محمد اسماعیل(مسعود) فصیحی مزینانی
کارشناس ارشد علوم سیاسی
چرا دکترعلی شریعتی برای اسطوره اهمیتی بیشتر از تاریخ قائل شده است؟
درپی یافتن پاسخی برای این پرسش، چگونگی کارکرد اسطوره در نظام فکری شریعتی که او از آن بهعنوان تاریخی نا بهانجام در برابر تاریخ انجام یافته یاد میکند، با تکیه بر تحقیقات «ارنست کاسیرر» باید گفت: تلقی عام از اسطوره، مبتنی بر برداشتی منفی و تقلیلگرایانه از اسطوره است که بهطور عمده آن را بر پایه داستانها و افسانههای بیپایه و اساسی که ساخته زبان و ذهن بشر اولیه بواسطه کمبودها و عقدهگشاییهای حاصل از نداشتنهایش است، تعریف کردهاند، اما در اینجا ما درصدد آن هستیم تا نشان دهیم اسطوره در اندیشه شریعتی، بار معنایی مثبتی یافته و وی با تکیه بر ویژگی ادراکی اسطوره و براساس تصویرسازیهای خیالی و آرمانی و در عین حال کارآمد در حوزه حیات اجتماعی انسان بر وجه تحریکی اسطوره بر مبنای کنش جمعی تأکید کرده است. اما واقعاً چرا شریعتی به اسطوره اهمیتی بیش از تاریخ قائل شده است؟تاریخ در نگاه شریعتی شرح احوال فرادستان و بزرگزادگان است و تاریخ فرودستان یا طبقات محروم و به تعبیر خودش تاریخ حقیقی یک ملت یا قوم که در قالب اسطوره چهره نمایانده است، بهخاطر مهجور ماندنش به نگارش درنیامده است. بهزعم شریعتی، اسطوره بازتاب حیات اجتماعی ملتی است که تاریخ بدان نپرداخته است. تأکید بر وجه آرمانی اسطوره، به شریعتی تفسیری برای امکان برآمدن انسان محروم را میدهد. برخلاف نظریه عامی که بر وجه منفی و سادهانگارانه اسطوره تأکید دارد، دکتر شریعتی با بهرهگیری از وجوه بالقوه مثبت و معطوف به یک کنش جمعی که در اسطوره یافته است آن را در صورتبندی معنایی اندیشهاش جایگاهی برابر با تاریخ و حتی فراتر از آن قرار داده است و همچنان که گفته شد تکیه و تأکید وی در ورود به پدیدههای تاریخی نه تاریخ نگاشته یا به تعبیر وی تاریخ فرادستان که تاریخ فراموش شدگان و فرودستانی است که تاریخ یا از آنان یاد نمیکند یا بهصورتی گزینشی و اندک، نامی از آنان میبرد. شریعتی اساطیر را حقیقتی برساخته انسان میداند که به واقعیت درنیامده است و آن را سرشار از آمال و آرزوهایی میپندارد که تحققاش در گرو خواست جمعی و تحرک اجتماعی است. تأکید وی بر اسطوره و اساطیر بهعنوان آنچه باید باشد و نیست و ارزشگذاری مثبت وی برای اسطوره بهعنوان نمونه عالی هر احساس و هر تقدس و هر زیبایی در برابر تاریخی که به قلب حقیقت پرداخته است و فاقد این وجوه ذکر شده است، صورتی از آگاهی را برای مخاطبش بهتصویر میکشد که او را از پذیرش آنچه تاکنون بهعنوان تاریخ قلمداد کردهاند مانع میشود. او با ذکر این نکته که: انسان همیشه قربانی تاریخ و همیشه اسیر تاریخ بوده و نیز همیشه علیه تاریخ طغیان میکرده است، مخاطب خویش را به سوژهای انقلابی شدن علیه تاریخ شکل یافتهای فرا میخواند که تاکنون مانع رسیدن به خواست او بوده است، خواستی که در قالب اسطوره همواره خود را نشان داده است و بدین گونه است که شریعتی با تکیه بر ظرفیت دگرگونه شدنی که دراساطیر سراغ میگیرد برای آنها حقیقتی بیش از تاریخ قائل میشود. آنچه در آثار شریعتی از اسطوره میتوان یافت این نکته اساسی است که اسطوره خود بخشی از تاریخ است و به اعتبار حقیقتی که در اسطوره نهفته است باید آن را وارد مطالعات تاریخی کرد. اسطوره را شاید بتوان تاریخ از پایین در برابر یا در کنار تاریخ از بالا (تاریخ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و…) نام نهاد که مورد توجه و اقبال کمتری بوده است یا در مواردی اصلاً نبوده است و اسطورهها را میتوان و باید به یکی از موضوعات اصلی تاریخ تبدیل کرد.
منبع ؛ روزنامه ایران