582 دیدگاه دربارهٔ «عشق و غرور»

  1. ولنتاین نزدیکه و قلبم درد میگیره وقتی یاد تنهاییم می افتم…..
    دیگه نیستی و من نمیدونم هدیه ای که برات 4 ماه پیش خریدم رو چکار کنم…..
    هرکس به کسی تبریک گفت از طرف منم تبریک بگه
    خداجون فقط خودت….

  2. به خانه می رفت
    با کیف و با کلاهی که بر هوا بود
    چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت..
    دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید..
    وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد
    در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود..
    تنها مادر بزرگش دیده بود
    شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
    و خندیده بود..

    حسین پناهی

  3. من و تو
    آن گاه خود را کلمه‏ای می‏یابی که معنایت منم

    و مرا صدفی که مرواریدم تویی

    و خود را اندامی که روحت منم

    و مرا سینه‏ای که دلم تویی

    و خود را معبدی که راهبش منم

    و مرا قلبی که عشقش تویی

    و خود را شبی که مهتابش منم

    و مرا قندی که شیرینی‏اش تویی

    و خود را طفلی که پدرش منم

    و مرا شمعی که پروانه‏اش تویی

    و خود را انتظاری که موعودش منم

    و مرا التهابی که آغوشش تویی

    و خود را هراسی که پناهش منم

    و مرا تنهایی که انیسش تویی

    و ناگهان

    سرت را تکان می‏دهی و می‏گویی:

    «نه، هیچ کدام!

    هیچ کدام این‏ها نیست، چیز دیگری است.

    یک حادثه‏ی دیگری و خلقت دیگری

    و داستان دیگری است

    و خدا آن را تازه آفریده است.»

    دکتر علی شریعتی

  4. اتفاقی گذرم به این سایت افتاد.تعدادی از جملات را خوندم.اکثرش دخترهایی بودن که از پسرهای بی معرفت چوب خوردن.
    من اولش فکر می کردم پسرها خیلی بی معرفتن ولی بعد از یک مدت به خودم قبولوندم اگه انها بی معرفتن چرا باید برای انها احساس صرف کرد.اگه یک کم منطقی فکر کنید می بینید اشتباه از دخترهاست.
    من تا الان عاشق کسی نشدم تا بره و من را حا بگذاره.
    تو مواقع عاشقی اگه ادم یک داداش داشته باشه خیلی به ادم کمک می کنه(البته متاسفانه من داداش ندارم:( )
    امیدوارم همه ادم ها از اشتباهاشون درس بگیرند تا اینده قشنگتری داشته باشند نه اینکه با اشتباهاشون ایندشون را خراب کنند.

  5. ولنتاینت مبارک گرچه هیچوقت نتونستم خودم بهت تبریک بگم…
    I WISH FOR YOU &YOUR LOVE a happy love life for ever…
    happy valentines day to all lovers…..

      1. سلااااااام چه عجبااااا
        خوبی؟ خوش میگذره؟؟؟؟
        کجاییی سایت سنگین شده.
        ایشالله هرجا هستی خوشحااااااللل باشی.

        1. سلام عزیزم

          همین حوالی , شاید انجا خاطره ای منتظر لمس نگاهم باشد. 🙁

          ولی نه خبری از خاطره هست , نه از نگاه , دیگه دلی وجود نداره که

          دنبال دلخوشی باشم

          خودت چطوری ؟ دماغت چاغه ؟;)

          نوشته هات رو دنبال میکنم مثل همیشه دلنشین و دلچسب هستن

          هوا سرد شده مراقب خودت باش

  6. به دنبال خدا نگرد…

    به دنبال خدا نگرد خدا در بیابان های خالی از انسان نیست
    خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست
    به دنبالش نگرد

    خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست
    خدا در قلبی است که برای تو می تپد
    خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد

    خدا آن جاست
    در جمع عزیزترین هایت
    خدا در دستی است که به یاری می گیری
    در قلبی است که شاد می کنی
    در لبخندی است که به لب می نشانی
    خدا در بتکده و مسجد نیست
    گشتنت زمان را هدر می دهد
    خدا در عطر خوش نان است
    خدا در جشن و سروری است که به پا می کنی
    خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دور از انسان ها جست و جو مکن
    خدا آن جا نیست

    او جایی است که همه شادند
    و جایی است که قلب شکسته ای نمانده
    در نگاه پرافتخار مادری است به فرزندش
    در نگاه عاشقانه زنی است به همسرش
    باید از فرصت های کوتاه زندگی جاودانگی را جست
    زندگی چالشی بزرگ است
    مخاطره ای عظیم
    فرصت یکه و یکتای زندگی را
    نباید صرف چیزهای کم بها کرد
    چیزهای اندک که مرگ آن ها را از ما می گیرد
    زندگی را باید صرف اموری کرد که مرگ نمی تواند آن ها را از ما بگیرد
    زندگی کاروان سرایی است که شب هنگام در آن اتراق می کنیم
    و سپیده دمان از آن بیرون می رویم
    فقط چیزهایی اهمیت دارند
    چیزهایی که وقت کوچ ما از خانه بدن با ما همراه باشند
    همچون معرفت بر الله و به خود آیی

    دنیا چیزی نیست که آن را واگذاریم
    دنیا چیزی است که باید آن را برداریم و با خود همراه کنیم
    سالکان حقیقی می دانند که همه آن زندگی باشکوه هدیه ای از طرف خداوند و بهره خود را از دنیا فراموش نمی کنند
    کسانی که از دنیا روی برمی گردانند
    نگاهی تیره و یأس آلود دارند
    آن ها دشمن زندگی و شادمانی اند

    خداوند زندگی را به ما نبخشیده است تا از آن روی برگردانیم
    سرانجام خداوند از من و تو خواهد پرسید: آیا «زندگی» را «زندگی کرده ای»؟

  7. سلام…
    از بالا تا پایین متن ها رو خوندم و اشک ریختم…
    عاشق پسری بودم…من رو ستایش میکرد…اما امشب بهم گفت من دارم از ایران میرم…فراموشم کن…هنوز تو شوکم…نمی دونم چیکارکنم…مات و مبهوت به روبرو نگاه میکنم…
    خدایا چقدر من تنهام…به دادم برس

    1. ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود.

      شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج.

      نیمه*های شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و ناله*های دلخراش و سوزناک از بالای کوه

      به گوش می*رسید.

      مبهوت فریادها و ناله*ها بود که شبان دست بر شانه*اش گذاشت و گفت: این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شب*ها ناله*هایش را می*شنویم. چون در بین ما نیست همین فریادها به ما می*گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می*شویم که نفس می*کشد.

      ناصرخسرو گفت: می*خواهم به پیش آن مرد روم.

      مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد. ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود.

      مرد به آن دو گفت از جان من چه می*خواهید؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم.

      ناصر خسرو گفت: من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده، اگر عاشقی همراه من شو. چون در سفر گمشده خویش را باز یابی.. دیدن آدم*های جدید و زندگی*های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت. در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود… چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم.چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود.. سال*ها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت.

      اندیشمند یگانه سرزمینمان ارد بزرگ می*گوید: “سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می*کنی. به میان آدمیان رو و در شادمانی آنها سهیم شو. لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود. ”

      شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه*ای بسازند، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند.

      : باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند..(فردریش نیچه)

  8. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به خدا گفته‌ بودم.

    جواب می شنیدم

    از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی.

    راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری.

    هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.

    از عشق عبور کردم و گذشتم. عشق‌ راپشت‌ سر گذاشتم.
    عشق ایستاد و منجمد شد.

    عشق روان‌ شد و راه‌ افتاد.

    و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.

    تا روزی‌ که‌ خدا گفت:

    امروز روز توست.

    روزعاشق شدن.

    خداعشق را به‌ قلبم رساند.

    عشق طعم‌ یاس را چشید.

    طعم‌ یاس را.

    اما…

    روزی‌ عشق‌ به‌ خدا گفت:

    از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟

    خدا گفت: هست.

    عشق گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم.

    بزرگترین‌ را.

    بی‌نهایت‌ را.

    خدا عشق‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت:

    اینجا بی‌نهایت‌ است.

    آدم‌ عاشق‌ بود.

    دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد.

    اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت.

    آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت.

    عشق‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد.

    و وقتی‌ که‌ اشک‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید،

    خدا گفت:

    حالا تو بی‌نهایتی،

    چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است

  9. دوست بهترین واژه در جهان است، اما کسانی که معنی آن را نمی فهمند این واژه را بدنام کرده اند. دوست، دشمن تنهایی یک تنهاست

  10. با قلم می گویم

    ای همزاد ٬ای همراه

    ای هم سرنوشت٬

    هردومان حیران بازیهای دورانهای زشت٬

    شعرهایم را نوشتی؟

    دست خوش

    اشک هایم را کجا خواهی نوشت.

    (دکتر علی شریعتی)

  11. صدای شکستن قلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد

    اشک هایم را ندیدی چون محو تماشای یاران بودی

    ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی

    که حداقل زشتی دیو خودخواهیت را ببینی

    باشد که با دیگران چنین نکنی که با من کردی

  12. بــه مــن تکیــه کــن!

    مــن تمــام هستــی ام را

    دامنی می کنــم تــا تــو ســرت را بــر آن بنــهی!

    تمــام روحــم را

    آغــوش می ســازم تا تــو در آن از هــراس بیــاســایی!

    تمــام نیــرویــی را کــه در دوســت داشتــن دارم

    دستــی می کنــم تــا چهــره و گیســویــت را نــوازش کنــد!

    تمــام بــودن خــود را

    زانــویی می کنــم تــا بــر آن بــه خــواب روی!

    خــود را، تمــام خــود را

    بــه تــو می سپــارم تــا هــر چــه بخــواهی از آن بیــاشــامی!

    از آن بــرگیــری، هــر چــه بخــواهی از آن بســازی، هــر گــونه

    بخـواهی، بــاشــم!

    از ایــن لحظــه مــرا داشتــه بــاش!

    دکتر علی شریعتی

  13. حرف ها دارم اما … بزنم یا نزنم ؟

    با تو ام ! با تو ! خدایا! بزنم یا نزنم ؟

    همه ی حرف دلم با تو همین است که « دوست … »

    چه کنم ؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم ؟

    عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم

    زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم ؟

    گفته بودم که به دریا نزنم دل اما

    کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم ؟

    از ازل تا به ابد پرسش آدم این است :

    دست بر میوه ی حوا بزنم یا نزنم ؟

    به گناهی که تماشای گل روی تو بود

    خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم ؟

    دست بر دست همه عمر در این تردیدم :

    بزنم یا نزنم ؟ ها ؟ بزنم یا نزنم ؟

    “قیصر امین پور”

  14. عادت میکنیم به داشتن چیزی و سپس به نداشتن به بودن کسی و سپس به نبودنش
    تنها عادت می کنیم اما فراموش هرگز….

  15. سلام
    امشب خیلی دلم گرفته.. با اومدن اینجا و خوندن حرفاتون دلم اروم گرفت.
    امشب بعد یه سال بهم زنگ زد و خبر عروسیشو بهم داد و گفت فقط برای اینکه اخرین بار صدامو بشنوه زنگیده فقط تونستم بهش تبریک بگم و خداحافظ..
    و بعد فقط گریه و گریه………
    6 سال عاشق هم بودیم اما باباش نذاشت که پیش هم باشیم..
    بعد یک سال هنوز فراموشش نکردم و امشب…
    امشب دیگه مردم..

  16. سلام اولین باره اینجاسرزدم.میخام بدونم آرش چی شد؟چرادیگ اینجاسرنزده؟چراازش خبری نیست؟بهم بگید آخه الان ک حرفاشوخوندم خیلی ناراحتشم.

    1. آرش دیگه به ما سری نزد هیچ کدوم نفهمیدیم چیشد اما ای کاش راه زندگیشو پیدا کرده باشه
      ایشالله هرجایی که هست خدا هنوزم کنارش باشه……..

    2. آخرین حضور ایشان در 22 آذر 90 بود و کامنتشان به شرح ذیل می باشد:
      ای بابا خستم کردید…
      فقط شما دخترا خوبید…
      فقط شماها احساس دارید…
      فقط شماها بلدید گریه کنید…
      فقط همیشه با احساس شماها بازی میشه…
      مردا نه دل دارن نه احساس نه قلب نه درک…
      به جهنم فقط خودتون اینجا بزنید تو سرو کله هم بالاشم به جای پیج دکتر شریعتی بزنید انحصاری برای دخترای زرج کشیده
      لینک:
      http://shariati.nimeharf.com/Shariati/article-760/%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%88-%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%B1/#comment-33871

    1. کاش تعضی حرفا فراموش میشد که با شنیدنشون از زبون یکی د یگه خاطرات تلخ زنده نمیشد
      اما ای کااششششششششش

    2. هستن کسانی که آرزوی زمین خوردن ما را دارند, و ما همچنان با انگشت شصتمان پذیرای آنان هستیم…

  17. باز یه بغضی گلومو گرفته
    باز همون حس درد جدایی
    من امروز کجامو تو امروز کجایی
    حال تو بدتر از حال من نیست
    پشت این گریه خالی شدن نیست
    همه درد دنیا یه شب درد من نیست
    تو از قبله من گرفتی خدارو
    کجایی ببینی یه شب حال ما رو
    فقط حال من نیست
    که غرق عذابه
    ببین حال مردم مثل من خرابه
    کجایِِِِِِیییییییییییییییییییییی؟

    1. salam
      دل منم گرفته 3ماه شده که از عشق دورم گفته بهت زنگ میزنم اما…
      خدایا هر روز به امید اینم الان زنگ میزنه ولی…دیگه از انتظاری خسته شدم همش تسبیح دستم میگیرم ودعا میکنم واشک میریزم
      دارم از دوریش نابود میشم از همه کس ناامیدم من فقط اونو میخوام 3ماه که از خونه بیرون نرفتم افسردم خیلی خستم باید چیکارکنم برگرده پیشم؟؟؟؟????

    2. چقد بده که کسیو نداشته باشی که اشکاتو پاک کنه ………… ازت بخواد که گریه نکنی ………….

      چقد بده که کسیو نداشته باشی یه دست نوازش بکشه روی سرت ………

      چقد بده که فک کنی که هنوزم تنهاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

      چقد بده که کسی نباشه که درد دلاتو بفهمه و درکت کنه

      چرا هرجا پا میذارم گریه نصیب من میشه ؟؟؟؟!!!!!!!!!!

      چقد بده که جلوی کسی زار بزنی و اون اشکاتو نبینه ؟؟!!!!!!! مگه
      میشه ؟؟؟؟؟؟؟ امکان نداره
      ولی تجربه نشون داده که خیلی خوب هم امکان داره .

      چقد بده که وقتی تنهایی و داری از فرط ناراحتی به مرگ فکر میکنی و

      هیچ امیدی نداری ……………….. به این فک کنی که ایکاش اون
      کسی که باید بود ولی نیست الان

      نوازشگر موها و صورت و . . . کیه ….. با کیه ؟ اصلا چرا با تو نیست

      ؟؟؟؟ مگه تو عشقش نبودی ……… پس چی شد ؟

      چی شده اون همه احساس ؟

  18. تنها خداست که می داند که “بهترین” در زندگانیت چگونه معنا می شود

    من برای همتون اون بهترینو آرزو می کنم

    “درود بر کسانی که از پاکیشان دوستی آغاز می شود. از صداقتشان دوستی ادامه می یابد و به واسطه وفایشان دوستی پایانی ندارد……” امام حسین ع

  19. اوایل دهه شصت نوجوانی بیش نبودم،
    اما خوب به خاطر دارم آن روزهایی را که تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره ای زرد رنگ داروگر بود.
    تازه آن را هم باید از مسجد محل تهیه می کردیم و اگر شانس یارمان بود
    و از همان شامپوها یک عدد صورتی رنگش که رایحه سیب داشت گیرمان می آمد حسابی کیف می کردیم.
    سس مایونز کالایی لوکس به حساب می آمد و پفک نمکی و ویفر شکلاتی یام یام تنها دلخوشی کودکی بود.

    صف های طولانی در نیمه شب سرد زمستان برای 20 لیتر نفت،

    بگو مگو ها سر کپسول گاز که با کامیون در محله ها توزیع می شد،

    خالی کردن گازوئیل با ترس و لرز در نیمه های شب.
    روغن، برنج و پودر لباسشویی جیره بندی بود،
    نبود پتو در بازار خانواده تازه عروسان را برای تهیه جهیزیه به دردسر می انداخت و پوشیدن کفش آدیداس یک رویا بود.

    همه اینها بود، بمب هم بود و موشک و شهید و …
    اما کسی از قحطی صحبت نمی کرد!
    یادم هست با تمام فشارها وقتی وانت ارتشی برای جمع آوری کمک های مردمی وارد کوچه می شد
    بسته های مواد غذایی، لباس و پتو از تمام خانه ها سرازیر بود.
    همسایه ها از حال هم با خبر بودند، لبخند بود، مهربانی بود، خب درد هم بود.
    امروز اما فروشگاه های مملو از اجناس لوکس خارجی در هر محله و گوشه کناری به چشم می خورند و هرچه بخواهید و نخواهید در آنها هست.
    از انواع شکلات و تنقلات گرفته تا صابون و شامپوی خارجی، لباس و لوازم آرایش تا موبایل و تبلت، داروهای لاغری تا صندلی های ماساژور، نوشابه انرژی زا تا بستنی با روکش طلا، رینگ اسپرت تا…
    و حال با تن های فربه، تکیه زده بر صندلی های نرم اتومبیل های گرانقیمت از شنیدن کلمه قحطی به لرزه افتاده به سوی بازارها هجوم می بریم.
    مبادا تی شرت بنتون گیرمان نیاید! مبادا زیتون مدیترانه ای نایاب شود!
    متاسفانه اشتهایمان برای مصرف، تجمل، پُز دادن و له کردن دیگران سیری ناپذیر شده است …
    ورشکسته شدن انتشارت، بی سوادی دانشجوهامان، بی سوادی استادها، عقب افتادگی در علم و فرهنگ و هنر، تعطیلی مراکز ادبی فرهنگی و هنری و …
    برایمان مهم نیست ولی از گران شدن ادکلن مورد علاقه مان سخت نگرانیم! …
    می شود کتابها نوشت…
    خلاصه اینکه این روزها لبخند جایش را به پرخاش داده و مهربانی به خشم.

    فقط کافیه یک ذرّه احساس کنیم که یکى مخالف نظر ماست اونوقت چنان نابودش می کنیم که انگار هیچ خدایی رو بنده نیستیم
    هرکس تنها به فکر خویش است، به فکر تن خویش!
    قحطی امروز قحطی انسانیت است؛
    قحطى اخلاق است؛
    قحطی همدلی؛
    قحطى رأفت؛
    قحطی عشق؛
    که ما ایرانیان در این روزگاران آن را به وضوح لمسش می کنیم …

  20. چرا هیچکی باهم حرف نیزنه
    خدایا…………!!!!
    هیچکی منو دوست نداره
    خواهش میکنم یه راه حل بدید…..کمکم کنید……

    1. من دارم باهات حرف میزنم چی شده؟ترکت کرده ؟
      مطمئن باش لیاقت باتو بودن رو نداشته ضمنا یادت بمونه ادما ادمن خدا نیستن که همیشه واست وقت داشته باشن
      هیچکسی هم به اندازه ی خودت نمیتونه کمکت کنه
      اما یادت باشه واسه ی عشق هرکاری بکن اما دوست داشتن و گدایی نکن
      هرگز…………
      موفق باشی عزیز

      1. نمی دانم دلم گم شده یا اونی که دل به او سپردم!
        نمی دانم عشقم گم شده یا معشوقم.
        نمی دانم اعتماد بی جا کردم یا بی جا به من اعتماد کردند.
        نمی دانم لیاقت او را نداشتم یا او لایق من نبود.
        نمی دانم من در حق عشقمان خیانت کردم یا او.
        او قدر ندانست یا من, نمی دانم…..
        نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.
        نمی دانم چرا وقتیکه دل بستن سهل است, دل کندن آسان نیست.
        نمی دانم خدا به ما “دل” داد تا از دنیا ببریم یا دنیا رو داد تا دل بکنیم
        نمی دانم خدا این را قسمت ما کرد یا ما خود قسمت را رقم زدیم.

  21. دارم گریه میکنم کسی نیست خیلی تنهام……….
    سعید کجایی ببینی از تنهایی اومدم دارم مینویسم تا یکی دلش بسوزه منو اروم کنه همیشه تو ارومم میکردی الان بهت احتیاج دارم کجایی؟؟؟؟
    برگرد عزیزم ………………..
    بهم میگی صبر کن بعد هر سختی یه راحتی هست پس کی سختیهام تموم میشه….کی میتونم از ته قلبم بلند بخندم کی ؟؟؟
    وقتی که بیای ومنو بخندونی پس زود بیا تاکه از گریه کور نشدم

  22. نمیدونم چی شد که اینجوری شد
    نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
    اینارو میگم که فقط بدونی
    دارم یواش یواش دیوونه میشم

    تا کی به عشق دیدن دوبارت
    تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
    تا کی باید دنبال تو بگردم
    از کی باید سراغتو بگیرم……………..!!!!

  23. به انتظارت خواهم نشست تا ابد برای همیشه
    زیرا می دانم که به سوی من باز خواهی گشت
    پس با همه ی توانم تلخی این انتظار را تحمل خواهم کرد……..

  24. زیر بارون راه نرفتی
    تابفهمی من چی میگم
    تو ندیدی اون نگاه رو
    تا بفهمی از کی میگم.

    چشمای اون زیر بارون
    سر پناه امن من بود
    سایه بون دنج پلکاش
    جای خوب گم شدن بود

    تنها شب مونده و بارون
    همه ی سهم من این بود
    تو پرنده بودی من سرو
    ریشه هام توی زمین بود

    اگه اون رو دیده بودی
    با من این شعر رو می خوندی
    رو به شب دادمی کشیدی
    نازنین ! چرا نموندی ؟

    حالا زیر چتر بارون
    بی تو خیس خیس خیسم
    زیر رگبار گلایه
    دارم از تو می نویسم

    تنها شب مونده و بارون
    همه ی سهم من این بود
    تو پرنده بودی من سرو
    ریشه هام توی زمین بود

  25. رفتنت خیلی ساده بود و ساده تر از اون آب شدن من بود قطره قطره وجودم میچکه و انتظار برگشتت رو می کشه ولی هر روز من بیشتر آب میشمو تو نمیایی

  26. نمیدونم این سختی برای منه یا تو هم زجر میکشی از خدا ی خوام که همه سختی هارو بده به من و تو سختی نکشی اینجوری میتونم دلمو خوش کنم به اینکه تو شادی

  27. از باد می خواهم صدایم را به تو برساند

    از آتش می خواهم که گرمای عشقم رو به تو نشان دهد که بدونی هنوزم عاشقتم

    از آب می خواهم که به تو بفهماند از چشمانم رودی روان شده است…

  28. از خاک می خواهم تا به تو بفهماند که هنوز هم من خاکی هستم و روزی به خاک بر خواهم گشت امیدوارم تا قبل از آم تو پیشم باشی

    از خدا می خواهم که مراقبت باشد و دوباره صدای عشقم را به تو برساند

    صادقانه دوستت دارم عشقم…

  29. سلام به همه .من دوساله دیوانه وارعاشق شدم عاشق کسی که رسیدن بهش غیرممکنه بااینکه همدیگرودوستداریم ولی هیچ وقت به زبون نیاوردم فقط بهش میگفتم غیرممکنه مابه هم برسیم فقط به خاطرپدرم ازش گذشتم.الانم ازدواج کرده هنوزم به این اومیده که یه روزبه هم میرسم .اصلا هم ازدواج موفقی نداره دیروز دیدمش بهم گفت بیاازاینجافرارکنیم !
    شمابگید من چیکارکنم ازخانوادم بگذرم یاکسی که دیوانه واردوستش دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    1. لیلی جان
      عاقل باش و کاری رو انجام بده که چند سال بعد حداقل راه برگشتی داشته باشی
      اینجوری همیشه تو نظر خونوادت پاک میشی توی این دنیای بی رحم آدما اگه خونواده هم نداشته باشن دیگه نکیه گاهی نخواهند داشت تا کی میخوای به 1 نفر هم به عنوان پدر نگاه کنی هم مادر هم خواهر هم………
      میتونی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
      گمان نکنم و به خدا توکل کن
      آنگاه که درون را از خود تهی میبینی و بیرون را از غیر
      قرآن بخوان
      منم تازه شروع کردم سرنوشت منم توی چندتا صفحه بالا تر هست بخون که مبادا فکر کنی طعم عشق رو نچشیدم
      منم مثل خواهر کوچکترت
      ایشالله موفق باشی عزیزم

    2. سلام
      من هم دیوانه وار عاشق دختری بودم که بهم گفت عاشقمه، دختری که بهم گفت از همه چیزش میگذره واسه من، دختری که انقدر عاشق بود که هیچ وقت باورم نمیشد تنهام بذاره. هنوز هم میدونم بعد از مدتها که فقط خاطراتش برام مونده عاشقمه، میدونم که برخلاف میلش باهام بد رفتاری کرد، اما مهم اینه که به هر صورت بعد از 3 سال دل بستگی و مهر محبت رفت و بهم گفت برو سراغ کسی که بهت بخوره!! اینو گفتم که بگم واقع بین باش! تنها کسی که برا آدم میمونه و واقعا عاشق آدمه پدر و مادره… عشق بعد از مدتی رنگ و بوی خودشو از دست میده، و اونوقت تو میمونی و تنهایی محض!! پل های پشت سرتو خراب نکن! صبر کن… از خدا کمک بخواه و فکر پسری که ازدواچ کرده رو از سرت بیرون کن… من به احساس احترام میذارم، اما احساس با منطق قدرت پیدا میکنه. زندگی خودت و اون پسر رو خراب نکن. به اونم بگو که فکر تو رو از سرش بیرون کنه و به زندگیش بچسبه. فداکاری کن… مطمئن باش بعدها از این فداکاری احساس رضایت میکنی. اینو هم بدون که همه انسانهای بزرگ با سختی بزرگ شدن…..

      1. سلام
        حرفات برام آشناست نمیدونم شاید فقط یه شباهت عقیدس یا اینقدر که من به یاد اونم همه رو مثل اون مبینم اما کاش با اسم واقعیت حرفاتو مینوشتی

    3. سلام لیلی جان
      این اولین بار هستش که من توی یه وبلاگ نظر مینویسم….
      ولی نتونستم از موضوع تو همینجوری رد بشم!!!
      فقط اومدم بگم عشق و عاشقی… همش یه دوره داره!!! همون آدمی که عاشقشی توی اولین دعوا و مشکل و سختی همین موضوع که تو خانوادتو ول کردی… میزنه سرت و میدونه که جز اون کسی نداری همه جوره میتونه اذیتت کنه…..
      هیچکس و هیچ عشقی عشق خانواده نمیشه.
      مطمئن باش دوست من
      “یا حق”

  30. کاش صدای ضعیفم را می شنیدی …

    کاش لبخند همیشگیم را جدی میگرفتی ….

    کاش به من اعتماد می کردی و غم هایت را به من می سپردی ……

    کاش نگاهت را به قلبم می دوختی …..

    برق چشمانم را باور کن!

    دیگر آن عروسک بی جان نیستم

    از آن زمان که بمن گفتی

    دوستت دارم!

    1. دیگر اگر روزی برگردی هم بی فایدست

      خیزش ِ اشک ِ بسیار

      محاصـره کرده لبــــــــــم

      سیگار هم هست همیشه در دست

      تنها نیستم مـن

      … هستند سیگار و اشک

      دیگر نمیخواهمت یار…

  31. در قرآن جای سوره ای به نام “سوره عشق” خالیست…که اینطور بیان میکرد:
    قسم به روزی که انسان ها دلت را میشکنند و تنهایت میگذارند.
    کسی به فریادشان نمیرسدو آنها تاقیامت بادلی شکسته تنهاخواهند
    ماند….

  32. خداحافظ
    گوشی قطع
    پشتش سیگار
    صدای ضبط زیاد
    ریپیت
    … … … … ” خالی از خویشی و غربت ,گیج و مبهوت بین بودن و نبودن ”
    پشتش سیگار
    لش, روی تخت
    گریه کنار هر عکس مشترک
    پشتش سیگار
    … نگاه به ساعت دقیقه به دقیقه
    پشتش سیگار
    خیره بر گوشی چشم انتظار
    پشتش سیگار
    چندین ماه بدون تــــــــو
    می دانم, ماه های دیگر هم به همین سادگی می گذرد……!!!!!

    1. حسرت………

      یه عاشق غمگین … در حسرت شبهای بی ستاره ام !

      سخت دلتنگم …

      سخت بی قرارو بی تابم …!

      کجاست شانه های گرم و مهربانت تا گریه کنم ؟!!!

      کجاست آن لبخند های عا شقا نه ات …

      تا باز هم دیوانه شوم ؟!!!

      آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که…

      نمی توانم در هیچ چشم دیگری نگا ه کنم …!!!

      آنقدر بیقرارم که …

      هیچ اتفاقی دل غمگینم را شاد نمی کند …

  33. سلام
    الان 3ماه از آرش خبری نیست
    آخرین بار که باهاش حرف زدم یه شب قبل تولد مینا عشقش بود
    همیشه میگفت اون روز روزه آخر زندگیشه اما باور نمیکردم که کاری بکنه
    اما…
    نمیدونم چی شده حتی نمیخوام بهش فکر کنم،اما تو فکرم هست که یه جوری یه خبری ازش پیدا کنم

    1. آخرین حضور ایشان در 22 آذر 90 بود و کامنتشان به شرح ذیل می باشد:
      ای بابا خستم کردید…
      فقط شما دخترا خوبید…
      فقط شماها احساس دارید…
      فقط شماها بلدید گریه کنید…
      فقط همیشه با احساس شماها بازی میشه…
      مردا نه دل دارن نه احساس نه قلب نه درک…
      به جهنم فقط خودتون اینجا بزنید تو سرو کله هم بالاشم به جای پیج دکتر شریعتی بزنید انحصاری برای دخترای زرج کشیده
      لینک:
      http://shariati.nimeharf.com/Shariati/article-760/%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%88-%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%B1/#comment-33871

    2. چه بر سر عششششششششششششششششق امد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
      که از افسانه ها………………………………….رسید به صفحه ی حوادث روزنامه ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1

      1. دو گروه از مردان هیچگاه به زندگی عادی باز نخواهند گشت ؛
        آنان که به ” جنگ ” رفته‌اند ،
        و آنان که “عاشق” شده اند…

  34. روز اول دانشگاه همه چی به نظرم معمولی بود
    اومده بودم برادرس فقط
    ترم 2 یکی برام … حرفش رفتارش… شعورش…سوادش…جالب بود
    اولش برام قابل احترام بود
    گذشت…هی بهش فک کردم…دیدمش
    تا…تااین که نتونستم ندونه
    اونقد فهمیده بود که درکم کنه…از طریق یه دوست گفتم بهش..قبول نکرد
    خودم گفتم…قبول نکرد…بااین که سخت بود انجامش دادم…بااین که قبول نکرد…بیشتر برام قابل ستایشه…یه یادگاری ازش گرفتم…یه انگشتری
    دیروز خواست برش گردونم…گفت براخودم بهتره…اون میره سال بعد همه چی تموم میشه…ولی نمیدونه همه زندگی منه…حالا تنها دلخوشیم سلام کردنه بهشه.

    1. قلب دلتنگم که میسوزد …

      یعنی وقت نوشتن از توست…

      بیا در خیالم آرام بنشین…

      میخواهم صدای نفس هایت را بنویسم !!!

      1. می نویسم…
        می نویسم از تو برای تو و دور از تو ….
        بدون هراس از خوانده شدن…
        بگذار همه بدانند…

        می نویسم برای تو…
        برای تویی که بودنت را…
        نه چشمانم میبیند…
        و نه گوش هایم می شنود…
        و نه دستانم لمس می کند…

        تنها با شعفی صادقانه …
        با دلم احساست می کنم… !!!!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *