تقی رحمانی : شریعتی علاوه بر طرح حوزه تمدنی و راهبرد رسیدن به عصر نوزایی در تاریخ گذشته جستجوی دیگری هم دارد. این جستجو انتخاب تیپ ایدهآل برای مبارزه با ظلم است. شریعتی در حوزه تمدنی نقش رادیکال و عدالتطلب را باور دارد. در این نقش باید بیشتر بدهی و کمتر بگیری. برای این ابوذر معبود اوست و شیخ خلیفه مازندانی.
همین شر یعتی در یک حوزه تمدنی که نزاع میشود قصد دارد نهضت راه بیاندازد. چنین تفاوتی را باید درک کرد. سارتر روشنفکری است که در حوزه تمدنی غرب و فرانسه، آزادی را مراقبت میکند و قصد آن دارد که دموکراسی را عمیقتر کند. هر حوزه تمدنی خلاق نقشهای فراوان به عهده شخصیتها و جریانها میگذارد. و جالب آن است که در تعامل و تقابل این جریانهاست که حوزه تمدنی شکوفاتر میشود.
اگر این خلاقیت و آزادی در آن حوزه تمدنی نباشد مرگ و فروپاشی گریبان آن را خواهد گرفت. همگان میدانیم که شریعتی از نظریه ظهور و سقوط تمدنی آرنولد توینبی تاثیر پذیرفته بود.
شریعتیای که در سودای ظهور تمدنی ایران جدید است، در معرض انتخاب قرار میگیرد. برای برپایی حوزه تمدنی جدید باید با نظم موجود به تقابل پرداخت.
اینجاست که منظومه فکری شریعتی شکل میگیرد. اما وی از شرایط زمانه هم متاثر است. در شرایطی که 1- استبداد سیاسی در جامعه ایران حاکم است. 2- مشی انقلابی در جهان متداول است. 3 – همه راههای اصلاح در حکومت پهلوی بسته شده است. 4 – سازمان رسمی دین منفعل است. 5 – جامعه ایران مذهبی است. حال شریعتی باید سربداران را انتخاب کند یا خواجهنظامالملک طوسی را؟
این انتخاب مهم است. اما شریعتی دلباخته مصدق بود. مدل مصدق در میانهروی دموکراتیک شکست خورده بود. شریعتی هیچ گاه تا آخر عمر هم مصدق را فراموش نکرد. اما شریعتی چرا به سربداران رسید و خواجه نظامالملک را کنار گذاشت؟
سربداران رادیکالیسم شیعه علیه ظلم افسارگسیخته مغول بود. آنها در مقطعی از تاریخ ایران پیروز شدند و حکومت بر پا کردند. شریعتی از سربداران الگو ساخت. چرا چنین بود؟ این انتخاب را در دوره دوم فعالیت خود یعنی از سال 49 تا 51 انجام داد. او نگاه خوشبینانه به مبارزه کوتاه مدت پیدا کرده بود. در نتیجه میخواست با ارائه مدل سربداران و طرح نظریه شیعه تمام به مبارزین جان برکف یاری رساند و چنین نیز کرد.
شریعتی بعد از آزادی از زندان تلاش کرد از دوره دوم فعالیت خود فاصله بگیرد و به بحثهای نظری که معطوف به عمل اجتماعی و تودهای باشد روی آورد منتها این بار مشی چریکی را نفی کرد اما از عدالتطلبی فاصله نگرفت.
نیاز به مدل، تیپ و الگوی جدید
شریعتی تاریخ را دستمایه حال میکرد. او در سپهر حوزه تمدنی به دوگانه دوره طلایی و دوره صفوی رسید و اولی را بر دومی ترجیح داد و لازمه تمدنسازی را برای خود آگاهیبخشی دانست. در دوره حاد شدن مبارزه وی به رادیکالیسم شیعه توجه کرد و سربداران را بر خواجه نظامالملک و همچنین جریان محافظهکار شیعه ترجیح داد. همگان میدانیم که در تاریخ مبارزان شیعه گرایش شیخی – صوفی داشتند که با جریان کلاسیک شیعه متفاوت بودند. اما همگان می دانیم که شریعتی مصدقی بود و تلاش کرد اصلاحات مصدق به پیروزی برسد. اما دربار پهلوی و کودتای خارجی توانست دولت ملی را ساقط کند. باید توجه داشت عنصر ایرانی به دو روش با حکومتها برخورد کرده است.
روش خواجه نظام الملکی که تلاش کرده با اصلاح رفتار پادشاه و سلطنت به جامعه خدمت کند و جریان انقلابی که اصلاح حکومت را غیرممکن میدیده است. هر دو جریان در تاریخ ایران دارای خدمات و زیانهایی بودهاند که باید هر جریان را در زمان و مکان خود تحلیل کرد تا به قضاوت منصفانه از آن رسید.
اما منظور شریعتی تیپ سازی و مدل سازی بود که در زمان خودش کاربرد داشته باشد. تاریخ معاصر ما به یاد دارد که دولتمرد مصلحی چون مستوفیالممالک از گریز از تحقیرهای رضاشاه سیاست را کنار گذاشت.
میدانیم که امییرکبیر چرا کشته شد. همچنین از انزوای مصدق در احمدآباد همگی خبر داریم. اینان اگر چه خوشنام بودند اما کامیاب نبودند. به عبارتی ساختار قدرت سیاسی در ایران معاصر، حتی امثال خواجه نظامالملک را هم تحمل نمیکند.
فراموش نکنیم که با علی امینی چگونه برخورد شد. با این حال سالهاست که نگارنده به دنبال تیپ و الگویی میگردد که میان حسن صباح و خواجه نظامالملک قرار بگیرد. چرا که حوزه تمدنی زمانی زنده میشود که بتواند هم حسن صباح و هم خواجه نظام الملک را تحمل کند. حوزه تمدنی زنده در نوسان نهضت و نظام زیست میکند.
فراموش نکنیم که تاریخ ما تیپ خوشنام کامیاب نداشته است.هر منتقد شریعتی باید به این واقعیت پاسخ دهد که تیپ سازی زمانی دلرباست که در واقعیت نیز رخ دهد. از همین روست که باید صورت مسئله تیپ سازی و الگوسازی شریعتی را شناخت و آنگاه به نقد و بررسی آن پرداخت.
بخشی از نگاه تاریخی شریعتی در مورد حوزه تمدنی ایدهآل و مطلوب مورد توجه ماست. اما رسیدن به این حوزه تمدنی نیاز به یافتن راه میانهای دارد که نسل شریعتی با شکست مصدق به مدل سربدارانی کشیده شد. اینجاست که باید دید که این زمانه و تیزهوشی ما امکان میدهد تا بتوانیم میان مدل خواجه نظام الملک و سربدارانی پیوندی برقرار کنیم؟ کاری که مصدق میخواست انجام دهد، اما نگذاشتند. شاید این بار به کمک جامعه مدنی این مهم عملی شود، شاید.
نشر از : روزآنلاین، تقی رحمانی
بازنشر از : نیمه حرف، اِنی کاظمی
ارومم. اروم نیستم. ارومم. اروم نیستم. می خوام هذیان بگم. نمی خوام هذیان بگم. خسته ام. خسته نیستم. دل درد دارم یا درد دل دارم نمی دونم. فقط می دونم یه پاکت پر سیگار دارم . و این خوبه. این خیلی خوبه. یه من میگفت سیگار رو ترک کن.. مسلسل. امروز ماکت یک مسلسل رو دیدم. مسلسل ؟ مسلسل چیه؟ از تسلسل میاد؟ پیوسته؟ اره یک ابزار که میشه با اون تعداد زیادی گلوله رو در زمانی سریع پرتاب کرد. با چماق شروع شد.. یادت میاد. وقتی بعد اولین باری که منافع مشترک رو درک کردیم با هم یه تیکه چوب برداشتیم تا ازش برای شکار و دفاع استفاده کنیم. حالا اون چماق شده مسلسل. جنگ افزاری که دیگه برای شکار نیست. برای کشتنه انسانه. یادته وقتی که داشتیم یه خودمون و همه چیزهایی که میتونه مال ما باشه فکر میکردیم ساختیمش. اون گوزنی رو که با هم شکار کردیم یادته. من یادمه. فقط یادم نمیاد که اول کدوممون تیکه بیشتر گوشت گوزن رو برای خودش برداشت. اولش مثل خط اول تیزی ناکارمون نکرد. ولی یه خطی انداخت . عادت بود؟ طمع؟ حماقت؟ نمی دونم. ولی جاش رو صورتش موند. کم کم دیگه با هم به شکار نمی رفتیم. اون گوزنی رو که هر دوتامون دنبالش بودیم انگار هنوز جلوی چشمام داره تو دشت و جنگل پرسه میزنه. دیگه تعدادشون کم شده بود گاهی اینطوری میشد. دونفر برای یک شکار. نمیدونم تو اول زدی یا من؟ ولی جای زخمش بعد گذشت این همه هزاره هنوز رو تنمونه. من امروز یه مسلسل دیدم. مسلسل؟ مسلسل چیه؟ همون که گلوله رو به تعداد زیاد و در زمان کم به سمت یه انسانه دیگه شلیک میکنه؟ ارومم؟ اروم نیستم. میخوام هذیان بگم؟ دارم هذیان میگم. من که تب ندارم. ولی من هم گوزن را دیدام. واقعا خسته ام؟ واقعا خسته نیستم؟ دل درد دارم ؟ درد دل دارم؟ نمی دونم. فقط میدونم یه پاکت پر سیگار دارم. و این خوبه. این خیلی خوبه. یه من میگفت سیگار رو ترک کن… بهش گفتم. یهش هیچی نگفتم. نگاش کردم؟ نگاش نکردم؟ فلسفه سیگار چیه؟ فلسفه؟ فلسفه چیه؟ چظوری؟ چی چطوری؟ چطوری به مسایل نگاه کنیم. این کلید خوب و بد بودن قوانینه. من میگم قوانین نسبی هستند؟ نمی دونم. هستند؟ من قانون جاذبه رو هم مطلق نمیدونم. چرا؟ یکی بگه اگه دنیا به پایان نرسه و در طول زمان کهکشان ما تغییر حالت بده و نیروهای وارد شده به زمین از طرف ستاره ها و سیاره ها تغییر کنه باز هم مقدار نیروی وارده به جسم از سوی زمین همین قدر می مونه. اگه تونستی اثبات کنی منم قانون جاذبه رو مطلق میدونم. مطلق زمانی معنی میده که قائل به این مطلب باشیم که این دنیا و کهکشانها و تمام کائنات دارای نظم و طراحی مشخصیه که ثابت باقی می مونه تا قوانیین مطلق و دائمی بمونن. گفتم طراحی؟ خب مگه طراحی یه عمل نیست. عمل ؟ عمل یه عامل نیاز داره. مثلا.؟ همین بحث بیگ بنگ. چی میگه؟ اگه اشتباه نکنم میگفت: یه انفجار خارج از ظرفیت تصور ما دنیا رو بوجود اورده. جالبه. یه جا خونده بودم یه دین . یه دین؟ اره یه دینی میگفت خدایی یکتا جهان را با فتق و در کن فیکنی بوجود اورد. کدوم درسته؟ الان نمیگم. شاید هیچ وقت نگم. برو بابا چنان میگه میگم میگم ادم یاد بگم بگم و میگ میگ و این حرفا میفته. اخه چی میدونی که میگی. میگم ترجیح میدم فکر کنم که یه عامل با قدرت و با جبروت و مطلق و با علم این عمل یعنی همون طراحی رو انجام داده. و حالا مطلق معنا پیدا میکنه. چون مطلق همون قادر مطلقه. همون افریدگار یکتا. من ارومم. اروم نیستم؟ هذیان بود؟ خسته ام. خسته ام. خسته ام. درد دل دارم. حالم خرابه. قبول کردم که قادر مطلق و یکتا هست ولی هنوز نمیتونم اون گوزن رو نادیده بگیرم. تو هم که اینجایی. گوزن رو هم دیدی؟ اسلحه داری؟ بندازش. گفتم بندازش . اون گوزن مال منه. نمی دونم کدوممون اون گوزن رو بردیم و لی یادمه از اون روز فقط به مسلسل فکر کردم. گاهی هم نه ولی اغلب اره. کشتم. کشتی. نگاه کرد. میدونم ولی نمیتونم. ارومم؟ اروم نیستم. اروم نیستم. ولی یه پاکت سیگار پر سیگار دارم. و این خوبه. این خیلی خیلی خوبه. میگفت: سیگار رو ترک کن…
گمراه