زندگی از نگاه علی شریعتی چیست؟ نان، آزادی و فرهنگ، سه نگرانی مهم زندگی انسان مدرن در دنیای امروز نگرانیهای زیستنی که تجلی زیبائی است و پس از لذت، میتواند شک و ناامیدی را به دنبال داشته باشد.با «نان» به آرامش میرسی و از «آزادی» به یقین. آزادی و امکان شدنت را بهدست «فرهنگ» میسپاری تا تو را بر طراز اصول خود بسازد. شریعتی زندگی را در پیوستن این سه ضلع مثلث معنا میکند؛ چرا که انسان شریعتی، به زمین وفادار است و در این وفاداریست که به آسمان میرسد. همه ویژگی او در این است؛ در زیستن میان این مثلث. همخوانی همزمان این سه ضلع. بودنی نه در برابر زندگی، که مبتنی بر آن.
در این مرحله ما با انسانی روبهرو هستیم که به رستگاری میرسد و با نجات خود به جاودانگی. با اخلاق، هر لحظه میان خیر و شر، خوب و بد، درست و غلط، تردید میکند، سبک و سنگین میکند، ترازوی معیارهایش را میزان میکند و در نهایت میان دو امکان، انتخاب میکند که حقیقت، ایمان است و حق انتخاب.
اما زندگی چیست؟ سرشت انسانی. همانکه معتقد است که انسان طبیعتی دارد مشترک با دیگر همنوعان خود. غرایزی طبیعی. میل به تملک و به جاودانگی. به فرار و بهتر شدن و دیگر، میل به دانشی همپایه خدا و در نهایت، احساس «کمبود». میل به جستوجو و نیافتن. نومید شدن، سرگردانی و باز جستوجو. انسانی که هیچگاه به هدف نمیرسد. واقعیت قانعاش نمیکند.
اینجا و حالا، پاسخگوی نیازش نیست. انسانی به جستوجوی ناکجا و ناهمزمان، آنکه هیچجا نمیایستد. دلتنگ سرزمینی است که ندارد. هر زمینی که بر آن پا میگذارد مرحلهایست در سفری بیسرانجام. بهسوی هدفی که ثابت نیست و مقصدی که هر دم دورتر میشود. ناامیدی، چهره دیگر این جستوجوست.
نیچه میگوید: «جسارت آنچه که هستی را داشته باش». آنکه با اقتدار ارادهاش، همه موانع را میپیماید. آنکه آزادیاش، خواستش، به هیچکس و هیچ چیز منوط نیست. فلسفه نیچه، «هنر زندگی»ست، «وفاداری به زمین»، در برابر آسمان، از تعلیمات زرتشت اوست و «جسارت شدن» در دستور کارش.
شریعتی زندگی را در تثلیث نان، آزادی و فرهنگ معنا میکند. جبر دنیا را میپذیرد اما آزادی را واگذار نمیکند. واقعیت را میبیند اما نمیپذیرد و قصد تغییرش را میکند. مداخلهگر است و آرمانخواه. قانون مراحل را رد میکند و هر سه را با هم میخواهد. لحظه را میخواهد و زمان را و جاودانگی را. نمیخواهد به نام یکی از دیگری بگذرد. به نام نان از آزادی بگذرد و به نام آزادی، از فرهنگ.
شریعتی این سه ضلع مثلث را در فلسفه زندگی خود، ترکیب میکند. شریعتی از انتخاب سر باز میزند. هر انتخابی برایش نوعی محرومیت است. محرومیت خود از چیزی به نام چیز دیگری. آزادی یا نان؟ نان یا فرهنگ؟ فرهنگ یا …؟ همه را میخواهد. هم نان را ، هم آزادی را و هم فرهنگ را. نان را بدون آزادی و آزادی را بدون فرهنگ میخواهد چهکار؟ نومید میشود.
شریعتی آرامش ندارد. ترازو ندارد. از انتخاب میان خوب و بد، سر باز میزند. ناآرامتر از آن است که در اعتقاداتش به یقین برسد. مرددتر از آن است که قاطعیت انتخابی را داشته باشد. خود را فراسوی این ترازو میداند. او هنوز سرگردان است.
بسیاری از بزرگان اندیشه میگویند که شریعتی تفکر خود را با استفاده از کنایهها و عبارتهای رمزآلود به مخاطبان خود منتقل میکرد. نوعی رازآلودگی که هنوز نیز زندگی ما را تسخیر کرده است.
او در آثارش از شاعرانگی و خوانش استعاری، گاه مخاطب را تا مرز جنون پیش میبرد و در یک کلام شیوایی آثارش در بسیاری از مواقع دلیل قاطعی بر مقبول بودن آنها بهشمار میرفت.
به تعبیر سوسن شریعتی جامعهشناس و دختر مرحوم دکترعلی شریعتی جرم شریعتی شاید این بود که زندگی را به رنگهای مختلف نشان داده است و متهم به ایدئولوژی سیاه و سفید شد.
سوسن شریعتی میگوید: پیرامون شخصیت شریعتی نقد بسیار شده اما باید دنبال نگرانیهای شریعتی رفت و از کلیگویی در مورد او به جزئینگری بازگشت. گرفتاری امروز ما دوگانگیهاست، او میگوید: «این» یا «آن»؛ سنت یا مدرنیته یا انتخاب راه سوم چیزی است که شریعتی با آن مواجه بود و جهان امروز هم با آن درگیر است و شریعتی کسی است که مباهات میکند که یکی از آنهاست؛ یا گاه مباهات میکند به اینکه از این جنس دردهاست.
سوسن شریعتی با بیان اینکه یکی از مشکلات ما مواجهه با تفکر شریعتی و شناخت ما از او است؛ ادامه میدهد: شریعتی در بین سه نسل دهه 40، 60 و 80 با شناختهای متفاوت همراه است که هرکدام از این سه نسل یک گونه شناخت از شریعتی دارند، شناخت تدریجی است که روزی چهره شریعتی را سیاه و روزی سفید معرفی میکند و این پارادوکس یا همان قطعات یک پازل است.
این پژوهشگر علوم اجتماعی، با بیان اینکه پدرش را باید در کلیات دید نه جزئیات میافزاید: او معتقد به کار فرهنگی بود، معتقد به آزادی و عدالت اجتماعی، متفکری که رویکرد به ایدئولوژی داشت. معتقد بود شرق و غرب را نمیتوان کنار هم نشاند که باید آنها را آشتی داد.
اجتماع، سیاست یا مذهب ابزار گذر از مراحلی برای رسیدن به هدف غایی در دیدگاه شریعتی است و انسان سراسیمه ایرانی بین شرق و غرب دنبال کلیدواژه جستوجوی خویشتن است که در آثارش به وضوح دیده میشود. اما در این فضای شتر، گاو، پلنگ نسل ما سردرگم است.
سوسن شریعتی، با بیان آنچه هویت چهل تکه می خواند فضای تضادها، تناقضهای فرهنگی را مشکلی در سراسیمگی و حیرت مدرنیته و سنت بیان میکند و میگوید: این تناقض در معماری، نقاشی، موسیقی و ادبیات دیده میشود؛ بهگونهای که شعر ما شعر کلاسیک است با موسیقی پاپ خوانده میشود؛ در نقاشی ایرانی و سنتی ما از نقاشی مدرن الهام گرفته شده، معماری ما با معماری اسلامی، ایرانی و مدرن اروپا درآمیخته است. در واقع بدون اینکه خود مدرنیته بداند در لابهلای خود از سنت گذر کرده.
علی شریعتی معتقد بود درست است که ما انسان امروزی هستیم اما این زندگی تقویمی است؛ ولی به لحاظ عقبماندگی از آنچه جهان پیشرفته تجربه کرده ما انسان قرن شانزدهمایم و از نظر تاریخ فرهنگی از آنها عقب هستیم.
به تعبیر فرزند علی شریعتی، زندگی زیستی او متناسب با زندگی فکریاش بود، پدر نه مدرن نه سنتی است، او چیزی سوم است. او اتفاق سوم بود همان چیزی که امروز در عالم واقع اتفاق افتاد، امروز امر قدسی عرفی شده، شریعتی میگفت: اسطورهها را به تاریخ تبدیل کنیم و از تاریخ به زندگی اما امروز بعد عاطفی بر تاریخ غلبه کرده است. همینطور آزادی که یک حقیقت است را نمیتوان به رفراندوم اکثریت گذاشت که میخواهند یا نه.
این نگرش، در برابر چیزی که نفی زندگیست، طرد و تحقیر دنیا، میایستد و به جلوههای پر تپش زندگی چون عشق، هنر، آزادی، عدالت و حقوق انسان، روی میآورد. نگاهی که متعهد نسبت به سرنوشت انسانها ست. آخرین تصویر زندگی از زبان شریعتی، اما یک مثلث است: «نان، آزادی و فرهنگ». متساویالاضلاعی که پیکره ای زنده است.
azad zistan yani tamam zendegi
دنیا را بد ساخته اند
کسی را که دوست داری،تو را دوست نمیدارد…….
کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نمیداری…….
اما
کسیکه تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد…….
به رسم و آیین هرگز بهم نمیرسند
و این رنج است
دکتر شریعتی
با یاد و نام خداوند بزرگ مرتبه . از کسی که این سایت را طراحی کرده صمیمانه سپاس گذارم . اگه امکان این باشه که سخنان دکتر به صورت نرم افزار روی گوشی موبایل نسب بشه عالی است . لطفا اگر چنین نرم افزای است لطف کنید بنده رو از طریق ایمیلم در جریان بگذارید . متشکرم دوستون دارم بچه ها.
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی ماندم بی آن که خدایی داشته باشم! ( دکتر )
خداوندا اگر روزی تواز عرشت زمین آیی لباس فقر را بوشی لبانت بر لبان کاسه مسین دود اندود بگذاری واندک آن طرفتر کاخهای مرمرین بینی زمین تا آسمان راکفر میگویی نمی گویی
(دکتر شریعتی)
دوست عزیز این از دکتر شریعتی نیست!!!
این شعر از کفر نامه کارو هستش…
یا علی
هربار که بیشتر وارد دنیای دکتر شریعتی میشم بیشتر برای دنیا متاسف میشم
مرسی از مطلب خوب
نمیدونم چی بگم اصلا در حدی نیستم که بخوام در مورد دکتر اضهار نظر کنم فقط همینکه کتاباشو میخونم حس عجیبی بهم دست میده
اظهار نه اضهار!
افکار واندیشه های دکتر قشنگ هستن ولی جامعه ساز نیستن باعث نابودین
سلام ببخشید در مورد فروید و نظریه های او و پیدایش اسطوره هاو در تقابل قرار گرفتن اندیشه های سارتر و دکارت و نقد دکتر شریعتی در باره فروید صحبت می کردید.
در صدر این موضوع به بیان قرآن کریم در باره موسی و مادرش می پردازم
خداوند در آیه های سوره قصص به مادر موسی الهام نمود که طفلت را شیر بده و او را در گهواره قرار ده و به دریا فکن و پس از آنکه اهل بیت
فرعون موسی را از آب گرفتند واسطه شدند تا او را نکشند و دایه ها
آوردند و اما موسی از سینه هیچ کدام شیر نخورد مگر مادر خود.
این عبارت های وحیانی بیانگر نسبت ذاتی و احساسی مشترک میان موسی و مادر خود است. و اساسا” موسی جز بوی مادر خود و شیر او را نمی پذیرد. بیان این موضوع و اینکه ای رسول از تو در باره روح می پرسند:
بگو ندانید مگر دانش اندکی از روح را.
شما که این عبارت های قران را استماع می کنید نباید بیان قران و
نقد نویسندگان و روانشناسان را از پنجره قران روشنگر- پوپولیسم تبلیغاتی و پرپاگاندای گروهی و از این اصطلاحات بنامید.
چنانچه در نقد لایه های اندیشه ای و استدلال های عقلی و تجربی در
باب یک موضوع علمی بدون در نظر گرفتن چارچوب کلی موضوع و
کلیت خارج از مدار کلیشه ای آن نمی توانید در باره آن موضوع علمی و ساختار فکری حکم صادر کنید.فروید بدرستی نمی دانست که کودکان نسبت به مادران خود یک جاذبه ذاتی دارند و کودکان هر کدام به مادران خود بیشتر احساس نزدیکی می کنند. و این موضوع اثبات شده است کودکان در کنار مادران خود بهتر به خواب فرو میروند و ضربان قلب انها را بهتر حس می کنند .
خطای فروید در این بود که پیش از آنکه ماهیت غریزه جنسی و ویژگی های آن را بشناسد آرای خود را تببین و تئوریزه کرد. و طبیعت سرکش بشر گذار کرده از قرون وسطی و رنسانس و در میانه های مدرنیته آنرا موافق با طبع پر اشتهای خود یافت و به متدلوژی های اثر گذار به انتقام از بینش متحجرانه و استبدای و پوسیده اردوگاه کلیسا پرداخت . و
به خوبی این کار را انجام داد و لطافت و عشق زنانگی را به بازار
مکاره بوژوازی سوق داد و دراین کار موفق بود.
اما یک نقد کلی به زیر ساخت های روانشناسی در جامعه ما وارد
است و آن تابعیت بی قید و حساب شده از روانکاوی وارداتی در
معاصر است. البته اخذ محتوای دانش بشری در هر زمینه ای و
پالایش دید گاه های افراطی در مبانی موضوع مورد مطالعه پسندیده
است. اما پذیرش چشم وگوش بسته و سمعا” و طاعطا”مشگل ساز بوده و جوشش های بومی و اقلیمی را در باب تولید آرای موضوعی
ناممکن می سازد. من احترام خاصی برای روانشناسی و کنشگران
و پژوهندگان آن دارم .اما چرا در میان این عزیزان یک یونگ یا ویلیام
جیمز و دیگری یافت نمی شود.
تعمیم علاقه فطری و ذاتی طفل به سینه مادر خود که تمامی ساختار
روحی و جسمی طفل در رحم آن مادر شکل گرفته امری قابل قبول
است زیرا کلیه سلولها و بافتها و ساختار های دی ان ای طفل از وجود
مادر و در وجود او پرورش یافته است . و طبیعی است که طفل حتی بوی عرق بدنش شبیه مادر باشد و ضربان قلبش ریتمی شبیه و نزدیک به مادر . و جاذبه ای در مادر برای طفل که در هیچ کس دیگر نه.
در این باره تحقیقات نشان داده که اطفال به مادران علاقه داشته و
مگر در شرایط سخت و اظطراری به سینه غیر مادر برای نوشین شیر
علاقه بروز دهند. ونتیجه این بینش قرآنی و این مطالعه تحقیقاتی
موضوع تبدیل اندیشه و ناخود آگاه طفل به انرژی جنسی قابل قبول
نیست.
اما در مورد دکتر شریعتی که چرا گفته ها و نوشته هایش اسطوره ها
را زنده می کند و خود به اسطوره ای تبدیل شده است باید گفت که
شریعتی مردی والا طبع و بزرگ منش در خصوص تولید آرای علمی در
باب موضوعات اجتماعی بود . و در کار خود بسیار موفق عمل کرد .
او از آخورهای مارکسیسم و اگزیتانسیالیسم و لیبرالیسم و ده ها و صدها ایسم دیگر تغزیه نمی کرد بلکه دکتر شریعتی خود ابداع گر
یک روش شناسی تحقیقی و علمی در باره موضوعات مختلف از جمله
مذهب بود.
و اینکه چرا نه در بارگاه رو حانیان و نه در در بار پادشاهان صحبت از او
ناممکن و بعضا” جرم تلقی می شود بدلیل تلنگری است که آرای او و
اندیشه های قاطع و بنیان برافکن او برای صاحبان زر و زور و تزویر دارد.
اما موفق شد مادر خود را بیابد و به آغوش او پناه برد و بلوغ اجتماعی و
وجدانی و انسانی را در دامن پاکیزه او دریافت کند. گناه شریعتی خدا محور بودن او در تمامی حوزه های فکری و تبلیغی بود .و همین خدامحور
بودن او سایه بر موجودیت ذاتی او انداخت و خود یک اگزیتانسیالیست
به مفهوم بومی و جغرافیایی و بیان کننده ترمینولوژی مذهبی آن شد.
و اینکه چرا روشنفکری و روانکاوی آرای مذهبی و ایدئولوژی های مذهبی -تاریخی و فلسفی – اجتماعی را بر نمی تابدو تکیه ای بر مذهب تاریخی و به ثبوت رسیده را ندارد. در خامی و ناپختگی قضاوتها و بینش ها ونگرش هایی است که می خواهد اساس مذهب را به حاشیه براند و باایجاد انگیزه های روانشناختی انسان را وادار به پوست اندازی جامعه سنتی خود نموده و ورود به دنیای پسا مدرنیته را با نفی مذهب اصیل و فطری و مورد نیاز بشر و متمم فطرت او به انجام و اثبات برساند.
و اینکه چرا شریعتی خود هدفش بیداری انسانها از هر حیث و بدست
آوردن حقوق مشروع خود از هر نظر و در هر حوزه بود و به سرانگشت
تحقیق و عشق بر کوبیدن قلب قفل خورده انسان معاصر و جامعه خود و
امت اسلام بود شبیه اسطوره شد. و به اسطورها پیوست .اما همواره حی و حاضر است. و اشاره به این نکته ضروری است که اسطوره ها مانع تحقق بسترهای مورد نیاز برای تولد جوامع مدنی و مدرن نبوده اند. بلکه شالوده های یک تمدن و یک جامعه حرکت زا و خود احیا گر و تولید کننده اندیشه: قدیسینی بوده اند شبیه به اسطوره ها و مایه اساسی زمینه شناسی ا بعاد هنر و فرهنگ در پیشرفت جوامع محسوب می شوند. بدون تعصب می گویم شریعتی زنده است تا آن زمان که جهان بر پا مانده است.
وهمه سعی و تلاش انسان در دترمینیسم اجتماعی و جبر تاریخی خود
در این بوده که از انسان یادگار ی بسازد بسان اسطوره ها چرا که
اسطوره ها با گذشت حوادث و نوسانات رخداد ها ماهیتشان
شناخته شده تر و موجودیتشان برای جوامی که رشد کرده اند
و ترمینولوژی جامعه و جوامع عصر خود را میدانند ضرورت دارد.
اکثر سخنان حضرت دکتر شریعتی گویا برگرفته از قران است به گونه ای در اثر بکار بردن چگونگی کلمات با یکدیگر سخن دکتر تمام وجود انسان را فرا میگیرد به او انگیزه بودن میدهد تاثیر نوشته های دکتر بر انسان قابل گفتن نیست… هر چه بیشتر با دکتر اشنا میشوم بیشتر او را دوست میدارم …افسوس که بعضی ها میگویند اندیشه های دکتر جامعه ساز نیست ولی من ایمان دارم نوشته های دکتر یعنی زندگی البته خیلی فرا تر از این حرفاست…هیچ گاه و هیچ کس نمی توان دکتر را انگونه که هست بشناسد و درباره او سخن بگوید…بیشتر از این نمی توانم درباره دکتر صحبت کنم گویا احساس ضعف و حقارت میکنم نمی توانم…نمی توانم…
باسلام وخسته نباشید
واقعازندگی یعنی همین.
بهترین کتاب دکتر برای درک بهتر زندگی چیهًٌٌٌٍٍریال؟
ببخشید ، بهترین کتاب دکتر درمورد زندگی ؟