گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

نصیحت

می دانم که تو را هیچ چیز به اندازه ی نصیحت آزار نمی دهد و این را نیز میدانم که پند و اندرز معلم باز از هر پند و اندرز دیگری تلخ تر و آزار دهنده تر است و من باید از گفتن سخنانی که به بیهودگی آن تا این حد مطمئنم خودداری می کردم …

نصیحت ادامه »

ما سه تن بودیم

ما سه تن بودیم ، یادم هست، سه تن : مسیح و عین القضاه و من، آنها که عقلشان به چشمشان است و فهمشان برده ی ذلیل تاریخ و جغرافی مخاطب من نیستند، من با آنهایی سخن می گویم که آنچه در پس دیوار زمان و دور از صحن تنگ مکان می گذرد می توانند …

ما سه تن بودیم ادامه »

یکی از بدبختی های ما مسخ شدن اصطلاحات و قلب شدن و ضعیف شدن و بیمار شدن کلمات است

از کنفسیوس حکیم می پرسند تو اگر زمام جامعه را به دست گیری چه می کنی؟ برای تحقق افکار اصلاحیت و هدایت و سعادت جامعه بشری چه می اندیشی؟ از چه آغاز میکنی؟ بی درنگ میگوید اول کاری که میکنیم به اصلاح نام ها ، اصطلاح ها می پردازم ! عمق این سخن در اولین …

یکی از بدبختی های ما مسخ شدن اصطلاحات و قلب شدن و ضعیف شدن و بیمار شدن کلمات است ادامه »

ای کاش فرهنگ ما چنین قرطی نمی شد

ای کاش فرهنگ ما چنین قرطی نمی شد و معلم را چنینی ضعیف و بی دست و پا نمی کردند ای کاش میتوانستم شاگرد نفهم را ، نه ، شاگرد با استعداد را که میتواند بفهمد و نمی فهمد توی اتاق دفتر یقه اش را می گرفتم و وحشیانه می کوبیدمش به زمین و پایهایش …

ای کاش فرهنگ ما چنین قرطی نمی شد ادامه »

(گفتگوهای تنهایی ، ص۸۸۵)

چقدر ایمان خوب است ! چه بد می کنند آنها که می کوشند انسان را از ایمان محروم کنند. چه ستمکار مردمی هستند این به ظاهر دوستداران بشر ! (طرفداران آزادی و مدرنیسم و بَسا مدرن). دروغ می گویند ، دروغ نمی فهمند یا می فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند ، اگر …

(گفتگوهای تنهایی ، ص۸۸۵) ادامه »

در برابر تو کیستم ؟

.. من در برابر تو کیستم ؟ و آنگاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم توئی و خود را  اندامی که روحت منم و مرا سینه ای که دلم توئی و خود را معبدی که راهبش منم و مرا قلبی که عشقش توئی و خود را شبی …

در برابر تو کیستم ؟ ادامه »