بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای مصباح در جلسه اخیر درس نهایه خودشان مطلبی را با طلابی که در آن درس شرکت داشته اند مطرح کرده اند و به آنهاتکلیف کرده اند که تکلیف الهی شان ایجاب میکند درباره این مطلب تحقیق کنند و بعد از تحقیق ببینند چه وظیفه دینی بر سر راهشان هست و در انجام آن وظیفه مسامحه نکنند
برخی از دوستانی که درآن جلسه یا خارج از آن جلسه بوده اند و با این بحث ارتباط داشته اند یک راه تحقیق را این دانسته اند که همین مطلب را با افراد و صاحب نظران دیگر نیز در میان بگذارند و نظر آنها را بخواهند بر همین اساس بود که با من هم تماس گرفتند
از این گذشته طبیعی است که تکلیفی را که ایشان در آن درس و بحثشان با طلاب مطرح کرده بودند چیزی نبود که منحصراً متوجه طلاب آن درس باشد ؛ بلکه میتوانست متوجه هر انسان متعهد مسئولی باشد
بنابراین به دوستان قول دادم که در اولین فرصت ممکن با آنها پیرامون این مطلب تبادل نظر کنیم و اولین فرصت ممکن همین دیدار مقرر و مسعودی بود که در این ایام با رفقا در اینجا داشته ایم
مطلب اساسی جناب آقای مصباح در این گفتگو این است که در این ایام خطری بزرگ اسلام و اصالت نهضت های اسلامی را تهدید میکند واین خطر عبارت است از تحریف تعالیم اسلام در شکل نوآوری و نوپردازی به منظور قابل قبول کردن اسلام برای کسانی که دستخوش افکار مادی شده اند یا به منظورهای غرض آلوده دیگر
راجع به این مطلب اصلی باید بگویم که اصل این خطر و مهم بودن وبزرگ بودن این خطر مورد تأیید کامل من هم هست با این تذکر که این خطر مربوط به امسال و پارسال و چهار پنج سال و هفت هشت سال اخیر نیست این خطر لااقل در سالهای زندگی من سابقه ای خیلی طولانی داشته است یعنی در عصر ما در این ایامی که ما پشت سرگذاشتیم سابقه طولانی داشته است شاهد آن که خود من در سخنرانی ای که پانزده سال قبل در جشن مبعث انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در امیرآباد ایراد کردم به طرح همین خطر پرداختم و در آنجا مخصوصاً با صراحت روی دو نوع تحریف و خطر بزرگ تکیه کردم یکی خطر ارتجاعیون و دیگری خطر نوپردازان با همین تصریح این سخنرانی در همانسال در سالنامه مکتب تشیع تحت عنوان مبارزه با تحریف یکی از هدف های بعثت چاپ شد که دوستان می توانند سالنامه آن سال را پیدا کنند الان دقیقاً یادم نیست که چه سالی بود اگر در جایی مثل کتابخانه ها دوره های سالنامه مکتب تشیع وجود داشته باشد دوستان می توانند آن را پیدا کنند و بخوانند
بنابراین اصل خطر از دیرباز موردتوجه ما بوده و روی آن تکیه داشته ایم ولی جناب آقای مصباح در بحث خودشان علاوه بر اصل مطلب این خطر را اصولاً به این شکل مطرح کرده اند که خطر مربوط است به نوشته های مرحوم آقای دکتر علی شریعتی و بعد روی سه مطلب اساسی انگشت گذاشته اند و یادآوری کرده اند که آنچه دکتر شریعتی درباره این سه مطلب نوشته مصداق همین تحریف خطرناک است ایشان در هر یک از این سه مورد به عبارت های معینی استناد کرده اند و از طلاب و دیگران خواسته اند که روی این عبارت ها دقت بکنند و ببینند آیا آنها هم از این عبارت ها این تحریف را می یابند یا نه اگر آنهاهم می یابند که در این عبارت ها حقایق اسلامی تحریف شده طبعاً باید وظیفه ای را که در برابر تحریف دارند انجام دهند و اگر چنین نباشد و برداشت دیگری داشته باشند این برداشت دیگرشان را با این استاد مطرح کنند تا ایشان روشن شوند که آیا دوستان این عبارات را در نوشته ای که به خط جناب آقای مصباح بود آوردند و به من دادند توضیحاتی هم در این نوشته که در شش صفحه بود وجود داشت علاوه بر این نوار آقای مصباح را نیز آوردند و من آن را گوش کردم قرار شد که در دیدار امروزمان در زمینه این مطالب بخصوص با هم تبادل نظر کنیم
مطلب اول درباره وحی و عقل است من دو صفحه ای را از نوشته های ایشان که مربوط به این مطلب است عیناًمی خوانم
اسلام شناسی ، چاپ مشهد ، صفحه 69
خاتمیت می خواهد بگوید انسان تاکنون احتیاج داشته اند برای زندگی خودشان از ماوراء تعقل و تربیت بشریشان هدایت شوند حالا در این زمان در قرن هفتم میلادی بعد از آمدن تمدن یونان تمدن روم و تمدن اسلام ، قرآن ، انجیل و تورات تربیت مذهبی انسان تا حدی که لازم بود انجام پذیرفته است و از این پس انسان بر اساس این طرز تربیتش قادر است که بدون وحی و بدون نبوت جدیدی خود روی پای خودش به زندگی ادامه دهد و آن را کامل کند بنابراین دیگر نبوت ختم است خودتان راه بیفتید
صفحه 70 سطر 6
پیغمبر اسلام میگوید که از حالا به بعد تربیت شده ای و شعورت تا حدی که بتواند صلح و سازش و سعادت و تکامل و آسایش برقرار کند رسیده است تو میتوانی و می فهمی یعنی اندیشه ات به مرحله ای از تکامل رسیده که احتیاج ندارد باز هم وحی دست تو را بگیرد و پا به پا ببرد از این پس عقل جای وحی را می گیرد البته عقلی که با وحی در طول قرون پیش تربیت یافته و بالغ شده است
نقد و بررسی از این دو فقره به خوبی روشن است که نویسنده بشر را به صورت طفلی تصور کرده که میخواهد راه بیفتد ولی قدرت راه رفتن روی پای خودش را ندارد تمدن یونان و روم و اسلام هر یک به نوبه خود لله وار دست او را گرفته و پا به پا برده اند تا قرن هفتم میلادی که بالغ و از این لله ها بی نیاز شد و قدرت یافت که روی پای خودش راه برود از این پس به او گفته شد تو می توانی و می فهمی و دیگر احتیاج به وحی نداری از این پس عقل جای وحی را میگیرد
اساساً باید توجه داشت که اصیل ترین جهت نیاز به وحی که رکن برهان نبوت را تشکیل میدهد این است که عقل با همه تکاملش کافی نیست که راه دقیق دنیا و آخرت را نشان بدهد
اگر تمدن روم و یونان و سایر تمدن ها و فرهنگ ها و ایدئولوژی های بشری می توانست این نیاز را برطرف کند دلیل بر لزوم نبوت وجود نمی داشت اکنون در قرن بیستم و نه در قرن هفتم هنوز هم بشر قادر نیست با عقل تکاملی یافته و تربیت شده اش طرح و برنامه ای برای زندگی خود ترسیم و تعیین نماید که سعادت ابدی او را تضمین نماید و سر خاتمیت اسلام بقای این آیین جاویدانی در میان بشر است که به کمک آن می تواند راه صحیح سعادت ابدی را تشخیص دهد نه کامل شدن عقل و رسیدن اندیشه به حدی که بتواند صلح و سازش برقرار کند و اگر این است که دیدیم بشر بعد از قرن هفتم میلادی چقدر بهتر از قرن های قبل از آن صلح و سازش برقرار کرد !
نویسنده تصورکرده که دستگاه نبوت دستگاهی است که بشر در بعضی از دوره های تکاملی اش در کنار تمدن های یونان و روم به آن نیاز داشته و اکنون دیگر دورانش سپری شده و جای خود را به عقل داده است و نتیجه طبیعی چنین طرز فکری این است که بشر از این پس که دوران جدیدتکامل خود دوران بی نیازی ازوحی را می گذراند میتواند با عقل خود برای زندگی اش برنامه ریزی کند و حتی قوانین اسلام را لغو و نسخ نماید البته به این نتیجه تصریح نکرده ولی حتی در همین کتاب اسلام شناسی شواهدی بر توجه به آن و پذیرفتنش وجود دارد
از جمله در صفحه 508 درباره تعداد زوجات مینویسد
بی شک وجدان عصر ما از چنین اهانت زشتی نسبت به زن جریحه دار میگردد اما در گذشته و بخصوص در جامعه های ابتدایی این اصل به بسیاری از زنان محروم و بی سرپرست که خود و احیاناً فرزندان یتیمشان برای همیشه از زندگی گرم و امن و سالم خانوادگی محروم می شده اند امکان آن را می داده است که آینده خویش را که فقر و پریشانی و فساد تهدیدش میکرد در پناه مردمی که در آن روزگار تنها پناهگاه زن و کودک بوده است نجات دهد
و در صفحه 530 می نویسد
و تعدد زوجات را در گذشته و آن هم در یک جامعه قبایلی و بدوی یا پدرسالاری که هنوز تا مرحله بورژوازی و مدنیت پیچیده اجتماع شهری و خانواده تک همسری فاصله بسیار دارد اگر با دید حال و آن هم به گونه ای که گویا در جامعه متمدن اروپای امروز می گذرد بررسی کنیم بی شک آن را مطرود خواهیم دانست او شایسته محکومیت و سرزنش اما چنین روشی به همان اندازه که به کار تبلیغات و هیاهو و هوچیگری می آید برای علم و تحقیق زیان آور است و چشم محقق را از دیدن دقیق واقعیت نابینا می سازد
این بحثی است که ایشان درباره وحی و عقل آورده اند و نظر و استنباطشان صریحاً این است که آقای دکتر شریعتی می خواسته بگوید با خاتمیت و با آمدن قرآن و پیامبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه بشر دیگر نیاز به استفاده از تعالیم وحی واستناد به این تعالیم ندارد بلکه یک سره وحی را در کنار می گذارد و با عقل و آنچه اندیشه او به عنوان قوانین و آیین زندگی برای او روشن میکند و مقرر می دارد زندگی خود را برنامه ریزی و ادراه میکند
من در این عبارت ها دقت کرده ام و در اصل مسئله هم به جوانب مختلفی که به این بحث مربوط می شود دقت کرده ام و انصافاً نیافتم که نویسنده خواسته باشد چنین چیزی را بگوید توجه کنید مردم در زمان پیغمبر اکرم صلوات الله و سلامه علیه یا در زمان هر یک از پیامبران سلام الله علیهم اجمعین اگر سئوال یا مشکلی داشتند چه کار می کردند ؟ اگر سئوالی و مشکلی درباره آیین زندگی و درباره برنامه زندگی داشتند ؟ یکسره مستقیماً به پیغمبر مراجعه میکردند و از او سئوال میکردند لذا در قرآن می بینید یسئلونک عن المحیض ، یسئلونک عن الاهله ، یسئلونک عن الروح ، یعنی تا برای آنها سئوال بالطبیعه پیش می آمد یا مخالفان و معاندان سئوالی را سر راه مردم می گذاشتند آنها چه کار میکردند ؟ یک راست به در خانه پیغمبر می رفتند و سئوال میکردند آیا در این مراجعه قدرت اندیشه از طرف مردم به کار می افتاد ؟ آیا مردم در یافتن پاسخ این سئوالات بر اندیشه و تعقل و تدبر و تجزیه وتحلیل و نتیجه گیری از آنها هیچ تکیه ای داشتند ؟ یا همین طور که از قرآن از تاریخ و از بررسی تاریخی روابط مردم با انبیا پیداست مطلب مشکلی که پیش می آمد خودشان را راحت می دیدند که به در خانه پیغمبر بروند ؟ خیلی خوب ، این روش است حالا سئوال آیا پس از پیغمبر اسلام صلوات الله و سلامه علیه از این نظر چه وضعی پیش می آید؟ آیا مردم همچنان تا مطلبی برای ایشان پیش می آید یک چنین ملجأیی در اختیار دارند یا حتی برای استفاده از آورده های این ملجأ هم باید مقدار زیادی تلاش علمی و فکری و اندیشه ای و اجتهاد داشته باشند ؟
از نظر شیعه در عصر حضور ائمه سلام الله علیهم اجمعین باز یک چنین ملجأیی هست و امام نقشی مشابه نقش نبی دارد و در زمان وجود ائمه چنین ملجأیی حضور دارد اما در عصر غیبت چه ؟ که این بحث هم در عصر غیبت مطرح است آیا در عصر غیبت که برای مردم دنیا سئوال و مطلبی پیش می آید و حوادث واقعه برای انسان ده ها سئوال پیچیده پیش می آورد و در سر راه انسان معماهای گیج کننده به وجود آورده و به وجود می آورد مردم در این دوره میتوانند به آن آسانی و سادگی و راحتی به سراغ وحی بروند که به تعبیر جناب آقای مصباح لله وار آنها را در آغوش میگرفت ؟ یادر این عصر چاره ای جز این نیست که با به کار انداختن اندیشه و تدبر و قدرت تجزیه وتحلیل اولاً سراغ یافتن أصولی بروند که در وحی آمده ثانیاً سراغ این که آیا خصوص این واقعه هم نه تنها اصول در وحی و نصوص دینی مورد بحث قرار گرفته یا نه و ثالثاً اگر در نصوص دینی متعرض این مسئله خاص نشده اند آن وقت حکم فروع را از أصولی که آنها القا فرموده اند استنباط کند ؟
آیا تردیدی در این وجود دارد که بشر پس از ختم نبوت و پس از دوری و دست نیافتن به امام حاضر جانشین نبی ، تنها راهش این است که باید به تقویت اندیشه اش و به کاربرد اندیشه اش بپردازد و بر آن تکیه کند ؟ بی آن که دیگر بخواهد متکی به وحی و نبوت جدیدی باشد کلمه جدید در همین عبارتی که از مولف نقل کرده وجود دارد و بی آنکه بتواند مثل گذشته در انتظار این باشد که شاید خداوند نبی جدید و وحی تازه ای بفرستد و باز دست او را بگیرد این درباره مسئله اول
بحثی که الان میکنم صرفاً روی نکته مذکر مسئله وحی جدید تکیه دارد چون در بحث های قبلی اصلاً خواستیم فهم مطلب را برای رفقا باز کنیم و خاتمیت را بیان کنیم لذا طبعاً مسائلی پیش می آمد که باید در مورد یک یک آنها گفته می شد این مورد تعرض ما نیست و آن مورد تعرض ما هست ، و اصلاً ممکن بود در ادامه گفتگو با دوستان هم به نتیجه روشنی نرسیم چون بحث خیلی گسترده میشود ولی همانطور که ملاحظه میکنید در این بحث صرفاً روی این نکته و روی آنچه در این زمینه باید یادآوری کرد تکیه میشود
حال آیا این عبارت های آقای دکتر شریعتی ناظر به این مطلب درست روشن واضحی است که بنده عرض کردم یا ناظر به آن برداشتی است که آقای مصباح دارند ؟ من انصافاً نمی توانم بگویم این عبارت ناظر به برداشت ایشان است و احتمال قوی می دهم که این مطلب در نظر او بوده و خواسته همین را بکند اگر عبارت مبهم است اگر عبارت رسا نیست اگر عبارت این شائبه را دارد که آن مطلب انحرافی اول را به شنونده القا بکند روش پسندیده منطبق با تربیتی را که اسلام پیشوایان اسلام ، قرآن ، کتاب ، سنت و عترت برای ما داشته اند این است که به هر کسی که با این کتاب سر و کار دارد یادآوری کنیم و بگوییم ای خواننده ای شنونده مبادا از این عبارت دچار این انحراف بشوی ! اگر این عبارت در ذهنت این شائبه را به وجود آورد بدان که این فکر این طرز فکر که ما اصلاً دوران استفاده از وحی را پشت سرگذاشتیم و حالا یکسره از عقل استفاده میکنیم ضد اسلام و قرآن است و فکری تحریفی است اگر این مطلب دوم باشد ، البته مطلب صحیحی است همچنین باید به نویسنده هم یادآوری کنیم که آقا وقتی می خواهی درباره این مسائل حساس و ظریف چیزی بنویسی ، اگر منظورت این دومی است که این کفر است و انحراف از اسلام است و انحراف از قرآن است و اگر منظورت آن است که بشر بعد از خاتمیت بعد از عصر ائمه دیگر نمی تواند مثل بشر گذشته به نوبت مانند یک لله نگاه بکند البته این مطلب صحیحی است اما باید آن را با عبارت روشنی بیان بکنی که شائبه این انحراف وضلال و اضلال در آن نباشد این راباید به نویسنده یادآوری کنیم و همین طور به عموم می پرسند با کتاب هایی که این نوع عبارت های مبهم در آنها هست چه باید بکنیم ؟ باید به عموم یادآوری کنیم که این نوع کتابها البته همه کتاب ها این گونه نیست که حاوی این نوع مطالب مبهم اند و در معرض ضلال و اضلالند ، کتاب های عمومی نیستند این کتاب ها را کسانی بخوانند که قدرت تشخیص این را داشته باشند که این مطلب باید آن معنی را افاده کند و نه این معنی را تنها آن کتاب هایی را از این نویسنده میتوان بدون دغدغه به عموم معرفی کرد که این گونه شائبه ها درآن نباشد من فکر میکنم فرمولی که با موازین مورد قبول و مورد علاقه ما سازگار است یک چنین فرمولی است
اما موضع گیری جنجالی و جنجال آفرین و تحریکات دار ، که با شدت و حدت همراه است به نظر من با توجه به مجموع جوانب مختلف مربوط به این بحث ها و این شخص و این عصر نتیجه عکس دارد این نوع موضع گیری ها بسیاری از افراد را به یاد چماق های تکفیری می اندازد که در تاریخ درباره عصر تفتیش عقاید کلیسا و قرون وسطی خوانده اند و موجب می شود که زمینه های مثبت و ارزنده هدایت نسل جوان که امروز در دسترس دوستان علاقمند قرار گرفته تباه شود و به زمینه های ضد تبدیل شود و بازبه تدریج فکر نکنید که این کار کاری است که در ظرف یک روز یا دو روز میشود به تدریج با تبلیغات مسموم دیگری که نهضت های مادی الحادی و قدرت های خودکامه سوءاستفاده کننده از همه چیز از جمله مذهب دارند بار دیگر میان همه مردم جوان درس خوانده مطالعه کن و اهل علم همان جدایی شوم که بنده در شهر قم ناظر آن بودم ناظر یعنی دیگر خبر نیست که کسی بخواهد برای من نقل کند به وجود می آید
در سال 1325 که من به قم آمدم یعنی سی و یک سال قبل با کمال تأسف به چشم خودم می دیدم در قم کوچک آن روز که محدوده مرکزی شهری اش از بازار تا فلکه ارم بود و در آن موقع فقط یک دبیرستان در آن وجود داشت دبیرستان حکیم نظامی معلم و محصل مدرسه از یک پیاده رو خیابان می رود و معمم از یک پیاده رو دیگر و به راستی از هم پرهیز میکردند
آیا قرار است بار دیگر به چنین وضع شومی برگردیم ؟ آیا نمی خواهیم مطالعه کنیم و ببینیم این وضع شوم از کجا ناشی شده بود؟ آیا نمی خواهیم تلاش هایمان را در زمان خودمان هدایت و رهبری کنیم ؟
جناب آقای مصباح در بحثی که با ایشان کردم فرمودند من به عنوان اتمام حجت میگویم گفتم برادر اتمام حجت چیست ؟! قبل از اتمام حجت هدایت مطرح است اگر هدایت آسیب دید چه اتمام حجتی ؟ من به عنوان یک فرد کارشناس این فن میگویم اگر قرار است در روحانیت کسی به عنوان صاحب نظر در مسائل مربوط به نسل جوان درس خوانده در ارتباط با مذهب نام برده شود لااقل من که یکی از آنها هستم عمرم را در این راه گذراندم من به عنوان کارشناس صاحب نظر این فن میگویم این خطرناک است اتمام حجت چیست ؟! میگویم این تمام رشته های این سی چهل سال را پنبه میکنند اتمام حجت یعنی چه ؟
چه کسی گفته است اگر ما با بیان روشنگر نقطه های انحرافی را بیان کنیم کافی نیست ؟ طول میکشد ؟ طول بکشد ! کار مفید طولانی بهتر است یا کار پرخطر فوری ؟ کدامیک ؟ به ایشان گفتم من از اول که کتاب های مرحوم دکتر شریعتی از دید من یک محقق جامع الشرایط و جامع الاطراف در زمینه مسائل اسلامی که دارای صلاحیت های فنی لازم برای اظهار نظر درباره مسائل اسلامی و فهم صحیح کتاب و سنت باشد نیست او آشنا به معارف زمان و زبان زمان هست ولی آشنایی اش با معارف اسلام در حد یک جستجوگری است که خواسته به اسلام بازگردد با سرمایه ای غیر کافی از نظر معارف تحقیقی اسلامی از نظر صلاحیت های لازم برای یک نوآور اسلامی من این نظر را در پایان بحث فرموله بیان خواهم کرد
من این را از اول درباره او گفته ام گفتم بنابراین در نوشته های او و سخنرانی های او و افکار او حتی اشتباه فهمی های کلی وجود دارد به خود مرحوم دکتر شریعتی دو سه بار مکرر این را گفتم و یادآوری کردم در آخرین دیدار دو به دو که با ایشان داشتم در آن رمضان آخری که در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد که متأسفانه در آن اواخر بود ایشان با صورتی که من او را جدی یافتم نه تعارف گفت فلانی من به راستی در اختیار شما هستم آنطور که راهنمایی میکنید آنطور که مفید میدانید آنطور که صحیح می دانید روی گفته ها و نوشته ها اظهار نظر بشود و از این به بعد هم هدایت شود که متأسفانه ایشان به فاصله کوتاهی بعد از آن گرفتار شد و نشد که کاری در این زمینه صورت بگیرد به هر حال توجه بفرمایید این موضع گیری موضع گیری اینکه طلاب جوانهای تحصیل کرده مردم عادی نباید درباره مرحوم دکتر شریعتی و آثار او و کارهای او غلو کنند مبالغه کنند گزاف اندیشی کنند این مسئله ای است که باید گفته شود و باید روشن شود
اما به نظر من این مجوز آن نیست که برکات صحیح و آثار خوب و نتایج ارزنده و برداشت های بسیار جالب و خوش قریحه او را هم که در نوشته ها و کارهایش دارد یکسره کنار بگذاریم و بی ارزش قلمداد کنیم من این را با آن انصاف اسلامی که خود در تربیت خویشتن از نخستین سالهای زندگی تا امروز روی آن تکیه داشته ام سازگار نمی بینم
نوشته هایی را نیز که در مورد مسئله اول خواندم با توجه به این نکاتی که در زمینه نقش عقل و اجتهاد عرض شد چنین نیافتم که مولف به راستی با این عبارات می خواسته بگوید ما باید یکسره از عقل استفاده کنیم و تعالیمی را که وحی برای ما آورده کنار بگذاریم
منبع: تبیان