دکتر شریعتی ، جستجوگری در مسیر شدن
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین ، والصلوه و السلام علی جمیع انبیائه و رسله و علی سیدنا ومولانا خاتم النبیین ابی القاسم محمد ص و علی ابن عمه و وصیه من بعده ، مولانا امیرالمومنین و علی الائمه الهداه من ولده و الخیره من آله و صحبه و السلام علینا و علی عبادالله الصالحین
به یاد شهدای راه حق و عدل و فضیلت به یاد اندیشه پرتوان زمانمان برادر شهیدمان دکتر شریعتی با هم یک سوره حمد می خوانیم
بارالها ، رحمت و درود و سلامت بر همه این جان باختگان راهت باد !
دکتر شریعتی از استعدادها و قریحه های سرشار ، پرارزش و پرخروش زمان ماست اجازه دهید نگویم بود چون او زنده است همه این فعل ها را متناسب با زنده بودن او با زمان حال بیان خواهیم کرد
شریعتی خود را ساخته و پرداخته رنج می دانست آیا شکوفایی استعدادها در راه رنج و در مسیر رنج بیشتر است یا در زمینه رفاه ها و آسودگی ها ؟ این سئوال مهمی است!
آیا برجستگان تاریخ بشریت از میدان های آسایش و رفاه و تنعم برخاسته اند ، یا از میدان های محرومیت و رنج و شکنج ؟ بی شک ما در قهرمان های تاریخ کسانی را داریم که از میدان ها و زمینه های رفاه و آسایش برخاسته باشند یکی ازمعروف ترین نمونه ها در تاریخ بودا است بودا شاهزاده متنعمی است که دراوج برخورداری قراردارد و پوچی و پوکی زندگی را دراوج برخورداری ، لمس کرده و احساس میکند نمیتواند در منزلگه رفاه و تنعم انسان بماند او از این منزلگهی که زندگی در آن به زندگی جانداران و حیوانات عادی شبیه تر بود خسته میشود ، از آن دل برمیکند و همه چیز را رها میکند میگوید بگذار از این قفس آسایش و تنعم و رفاه به درآیم تا بال پرواز بگشایم از کاخ بیرون می آید وهمه چیز را رها میکند تنها او می ماند و خودش برای این که به خویشتن خویش باز گردد شدیداً به این نیازمند است که خانه و کاشانه و آن رفاه و نعمت و برخورداری را به یک سو نهد وخود را از قید و بند آنها آزاد کند نیازمند است تا قدرت پرواز داشته باشد از این گونه نمونه ها در تاریخ هست
ولی اگر ما مجموعه چهره های درخشان تاریخ را گروه بندی کنیم ، گروه برجستگانی که از میدان های رفاه برخاسته اند و گروه برجستگانی که از میدان ها و زمین های رنج و شکنج به وجود آمده اند کدام یک بیشتر است ؟ گروه بندی تاریخ نشان می دهد که استعدادها و قریحه های پرنبوغ و برجسته بیشتر از میدان های رنج و شکنج شکفته اند
به سراغ سنت موجود در تاریخ برویم به جای اشخاص به جریان ها توجه کنیم معمولاً جریان های نجات بخش و سعادت آفرین تاریخ ، جریانهایی هستند که در پی مبتلا شدن جامعه ها به رنج ها و ناراحتی ها و محرومیت ها به وجود آمده اند یا جریان هایی که از پی زندگی ها و نظام های مرفه و آسایش بخش پدید آمده اند ؟ کدامیک ؟
باز می بینیم بیشتر جریان های برجسته تاریخ از دل جریان های ستم بار محرومیت آفرین به وجود آمده اند بله ؛ از جریان های رفاه آور هم جریان های تازه به وجود آمده است نیهیلیسم غرب ، نیهیلیسم و پوچ انگاری اروپای غربی از رفاه مادی پوک و پوچ و بی معنی انسان های جامعه صنعتی شده و به ثروت و رفاه و لذت و تنوع رسیده اروپای غربی و امریکا برخاست انسانها در این کشورهای غرق در ثروت و لذت و صنعت چه احساسی دارند ؟ صبح از خواب برمی خیزند ؛ چه بخوریم ؟ اگر وقتی برای خوردن صبحانه داشته باشند مقداری کره یا روغن نباتی مارگارین را با اندکی مربا یا بدون مربا بر تکه ای نان ماشینی می مالند و آن را لای کاغذی پیچیده در راه در قطار یا ماشین گاز می زنند به سر کار می رسند کار روزانه و روزمره ای که امروز و دیروزش هیچ تفاوتی با هم ندارند کاری که نه میدان خلاقیت است نه میدان ابتکار و نه عرصه انتخاب پس از آن ظهر فرا می رسد باید سریعاً نهار بخورد و بلافاصله به سر کار بازگردد عصر نیز به صرف چای بعد از ظهر و کار مجدد سپری می شود بعد از کار باید خود را به قطار برساند و به خانه بیاید اما آیا این انسان در خانه می ماند ؟ خیر ،زیرا خانه نیز برای او جاذبه ای ندارد پس خانه را ترک می کند یا با همان لباس کار ،یا پس از تعویض لباس به بار می رود تا نوشابه ای بنوشد و آبجویی بخورد تا چند ساعتی مست و لایعقل شود سپس بی خبر از همه جا به خانه باز میگردد و به خواب می رود فردا نیز همین برنامه تکرار میشود
اما آیا زندگی این است ؟ پوچ ، پوک و بی معنی ؟ گرچه در آن گرسنگی بی مسکنی و بی دارویی و بی پزشکی نیست ، زندگی بی غم قهرمانان بی غمی این است وضع زندگی اکثریت مردم و شهروندان اروپای غربی و امریکا و کشورهای سرمایه داری دولت های آنها دنیا را می چاپند تا سفره اینها را رنگین کنند مسئله مسکن تقریباً حل شده است مسئله بهداشت تقریباً حل شده است مسئله غذا و لباس و گرما و سرما تقریباً حل شده است مسئله ترافیک تقریباً حل شده است و مسئله تفریح سالانه و هفتگی قطعاً حل شده است کارگری در یکی از همین کشورها می گفت قبل از مرخصی برای هر کدام از کارکنان توسط کارفرما یا مدیر پاکتی فرستاده میشود در آن پاکت ضمن نامه ای با سلامی گرم به کارگر یا کارمند ذکر میشود که ماه یا هفته مرخصی شما فرا رسیده و فلان مبلغ مارک ، پوند ،فرانک یا دلار به شما تقدیم می شود سفر و گردش تابستانی پر رفاه و پر لذتی را برای شما و خانواده شما آرزو می کنیم به امید دیدار با شما در سه هفته دیگر در همین کارگاه هزینه مسافرت هم قبلاً آماده شده و خود کارگر نیز قبلاً از راه های آسانی که در آنجا وجود دارد برای گذراندن ایام مرخصی در کنار دریاچه ای در جنگلی یا شهری مناسب جا به دست آورده است با همه این احوال زندگی آنها پوچ است و پوچ این انسانهای غربی نمیتوانند یک ساعت با خودشان خلوت کنند آری ؛ حتی یک ساعت !
علت این که در آنجا این همه سرگرمی آفریده میشود چیست ؟ رقص ، موزیک ، مسابقات ورزشی ، مسابقات اتومبیل رانی ؛ از همه که بگذریم مسابقات وحشیانه بوکس مسابقات نیمه وحشیانه تمام وحشیانه مشروبخواری صبح و ظهر و شب مشروب خواری نیمه تمام صبح تا شب تمام عیار بعد از آمدن از سرکار مستی و بی خبری چه خبر است ؟ این همه بی خبری !؟
علتش این است که اگر آنهاده دقیقه باخبر باشند مرگ برایشان از این زندگی مطلوب تر است این چه زندگی تکراری لوکس سرد و بی مزه ای است ؟
البته در میان آنها هم افرادی پیدا می شوند کسانی که دارای سرگرمی های علمی ، فنی و هنری و گاه سرگرمی های عاطفی و خانوادگی سرگرمی های بشردوستانه خدمت در یک پرورشگاه در خانه سالمندان در خانه جوانان و امثال اینها هستند اما در کل زندگی به گونه ای است که اگر این انسانها ساعتی با خود خلوت کنند غالباً احساس پوکی و پوچی میکنند
در یک چنین زمینه رفاه و آسایش و رفاه زدگی ،یک جریان تازه می جوشد نیهیلیسم این جریان که عده ای از جوان ها بگویند اگر زندگی این است ما آن را رها میکنیم و به تبت می رویم اما چرا تبت ؟ چون درآنجا چرس و بنگ پیدا می شود عرفان بنگی و چرسی ! راهی میشوند با اتوبوس ، با ماشینی قراضه ، با لباس های پاره ،با سر و وضع ژولیده همین اروپایی که اگر اینجا نگاهش کنید ، اگر یک جا حمام نباشد روز دوم میگوید آقا چقدر شما بی تمدنید چون حمام نیست تا من صبح ها دوش بگیرم ؛ می بینید که در این گریز یک سال آب به تن خود نمی زند ،مبادا دوباره اسیر تمدن بشود فراریان از تمدن مادی !
البته در میان همین افراد انواع موسیقی جدید انواع تفکرات جدید و برخی خلاقیت های تازه به چشم می خورد اینها تازگی ها و شکفتگی هایی است که از متن رفاه بر می خیزد اما در تاریخ چه تعداد از این نوآوری ها وجود دارد ؟ تعداد آن بسیار محدود است جریان های نجات بخش سازنده انسان آفرین و انسانیت افزا ، در طول تاریخ از جامعه ها و قشرهای محروم و از میان محرومیت ها به پاخاسته و پدید آمده است
مرحوم دکتر شریعتی خود را یکی از زاییده های درد و رنج و احساس درد و رنج می دانست دکتر شریعتی امتیازاتی مخصوص به خود داشت
دکتر شریعتی نسبت به سن خود انسانی بسیار پرمطالعه و کتاب خوان بود او خیلی کتاب خوانده بود و خیلی مطالعه کرده بود در زمینه ادب ، فرهنگ و تمدن بشری ،در زمینه مکتب های اجتماعی و جامعه شناسی نو و رابطه آنها با میراث گذشته ، در زمینه تاریخ و در زمینه اسلام اما نه در خطی که در حوزه های اسلامی به عنوان خط اجتهاد دنبال می شود بلکه در خط یک انسان متولد شده در خانه مطالعات اسلامی در خانه استاد شریعتی در خانه ای که چشم فرزند به کتابخانه پدر گشوده شد و خود را با انبوهی از کتب قرآن ، تفسیر ،تاریخ ، حدیث و کتاب های دیگر مواجه دید و نزد پدر درس آموخت او انسانی است که در درجه اول ،از نظر تحصیلات با فرهنگ نو بشری روبروست اما یک زمینه ذهنی و وجدانی دارد که دائماً او را به سوی خود می کشاند زمینه اسلامی این است که در هر مطالعه ای در فرهنگ نو به سئوال در رابطه با فرهنگ اسلام و بینش اسلامی و مکتب اسلام برخورد می کند این جمله را تکرار میکنم زیرا در شناخت دکتر بسیار موثر است
او در خانه ای به دنیا آمده که خودبخود با فرهنگ قرآن و حدیث و با مکتب اسلام و معارف اسلام آشنا میشود کتاب هایی که میخواند و بحث هایی که میشنود اسلامی است در مجالس سخنرانی پدرش و در سخنرانی های دیگر حاضر میشود با مسائل سیاسی و اجتماعی زمانش برخوردی حساس دارد اما رشته تحصیلی و مطالعاتی و تدریسی او رشته های فرهنگ جدید است لذا به سمت مطالعه تمدن و تاریخ و جامعه شناسی یعنی رشته های نو می رود ، اما با این زمینه که با هر اندیشه نو در این فرهنگ نو غربی برخورد میکند یک سئوال برایش پیدا میشود ، رابطه آن با اسلام چیست ؟
این ویژگی دکتر در ساخت او نقش تعیین کننده دارد او نمی توانددر مسائل جامعه شناسی غربی غرق شود و غرق میشود چون هر تحقیقی هر نظریه ای هر فرضیه ای هر مکتبی هر جهتی از جهات فکری نو برای اویک سئوال نو هم می آفریند علی ! اسلام در این باره چه میگوید ؟ پس میکوشد پاسخ اسلام را نیز به این سئوال دریابد این است که مطالعات دکتر به طور طبیعی مطالعات تطبیقی مقایسه ای ، کمپراتیو و مقارنه ای از آب در آید
اگزیستانسیالیسم طرز فکر فلسفی ، منطقی شناختی و روشی حاکم بر بخشی از فرهنگ نو که بخصوص در فرانسه در رابطه با سارتر که دکتر با او آشنایی نزدیک پیدا میکند تبلور یافته و حتی روانشناسی اگزیستانسیالیستی جامعه شناسی اگزیستانسیالیستی و امثال اینها را به وجود آورده برای دکتر همیشه این سئوال را به وجود می آورد که آیا این مکتب وجودی مغرب زمین در رابطه با مکتب وجودی خودمان با عرفان وجودی و با فلسفه وجودی خودمان چه رابطه و چه نسبتی دارد ؟او می خواهد این را کشف کند این است که دکتر از یک موقعیت خاص برخوردار میشود و آن این است که در مجرای طوفان اندیشه ها و آرا و افکار و نظرات قرار میگیرد طوفان چگونه است ؟ طوفان نمی گذارد آدم آرام بگیرد این است که دکتر یک انسان بی قرار و ناآرام است خیلی چیزها دارد که نمی داند و می کوشد تا بداند و بفهمد
من با دکتر قبلاً در ایران پیش از آن که از ایران برود آشنایی نداشتم بعد مختصری با نوشته هایش آشنا شده بودم واخیراً یعنی از سال 1349 به این طرف یکی دو بار در مشهد در جمع و چند بار در تهران با او مأنوس بودم اما یک دیدار تنهایی دو سه ساعته در آخرین رمضان حسینیه ارشاد با او داشتم و توانستم دکتر را در آن دیدار دو ساعته بیش از هر برخورددیگر بشناسم پیرامون دکتر و کار او و افکار او و کتاب های او سخنرانی های او و حسینیه ارشاد جنجالی بود خوب این جنجال بر سر ما هم می ریخت مدام از ما می پرسیدند درباره دکتر چه نظری داری ؟درباره کتابهای او چه می گویی ؟ درباره طرز تفکرش چه می گویی ؟من هم معمولاً با صراحت بیان می کردم که دکتر یک قریحه سرشار سازنده و آموزنده است خطا ، اشتباه و لغزش در کار او هست و نمی تواند نباشد اما هیچ کس حق ندارد به خاطر این اشتباه ها و لغزش ها ارزش های عالی و سازنده او را نادیده بگیرد چه رسد به این که به او حمله کند
مکرر گفته بودم آن چیز که قطعاً از اسلام منحرف است روشی است که این آقایان در برخورد با دکتر در پیش گرفته اند این قطعاً ضد اسلام است این قطعاً با آن چیزی که قرآن به ما یاد میدهد که فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب ناسازگار است
ما به خاطر این جریان حتی با بعضی از دوستان پردانش قدیمی خود نیز به هم زدیم یکی از دوستان واقعاً اهل مطالعه من که او نیز کمالاتی دارد و من به خاطر کمالات و مطالعه فراوانش همواره او را دوست می داشته ام، برسر این موضع گیری که نسبت به دکتر داشتم اوقاتش با بنده تلخ شد و حتی درس خود را در موسسه ای که تدریس میکرد مدرس ارزنده ای است ترک کرد و دیگر نیامد و قهر کرد گفت من دیگر به اینجا نمی آیم و آرام آرام رابطه اش را نیز با من کم کرد من پاسخ واقعی این مسئله را ، هم در مطالعه آثار دکتر پیدا کردم و هم در آن برخورد حدود سه ساعته ای که در یک بعد از ظهر رمضان با او داشتم
دلسوزانه به دکتر گفتم برادر عزیز ، می بینی چقدر سازنده و پراثری ؛ دریغمان می آید که میدان این سازندگی با این هیاهوها و جریان ها محدود بشود ؛ فکری باید کرد گفت موضوع چیست ؟گفتم مسئله این است که در بعضی از سخنرانی ها و نوشته ها چیزهایی هست که به هیچ عنوان قابل دفاع و توجیه نیست ؛ مخالفان همین ها را دست می گیرند و می تازند ؛ حالا ما در شرایطی هستیم که اگر بشود زمینه این دست گرفتن و تاختن را از بین ببریم خیلی بهتر است
گله کرد گفت گله من از شماهاست گفتم خوب ،گله کن ! گفت من علاقمندم این سخنرانی ها و بحث ها در همفکریی که شما میتوانید بکنید پخته تر بشود ، بگیرید ، بخوانید اگر به نظرتان می آید که بایددر جایی تجدید نظر کرد تجدید نظر شود و بعد گفته شود گفتم حتی در سخنرانی هایی که هنوز ایراد نشده ؟ گفت بله ، حتی در آنها من این کمال انصاف و تواضع و فروتنی را که شأن یک انسان کنجکاو است ، با صداقت تمام آن روز در دکتر یافتم
ما هم خودمان گرفتاری هایی داشتیم کارهای تحقیقاتی داشتیم مطالعاتی داشتیم قدری برنامه های جاری هم داشتیم و نمی رسیدیم قرار بر این شد که سعی کنیم یک چنین زمینه همفکری و همکاری را فراهم کنیم اما همان ماه رمضانی بود که به پایان نرسید و جلوی ادامه سخنرانی های دکتر در حسینیه ارشاد گرفته شد
در آن روز من احساس کردم دکتر اول به عنوان یک انسان جستجوگری با مسئله برخورد میکند و می خواهد خودش بفهمد بعد می آید نتیجه را که میگیرد به مردم عرضه میکند
دقت کنید یک وقت است که انسان مثل یک معلم مثل یک استاد از اول با این که فکر مطالعه میکند که می خواهم درس بگویم سخنران حرفه ای از اول مطلبی را جمع و جور می کند با این قصد که میخواهم بروم در یک مجمع در یک مسجد در یک دانشگاه در یک باشگاه در یک میتینگ تحویل بدهم این یک جور مطالعه است که از اول مطالعه کننده دنبال به دست آوردن مطالبی است که به درد شنونده ها می خورد و چه بسا برای خودش هم خیلی جاذبه نداشته باشد اما گاه مطالعه گری از اول برای این مطالعه میکند که گمشده اش را پیدا کند ، کاوشگر است واقعاً می خواهد مطلب را بفهمد بعد که چیزی را فهمید آن وقت می آید و آن را عرضه میکند
یادم می آید مرحوم دکتر یک وقت میگفت من هر وقت سخنی برای گفتن دارم می آیم حرف می زنم هر وقت حرفی برای گفتن ندارم از من برای سخنرانی دعوت نکنید این مطلب را شما در نوشته های دکتر و در برخوردهایش می یابید
یک روز در همین رابطه با برادر پر ارج مان آقای خامنه ای صحبت می کردیم بحث شد در این که میگویند دکتر امامت منصوص را قبول نداشته یعنی قبول نداشته که پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه علی علیه السلام را رسماً به عنوان امام و رهبر امت پس از خود منصوب کرده است بلکه فکر میکرده که پیغمبر امام را نامزد کرد تا مردم خودشان انتخاب کنند یعنی نص نبوده نامزد کردن بوده آقای خامنه ای میگفتند که یک روز این مسئله امامت منصوب و منصوص با دکتر مطرح شد برداشتی که این برادرمان از مجموعه جریان فکری دکتر داشتند این است که دکتر یک وقتی این طور فکر می کرده که امامت منصوب تحمیل است و شأن پیغمبر و اسلام اجل از آن است که رهبری را بر مردم تحمیل کند بنابراین زمانی دکتر فکر می کرده است که آنچه پیغمبر گفته نامزد کردن و ارشاد بوده نه نصب
ولی دکتر در این مرحله نمانده است جلو رفته و به جامعه های مکتبی مارکسیستی برخورد کرده است دیده است که مسئله تعیین جانشین پس از لنین در جامعه مسلکی مارکسیستی روسیه شوروی فاجعه آفریده است احساس کرده است که به دنبال پیروزی هر انقلاب مردمی که تازه با فرهنگ و مکتب نو آشنا شده اند و خوگرفته اند به آن سرعت به آن مرحله از رشد نمی رسند که پس از فقدان رهبر بنیانگذار به راحتی بتوانند درباره تعیین جانشین به توافق برسند بنابراین اگر رهبر در آن سالها و دهه های اول جانشین بعدی را از میان انسان هایی که تجسم عینی یک مکتب هستند رسماً تعیین کند راه انقلاب را هموارتر کرده است دکتر دیده است که انگار مسئله تعیین امام بعد از پیغمبر به نصب و نص چیز منطقی و موجهی است لذا دریافته که دلیلی برای تأویل روایات و نصوصی که در این زمینه آمده وجود ندارد از این رو نتیجه گرفته که مطلب همین است و آن را قبول میکند
خود دکتر اگر حافظه ام اشتباه نکند در یکی از نوشته هایش میگوید شاید هم در یکی از دیدارها میگفت وقتی گفته میشود مارکس باید بگوییم کدام مارکس ؟ مارکس یک متفکر است افکار واندیشه های او راکد نیست وقتی میگویند مارکسیسم باید بپرسیم این رأی مارکس را از کدامیک از سالهای زندگی مارکس نقل می کنید مانیفست 1848 ؟ – که مارکس در آن یک جوان سی ساله است پرشور و پرخروش با اندیشه پر پرواز اما خام و کم تجربه است مارکس آنجا چیزی می گوید اما هیچ اشکالی ندارد که همین مارکس در سال 1868 یعنی بیست سال بعد مطلبی ضد مطلب سال 1848 بگوید چرا ؟ چون اندیشه اش پویاست ، تکامل پیدا کرده و فکرش عوض شده
یادم می آید در اصفهان درباره یکی از علمای بزرگ و فقهای برجسته ای که فوت شده بود صحبت میکردیم چند نفر ازافراد باهوش و با استعداد مطرح میکردند که راستی آیا فلانی پرمعلومات بود یا مجتهد بود ؟ گفتیم فرقشان چیست ؟ میگفت بعضی ها هستند خیلی مطلب در حافظه خود دارند در مجلس که می نشینند می توانند خیلی مطلب تحویل بدهند اما اگر امسال پای درسش بنشینی چه بیست سال دیگر می بینی درباره یک مطلب خیلی حرف می زند ولی مجموعه گفته هایش امسال و بیست سال دیگر یکی است عیناً مثل یک صفحه نوار اگر درسی را که امسال میگوید بیست سال دیگر نیز همان درس را بگوید خیال میکنی نوار بیست سال قبل آقا را گذاشته اند حالا داری می شنوی این آدم پرمعلومات است ولی آیا مجتهد یعنی صاحب نظر و دارای اندیشه پویا نیز هست ؟ نه ! آدم خوش فهم و خوش حافظه ای است آدمی است که میتواند مطالب را خوب جمع کند و به هم مربوط کند اما تازه آفرین خلاق مبتکر و وقاد نیست
مجتهد کسی است که بتواند آراء را از منابع و مآخذ آن استنباط کند و بیرون بکشد مثل آب که انسان آن را از زمین بیرون میکشد
کسانی که خلاق نیستند اگر در سال سی ام زندگی خود رأیی را بگویند میتوان آن را به حساب سال هفتادم زندگی شان هم گذاشت می پرسیم رأی آقا درباره فلان مطلب چه بوده ؟ میگوید به نوشته هایش نگاه کن میخواهد نوشته های سال سی ام ، می خواهد نوشته سال هفتادم ! همه یک جور است
ولی آدم هایی که دارای اندیشه پویا متحرک و خلاق هستند رأیشان درباره یک مطلب امسال با پارسال فرق میکند به قول آیت الله منتظری دوست عزیز و فقیه مجاهد ما امروز امروز است دیروز ، دیروز ایشان اگر دیروز مطلبی را گفته باشد و امروز رأیش عوض شده باشد میگوییم آقا دیروز شما آن جور گفتید ! ایشان میگوید دیروز دیروز بود امروز امروز است یعنی من یک آدم متحجر نیستم دیروز تا حالا فکر کرده ام ، مطالعه کرده ام و به یک جمع بندی تازه رسیده ام
به یاد می آورم که مرحوم دکتر درباره مارکس میگفت باید به اینها که از مارکسیسم صحبت میکنند گفت از کدام کتاب مارکس مطلب نقل میکنید ؟ – حتی از کتاب کاپیتال سرمایه نوشتن سه جلد این کتاب در حدود چهل سال طول کشید تازه وقتی مارکس مرد ناتمام مانده و انگلس بعداً جلد سوم را سر و سامان داد و منتشر کرد لذا می بینید که اول کتاب کاپیتال با آخر آن متفاوت است خدا رحمت کند یکی از استادهای عالیقدرمان را در فقه ایشان درباره شیخ طوسی ، فقیه بزرگ شیعه ، همین را می فرمود می فرمود شیخ طوسی گاه در یک کتاب مثلاً مبسوط درباره یک مسئله فقهی در یک جا یک رأی دارد و در جایی دیگر رأیی دیگر
بعضی ها خیال میکنند شیخ آدم کم حافظه ای بوده یادش رفته که آن وقت چه گفته نه جانم این طور نیست شیخ یادش بوده که آن وقت چه گفته فکر سرشار و اندیشه خلاق داشته تا کتاب به آنجا رسیده یک نظریه تازه پیدا کرده است ودکتر چنین کسی بود آرائش اندیشه هایش برداشت های اسلامی اش برداشتهای اجتماعی اش در حال دگرگونی و در مسیر شدن بود چون انسان موجودی در حال شدن است و نه فقط انسان بلکه همه موجودات عالم طبیعت واقعیت هایی شدنی هستند ولی انسان در میان همه موجودات شدنش شگفت انگیز تر است ای انسان ! تو سراپا شدنی
این روزها مکرر از من می پرسند نظرت درباره فلان گروه چیست ؟ نظرت درباره فلان شخص چیست ؟ پاسخ من این است نظر من این است که از جمهوری اسلامی ما یک نظام اسلامی خالص ،موفق ، پیروز و نیرومند به وجود آید یک جریان که در آن بسیاری از کسانی که امروز آنها را رد میکنید و نمی پسندید قرار بگیرند و ساخته شوند و به صورت رهپویان و روندگان راهی درآیند که آنهارا عاشقانه دوست داشته باشند اصلاً تا جامعه ما به چنین وضعی درنیاید انقلاب ما در مسیر راستین خود قرار نگرفته است
بعضی اوقات دوستان قاطعیت در موضع داشتن و بیان صریح مواضع مکتبی را با برخورد متحجرانه با جریان ها عوضی میگیرند من شخصاً در برخورد با مواضع مکتبی ، قاطع ، صریح و سختگیرم یعنی چه ؟ یعنی با ماست مالی کردن مکتب شدیداً مخالفم
از آقا سئوال میکنید آقا نظرتان درباره این مسئله چیست ؟ یک جوری جواب میگوید که با حرف ماتریالیسم می سازد ،با حرف الاهی هم می سازد با حرف یهودی می سازد با حرف زرتشتی می سازد با حرف مسیحی می سازد با حرف انقلابی می سازد با حرف ضد انقلابی می سازد با سرمایه داری می سازد با سوسیالیسم هم می سازد ! این دیگر چیست ؟ این که دیگر مکتب نشد مکتب مقطع های مشخص دارد اسلامی که با همه چیز جور دربیاید دیگر راه مشخصی نیست
یادم می آید در سنین نوجوانی در فقه بحث ربا و بهره پیش آمد عده ای از این روشنفکران روحانی و روحانیون روشنفکر در بحث میکوشیدند ربای بانکی رابه نحوی توجیه کنند و آن را مسلمان کنند به آنها اعتراض کردیم که آخر باباجان ربا رباست حرام است میگفت آخر چه کنیم ؟ مگر امور جامعه امروز بی بانک هم می گذرد ؟ این شخص در برابر ضرورت بانک آن هم به تشخیص خودش قرار گرفته بود آن وقت اسلام را رفو میکرد و آن را به نحوی معنی میکرد که با این ضرورت بسازد و یک ربای آب کشیده بانکی از درون آن دربیاید آن صراف رباخوار یک جور ربا را آب میکشید یک قوطی کبریت که سی سال در مغازه اش بود و آن را با هر وام گیرنده ای معامله میکرد میگفت آقا ده هزار تومان به شما قرض دادم که یک سال دیگر ده هزار تومان بدهید این که دیگر بهره نیست قرض الحسنه است حالا این کبریت را هم به شما می فروشم به هزار و دویست تومان که شما باید همین حالا به من بدهید اینها دو معامله از هم جدا هستند این می شد ربای آب کشیده به خیال او غافل از این که فضله سگ را هر قدر هم که آب بکشید همان نجسی که هست هست بعضی اوقات این قوطی کبریت بیست سی سال عمر میکرد چون طرف می دید کبریت هزار و دویست تومانی به دردش نمی خورد میگفت ما که هزار و دویست تومان را دادیم می رویم سر راه پنج تومان یاصنار ده شاهی یا یک قران میدهیم یک کبریت میگیریم این بود که یک قوطی کبریت بیست سی سال عمر میکند این آقا این قوطی کبریت را شاید ده میلیون تومان در نوبت های مختلف فروخته بود اینها میگفتند بله خوب این ربا حرام است این درست اما برای ربای بانکی باید راهی پیدا کنیم در ضمن در این راه پیدا کردن نظام ضد سرمایه داری اسلامی را به سمت سرمایه داری نحس و نجس غریبی می غلتاندند یعنی تحریف التقاط این روزها کلمه التقاط خیلی معمول است التقاط فقط التقاط چپی و شرقی نیست التقاط راستی و غربی هم هست التقاط التقاط است و هر دو مردود است
التقاط یعنی خلوص و اصالت و کمال مکتبی اسلام را به منظور آن که با یک اندیشه و یک مکتب دیگر سازگار درآید خدشه دار کردن
اتفاقاً حساسیت برادر عزیز و شهید عزیز دیگرمان مرحوم استاد مطهری ، نسبت به برخی از نوشته های مرحوم دکتر شریعتی درست به اینجا مربوط می شد مرحوم آقای مطهری که مکرر با ایشان برسر کارهای دکتر بحث کرده بودیم می فرمود فلانی من در فلان بخش از نوشته های دکتر خط تأثیر تفکر دیالکتیکی مادی را می بینم او ناآگاه و ناخودآگاه دارد بر این خط جلو می رود و این برای جوان های ما که احاطه دکتر را ندارند پرآسیب است برای خود دکتر نه ، اما آن جوان ها که آثار او را می خوانند فکرشان شکل میگیرد این نقطه نظر ایشان بود گاهی هم از روی تعهد دینی واقعاً ناراحت و عصبانی میشد گاهی هم کار ایشان با من به اینجا می رسید که می گفت تو آسان گیری میکنی چرا در معیارهای مکتبی سختگیر نیستی ؟ در حالی که من در معیارهای مکتبی بسی سختگیرم من معتقدم اسلام اسلام است همانطور که دکتر درباره فاطمه سلام الله علیها نوشته شیوای پرجاذبه ای دارد که فاطمه فاطمه است درباره اسلام میگوییم اسلام ، اسلام است نه مارکسیسم است نه سوسیالیسم غیر مارکسیستی نه کاپیتالیسم نه اگزیستانسیالیسم و نه حتی عرفان ،نه عرفان هندی است نه عرفان چینی ، نه عرفان افلاطونی نه عرفان نوافلاطونی اسلام اسلام است آیین قرآن است آیین سنت است آیین محمد است آیین متجلی در علی و حسن و حسین و فاطمه و ائمه طاهرین و آیین متجلی در ابوذر و سلمان و عمار و رهروان راستین است آیین متجلی در خط راست امام خمینی است
ما باید یک جریان اصیل اسلامی خالص دور از هر گونه التقاط شرقی غربی نو کهنه ارسطویی افلاطونی فیثاغورثی و هر کس دیگر براساس فهم عالی و متعالی و پراوج کتاب و سنت و عترت به دنیا عرضه کنیم جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی ما در تداوم خود باید تجسم و تجلی عینی این ذهنیت والای بشری فرود آمده از عرش الهی باشد تا بتوانیم بگوییم که مشغول نشان دادن اسلام به دنیا و تبلیغ آن در جهان هستیم
دوستان ! این است صراط مستقیمی که هر روز ده بار در نمازها از خدا طلب میکنیم اهدناالصراط المستقیم خداوندا راه راستت را به ما نشان ده
من در مرحوم دکتر در حد آشنایی با نوشته ها و گفتارها و مذاکره هایی که با او داشتم ، یک چنین پویندگی می دیدم دکتر از دید من از اندیشه آمیخته به مکتب های اروپایی و نو یا عرفان ایران زمین و هند یا آمیزه هایی دیگر همواره به سوی شناخت اسلام زنده سازنده پیش برنده خالص تر حرکت میکرد و این حرکت مرهون ذهن وقاد قریحه سرشار روح تشنه دل جستجوگر و تلاش کم نظیر شبانه روزی او در راه فهمیدن و فهماندن بود این برداشتی است که من از مرحوم دکتر شریعتی دارم به همین دلیل است که دکتر دراین مدت چند سالی که فرصتی به دستش آمده بود تا آنچه را به دست آورده بگوید و بنویسد خیلی عجله داشت یادم می آید در همان دیدار به دکتر گفتم این کار ممکن است مقداری سخنرانی ها و نوشته ها را طولانی کند گفت خوب عیبش همین است دیگر یک کاری بکنیم که سریع هم باشد گفتم چطور ؟ گفت شماها خطاب کرد به من و گفت شما مدت طولانی برای گفتن و برای اندیشیدن در اختیار داشته اید مدت هاست که می اندیشید و میگویید و مینویسید ولی من مدت کوتاهی است که برای گفتن و نوشتن فرصت بدست آورده ام و نگرانم که این فرصت دیری نپاید
او نگران بود البته بیشتر نگران این بود که آزادی گفتن و نوشتن گرفته شود شاید خبر نداشت که دست اجل می آید و او را از امت نیازمندمان برمیگیرد
امیدوارم خدای متعال به او پاداشی بزرگ پاداشی درخور انسان های جستجوگر با اخلاص عنایت کند وامیدوارم جامعه ما سازنده انسان های جستجوگر پویای پرتلاشی باشد که اندیشه جهاد و عمل آنها بتواند در پیشرفت این امت پویای پرتلاش نقش کمکی فراوان داشته باشد
عرض من در اینجا تمام میشود با شما خداحافظی میکنم تا به یاری خدا دیدارهای بعد والسلام
منبع : تبیان