اما آن زمان پس از پایان دوره حبس، زندانی را آزاد نمی‌کردند و به قول آقای معادیخواه، دوره ملی کشی بود. هر چند اگر برای فردی دادگاه تشکیل نشود، روال قانونی نیز برای او طی نمی‌شود و ساواک با او هرگونه که می‌خواست، رفتار می‌کرد.

منصوریان: گرچه آقای دکتر شریعتی ۱۳ روز پس از دستور شاه آزاد می‌شود، اما باید دقت داشت همانطور که آقای جعفری گفتند، طی کردن روال قانونی برای کسی مطرح است که محکوم شده باشد، نه کسی که در بازداشت ساواک است. کسی که حکم دارد، می‌رود تعهداتی را امضاء می‌کند، سند ملکی و وثیقه برای آزادی او می‌آورند که این مراحل زمان‌بر است، اما آزادی دکتر شریعتی، طبق عرف و روال طبیعی نبود. شرایط شریعتی به گونه‌ای بود که پس از دستور آزادی مدت زمانی را برای اخذ اعتراف، همکاری یا درخواست عفو در زندان گذراند. مگر ساواک که آنقدر هزینه بر سر بازداشت شریعتی پرداخته بود حاضر می‌شد او را به این راحتی آزاد کند؟ مشخصا نصیری و حسین‌زاده و دیگران به سراغش می‌رفتند که او را به چنین کاری وادارند و شاید خود شاه هم این افراد را بازخواست می‌کرد که حالا من دستور آزادی شریعتی را دادم، چرا شما تلاش ‌نکردید که از او درخواست عفو بگیرید، یعنی هزینه را به گردن زندانی بیندازند. اما شریعتی عاقل‌تر و زرنگ‌تر از این حرف‌ها بود و توفیقی برای ساواک حاصل نشد که مطالبی بر ضد مارکسیسم و مجاهدین از شریعتی بگیرند. این روالی است که در تمام زندان‌ها مطرح بوده و این تناقضات برای کسی ایجاد می‌شود که زندان نکشیده است. بر این اساس مطمئن باشید که عامل آزادی دکتر شریعتی، آقای بوتفلیقه بوده و این آزادی جایزه امضای قرارداد الجزایر بین ایران و عراق بوده و شاه هم طبق قولی که به بوتفلیقه داده بود در فرودگاه این دستور را به مسئولان ساواک می‌دهد.

این کلام را هم در رابطه با زمان آزادی از خود دکتر شریعتی شنیدم که تعریف می‌کرد: روز بیست و نهم اسفند که به خانه آمدم یکی از این جیگی جیگی ننه‌خانم‌ها (مشهدی‌ها به حاجی فیروز می‌گویند) را از خیابان صدا زدیم و آمد در حیاط خانه و شروع کرد به شادی کردن. اگر خود پوران خانم هم بودند، حتما این را تعریف می‌کردند. پس زمان دقیق آزادی‌‌ همان روز ۲۹ اسفند ۱۳۵۳ بود.

معادیخواه: اگر بخواهیم به روال عادی استنتاج‌های تاریخی نگاه کنیم دلیل خیلی محکمی برای تعیین‌کننده بودن نقش بوتفلیقه در آزادی دکتر شریعتی وجود دارد. برای اثبات یک رخداد تاریخی شواهد زیادی مطرح می‌شود. اصل این قضیه که مرحوم دکتر شریعتی با مداخله بوتفلیقه آزاد شد از میان‌روایت‌های جا افتاده و خیلی مشهوری است که شواهدی هم برای آن پیدا شده است. اما اگر کسی با تاریخ سر و کار داشته باشد و سرد و گرم چشیده باشد، می‌تواند به این صورت در مورد همه این شواهد اما و اگر بیاورد که همه این شواهد درست اما قبل از این‌ها می‌تواند گفت‌و‌گو و هماهنگی در کار باشد. روش نفی یک مساله با روش اثبات آن متفاوت است. اثبات راحت است و برای آن یک سند کافی است، اما برای اینکه بخواهیم بگوییم امری نبوده یا رخ نداده باید عالم الغیب و الشهاده باشیم. اگر آقای محمد صدر از بوتفلیقه در این باره سوال کرده به فرض که بوتفلیقه این کار را نکرده باشد، خوب طبیعی است که بگوید دکتر با توصیه من آزاد شد، چون برای او افتخار است و به هر حال در یک کشور مشهور شده و همه این را به حساب او گذاشته‌اند پس چرا خودش آن را نپذیرد. برای بنده زیاد اتفاق افتاده که به لحاظ اسناد تاریخی امور صد در صد مسلم را دیده‌ام که اتفاق نیفتاده‌اند. به هر حال نفی یک چیز، خیلی کار سختی است. بنابراین معتقدم به فرض اینکه همه این شواهد هم مخدوش باشند، از نظر بنده این موضوع در مقوله مقاومت نکردن نمی‌گنجد. اگر کسی به هر دلیل هنگام گرفتار شدن به دست جریانی همچون ساواک به این نتیجه برسد که امتیازی بدهد، امری کاملا متعارف است و من این را هیچ نقطه سیاهی برای هیچ کس نمی‌دانم. ولی در عین حال همه این شواهدی که درباره آزادی شریعتی مطرح است شواهد قاطعی است و در واقع آن طرف باید اثبات کند که چنین چیزی وجود نداشته است. یعنی در واقع در اینجا جای منکر و مدعی عوض شده است. دکتر شریعتی نباید اثبات کند که من این کار را انجام نداده‌ام، کسی که می‌گوید او با ساواک همکاری کرده است باید برای مدعای خودش دلیل و سند بیاورد. گرفتاری ما در حال حاضر این است که شرایط طوری نیست که همه به سندهای بعد از انقلاب دسترسی داشته باشند. عده‌ای به اسناد زیادی دسترسی دارند و بعضی هم به هیچ سندی دسترسی ندارند و موازنه‌ای در این میان وجود ندارد. گذشته از این‌ها روایت‌های تاریخی با مشکلاتی همراه است. مثلا بنده و آقای جعفری در جلسه‌ای که اتفاقا مرتبط با دکتر شریعتی بود شاهد صحنه‌ای بودیم اما الان بنده از آن یک روایت دارم و آقای جعفری روایت دیگری دارند و بخشی از روایت ایشان اصلا برای من تعجب‌آور است. قبلا من فکر می‌کردم ایشان خلاف واقع می‌گوید اما الان فهمیده‌ام که ذهنیت هر کس نقش اساسی در ثبت وقایع ایفا می‌کند. مثلا در جلسه‌ای که دکتر شریعتی درباره شهید سخنرانی کرد و اینکه چرا شهید مقدس است، مناقشه‌ای پیش آمد و در حین گفت‌و‌گو ضمن این مناقشه، آقای میرحسین موسوی وارد صحنه شد و به عنوان دفاع از دکتر شریعتی به من حمله کرد. آنجا بنده جمله‌ای گفتم، یک تعبیری راجع به همین موضوع مارکسیست‌ها به مرحوم طالقانی نسبت داده شد، من در جواب او گفتم کسی که می‌گوید مارکسیست‌ها نجس هستند نمی‌تواند این حرف را بزند. بعدا در ذهن ایشان این برداشت به وجود آمد که بنده یک فتوایی از اوین آورده‌ام. به هر حال از آنجایی که حدود بیست سال است که کار اصلی من ورق زدن منابع تاریخی است دیگر به هیچ وجه مساله‌ای را صد در صد رد یا اثبات نمی‌کنم. اما در مورد این قضیه اگر کسی نسبتی می‌دهد او باید دلیل بیاورد. آن موقع هم موضع دکتر شریعتی این بوده که ساواک به هر طریق مطلبی از من پیدا کرده و دستکاری و پخش کرده‌اند. تنها چیزی که می‌توان گفت این است که آن موقع دکتر شریعتی در شرایطی بوده که نمی‌توانسته فریاد بزند و بگوید که این‌ها دروغ است و من چنین چیزی ننوشته‌ام.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *