محمد پیامبر در بیان علی شریعتی

پس از قرن چهارم میلادی و از زمانی که امپراطوران روم به مسیحیت گرویدند و عقاید کلیسا را به عنوان آرا و عقاید رسمی ترویج کردند، بنای مخالفت را با حوزه‌های فکری و علمی آزاد گذاشتند تا این که سرانجام ژولتی نین، امپراتور روم شرقی در سال 529 میلاد مسیح (قرن ششم میلادی)‌ دستور تعطیلی دانشگاه‌ها و بستن مدارس و مراکز علمی را صادر کرد و دانشمندان از بیم جان متواری شدند و چراغ علم و فلسفه در قلمرو امپراتوری روم خاموش شد.
دکتر علی شریعتی

درست در همین زمان بود، قرن ششم میلادی و مقارن با خاموشی چراغ علم و دانش در روم، بزرگ‌ترین حادثه تاریخ به وقوع پیوست و شبه‌جزیره عربستان شاهد بعثت بهترین مخلوق خداوند، محمد امین(ص)‌ شد که در نخستین گام به فراگیری علم و دانش فراخوانده شد، «بخوان به نام پروردگارت که آفریدت» و سپس پیروان خود را به آموختن علم و دانش از آغاز تا پایان زندگی با روایت «اطلب العلم من المهد الی اللحد» فراخواند.

آری چنین است که دکتر شریعتی در بیان شخصیت ارزنده پیامبر خاتم چنین می‌نگارد: … به راستی می‌توان گفت که محمد را این چنین «باید از نو دید»، «از نو شناخت»، او را با نگاهی که اشیا و اشخاص را می‌نگریم نباید نگریست، باید از روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و تاریخ، نگاهی تازه ساخت و بر سیمای محمد(ص)‌ افکند. او را باید در صف شخصیت‌های عظیم تاریخ، قیصران و حکیمان و انبیا دید، در جمع پیامبران بزرگ رق نشاند و تماشایش کرد.
در این هنگام است که تصویر او در چشم ما چنان شگفت و توصیف‌ناپذیر می‌نماید که گویی هرگز او را ندیده‌ایم و هرگز چنین تصویری را از مردی در جهان نمی‌شناخته‌ایم. برای شناخت دقیق و تصویر کلی و تمام هر مذهبی، شناختن خدای آن، کتاب آن و پیغمبر آن ضروری است و این روش ساده‌ترین، ممکن‌ترین و در عین حال علمی‌ترین و مطمئن‌ترین روش شناخت یک مذهب است.

محمد ترکیبی از موسی و عیسی است، گاه او را در صحنه‌های مرگبار جنگ می‌بینیم که از شمشیرش خون می‌چکد و پیشاپیش یارانش که برای کشتن یا کشته شدن بی‌قراری می‌کنند، می‌تازد و گاه وی را می‌بینیم که وقتی هر روز در رهگذرش مرد یهودی از بام خانه‌اش خاکستر بر سرش می‌ریزد و او نرم‌تر از مسیح، همچون بایزید، روی درهم نمی‌کشد و یک روز که از کنار خانه وی می‌گذرد و از خاکستر مرد خبری نمی‌شود، می‌پرسد رفیق ما امروز سراغ ما نیامد؟ و چون می‌شنود که بیمار شده است به عیادتش می‌رود.

در اوج قدرت در آن لحظه که سپاهیانش مکه را، شهری که 20‌سال او و یارانش را شکنجه داده و آواره کرده است، اشغال کرده‌اند، بر مسند قدرت اما در سیمای مهربان مسیح، کنار کعبه می‌ایستد و در حالی که 10 هزار شمشیر تشنه انتقام از قریش، در اطرافش برق می‌زنند و… می‌پرسد؛ «ای قریش فکر می‌کنید با شما چه خواهم کرد؟»، قریش که سیمای مسیح را در این موسایی که اکنون سرنوشتشان را در دم شمشیر خویش دارد، خوب می‌شناسند و به چشم می‌بینند، پاسخ می‌دهند که «تو برادری بزرگوار و برادرزاده‌ای بزرگواری» و آن گاه با آهنگی که از گذشت و مهربانی گرم شده است، می‌گوید: «بروید، همگی آزادید.»

آری، پس از آن که به بعثت برانگیخته شد، اولین کسی که به وی ایمان آورد حضرت علی‌(ع)‌ بود، علی بود که با وی هم‌پیمان شد و از آن پس همه لحظات عمر را در این پیمان و پیوند نهاد و در پرستش خداوند و وفای محمد و دوستی خلق و پارسایی روح، آیتی شگفت شد و با صدها رشته پنهان و پیدا با روح و اندیشه و قلب محمد پیوند یافت.

پیغمبر که تاریخ آن همه از اراده و تصمیم و قدرتش سخن می‌گوید و خسروان و قیصران و قدرتمندان حاکم بر جهان آن همه از شمشیرش می‌هراسند و دشمن از شدت غضبش می‌لرزد، در عین حال مردی است سخت عاطفی، با دلی که از کمترین موج محبتی می‌تپد و روحی که از نوازش نرم دست صداقتی، صمیمیتی و لطفی به هیجان می‌آید، در خانه و خانواده نیز چنین است. در بیرون، مرد رزم و سیاست و فرماندهی و قدرت و ابهت است و در خانه پدری مهربان، شوهری نرم‌ خوی و ساده و صمیمی،… وی هرگز نمی‌کوشید تا خود را مرموز و غیرعادی و موجودی عجیب و غریب در چشم‌ها بنمایاند، بلکه بعکس حتی به مادی بودن تظاهر می‌کرد، نه‌تنها از زبان قرآن می‌گوید که «من بشری هستم بمانند شما و فقط به من وحی می‌شود، …/ کهف 110».

که همواره اعتراف می‌کند جز آنچه به من گفته می‌شود، از چیزی خبر ندارم و در رفتار و زندگی و گفتگویش همه جا می‌کوشید تا در چشم‌ها شگفت‌آور و فوق‌‌العاده جلوه نکند و سعی می‌کرد تا ابهت و جلالی را که در دل‌ها دارد، بشکند. می‌گویند روزی پیرزنی نزد وی می‌آید تا از او چیزی بپرسد.

آن همه خبرها و عظمت‌ها که از او شنیده بود چنان در او اثر می‌کند که تا خود را در حضور وی می‌یابد، می‌لرزد و زبانش می‌گیرد، پیغمبر احساس می‌کند شخصیت و شکوه او وی را گرفته است، ساده و متواضع پیش می‌آید، به مهر دست بر شانه‌هایش می‌گذارد و با لحنی که از خضوع، نرم و صمیمی شده‌ است، می‌گوید؟ مادر چه خبر است؟

من پسر آن زن قریشی‌ام که گوسفند می‌دوشید. بعد احساس و عمق عاطفه و اندازه رقت قلب محمد نیز شگفت‌انگیز است.

وجود علی ‌(ع)‌ و فاطمه (س)‌ که همچون دو بال برای پیغمبر بودند و فرزندان آنها، تحمل زندگی پر تلاطم و پر مشقت را برای پیغمبر (ص)‌ آسان‌تر کرده بود، چنانچه دکتر شریعتی در ادامه می‌گوید: «اما اینها همه آرامش پیش از توفان بود و توفان در رسید سیاه، هولناک و بر باددهنده آشیانه و ویران‌کننده خانه او.» (آری پس از 23 سال رسالت پیامبری و هدایت مردم)‌ پیغمبر در بستر افتاد و دیگر نتوانست برخیزد و به این گونه است که محمد و رسالت چند بعدی و دو جهتش شایستگی آن را دارند که آرزوی بزرگ انسان امروز را تحقق بخشد.

دکتر شریعتی در کتاب‌های «فاطمه، فاطمه است» و «سیمای محمد(ص)‌» به تفضیل به بیان ابعاد شخصیتی حضرت نبیاکرم(ص)‌ می‌پردازد و آن را شرح می‌دهد که قطره‌ای از آن دریا در این مقال مرقوم گردید.

جام جم آنلاین: مهدی مسکنی

11 دیدگاه دربارهٔ «محمد پیامبر در بیان علی شریعتی»

  1. يك دردمند ايراني

    کاش دکتر بود و می دید که بر سر اسلام چه آمده است. پیامبرش را وارونه نشان می دهند و امامانش را بر سر مصالح دنیوی ذبح می کنند. وااسفا

  2. اسلام کشور امروز من اسلام رخوت عقب ماندگی و….اسلامی که این اسلام و رهبران ان نمیتوانند مشکل کوچکی مثل بیکاری را حل کنند به چه درد میخورد؟ روزگاری اسلام کمر قیصر و کسری را شکست اما امروز بازیچه مطامع دنیوی …شده.کجایی دکتر؟؟؟

  3. بنده خدایی را که این چنین توصیفش کرده اند را نمی پرستم
    خدای من خالق من و محمد و علی است
    تفاوتی در دیدگاه الهی و عدالت الهی او جز به ظرفییتش نیست
    خدای من خدای است که مرا بابت گناهانم می بخشد و بابت ثواب هایم می بخشاید. خدای من عذابش برای هدایت و خوشحالیش برای رضایت است.
    بنده هیچگاه به فرستادگان خدا به دید شفاعت نگاه نکردم و اگر در مورد آنان به بدون عینک تعصب تحقیق می کنم برای درست هدایت شدنم به سوی خداست.
    فرستادگان خداوند برای نام و شهرت نیامدن، زیرا اگر اینگونه بود هیچگاه به راحتی روح خود را به فرشته ی الهیشان نمیدادن.
    آنان جزء برای هدایت هیچ امر و وظیفه ای نداشنتد ولی امروزه ما به آنان همچون عبادت نگاه میکنیم بلکم بیشتر و متعصب تر.
    به راستی چرا حضرت محمد وصیت کرد که وی را در منزلش به خاک بسپارن
    چرا ؟

    1. شاید باید یکم رو این جمله ها فکر کنید

      نشانه های اهل ایمان : عدالت درخشم و خشنودی، میانه روی در فقر و توانگری، اعتدال در بیم و امید
      حضرت علی فرمود :
      1 – بهترین کارها امید و ترس به خداوند را به حد اعتدال داشتن است.‏»
      2 – «از پروردگارت بترس ترسیدنى که تو را از امید به وى مشغول سازد و به وى امید داشته باش امید کسى که تو را از بیمش امید نباشد.»

    1. در اینکه دکتر کم نظیر بود شکی نیست و میتوانم بگویم در رشته خویش بینظیر بود اما هیچ وقت به کامل شدن اندیشه ها و فراتر از او رفتن دلسرد نیستم و همیشه جمله ی او که من به اندازه عقلم چنین فهمیدم را در ذهن دارم و اینکه او نیز امکان خطا دارد.در پایان جمله ای از وصیت ایشان نقل میکنم

      گر چه امیدوار هستم؛ که گاه در روح¬های خارق¬العاده چنین اعجازی سر زده است. پروین اعتصامی از همین دبیرستان¬های دخترانه بیرون آمده، و مهندس بازرگان از همین دانشگاه¬ها و دکتر سحابی از میان همین فرنگ رفته¬ها و مصدق از میان همین “دوله” ها و “سلطنه” های “صلصال کالفخار من حماء مسنون”، و “اینشتین” از همین نژاد پلید و “شوایتزر” از همین اروپای قسی آدمخوار و “لومومبا” از همین نژاد برده و “مهراوه” پاک از همین نجس¬های هند و پدرم از همین مدرسه¬های آخوند ریزو … به هر حال “آدم” از لجن و “ابراهیم” از “آزر” بت تراش و “محمد” از خاندان بتخانه دار ، به دل من امید می¬دهند که حساب¬های علمی مغز را نادیده انگارد و به سر نوشت کودکانم در این لجنزار بت پرستی و بت تراشی که همه پرده دار بت خانه می¬پرورد امیدوار باشم.

  4. علی شریعتی میکوشید حقیقت را بازگو کند.نه به نفع روحانی و نه به نفع روشنفکر.تنها حقیقت.و به راستی که هم کمال عقل داشت و هم احساس.او تنها، حقیقتی بزرگ را احساس کرده بود و میخواست که آن را بازگو سازد.

  5. دکتر شریعتی نویسنده خوبی بود و جملات قابل فهمی مینوشت ولی دلیل نمیشه شما همه حرفهاشو به همین راحتی بفهمید.پس همه شما از حرفهای شریعتی برداشت اشتباهی کردید.

  6. حمید از تهران

    نکته ای که باید به آن اشاره کنم این است که عزیزان این سرزمین دانایی و غیرت مد نظرشان باشد نکاتی که دکتر عزیز نوشته و مطرح کرده مربوط به 37 سال یابی هست دورانی که به نوعی دگمگرایی یا فضایی جمود فکری حاکم بود و کمتر کسی جرات داشت در رابطه با این مسایل سخن بگوید فاکتورهایی مهم دکتر: اندیشه ورزی. هوشمندی. قلم فرسایی. قالب شکنی.مطالعه عمیق تاریخ.جامعه شناسی،هنربالای سخنوری او بود که از دیگران متمایز ساخته است..و به نظر میرسد تاکنون بدیل آن رو نیافته ایم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *