«اندیشه پویا» همچنین گشتی زده در خانه دکتر شریعتی و مقالاتی هم به قلم احسان شریعتی فرزندش و آصف بیات استاد جامعهشناسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایلینوی آمریکا دارد. یکی از مطالب این پرونده ترجمه خلاصه سخنرانی ژاک آگوستین برک، جامعهشناس و اسلام پژوه فرانسوی و استاد علی شریعتی است که پس از مرگ شاگرد خود که به تعبیر او «نه تنها رسم هجرت که رسم غربت و کنارهگیری را نیز به جا میآورد» نوشته است که در پی میآید:
***
شاگرد کنارهگیر من
۱
روز ۱۵ مه سال ۱۹۷۷ بود که علی شریعتی داوطلبانه کشورش را ترک کرد. هنوز جوان بود اما کشورش برای او غیرقابل تحمل شده بود. تقدیر بر آن بود که شریعتی یک ماه بعد در روز ۱۹ ژوئن در لندن و در شرایطی پرابهام از دنیا برود. حدود پانزده سال پیش از آن، همین مردِ هجرت کرده – که سرنوشتاش هنوز هم مبهم است- در سمینار مطالعات عالی علوم اجتماعی من شرکت کرده بود. همچنان افسوس میخورم که چرا درکش نکردم و بیشتر با او تبادل نظر نکردم. او نه تنها رسم هجرت بلکه رسم غربت یا «کنارهگیری» را نیز به جا میآورد. در ایران بر خیل گستردهای از مخاطبان تاثیرگذار بود، اما در پاریس خود را زیر ظاهری ساده منزوی کرده بود. به ندرت در مسئلهای وارد میشد. وجههای که در میان جوانان هموطنش داشت، در محافل ما و در جلسات و کنشهای ما مخفی بود. برخلاف سن و سالش، نوعی خِرد و شور در او مشهود بود. اما بیش از آن خویشتنداریاش مرا تحت تاثیر قرار میداد، چیزی که مطمئنا برآمده از اصل «تقیه» در شیعه بود.
در سالهای پایانی دهه پنجاه یا اوایل دهه شصت میلادی – وقتی که جنگ الجزایر به اوج هولناک خود رسید- او به تپه سنتژنویو [منطقهای که سوربن در آن واقع است] رفت و آمد داشت. طبقه روشنفکر فرانسه به طور جمعی تصمیم به تجدیدقوا گرفته بود. دو کتاب فانون که مقدمهشان را سارتر نوشته بود، برای ما به اندازه مانیفستهای سیاسی همچون یک اتفاق روشنفکری بودند. خیلی خوشبینانه بود اگر فکر میکردیم که اروپا به صرف ترقیطلبیاش میتواند غرور و خودمحوری را کنار بگذارد. در آن زمان اگر از «فرهنگ» سخن میگفتید احساس میشد که این کلمه حقیر دوباره دارد جان میگیرد. اما اسلام آفریقایی- آسیایی برای شورش علیه بیعدالتیها منتظر کلمات نماند. شریعتی نیز به اسلام و در وهله اول شیعه باور داشت و در همین راه حرکت کرد. با این حال او به مواضع لائیکها هم گوش میسپرد و لویی ماسینیون و ژرژ گورویچ میخواند. ماسینیون بر پایه تقلید از حلاج سفری معنوی انجام داده و گورویچِ جامعهشناس نیز در نقطه تلاقی دورکیم و فیخته، نظامی انتقادی را تکمیل کرده بود. به اگزیستانسیالیسم سارتر اشاره کردم که به رغم گسترش ساختارگرایی، سلطه آن هنوز در جنوب رود سن غالب بود. اطمینان دارم که این جوان آسیایی به تعهد شورانگیز سارتر و نقشی که او در تمامی مبارزات آزادیخواهانهاش در الجزایر، ویتنام و غیره ایفا کرد به شدت توجه نشان میداد.
۲
مسائل ایران چندان متفاوت از مشکلات مردم عرب نبود و چیزهایی باید در این کشور تغییر میکرد. تردیدهای ویرانگری بین سنت بازگشت به گذشته و روشنگریِ وابسته به غربگرایی وجود داشت. اینجا و آنجا همان درگیری بین حفظ شرایط و تغییر در میان بود. اما چه کسی باید تغییر را هدایت میکرد؟ آیا سوسیالیسمی باید شکل میگرفت که به دنیای بینالمللی گرایش داشته باشد؟ یا شاید هم فرمهای سیاسی و خاصتری به میدان میآمدند؟ فرضیههای یکسانی از سوی هر دو طرف پیشنهاد شدند و میشد صادق هدایت را پیشرو نوعی ادبیات آشفتگی در نظر گرفت که خیلی زود در بیروت، قاهره، بغداد و… هم طنینانداز شد. ایمان در مردم عقبگرد نکرده بود و آنچنان نبود که از خودآگاه روشنفکران بیرون رفته یا رنگ باخته باشد، اما مدرنیته آن را داخل پرانتز قرار داده بود. جمال عبدالناصر نماز میخواند و به مسجد احترام میگذاشت اما بدون آنها حکومت میکرد. او تلاش میکرد سوسیالیسمی سکولار بسازد و فرهنگ عرب را نه با بازگشت به الهیات بلکه با نوعی قلمه زدن بینالمللی تجدید کند. در ایران اما شیعیسم توسط رژیم شاه نابود نشد و ظرفیتهای بسیج اجتماعیاش بر همه عوامل جمعی دیگر برتری داشت. شریعتی به یک انقلاب اسلامی فکر میکرد. او خودش را به عنوان یک روشنفکر روشنگر در نظر میگرفت و نه به عنوان فردی که اخلاقا هجرت کرده است. او در مدرنیته تراوشی از غرب نمیدید بلکه آن را مرحلهای ضروری برای هر فرهنگی میدانست. او قصد داشت نجات یابد و مردماناش را از وضعیت دشوار و خطرناک آیندهای بیریشه و بدون گذشته معتبر نجات دهد؛ یعنی همان وضعیت دشواری که مردمان کشورش همانند سایر مردم دنیا در برابر آن از پای در میآمدند.
۳
حالا فرض کنیم در زمانی هستیم که شریعتی به کشورش بازگشته است؛ جایی که رژیم با حبس شش ماهه به استقبالاش میرود. بعد او به عنوان استادیار دانشگاه مشهد تاریخ درس میدهد. تاریخشناس و جامعهشناس است، در واقع همان چیزی است که میخواهد. در کنفرانسهای متعددی ابراز عقیده میکند و بلافاصله گفتههایش منتشر و احتمالا به صورت مجلد در میآیند. تولیداتش توده مردم را تحت تاثیر قرار میدهد چون جسارت در محتوا و شوکآور بودن موضوعات کاملا واضح است: مسئولیت شیعه، بحثی در ایدئولوژی، تشیع سرخ و غیره. از سال ۱۹۷۰ میلادی بخشی از دانشگاه و بهطور گستردهتر طبقه روشنفکر از او تبعیت میکنند. شریعتی به مدت یک سال ممنوعالتدریس میشود. این مرد سی و شش ساله را این چنین بازنشسته میکنند! او در این زمان با مهدی بازرگان مرکز حسینیه ارشاد را در تهران بنا میکند و در آنجا در مورد اسلامشناسی سخن میگوید؛ یعنی چیزی که عنوان کتاب بزرگی میشود. شهامتاش بیشتر میشود و همینطور تعداد حضار. پلیس حکومتی و همان ساواک معروف از چه نگران است که مرکز را تعطیل و استاد را هیجده ماه زندانی میکند؟
شریعتی به محض آزاد شدن به روستایش در خراسان پناه میبرد و به زودی آنجا را ترک میکند و به سوی جلای وطن و مرگ میرود. شریعتی خود را به عمل گروهی و تحولات موثر متعهد کرد. در چشم او انقلاب اسلامی بدون وقوع انقلاب در خود اسلام نمیتوانست پیش رود. هر مذهبِ درگیر مدرنیتهای با این چالشها مواجه است. آنچنان که پل ریکور نشان داده است چنین وضعیتی از سویی به سمت ایدئولوژی و از سوی دیگر به سمت مدینه فاضله راه میبرد. ایدئولوژی عملا دفاع از ایمان را با دفاع از منافع اجتماعی میآمیزد. در مورد مدینه فاضله نیز باید گفت در چنین راهی، مسئولیتهای عینی به نفع تعبیرات زیبا و بدون مرجع زمینی از میدان به در میشوند. اینها زیادهرویهای سوداگرانه و بازگشت به سالهای طلاییاند و بس. با این حال شریعتی نه به سالهای طلایی گذشته، بلکه به فرداهایی سازنده میاندیشد و آنچه که در اسلام اصیل میجوید نوعی روششناسی حال است. آموزش غربیِ بسیار سریع اما عمیقی که داشت، او را به سمت تحلیل اجتماعی- تاریخی و نتایج آن سوق میداد.
او نیز همانند همه روشنفکران نسل خود، جذب مارکسیسم شد؛ هر چند که به صورت منفی. شریعتی چه چیزی را در مارکسیسم نقد میکند؟ همان ادعای ماتریالیستیای را که ظاهرا به یکباره آن را در مغایرت با هر مذهبی قرار میدهد. شریعتی یکی یکی همه اینها را رد میکند بدون اینکه بدانیم آیا اثراتی روی متفکران چپ بینالمللی گذاشته است یا نه؟ آیا قضاوتهایش سبکسرانه و اشتباه نبودهاند؟ حقیقت این است که در مورد او نمیتوان از سیستم سخن گفت. این معلم، مبارز و سخنرانی که انبوهی نوشته برایمان به جا گذارده است، فرصت مرتب کردن و دستهبندی کارهایش را نداشت. عمر بسیار کوتاه او برایش جای تفریح نگذاشت. با این حال آثارش هرگز ردپایی از نفس زدنهای جوانی که در تعقیباش هستند را ندارد. بسیاری از تعابیری که شریعتی به کار میبرد جسورانهاند و در تقابل با ایمان سنتیاند.
برچیده از سایت تاریخ ایرانی
سلام دوست عزیز، یه نکته بهت میگم:
سنی ها به معاویه میگن خال المومنین(دایی مومنا)چون خواهرش ام حبیبه همسر پیامبر بوده.
در حالی که به محمدابن ابی بکر هیچ وقت نمی گن خال المومنین(برادر عایشه) چون فرزند خونده امام علی (ع) بوده.هر چی که وصل به امام علیه(روح الله) واسه اونا مهم نیست.در مقابل عاشق معاوین!!!؟؟
حالا شما از بین پیامبرا گیر دادید به جرجیس. با وجود اشخاصی مثل شهید رجاییا و با هنرا و مطهریا و بهشتیا.که سر تا پا انقلابی بودن.
اصلا خود شما دقیقا نمی دونید شریعتی چی جور مرده؟ کشتنش،شهیدش کردن،خودشو دار کشید یا…..
متعصبید به کسی که گفت بعد از مرگم همه ی آثارمو دو نفر اصلاح کنن(علامه جعفری و حکیمی).اصلا می دونی امام در مورد شهید مطهری چی گفته؟و در مقابل می دونی شهید مطهری در مورد شریعتی چی گفته؟خود دانید”فقط مواظب باشید تعصب مانع ازان نشه که حقایق پوشیده بماند.
بدرود…..
امام؟ 🙂
امام حسین منظورتون هست؟
جناب آقای و یا خانم sadr شما لطف کنید تا دکتر شریعتی رو نشناختید نظر ندید چون هرکی حرفهای شمارو بخونه اول یه پوزخند میزنه بعد حسابی عصبی میشه و آخرشم تا مدتها ناراحت!!!
خدایا به من توانی عطا کن تا وقتی میخواهم در مورد راه رفتن کسی حرف بزنم ابتدا کمی با کفشهای او راه بروم.
خدایا مرا همواره آگاه و هوشیار دار تا پیش از شناخت فکری و اندیشه ای در مورد آن چه مثبت و چه منفی قضاوت نکنم.
معلم شهید دکتر علی شریعتی
دوست عزیز
در بزرگی این افرادی که نام بردی شکی نیست اما:
به عنوان کسی که اشراف بسیار زیادی به تفکرات شهید مطهری و دکتر شریعتی دارد این مطالب را لازم میدانم که به شما گوشزد کنم:
اولا این دلیل نمیشه که هر چی که گفتن درست باشه.نظر اونا هم محترمه اما لازم الاتباع نیست یعنی نباید گفت چون فلان بزرگوار اینو گفته باید ما هم قبول کنیم
ثانیا انتقادات استاد مطهری در مورد دکترشریعتی فقط در باب اسلام شناسی بوده و ایشان همواره فعالیت های دکتر در مقوله ی جامعه شناسی و تاریخ رو تصدیق کردن
ثالثا شما به نظرات بزرگانی چون شهیدبهشتی . آیت الله خامنه ای . آیت الله طالقانی . اما موسی صدر . علامه جعفری و … در مورد دکتر مراجعه کنید.
رابعا به زعم این حقیر از آنجایی که دکتر از روحانیون انتقادات زیادی انجام داده به نظر میرسد نظرات مراجع در مورد دکترشریعتی تا حدود زیادی جنبه ی انتقامی داشته است.
در آخر به شما توصیه می کنم که در مورد دکتر بیشتر مطالعه کنید البته فقط بدون پیش داوری و با چشم خشک علمی نه با حب و بغض افراطی
یا حق
می شود نظرات افرادی که نام بردید را همراه با ذکر سند بفرمایید تا ما نیز مطلع گردیم؟
علی الخصوص آیت الله طالقانی و امام موسی صدر
میتونید به کلیپ های تصویری موجود در آپارات مراجعه کنید(آیت الله طالقانی)و همچنین فایل های پی دی اف که مصاحبه رهبر انقلاب در رابطه با دکتر شریعتی هست…
سلام دوست عزیز
دقیقا شدی همون معاویه خودت تعریفش را نوشته ای . دمت گرم برا این تحلیل و آنالیزت ، معلومه زیاد اهل مطالعه نیستی تا ببینی چی کجاست و جای چی با چی عوض شده .
همه این آقایانی که فرمودی برای انقلاب زحمت کشیدن ولی فکر نکنم که حرفهای همین آقایان را درباره دکتر شنیده یا مطالعه کرده باشی که با چه عشق و ارادتی او را معلم انقلاب می خوانند از امام تا دکتر بهشتی و حتی مطهری که بعدها خودش به حسادتش به دکتر هم اعتراف کرده ولی منکر عقاید و ایده دکتر به جد نشده.
دوست عزیز بهتره یه کم مطالعه داشته باشیم مگه نه؟؟؟؟!
من قبل از اینکه با کتابهاى دکتر شریعتى آشنا بشم، اصلا خودمو نمیشناختم، احساس پوچى میکردم، اسلام رو دوست داشتم ، ولى از خرافات و تعصب های بیجایى که روحانیون در زمینه ى مسائل دینی میگفتندمتنفر بودم، حتى اگه یه جایى یه روحانى حرفشم درست بود نمیتونستم حرفشو قبول کنم، از هر کسی هم میخواستم کمک بگیرم کتابهاى برخى از روحانیون برجسته رو تاکید میکردند ولى من وقتى به سراغ کتاب هاى اونا میرفتم ، باور کنید از دین متنفر میشدم، باور کنید با خوندن ٢٠ صفحه از یکى از این کتابها آنچنان احساس بدى به من دست میداد که فقط نمیدونم چطورى خودکشى نکردم، ولى وقتى براى اولین بار کتاب( پدر مادر شما متهمید ) از دکترشریعتى رو خوندم باورم نمیشد که کسی تو این دنیا بوده که درد منو از قبل میدونسته، خدایا اگه من یه روزى اسلام کامل رو پیدا کردم فقط از طریق دکتر شریعتى بوده، روحش شاد
سلام دوست عزیز:
شدیدا با دیدگاه شما موافقم
من هم چنین دورانی رو گذروندم
صحبت های استاد واقعا دیدگاه انسان رو نسبت به زندگی تغییر میده….
روحشان قرین رحمت…
سلام.
دکتر شریعتی شخصیتی بوده فراتر از زمان خودش,من تو یه کنفرانسی هم اشاره کردم به اهمیت نوشته های استاد…به دیدگاه و باورهای من:اگر تمام روشنفکران و جامع علم بخوان با شریعتی در افتند!!!!!!!!یک تار موی دکتر تمام وزن آنها را میکشد…….
با سلام خدمت دوستان
من باید خدمت این دوست عرض کنم که شریعتی در وصیت نامه اش فقط به استاد حکیمی اجازه دخل و تصرف داده که ایشون هم با تایید کتب دکتر این مسئله رو حل کرده
و یک سوال شما برای تایید یک فکر به نظرات دیگران توجه دارید پس معلوم میشه شما متعصبید نه دیگران اگر نه از فکر خودتون استفاده می کردید.
بدرود
سلام
جناب صدر چندکتاب ازدکتر شریعتی خوانده ای ؟
خیلی عالمانه اظهار نظرمیکنی!!!؟
سلام
من همه ی اثار استاد رو متاسفانه نتونستم مطالعه کنم اما با خوندن همین 3 .4 کتاب از ایشون هم تونستم راهمو پیدا کنم و هرجا ک لازم باشه از اندیشه هاشون دفاع میکنم
و همیشه گفتم ک تا قبل از خوندن تشیع علوی و تشیع صفوی فهمیدم اسلام یعنی چی !!
سلام.در رابطه با دکتر باید بگم ایشون یه فرد بزرگ بادیدگاه وسیع بودن.که میخاستن مشکلات جامعه ما رو حل کنن.پس باید بهش احترام بذاریم
دکتر شریعتی، معلم و رهبر اول انقلاب بود که روحانییون رهبری ایشان را برنتابیدن. بیشتر از خود امام خمینی و همه انقلابیون در روشنگری قشر جوان تلاش نمود ما مدیون شریعتی ایم.
من خودم تا قبل از با افکار و ایدولوژی دکتر آشنا بشم واقعا در گمراهی بودم نسبت به اصل دین به خصوص کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی ، دوست ندارم در موردتون قضاوت کنم ولی افکارتون به تشیع صفوی می خوره دوست عزیز . لطفا بیشتر مطالعه فرماید.
آقای sadr اگرمطالعه نمی کنیدحداقل سخنرانی های دکترشریعتی روگوش بدهید.اسامی که ذکرکردیددرجای خودارزش دارندولی دکترشریعتی مردی بودکه تاریخ کمترنظیرآن رادیده است.این که شما اورانمی شناسیدحاکی ازکمبود اطلاعات شماست نه کوچک بودن شخصیت وی. خداوند به مردم ماآگاهی بدهد.بعضی اشخاص آن قدر عظیم هستندکه کوچکان رایارای دیدن آن هانیست.