در شب سخنرانی «فاطمه فاطمه است» در حسینیهی ارشاد، فرزند چهارممان «مونا» در مشهد به دنیا آمد. من که در آن زمان به علت تدریس در مشهد مجبور بودم تنها بمانم، به او خبر ندادم و سخنرانی در دو شب متوالی انجام شد. بعد از سه روز علی خبردار شد و به مشهد آمد. ما تازه به فکر یقین اسم از تولد بچه افتاده بودیم، علی اسم مهراوه را بسیار دوست میداشت. مهراوه، اسم اولین زن بودایی بود که علیرغم قانون بودا، که ایمان آوردن زنان را به دینش قبول نداشت، با اعتصاب و اعتراض این حق به دست آورد. بدین ترتیب مدتی این اسم را برای بچه گذاشتیم، ولی دوستان گفتند که مخالفین علی که کم هم نبودند، اگر بفهمند بهانهی تازهی به دست خواهند آورد و خواهند گفت «دیدید بودایی است! و اسم بودایی برای دخترش انتخاب کرده است» این بود که اسامی دیگری از جمله پوپک و … را مطرح کرد تا اینکه تصمیم کرفت از فرهنگ لغت اسم خوبی انتخاب کند. المنجد را باز کرد و به اسم منیه برخورد، به معنای آرزوع عشق ، ایمان و جمع آن منی، علی که در آن زمان چندین بار به مکه سفر کرده بود، از این اسم بسیار خوشش آمد و بالاخره پس از یک ماه برای بچه شناسنامه گرفتیم!
پوران شریعت رضوی – طرحی از یک زندگی؛ ص ۱۵۹.