بهترين فرشته ها همين شيطان بود، مرد و مردانه ايستاد و گفت:
«نه، سجده نمي كنم!»
تو را سجده مي كنم. اما اين آدمك هاي كثيفي را كه از «گل متعفن» ساخته اي
اين موجود ضعيف و نكبتي را كه براي شكم چراني اش، خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواري و آخرت و حق شناسي و محبت و همه چيز و همه كس را فراموش مي كند.
براي يك شكم انگور يا خرما يا گندم، گوسفندوار پوزه اش را به زمين فرو مي برد و چشمش را بر آسمان و بر تو مي بندد. «سجده نمي كنم!»
«نه، سجده نمي كنم!»
تو را سجده مي كنم. اما اين آدمك هاي كثيفي را كه از «گل متعفن» ساخته اي
اين موجود ضعيف و نكبتي را كه براي شكم چراني اش، خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواري و آخرت و حق شناسي و محبت و همه چيز و همه كس را فراموش مي كند.
براي يك شكم انگور يا خرما يا گندم، گوسفندوار پوزه اش را به زمين فرو مي برد و چشمش را بر آسمان و بر تو مي بندد. «سجده نمي كنم!»
اين چرند بدچشم شكم چران پول دوست كاسبكار پست را سجده كنم؟
كسي را كه به خاطر تو، براي نشان دادن ايمان و اخلاصش به تو، يك دسته گندم زرد و پوسيده را به قربانگاه مي آورد؟
نمي بيني اينها چه ميكنند؟ زمين را، زمان را به چه كثافتي كشانده اند؟ مسيح و يحيا و زكريا و علي را بي رحمانه و ددمنشانه مي كشند!
نه، سجده نمي كنم!
شريعتي
كتاب كوچك
از وبلاگ
مهاجري ديگر