آقا سید علی آقا در تاسوعای 40 سال قبل چه فرمودند؟
اهداف بلند انقلاب اسلامی، توسط امام خمینی، مرحله بندی شده بود. شاگردان شجاع معظم له، برای نیل به اهداف مراحل تعیین شده، با گذشتن از جان و مال و هستی و آبروی خویش، تلاش گسترده ای را آغاز کردند. در شرایطی که برخی از فرهیختگان فاقد تخصص لازم، به صرف مطالعه چند کتاب و آشنائی سطحی با برخی از متون اسلامی، تحت تأثیر مکاتب فکری غربی و شرقی و خود کم بینی در برابر رنسانس و پروتستانتیسم، میراث علمی هزار ساله و غنای فرهنگی بومی را نادیده گرفته، تخصّصی ترین مبانی فقهی، اصول و مبانی فلسفیی را به زعم خود، با نقد و طرح اشکال به چالش می کشیدند و روشنفکر و حتی روانشناس و دندانپزشکی که در رشته تخصّصی خود نیز تبحّری نداشتند و از شناخت مبتدا و خبر یک متن عربی عاجز بودند، در مقام پژوهشگر، سخنور و نویسنده در عرصه علوم اسلامی، به اظهار نظر پرداخته، معجونی از التقاط و انحراف را، به عنوان نو آوری، روانه بازار نشر می ساختند و در شرایطی که مزدوران استکبار شرق و غرب و دست پروردگان علم مبارزه، با ترفند تغییر مواضع ایدئولوژیک، سازمانی را که با هزینه مسلمانان، برای مبارزه با استبداد و استعمار تأسیس شده بود، مضمحل ساختند و جوانان مسلمانی را که در برابر خیانت آنان تسلیم نشدند، با مشارکت ساواک، ناجوانمردانه به قتل می رساندند؛ تلاش اصلی شاگردان حضرت امام خمینی، به تربیت کادر علمی مورد نیاز مراحل مختلف نهضت، تغذیه فکری و تحکیم مبانی نظری و اعتقادی جوانان، تربیت مدیران، کارگزاران و ارکان حکومتی نظام اسلامی آینده و روشنگری و آگاهی بخشی نسل انقلاب برای مصون سازی آنان از هرگونه التقاط و انحراف و نیز ایجاد آمادگی عموم ملت، برای اقدام در فرصت های سرنوشت ساز اختصاص یافته بود.، آیتالله سید علی خامنهای یکی از فعالترین پرچمداران نهضت اسلامی، در مقابل هر اقدام ایذائی و سد کننده ساواک، شیوه تازه ای را برای استمرار راه برمیگزید. وقتی ساواک ایشان را ممنوعالمنبر کرد، معظم له، در کنار منبر ایستاده سخنرانی میکردند. وقتی ایشان را از سخنرانی در حالت ایستاده در کنار منبر باز داشتند، به صورت نشسته کلاس تدریس و تفسیر را ادامه دادند. و وقتی ساواک کلافه شد و ایشان را کلا از حضور در مساجد و حسینیه ها محروم کرد، در منزل شان، درس تفسیر قرآن و نهجالبلاغه دایر کردند. در سال 55 که ساواک مشهد با تعقیب و مراقبت، نفوذ عوامل به کلاس، شنود تلفن و سانسور نامه ها، عرصه را بر ایشان تنگ کرده بود، معظم له با ابتکار تازه ای، به فعالیت مهمتری دست زدند و هماهنگی و همسو نمودن تلاش سایر پرچمداران نهضت اسلامی را آغاز کردند. در این برهه، دغدغه ایشان، تبیین مبانی نظری اسلامی و تهیه متون مدونی بود که نیازهای فکری جوانان را تأمین و از گرایش به سوی اندیشههای التقاطی و الحادی جلوگیری نماید. تهیه یک منشور اسلامی مورد توافق اندیشمندان و متفکران اسلامی و ایجاد هماهنگی و وفاق و صمیمیت، بین روحانیت متعهد و دانشگاهیان متعهد دغدغه دیگر ایشان بود. بدین منظور در فرصت مناسبی مخفیانه اوایل محرم سال 55 عازم تهران شدند. وقتی عامل نفوذی ساواک، گزارش محفلی با ترکیب چند عالم طراز اول پیرو امام خمینی و روشنفکران مسلمان در تهران را به مافوقش ارائه داده بود، دغدغه اصلی رئیس ساواک، کشف مطالب مطروحه در آن جمع و علت حضور آیتالله خامنهای در این جلسه بود.
در اولین روز جلسه در مورخه 55/10/10 دکتر علی شریعتی از آیتالله خامنهای درخواست نمود: «قیام حضرت امام حسین(ع) را که تاکنون به صورت پدیدهای مجرد و جدا از تسلسل تاریخی مطرح شده، در تسلسل تاریخی و توالی امامت شیعی مطرح نمایند.» معظمله که در قضیه اختلافات کتاب شهید جاوید که هدف امامحسین تشکیل حکومت، یا شهادت بود، با اشراف به سیره و شیوه مبارزه ائمه(ع)، با بصیرت، دوستان را از غفلت و افتادن در دام ساواک بر حذر داشته بودند، در این محفل با توصیف جوامع جاهلی، رسالت نبی در بر هم زدن آن جوامع، و استقرار جامعه توحیدی را تبیین کردند و «امامت» را از جمله اموری که پیامبر به منظور تداوم نظام اسلامی، ابلاغ فرمودهاند، بر شمردند. ایشان، «توالی امامت» را تدابیر پیشبینی شده پیامبر برای تضمین سلامت نظام اسلامی، پس از خود، که توسط ائمه اطهار(ع) اقدام خواهد شد، و قیام حضرت سیدالشهدا(ع) را برای جلوگیری از انحراف نظام اسلامی و بازگرداندن آن به مسیر صحیح اولیه، تبیین فرمودند. اینک پس از 40 سال نگهداری کاست مربوطه، با دقت در امانتداری، مطالب مطروحه با ویرایش جزئی از قالب محاوره به یک متن مکتوب تبدیل و برای نخستین بار به ارادتمندان معظم له تقدیم می گردد. محسن حسینی نهوجی. اول محرم 1438
دکتر علی شریعتی : معمولاً از قیام امام حسین ع، که صحبت می شود، به صورت یک پدیده مجرد و یک رویداد مجرد و منفرد از تاریخ و از تسلسل تاریخی این نهضت و این جهت و این حرکت صحبت می شود. این است که هر چقدر هم بلیغ و عمیق و غنی صحبت بشود، باز هم، درست دامنه ی کار و پهنای کار مشخص نمی شود. مگر اینکه همانطور که واقعیت دارد، این ثوره حسینی را، در متن تسلسل تاریخی و جریان تاریخی اش، مطرح کنیم. اگر بشود که ثوره حسینی را در توالی امامت شیعی، یعنی بعد از وفات حضرت رسول و جریان سرنوشت شیعی و ثوره شیعی، تا امام حسین ع و کاری که امام حسین کرد، و بعد سرنوشت این ثوره در نسل های بعد از امام حسین، در دوره ی امامت شیعی، که به صورت یک دوره مشخص، از علی ع تا غیبت کبری ادامه دارد و بعد از آن باز انعکاس و تأثیر این ثوره حسینی و این ثوره امامتی و شیعی در تاریخ اسلام تصویر بشود، می شود قیام امام حسین را خوب فهمید. جناب آقای خامنه ای که در این رشته، محقّق و صاحب نظرند و دقیقاً به مسئله آشنا هستند، اگر لا اقل به طور اجمال، از این جریان، یک تصویر کلّی ای [ ارائه کنند ]، فکر می کنم، یک درس خیلی خوبی امروز خواهیم گرفت. آیت الله خامنه ای : بله، همین طور که آقای دکتر اشاره کردند، نه فقط در ماجرای حادثه کربلا، یعنی آنچه به نام حادثه کربلا معروف شده، بلکه در هر حادثه تاریخی، اگر چنانچه آن حادثه را به تعبیر ایشان به طور مجرد، یعنی مقطوع از تسلسل تاریخی اش و حلقات تاریخی قبل و بعدش مطالعه کنیم، احتمالا یک جور در باره آن حادثه، نتیجه می گیریم و اظهار نظر می کنیم، و اگر آن حادثه را، آن پدیده تاریخی را، به صورت یک حلقه ای از یک سلسله و یک مرتبه ای از مراتب یک تسلسل تاریخی در نظر بگیریم، احتمالاً، بلکه یقیناً نتیجه دیگری و استنباط دیگری و قضاوت دیگری خواهیم داشت. در مورد مسئله عاشورا و ثوره حسین ابن علی صلوات الله علیه و قیام امام حسین، یک چنین تحلیلی و طبعاً یک استنتاج درستی، بر اساس این تحلیل، ضروری و لازم است. حالا بنده، تا چه حد آمادگی داشته باشم؛ اظهار لطف و حسن نظر آقای دکتر بود، که به بنده محوّل کردند. و الّا هم خود ایشان، هم اساتید تشریف دارند. [ اساتید محترم مرتضی مطهری، محمد مفتح، سید ابوالفضل موسوی زنجانی و…] بنده مختصری در این زمینه عرض می کنم و بعد هم، باز رشته سخن، [در ] دست آقایان هست، که اظهار نظر بفرمایند. مسئله امامت، اساساً اگر درست بررسی بشود، یعنی مفهومی به نام «امامت» در مجموعه ی یک مکتب دانسته شود و شناخته بشود، نه فقط قضیه ی عاشورا و انقلاب و قیام حسینی، بلکه تمام موضعگیری های ائمّه ی دیگر ما، چه امیر المؤمنین در موضعگیری های گوناگونش و چه امام حسن، در قضیه جنگ و سپس صلح، چه امام حسین در ماجرای 10 سال سکوت ظاهری در زمان معاویه و سپس یک قیام آنچنانی، و چه ماجرای امامان بعدی، یعنی از امام سجاد صلوات الله علیه تا امام عسکری، همه ی این مسائل، همه ی این موضعگیری های گوناگون، با فهمیدن معنای «امامت»، به نظرم قابل توجیه می شود.
آیت الله سید علی خامنه ای : « امامت » ؛ تداوم « نبوّت » « امامت » به طور خلاصه، آنچه که می توانیم در باره اش مقدار کمی صحبت بکنیم، با این تعبیر قابل فهمیدن و فهماندن است؛ که بگوئیم : « امامت، ادامه ی نبوّت است.» نبی، با یک فکر نو، با یک ایدئولوژی مترقی، با یک رسالت و با یک پیام، در اجتماع جاهلی ظهور می کند. ( این تعبیراتی که داریم، همه اش تعبیرات قرآنی است. یعنی تعبیرات خودمانی، تعبیرات ماست. تعبیر مترقّی، تعبیر نو، تعبیر پیام، تعبیر اجتماع جاهلی، اینها همه، تعبیراتی است که در قرآن و در حدیث، یعنی در متون خود این ایدئولوژی که از آن داریم بحث می کنیم، وجود دارد.) «نبی » با این « پیام » وارد « اجتماع جاهلی» می شود. « اجتماع جاهلی»، ویژگی ها و خصوصیّاتی دارد. در همه این دوره های گوناگون تاریخی، که مفسّرین تاریخ، با اختلاف نظر های گوناگون، آنها را تصویر کرده اند، این ویژگی ها در جامعه جاهلی و در محیط جاهلی هست : از جمله ویژگی های محیط جاهلی، یکی نبودن برابری از لحاظ ارزشهای انسانی و حقوق انسانی، میان افراد انسان است. این نابرابری ای که وجود دارد و نبودن برابری، مستلزم ظلم ها، استثمار ها، اختلاف طبقاتی ها، ظلم کشی ها، فساد ها و ذلّت ها از یکطرف، از طرف دیگر اشرافی گری ها، ترف ها، اسراف ها و زیاده روی ها در امور مالی، چه در دوران فئودالی، چه در دوران های قبلی و بعدی. در همه ی دوران ها، اجتماعی را که نبی در آن اجتماع، با آن پیام ظهور می کند، این ویژگی وجود دارد. یعنی انسان ها به دو گروه، به دو دسته، به تعبیر رایج به دو طبقه تقسیم می شوند، که یک طبقه، طبقه ی مستکبرین اند و طبقه دیگر، طبقه ی مستضعفین ( این تعبیر ها تعبیر های قرآنی است. بهتر است دوستانی که در مسائل اسلامی، اعم از مسائل اقتصادی، مسائل تاریخی و مسائل فلسفی، که اینها امّهاتش هست و شقوق اینها کار می کنند، برای بیان مراد و مطالب خودشان، [با جستجو ] واژه های اصیل اسلامی را پیدا کنند. اتفاقاً این واژه های اصیل اسلامی خیلی رساتر است. مثلاً در زمینه ی طبقات و تحلیل های طبقاتی، همین واژه مستکبر و مستضعف خیلی گویاتر و رساتر است از همه معادلهائی که برای این دو کلمه، در مکاتب دیگر و در ایدئولوژی های وجود دارد.) جامعه به دو دسته، به دو طبقه تقسیم می شود : یک طبقه، طبقه مستکبر، به تعبیری از قرآن طبقه عالی، به تعبیر دیگری در قرآن طبقه مستعلی. ( استعلی یستعلی) مستکبر؛ مستعلی؛ عالی؛ یعنی آن کسی که، یا آن طبقه ای که در جامعه برتری جو و برتری گزین و بالا نشین و صدر نشین است. ( دوستان توجه کنند منظور از برتری جوی را، با بالا نشینی و صدر نشینی، و الّا برتری جوئی بد نیست. در حد خودش اشکال ندارد.) طبقه ی صدر نشین جامعه، صدر گزین جامعه، آن کسی که وقتی خودش را نگاه می کند و دیگر افراد جامعه را نگاه می کند، بین خود و آن ها، یک درّه ی عمیقی، یک فاصله زیادی می بیند. به همین دلیل هم هست که، به خود حق می دهد که سرنوشت بقیه ی مردم را که اکثریت هستند، در دست بگیرد.
به همین دلیل است که احساسات انسانی، در او به کلّی نمرده است. طبقه مستکبر اینجور نیست که به کلّی از وجدان انسانی منصرف شده باشد. البته در شرایطی آنجور خواهد شد و نسبت به پاره ای از افراد مستکبر آنجور هست. امّا لزوماً اینجور نیست که آنکه جزو طبقه مستکبر است، از همه احساسات انسانی خالی باشد. در او احساسات انسانی و وجدان انسانی، به کلی نمرده و گاهی تظاهراتی هم در وجود او دارد. این احساس انسانیت، گاهی اظهار ترحمی هم می کند. اظهار عطوفتی هم می کند. گاهی حتّی به آنچه،که به نظر مردم خیلی عجیب است، اظهار دلبستگی هم نشان می دهد و آن مسائل فرض کنید که خیلی رقیق و انسانی است، در عین حال واضح ترین و بارز ترین نمونه وحشیگری و دژمخوئی و ستیزه خوئی انسانی که در وجود خودش هست، این را نمی بیند. آن چیست؟ آن ستم کردن به هر که و هر واحدی و هر موجودی از انسان ها ست. غیر طبقه خودش. در این هیچ اشکالی نمی بیند. این به خاطر همان تحلیلی است که او پیش خودش کرده و درکی که دارد و احساسی که خودش را بالاتر می بیند. صدر نشین، صدر گزین، خود برتر بین، مستکبر. در مقابل این [ مستکبر ] طبقه ی مستضعف است. طبقه مستضعف. گاهی در بعضی از زبان ها می شنویم که از روی کمال صفای نیّت، امّا از روی خامی کلمه مستضعف معادل گرفته می شود با تعبیرات دیگری، مثلاً با تعبیر پرولتاریا. این البته همانطور که گفتیم ؛ احتمالاً جز حسن نیّت، چیزی در اینگونه تعبیرات نباشد، لکن نشان دهنده یک نوع خامی و کم عمقی است. مستضعف در همه ی دوران های تاریخ وجود دارد و وجود داشته است. مستضعف همه ی آن مردمی هستند که در هدایت این جریان خاص اجتماعی موجود، مستقیماً هیچ نقشی ندارند. اختیاری و زمامی به دست آنها نیست. ( من خیلی معذرت می خواهم که شروع کردم. جناب آقای موسوی، جناب مطهری، خیلی معذرت می خواهم. با اجازه آقایان) بنا بر این مستضعف عبارت است از طبقه ای که آن طبقه در گردش زندگی اجتماعی و در جهت گیری خاص این جامعه و در شکل نظامی که حاکم بر زندگی مردم است، هیچگونه مستقلاً، مستقیماً، از روی اراده و از روی شعور نقشی ندارند. بلکه آلت فعل ها و آلت دست ها و ابزارها و مایه ها و زمینه ها و سرمایه ها هستند. مستضعف؛ ضعیف شده، ضعیف گرفته شده. نمی دانم از تعبیر گرفته شده، که تعبیر خراسانی و زبان ماست، که دوستان خراسانی خوب می فهمند منظور چیه. نمی دانم آیا از این تعبیر ، مطلب درست تفاهم می شود، یا نه؟ ضعیف پنداشته شده. ضعبف فرض شده. که رساترین اش همانی است که در لهجه ی مشهدی ما هست. ضعیف گرفته شده. فلانکس را ضعیف گرفت. یعنی او را ضعیف دانست و پنداشت و قرار داد و همه با همین معنای مستضعف ( استاد مطهری فرمودند: ضعیف نگهداشته شده) بله، یا ضعیف نگهداشته شده. این دو طبقه اند که وجود دارند. البته آیات مستضعفین برای کسانی که در قرآن مطالعاتی دارند، می تواند سر رشته یک سلسله تفکرات بسیار جالب و بسیار نو و ابتکاری باشد. با بررسی و تفکر در آیات مستضعف و آیات مستکبر، می توان در زمینه شناخت این دو طبقه، ویژگی هایشان، خصلت هایشان، عملکرد هایشان، میزان امکاناتشان، رابطه این دوطبقه با هم، چه در دنیا، چه در زمان مبارزه ی مستضعف و مستکبر، چه قبل از مبارزه، چه در آخرت، به سرچشمه های جالب و جوشنده ای از تفکّر اسلامی، مخصوصاً تفکّر تاریخی اسلامی، دست یافت.