حدود چهارده قرن از تاریخ اسلام و تشیّع می گذرد که ما در تعریف و توصیف بانوی اول اسلام و امّ الائمه نهایتاً به اینجا رسیدیم که :فاطمه ، فاطمه است! حدود چهار دهه پیش دکتر شریعتی برای نخستین بار چنین صورت مسئله ای را پیش روی ما نهاد که به یک معمای فلسفی شباهت بیشتری دارد.
همه محققان و منتقدان طرفدار شریعتی کمابیش این اثرش را به لحاظ یک کار تحقیقی و علمی ناکامترین اثر او می دانند که بدور از حقیقت هم نیست. ولی این نامی که دکتر بر این اثرش نهاده نامی علمی نیست بلکه عرفانی است البته بی هیچ تبیین عرفانی . و بالاخره معلوم نشد که براستی فاطمه خودش که بود. گوئی بایستی فاطمه را از طریق وجود محض خود او شناخت و از طریق تأویل واژۀ «فاطمه».
حضرت فاطمه(ع) در عین حال مشهورترین و مجهولترین زن در تاریخ اسلام است. از همان زندگانی دنیوی ایشان نیز اخباری بسیار اندک و آنهم چند پهلو و بسیار متناقض در دست است. از هر زنی در زندگی پیامبر اسلام (ص) حدیث و حکایت بیشتر روایت شده است تا از فاطمه که محدّثه بوده است. نه تاریخ تولدش نه تاریخ رحلتش ، نه تاریخ ازدواجش و نه محل دفنش معلوم است الا به دهها روایت متناقض . حتی درباره چند عمل و حرکت ایشان در زندگی هم که روایاتی نقل شده بسیار متناقض هستند. بهرحال مجموعۀ هر آنچه که در تاریخ منقول از زندگی ایشان روایت شده حتی در مثبت ترین برداشت هم هرگز نمی توان ایشان را بعنوان اسوۀ زن مسلمان و انسانی کامل با آنهمه کرامات و فضائلی که مسلمین بطور ناخود آگاه قائلند درک و تصدیق نمود. شکست دکتر شریعتی در کتاب مذکورش نیز از همین بابت است که نهایتاً ایشان را وامیدارد که بعنوان آخرین و اولین جمله کتابش دست به یک بدعت کلامی –عرفانی بزند و بگوید : فاطمه ، فاطمه است! در حالیکه دکتر شریعتی نابغۀ هویت پردازی از شخصیت های گمنام تاریخ اسلام است که دربارۀ توصیف فاطمه تا این حد کم می آورد در قیاس به آنچه که مثلاً دربارۀ ابوذر غفاری انجام داده است.
خداوند خالق در کور طور از زبان درخت زیتون اینگونه خود را به موسی معرفی می کند :منم آنکه هستم! این یک معرفی و توصیف به ذات است مثل آفتاب آمد دلیل آفتاب .هر چیزی که به ذات یگانه نزدیکتر است توصیفش نیز ناممکن تر می آید همانطور که علی (ع) توصیف و پرستش خداوند را بواسطه صفاتش ، شرک و گناه بزرگ می داند. از آنجا که تعاریف منطقی بشر ذاتاً از قانون قیاس پیروی میکند که بر خاسته از عا لم صفات و ارزشهای اضدادی است لذا هر که موحدتر است قیاس ناپذیرتر و غیر استدلالی تر است و وجودش را بایستی به خود او بیان نمود. و این همان کاری است که دکتر شریعتی دربارۀ حضرت فاطمه (ع) به ثمر رسانید و در سطور آخر کتابش آنرا آشکار ساخت. این یک تعریف خدا یگونه از فاطمه است ! چنین توصیفی حتی دربارۀ شخصیت پیامبر و علی (ع) رخ ننموده است.
دریک حدیث قدسی متعلق به معراج پیامبر اسلام (ص) آمده است که :اگر نمی خواستم که محمد (ص) را بیافرینم اصلاً جهان را نمی آفریدم و اگر نمی خواستم علی (ع) را بیافرینم محمد (ص) را هم نمی آفریدم و اگر قرار نبود فاطمه را بیافرینم هیچ چیز و هیچ کس را نمی آفریدم . زیرا فاطمه جمال فطرت من است.
فقط به اتکاء به این حدیث است که می توان هویت قدسی و موجودیت ذاتی فاطمه را بی نیاز از هر صفت و عمل و کلامی از او درک نمود و گفت : فاطمه ، فاطمه است. همانطور که خدا ، خدا است. درک و تصدیق قداست و عصمت و عظمت فاطمه مثل ایمان به خدا مقدم بر عقل و دین است.
علی می فرماید:«خدا را از آن رو شناختم که نشناختم ».فاطمه را نیز باید اینگونه شناخت. قداست و حقیقت فاطمه از بدیهیات اسلام و خاصّه امامیه است و بلکه عین فطرت دین اسلام و تشیع است زیرا فاطمه ، جمال فطرت الهی و ذات کبریای حق است. و درست به همین دلیل دارای نقاب است: نقاب ذات! و این امری فراسوی سنت و شریعت است زیرا خداوند در کتابش هیچ زن مؤمنه ای را دعوت به نقاب ننموده است. در واقع بایستی از سنت و شریعت فاطمی سخن گفت و فاطمییون . مثل سنت علوی و علییون.
فاطمه ، محدّثه بود یعنی کسی که خداوند بلاوقفه از زبان او سخن می گفت. واین مقامی فراسوی نبوت و وحی می باشد و بلکه فراسوی امامت. درست به همین دلیل پیامبر اسلام (ص) هر روز صبح به مسجد در نمی آمد الاّ اینکه اول به حضور فاطمه برسد و دستش را ببوسد . می دانیم که آن حضرت بسیاری از مسائل شرعی و علمی را به فاطمه (ع)رجوع می دادند. و میدانیم که فاطمه را مادر خود می نامید یعنی زاینده نبوت خویش. و می دانیم که علی(ع) نیز فرزندان خود را به فاطمه ملقب می نمود (فرزندان فاطمه ). و چنین نسبت ها و القابی در کل تاریخ بشر بی سابقه بوده است آنهم برای یک زن آنهم در سرزمین عربستان که زنان را چون حیوانات خرید و فروش می کردند و مازاد تولید را زنده بگور می نمودند.
پس فاطمه براستی ظهور جمال فطرت الهی است و به مثابۀ درب آخرالزمان و قیامت است. یعنی راز خاتمیّت و دین آخرالزمان و قیامت به معنای السّاعه تماماً از وجود مقدس فاطمه (ع) است. زیرا مقصود خداوند از خلقت عالم و آدم نیز طبق یک حدیث قدسی ، همانا معرفی کردن خود بوده است. پس با خلق فاطمه این هدف رخ نموده است.
همه انسانهای بزرگ تاریخ بواسطه صفات و اعمال و گفتار خویش معرفی شده اند حتی پیامبر و امامان ما . ولی فاطمه بواسطه ذاتش و هستی فی ذاته معروف است: ذاتی با نقاب ! فاطمه بواسطه نقابش معروف است و لا غیر !
چرا فاطمه ، فاطمه است؟ آیا مگر مابقی انسانها غیر خویشند؟آری ! فقط خداست که خودِ خودش می باشد زیرا فقط اوست که دارای ذات است و غیر او مابقی بی ذات و بی وجود و بی خودند . به همین دلیل می گوید که : من آنم که هستم ! یعنی مابقی نیستند. و اما فاطمه هم هست زیرا جمال فطرت و ذات یگانه اوست که اینک آشکار شده است با نقاب !
فاطمه ، یار عرفانی همه عارفان واصل در تاریخ اسلام از آغاز تاکنون است و تا ابد .
آیا براستی دکتر شریعتی می دانست که این چه نوع تعریفی است که دربارۀ فاطمه عرضه نموده است؟
پس دیگر لازم نیست که فاطمه را بواسطه عزیزانش معرفی کنیم هر چند که همۀ وجوه وجودش انسانهای کامل بودند:محمد ، خدیجه ، علی ، حسن ، حسین ، زینب و سلمان . این هفت وجه وجود فاطمه و هفت دروازه بهشت ذات اویند. یعنی تنها کسانی که او را بی نقاب می دیدند زیرا جملگی از اهالی ذات و محضر لقاء الله بودند.
———————-
دکتر علی اکبر خانجانی-دایره المعارف عرفانی جلد ۶-فلسفه شخصیّت ها
/چرا-فاطمه-،-فاطمه-است؟/http://www.erfan-darmani.com/2013/01
با سلام توجیح روشنی رو بیان کردید از دیدگاه دکتر شریعتی ولی در عجبم که روحانیت با فاطمه فاطمه است هم نوایی نداره