جهت ارتباط با ما لطفا از فرم زیر استفاده نمایید
- در صورت تمایل به همکاری با ما وارد کردن تلفن شما ضروری می باشد
- در صورت نیاز در کمترین زمان ممکن با شما تماس گرفته خواهد شد.
[contact-form-7 id=”2593″ title=”فرم تماس 1″]
اطلاعات بیشتر جهت تماس با ما :
انی کاظمی:
شماره تلفن : 0989123413422
رایانامه : INFO@TarikheMa .IR
یاهو : Tarikhema4us
جیمیل: kazemi.eni
ای کاش شریعتی دیگری متولد می شد
عمرن……
حتی فکرش رو هم نکن.
راست میگه به نظر من
کاش شریعتی هایی متولد بشن
شریعتی مثل ماانسان بود فقط معرفت وشناخت خودشو اون جوری که خدا بهش داده بود به فعلیت رسوند
پس ماهم میتونیم شریعتی وار زندگی و بندگی کنیم
به امید روزکه همه ی ما شریعتی وار فکر کنیم زندگی کنیم و بندگی کنیم
و همچنان که دکتر بنده ی علی(ع)بود ما هم بنده ی اون بزرگ مرد باشیم
یا حق
شریعتی بنده خدا بود همانطور که علی بنده خدا بود.
از این نسبتهای اشتباه به انسانهای بزرگ بپرهیزید.
نمیدونم
ولی دکتر توی کتاب کویرشون نوشته بودن من بنده ی علی هستم
منم بخاطر همین این حرفو زدم
من بعید می دانم در این کتاب چنین جمله ای وجود داشته باشد. شاید من اشتباه کنم. در صورت امکان شماره صفحه کتاب همراه با نام انتشارات و سال چاپ را بنویسید تا پیگیری کنم.
انتشارات سپیدباوران(مشهد)؛صفحه ی348؛خط12
سال1389
(در بیداری کسی نیست که به من حرف زدن یاد بدهد.کیست؟من خدای حرفم؛خدای زبانم؛استاد دموستنسم و”بنده علی”)
شایدم من اشتباه منظور دکترو متوجه شدم
والا من خودمم گیج شدم
بهرحال ممنون میشم اگه اشتباه کردم بهم بگین.
شما درست گفتید ، منتها این متنی عارفانه است و رقص کلمات است در میدان جمله ها…
مفهوم و معنای کلام قطع به یقین معنایی دیگر به فراخور فهم خواننده خواهد داشت.
ضمنا سعی کنید کتبی که منقش به آرم بنیاد دکتر علی شریعتی است خریداری نمایید. (این به منزله عدم صحت کتاب فوق نیست.)
با سلام
تغریبا 4 روز گذشته ایمیلی برای شما از صفحه تماس با مای سایت شما برای شما ارسال کرده ام حاوی متن تبادل لینک همچنان درخواست من پیگیری نشده است
خواشمند است پیگیری نمایید
با تشکر
در خواست من به این عنوان بوده است :
صفحه حاوی لینک سایت شما :
http://www.itmavara.com/link/
در صورت تمایل لینک سایت ما را به عنوان :
ماورا : طراحی سایت در مشهد
به آدرس :http://www.itmavara.com/
لینک نمایید .
با سلام
من شمارو تحت عنوان و آدرسی که خواسته بودید لینک کردم.لطفا سایت ما را تحت عنوان آگهی رایگان به آدرس http://www.adsgah.com لینک کنید.در ضمن تمام سایت های که به مدت 3 ماه لینک ما در سایت آنها باشد مبلغ 50هزار تومان هدیه داده می شود.پس از ثبت لینک ما در سایت خود کافیست یک بار روی لینک سایت ما کلیک کنید و آدرس سایت شما در روبات سایت ما ثبت و پس از سه ماه هدیه به شما تعلق میگیرد.
آدرس لین شما:http://www.adsgah.com/index.php?DPT=IP17
با سپاس مدیر عامل شرکت ادزگاه دات کام
این جملات زیبا از دکتر از کدوم کتاب ایشون؟
مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند، ولی آنان را ببخش.
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند، ولی مهربان باش.
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت، ولی موفق باش.
اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند، ولی شریف و درستکار باش.
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند، ولی سازنده باش.
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند، ولی شادمان باش.
نیکی های درونت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان “تو و خداوند” است نه میان تو و مردم.
دکتر شریعتی
سلام شما را لینک کردیم در صورت تمایل ما را با نام ..فردا دانلود .. لینک کنید. با تشکر
کتاب گفتگوهای تنهایی را میخواستم لطفا راهنمایی کنید.ممنون
درآستانه رحلت دکتر علی شریعتی
( اینست خط رهبر عزیز و روشن ما ………………………)
با اهدا. سلام نظر به اینکه حق استاد دکتر علی شریعتی آنطور که در دیدگاه رهبر معظم انقلاب به عنوان همرزم و دوست شریعتی مطرح گردیده ادا نگردیده است. لذا ذیلا نظر رهبر معظم انقلاب وبرخی بزرگان تقدیم میگردد امید است دین خود را ادا کنیم ودرحق این عزیزان ستم نکنیم .
با احترام : محمد اسماعیل خدیوی ( مدرس دانشگاههای آزادوپیام نور و مرکز تربیت معلم شهرستان فردوس ) آدرس : خراسان جنوبی -فردوس – مهدیه . پست الکترونیک khadivi6302@yahoo.com
esmailkhadivi@gmail.com تلفن : 09153356***
یا : خراسان جنوبی –فردوس –خیابان شهید هاشمی نژاد – پلاک 158 – محمد اسماعیل خدیوی
متن کامل( قسمت اول) مصاحبه ی حضرت آیه الله خامنه ای در مجله عروه الوثقی (نشریه دانش آموزان و جوانان حزب جمهوری اسلامی سال سوم- شماره 51- پنج شنبه 28 خرداد 1360
شریعتی از زبان سیدعلی خامنهای امام جمعه تهران:
شریعتی شیعه محبّ آل رسول
تحصیلات مرحوم دکتر، همانطور که میدانید در مشهد بود و دوران تحصیل را در مشهد گذرانده بود. سال 36 که من با دکتر آشنا شدم. آن وقت ایشان هنوز دکتر هم نبود، خارج هم نرفته بود و بین دوستانی که با ایشان بودند و مأنوس بودند با ایشان، به علی آقای شریعتی معروف بود. ایشان غیر از کارهای معمول مدرسهای که جوانها آن وقت داشتند علاقه زیادی به مطالعه اسلامی و سیاسی داشت و چون جوان فکور و اندیشمندی بود، در این قسمتها برجستگی هم داشت، یک عده جوان کم سن و سالتر از خودش را هم جمع کرده بود برای آنها جلسهای هم داشت و در این جلسه از قرآن و از مسائل اسلامی صحبت میکرد. در همان اوان ایشان در مبارزات سیاسی هم وارد بود یعنی مرحوم دکتر در مبارزات نهضت ملی آن بخشی که به مشهد مربوط میشد، شرکت داشت و به زندان هم افتاده و به تهران منتقل شدند و چند ماهی را در زندان تهران گذراندند.
شکفتگی دکتر
شکفتگی دکتر مربوط میشود به بعد از این ماجراها ـ در آن موقع جوان تحصیلکرده و زحمت کشیده و مطالعه کردهای بود اما شکوفایی دکتر به عنوان یک فردی که در صحنه تفکر اسلامی در ایران یک شخصیتی از خود نشان بدهد این مربوط میشود به پس از مراجعت از پاریس در سال 43 ـ در طی دوران اقامت ایشان در اروپا که از سال 36 تا 43 بود من اطلاع زیادی از ایشان نداشتم علت آن هم شاید این بود که من از مشهد منقطع بودم و به قم رفته بودم سال 43 که مرحوم شریعتی به ایران بازگشت در مرز بازرگان ایشان را توقیف کردند و آوردند تهران و سه چهار ماهی ایشان در تهران، در زندان بود. پس از آزادی از زندان، دکتر به مشهد برگشت در آنجا کار خاصی نداشت. معلم شده بود و در دبستانها و دبیرستانها و دانشسرای آنجا به تدریس مشغول شد پس از یک مدتی در دانشگاه هم به ایشان تدریس دادند. کارهایی را که در این زمان دکتر انجام میداد بیشتر جنبههای فردی داشت.
اولین کار
مثلاً کتابی که آن وقت نوشته بود، کتابی در مورد مشهد بود که بیوگرافی گونهای درباره مشهد نوشته بود و وضع آستان قدس و وضع شهر مشهد و اینگونه مسائل را در آن ذکر نموده بود که این کتابها همان وقتها چاپ و منتشر شد.
این کتاب، یک کار معمولی بود و چیز فوق العادهای نمیتوانست باشه. این کتاب، نوع تلاشهای ایشان را نشان میداد و مشخص میکرد که ایشان در عالم مسائل اسلامی و مطالعات سیاسی نیستند و مشغول مطالعه و ذخیره کردن معلومات و آموخته ها بودند ـ سال 46 اولین بروز اجتماعی دکتر آغاز شد و آن به این ترتیب بود که حسینیه ارشاد به ابتکار مرحوم استاد شهید مطهری در صدد جمعآوری مجموعهای )که بعد به نام محمد(ص) خاتم پیامبران چاپ شد ( برآمد که در این کتاب مقالات متعددی توسط نویسندههای مختلف گردآوری شده بود.
«سیمای محمد(ص)» نگاشته میشود:
نگارش یکی از این مقالات را استاد مطهری از دکتر شریعتی خواسته بود و مقالهای که دکتر نوشت مقاله خوبی بود یعنی مقالهای بود که جا باز کرد و در نظر آن که مقاله را خواندند از جمله خود استاد مطهری، مقاله زیبا و شیرینی آمد. این مقاله را به دو بخش تقسیم کردند، یکی از هجرت تا وفات و یکی سیمای محمد(ص) و آن را به چاپ رساندند. بعد هم در برنامههای سخنرانی حسینیه ارشاد، مرحوم مطهری، ایشان را دعوت کرد ـ دکتر هم گاه به گاه از مشهد به تهران میآمد و در حسینیه ارشاد سخنرانی میکرد و بعد به مشهد باز میگشت. از آنجا شکوفایی دکتر به معنای واقعی کلمه شروع شد و از دکتر شریعتی به عنوان شخصیتی که از اسلام چیزهایی میداند و تفکرات جدیدی را مطرح میکند، در جامعه نام برده شد.
تأثیرات سفر خارج
مسافرت دکتر قاعدتاً برای ادامه تحصیلاتش در رشته ادبیات بود و بعد هم در رشته تاریخ ـ اما این سفر در شخص دکتر تأثیرات فراوان گذاشت. ایشان آفاق جدیدی از عالم را دید و با شخصیتهای مختلفی آشنا شد ـ معلومات خوبی کسب کرد. در آنجا به مطالعه مشغول شد و در این راه زحمت فراوان کشید ـ در محیط باز اروپا توانست تا اندازهای وارد فعالیتهای سیاسی شود و مبارزات سیاسی انجام دهد ـ با عناصر مبارز و مسلمان و غیرمسلمان آشنا شد ـ در جهان نگری او و اندیشهاش نیز بیگمان این مسافرت تأثیر فراوان گذارد. به طور کلی مسئله را به این صورت میتوان ذکر نمود که مرحوم دکتر در این سفر تکامل پیدا کرد و این تکامل به نوبه خود در وضع ایران، بعدها اثر کرد.
مبارزات دکتر
مبارزات دکتر را در ایران به دو دسته میتوان تقسیم کرد، مبارزات قبل از سال 36 که در نهضت ملی بود و پس از سکوت دکتر مصدق که تنها در کار سیاسی محض وارد بود و یکی بعد از مراجعتش به ایران که این مبارزات بیشتر رنگ اسلامی و برای حاکمیت اسلام مبارزه میکرد.
منتهی مبارزه دکتر پیش از اینکه مبارزه سیاسی و تشکیلاتی باشه، مبارزه فرهنگی بود.
برخورد گروه های مسلح با دکتر و حسینیه ارشاد
گروههای مسلحی که در اینجا بیشتر مورد نظر ماست از سال 49 پیدا شدند و یا شناخته شدند و اولین گروه هم آنها بودند که در سیاهکل و در رابطه با مسائل سیاهکل مطرح شدند ـ آن اوقات سالهای اوج حسینیه ارشاد بود ـ سالهایی بود که حسینیه از لحاظ اجتماعات تقریباً در ایران جزء محافل کم نظیر یا بی نظیر بود و جمعیت زیادی از تیپهای جوان و روشنفکر در آنجا شرکت میکردند. این مجالس در ابتدا سخنرانیهای متعدد داشت و بعد به تدریج تنها سخنران آنها دکتر شریعتی میشد و دکتر در این مجامع بزرگ سخنرانی میکرد و کلاس داشت. در آن زمان گروه های مسلح یا جریانهای مسلح کلاً در مقابل حسینیه ارشاد موضع گیریهای خصومت آمیزی داشتند. علت آن هم این بود که آنها به کار فرهنگی به این صورت هیچ اعتقادی نداشتند چه گروههای کمونیست که اصولاً به کار فرهنگی به این شکل اعتقادی ندارند و چه گروههای مسلمان که گر چه از صفا و خلوصی اسلامی برخوردار بودند اما عده زیادشان تحت تأثیر تفکرات مارکسیستی قرار داشتند.
بحث بر سر حسینیه ارشاد
فراموش نمیکنم که در حدود سال 50 بود که یک شخصی از دوستان مشهدی ما که آن وقت جزء عناصر سیاسی بود و سابقه مبارزات سیاسی داشت و فرزندانش جزء یکی از این گروههای مارکسیست بودند با من بحث میکرد و میخواست ثابت کند که حسینیه ارشاد را دستگاه دولت و رژیم و ساواک میخواهند و نه فقط با آن مخالف نیستند بلکه موافقند و حسینیه ارشاد نه فقط برای رژیم ضرری ندارد بلکه بسیار سودمند هم هست. دلیل او هم این بود که حسینیه برای آنها سودمند نبود رژیم اجازه نمیداد که باز بماند و من آن روز میخواستم ثابت کنم که این برخورد، برخورد صحیحی نیست و گاه میشود که رژیم بر اساس ضرورتهایی که دارد مجبور میشود که یک مقدار آزادی بدهد و یا اینکه اصولاً دستگاه اطلاع درستی از عمق تأثیر این گونه جلسات ندارد. یعنی کارشناسان امور مذهبیاش نتوانستهاند درست تأثیر عمیقی را که این جلسات بر علیه دستگاه روی مردم میگذارد برای دستگاه بشکافند و فقط به این جهت که این جلسه هست شما نمیتوانید حکم کنید که این جلسه در خدمت دستگاه است. البته افراد زیادی از این قبیل بودند که معتقد بودند که شریعتی ولو ناآگاهانه در خدمت رژیم است و حسینیه ارشاد چیزی است که رژیم آن را میخواهد و اکثراً این اعتقاد بر اساس القائات مارکسیستها بود.
مخالفین دکتر
درباره مخالفین دکتر و موجبات مخالفتها باید یک مقدار قضیه موشکافی شود. مخالفین دکتر شریعتی از روحانیون دو دسته بودند، یک عده روحانیون به شدت قشری که اگر مثلاً میدیدند که مرحوم دکتر در کتاب محمد(ص) خاتم پیامبران در نقل حدیثی و یا در نقل یک جمله تاریخی از صدر اسلام به منابع اهل سنت تکیه کرده این را دلیل بر این میگرفتند که شریعتی گرایشات سنی دارد و یا اگر چنانچه دکتر در یک سخنرانی طنزی درباره روحانیون میگفت که البته مرحوم دکتر گاهی در ضمن حرفهایش چنین مسائلی را میگفت ـ این را حمل بر این میکردند که شریعتی ضد روحانی است و به همین دلیل او را شدیداً میکوبیدند ـ بیشترین موضع گیریها و سختترین و واضحترین مخالفتها با دکتر شریعتی از سوی این گروه اول بود.
گروه دوم:
یک گروه دیگری از روحانیون هم بودند که اینها مخالفتشان با دکتر به مناسبت اینگونه مسائل نبود و اوایل هم با دکتر مخالفتی نداشتند و به تدریج بعدها مخالفتهایی از این دسته دیده شد. آنها در حقیقت به زمینههای فکری و فلسفی او ایراد داشتند. دکتر شریعتی مجموعهای را که ارائه میداد یک مجموعه کاملاً اسلامی بود، در این شکی نیست لیکن زمینههایی که این مجموعه بر روی آن زمینهها قرار میگرفت بعضی از آنها زمینههایی بود که با تفکرات فلسفی اسلامی گاهی صد در صد تطبیق نمیکرد. مثلاً از مخالفتهای مرحوم استاد مطهری با آقای دکتر چیزهایی شنیدهاید ـ مرحوم مطهری آن توحیدی را که مرحوم دکتر معرفی میکرد توحید نمیدانست، و میگفت این توحید نیست. و دلیل این اختلافات نیز این بود که آن مبانی فلسفی عمیق و استواری که در اندیشه مطهری نسبت به توحید وجود داشت در نوشتجات یا القائات دکتر شریعتی دیده نمیشد.
این مخالفت نوع دوم بود و به نظر من باید فرق گذارد بین این دو نوع مخالفت ـ مخالفت نوع اول، سطحی، ظاهری، خصمانه، همراه با های و هوی، همراه با تحریک عامه مردم، همراه با اهانت و دشمنام و حقیقتاً اساس و پایهای هم نداشت.
شریعتی: نه سنی، نه وهابی
دکتر شریعتی نه سنی مسلک بود و نه وهابی ـ شیعه بود حتماً ـ محب و عاشق خاندان پیامبر بود ـ اینها چیزهایی ست که من به آن شهادت میدهم ـ ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاًَ به روحانیت مبارز و متعهد عشق میورزید و اگر چنانچه در مواردی هم به روحانیونی یا به روحانیت بدگویی میکرد، ناشی از این بود که احساس میکرد آن رسالتی را که روحانیت باید انجام بدهد، انجام نمیدهد.
لذا مخالفتهای دسته اول که به تصور ضد شریعتی با روحانیت ضدیتش با تشیع مطرح میشد به نظر من هیچ مبنایی نداشت و حتماً برای شما جالب است که بگویم در همان اوقاتی که شریعتی را در ایران و در مناطق مرکزی ایران میکوبیدند به این عنوان که یک سنی است، در همان زمانه یک نویسنده عرب که قرار بود یکی از آثار شریعتی را به عربی ترجمه کند و خیلی هم آن اثر را پسندیده بود از ترجمه این اثر استنکاف کرده بود و دلیلش هم این بود که شریعتی خیلی شیعه گراست و ممکن است اگر من این را ترجمه کنم، در میان برادران اهل سنت ایجاد سر و صدا کند.
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
شما با کدامیک از این دو گروه هستید ؟ :
الف : گروه موافقان دکتر شریعتی شامل :
آیه الله خامنه ای-مرحوم امام خمینی-شهید دکترچمران-شهید دکتر بهشتی-
رحیم پور ازغدی وبسیاری انقلابیون راستین
ب : گروه مخالفان دکتر شریعتی شامل :
رژیم ستمشاهی وعوامل وابسته – انجمن حجتیه – کمونیستها و مارکسیستها –اکبر گنجی هاو منافقین و…………
=========================================================================================================================================
متن کامل(قسمت دوم)
مصاحبه ی حضرت آیه الله خامنه ای در مجله عروه الوثقی (نشریه دانش آموزان و جوانان حزب جمهوری اسلامی سال سوم- شماره 52- پنج شنبه 11 تیر1360
ادامه مصاحبه:
شریعتی از زبان سیدعلی خامنهای امام جمعه تهران:
شریعتی شیعه محبّ آل رسول
دلیلی دیگر:
بعد از وفات مرحوم شریعتی در بلوچستان هم یک روحانی بلوچ در سخنرانیاش به شریعتی به عنوان یک فرد ضد تسنن لعنت میکرد و او را فردی میدانست که مبانی اهل سنت را به باد استهزا گرفته و این خود کاملاً نشان دهنده این است که شریعتی آنچه که دربارهاش میگفتند نبوده. میخواستند او را به زور به تسنن یا به وهابی گری بچسبانند و این به هیچ وجه منطبق با واقعیت نبود.
مخالفت نوع دوم اما، مخالفتی بود عمیق و بیانی و به هیچ وجه توأم با تهمت و افترا و هوچی گری و فحاشی نبود، یک مخالفت مبنایی بود به این صورت که فلان روحانی که اهل تفکر فلسفی بود و مبانی اصیل ایدئولوژیک را میشناخت اگر به آثار دکتر شریعتی نگاه میکرد و احساس میکرد که در آثار دکتر یک سری مسائل ناخودآگاه به صورت مبنا گرفته شده که این مبانی رایحه تفکرات مثله فرض کنید ماتریالیستی در آن هست، روی آن نکته انگشت میگذاشت و بر روی آن نکته تکیه میکرد.
شریعتی، انسانی مخلص
و یا اگر چنانچه میگویند که برداشت دکتر از نبوت یا از توحید، آن برداشتی که رایج بین محققین و متفکرین اسلامی میباشد، نیست، طبعاً روی این نکته تکیه نموده و آن را به عنوان یک ایراد و اشکال مطرح میکردند. دکتر در بعضی از این مبانی اشتباهاتی داشت اما من یقین داشتم و الان هم یقین دارم که دکتر فردی مخلص بود و به هیچ وجه من او را یک فرد منحرف نمیدانستم. هر آدم مخلص و هر آدم متفکر مؤمن میتواند تأثیرپذیری از تفکری باشد که اصولاً به آن تفکر معتقد نیست، الآن در بین ما کسانی هستند از مؤمنین و مسلمانهای خالص که در زمینه مسائل اقتصادی تأثیرپذیر از تفکرات سوسیالیستی هستند و بدون اینکه خودشان توجه داشته باشند گرایش فکریشان به آن جهت است در حالی که اگر همان مبانی سوسیالیستی به صورت یک فکر مستقل برایشان مطرح شود آن را رد میکنند و به صورت یک مجموع، آن را قبول نمیکنند اما به طور ناخودآگاه روی ذهنشان اثر گذاشته.
شریعتی و انتقاد پذیری
حالا این مسئله از کجا ناشی میشود. میتواند از خیلی چیزها باشد، مثلاً ممکن است شخص در اوایل مطالعاتش کتابی را خوانده باشد و در اعماق ذهن او تأثیری گذاشته باشد و این مسئله بعدها در تفکرات آن شخص مؤثر بگردد. از این قبیل یک چیزهایی گاهی در سخنرانی های مرحوم دکتر مشاهده میشد که البته نمونههایی از آن را هم خود من دیده بودم و به مرحوم دکتر هم گاهی میگفتم و دکتر تصادفاً اینگونه مسائل را خیلی زود درک میکرد میفهمید و میپذیرفت.
برخورد با روحانیت
دکتر شریعتی به روحانیت عمیقاً معتقد بود. خاطرهای که در این زمینه به یاد میآورم خاطره جالبی است. در مشهد، در جلسهای با ایشان بودیم، مرحوم جلال آل احمد هم بود. بحث درباره روحانیت بود، به مناسبت حضور من در آن مجلس هر کس انتقادی داشت میگفت از جمله مرحوم دکتر و با تعبیر «حوزه علمیه»، انتقادهایش را میگفت که چرا حوزه علمیه این کار را نکرده یا چرا حوزه علمیه این کار را نکرده یا چرا حوزه علمیه این کار را نمیکند و این حرکت را انجام نمیدهد سال 47 بود یعنی آخرین سال زندگی مرحوم آل احمد. ایشان رو به دکتر کرد و گفت: شما چرا به روحانیت میپیچید، خوبست که همین ایرادها را به روشنفکرها بکنید، آنها بیشتر شایسته چنین اعتراضی هستند و این اعتراضها بر آنها بیشتر وارد است. پاسخ دکتر شریعتی، پاسخ جالبی بود. دکتر گفت: علت اینکه من به روحانیت میپردازم و نه به روشنفکرها، اینست که از روشنفکر جماعت ما انتظاری نداریم.
جریان روشنفکری و نظر دکتر
جریان روشنفکری در ایران از اصل یک جریان بی بنیاد و متکی به خارج و متکی به فرهنگ غربی بوده بنابراین امید و انتظاری از روشنفکر جماعت ندارم تا بخواهم اعتراضم را مطرح کنم. اما روحانیت، نهادیست که مورد امید ماست، ما از روحانیت انتظار داریم و این مسئولیتها را برای او قائلیم. توجه میکنید. این دقیقاً نشان میدهد که نقطه نظر دکتر نسبت به روحانیت چگونه بود. دکتر به روحانیت عمیقاً معتقد بود، منتهی اعتراض داشت که چرا روحانیت، وظایفی را که دکتر شریعتی معتقد است، از وظایف روحانیت است، انجام نمیدهد؟
به همین جهت اگر جایی روحانیای میدید که فکر میکرد، آن وظایف را انجام میدهد، شدیداً به او ارادت میورزید و اظهار علاقه میکرد. نمونهاش، آقای مطهری بود. ایشان نسبت به مطهری یک نوع ارادت عمیق قلبی داشت.
تفکر دکتر در مورد مطهری
در جلسهای که من نیز در آن بودم، استاد مطهری و دکتر شریعتی و چند تن دیگر هم در آنجا حضور داشتند. استاد مطهری گفته بودند که من کمی خسته شدهام و میخواهم از کار حوزه علمیه کنار بروم، بعدها دکتر به من گفت: به مجرد اینکه آقای مطهری این حرف را زد من یکباره احساس کردم که همه چیز برای من تمام شد. وقتی مطهری در صحنه نباشد، من دیگر به انتظار چه آیندهای و با چه امیدی ممکن است، حرکتم را ادامه دهم. میبینیم که شریعتی وقتی که در مرحوم مطهری آن مسائلی را که از روحانیت انتظار داشت، مشاهده میکند به مطهری تا این حد ارادت میورزد. دلیل دیگر این سخن، دوستان روحانی دکتر هستند. مثلاً به خود من اظهار محبت خیلی زیادی میکرد. در سخنرانیهایش از من اسم میبرد و در نوشتجاتش اشاره میکرد و آن را که دکتر شریعتی احساس کرد که اکثریت روحانیون در خط تعهدات منطقی و مورد انتظار از روحانیت هستند. آن روز نسبت به اکثریت روحانیت علاقمند شد و این در آثار اخیر زندگیش کاملاً محسوس و مشهود است و شما ببینید دکتر در کتابهای آخرش از روحانیون با چه لحنی حرف میزند، در حالی که، در کتابهای سال 50 یا 51 او، این مسئله به این صورت وجود ندارد.
تصحیح نکته ها
مسئلهای که در اینجا لازم به ذکر میدانم این است که دکتر برخلاف آنچه دربارهاش میگویند همیشه منتظر بود که مطلب جدیدی را که احیاناً تصحیح کننده نقطه نظرهای قبلی او میتوانست باشد، بشنود و آن اشکال را برطرف سازد. اگر کسی امروز در تسلسل افکار شریعتی از سال 46 و 47 تا سال 56 مطالعه کند به این نکته خواهد رسید. خاطرهای که در این مورد به یاد دارم میتواند کاملاً روشنگر باشد، سال 48 بود دکتر هنوز در مشهد بود، یک روز او را در خیابان دیدم. رسید به من و مثل اینکه چیز جدیدی در ذهنش باشد، دیدم که مایل است بایستم توی کوچه و با هم صحبت کنیم. قریب سه ربع ساعت این صحبتها طول کشید. از جمله حرفهایی که به من زد این بود گفت: فلانی اخیراً کتاب تحف العقول را دیدم، عجب چیز جالبی است عجب مطالب جالبی دارد، چه فرهنگ عمیقی تشیع در احادیث و روایاتش دارد، من تصمیم دارم عدهای را وادار کنم که این مسائل را که در فرهنگ تشیع و در روایات هست، جمع کنند و در اختیار من بگذارند.
آفاق جدید
به دکتر گفتم تحف العقول کتاب کوچک و مختصریست از روایات کتاب بحارالانوار با آن عظمت، شاید چند صد برابر آن کتاب مطلب دارد و کتب روایات شیعه، پر است از مسائلی که اینها میتواند در طول قرآن مفاهیم عمیق اسلامی را برای ما تحلیل کند و یک آفاق جدیدی را جلوی چشم ما باز کند، تعبیر آفاق جدید البته، تعبیر خود دکتر بود. میگفت یک مناظر جدیدی و یک دیدگاههای جدیدی را روایات به روی انسان باز میکند که انسان قبل از آنکه با روایات مأنوس شود آنها را میداند. ملاحظه کنید این مطلب با تفکر دکتر در سال 46 که کتاب محمد(ص) خاتم پیامبران نوشته میشد و دکتر مقالهای در آن نوشته بود تا چه اندازه متفاوت است. در آنجا شما میبینید که برای زندگی پیغمبر دکتر از هیچ حدیث شیعی استفاده نکرده و در سال 48 به صرف اینکه مثلاً نکته جدیدی را درک کرده بود و کتاب حدیثی را دیده بود به این راحتی و آسانی میپذیرفت که انسان اگر چنانچه با روایات انس داشته باشد دیدگاههای جدیدی را در مسائل اسلامی مییابد.
بنابراین، این سخن را گفته میشود دکتر حرف را نمیپذیرفت، من قبول ندارم. دکتر اگر برایش چیزی مطرح میشد که برایش قابل قبول بود، آدم پذیرندهای بود.
گرایشات عارفانه
احتمالاً در دوران زندان که یکسال و نیم هم طول کشید و تا پایان سال 43 ادامه پیدا کرد و نیز دوران بعد از زندان که ماههای متوالی در مزینان، که شهرک است در نزدیکی سبزوار، زندگی میکرد، این دوران تنهایی در گرایشات عارفانه دکتر مؤثر بود. میدانید که دکتر علاقه وافری به اقبال لاهوری داشت و در اندیشههای اقبال هم گرایشات عارفانه به وضوح مشهود است. دکتر به اندیشههای عرفانی برای ژرف نگری در تفکرات اسلامی عقیده مند شده بود و به همین جهت به پسرش احسان سفارش کرده بود که مثنوی بخواند.
درباره پیروان دروغین شریعتی
دکتر شریعتی عمیقاً با ماتریالیسم ضد بود و برای رد ماتریالیسم فکر میکرد و استدلال مینمود و کتاب مینوشت اما اینکه کسانی از این جریانها خود را به دکتر بچسباند چیز عجیبی نیست، همیشه وقتی چهرهای در جامعه مطرح شد و مقبول شد، گروهها سعی میکنند او را به خودشان نسبت بدهند. امروز شما در سطح جامعه ملاحظه میکنید گروههایی هستند که اینها برای اینکه مقبولیتی و آبرویی پیدا کنند خودشان را به دکتر نسبت میدهند و پیروان دکتر شریعتی مینامند در حالی که بعضی از آنها در زمان حیات دکتر نه فقط پیرو او نبودند و ارادتی به او نداشتند بلکه حتی با او مخالف و ضد هم بودند. بعضی از این گروهها در آن زمان که دکتر جلسات شلوغ و پر جمعیت حسینیه ارشاد را داشت قویاً معترض بودند. لابد شما هم شنیدهاید که یک روز در اثنای جلسهای که دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد داشت. مادر چند نفر از این جوانهای مجاهد از قسمت زنها فریاد کشید که بچهها را دارند میکشند، شما اینجا جمع شدهاید و سخنرانی میکنید؟!؟ و میبینیم که همه آنها که آن روز میانهای با دکتر نداشتند. امروز خودشان را پیروان شریعتی معرفی میکنند.
شریعتی و نظرش نسبت به امام
این افراد غالباً این چهرهها را چماق میکنند، کما اینکه الآن هم یک عده دکتر شریعتی را چماق کردهاند بر علیه جمهوری اسلامی و حتی علیه امام در حالی که دکتر عمیقاً نسبت به امام ارادت میورزید، اصلاً مشتاق امام بود، امام را معجزه زمان خودش میدانست. شریعتی امام خمینی را شخصیتی مافوق میدانست، اصلاً به دیگر روحانیون اگر اعتراضی داشت از این جهت بود که چرا راه امام خمینی را نمیروند و کسانی را که حس میکرد نسبت به امام معتقدند و دنبالهروی امام هستند نسبت به آنها عمیقاً ارادت میورزید. به عنوان مثال مرحوم دکتر شریعتی نسبت به آقای رفسنجانی و دکتر باهنر علاقه زیادی داشت و از این دو نفر آقایان و بنده خواسته بود که در تشکیلات جدید حسینیه ارشاد با ایشان همکاری نماییم.
روش برخورد با شریعتی
من فکر میکنم جوانانی که میخواهند با آثار و افکار دکتر روبرو شوند با این سه خصوصیت با مرحوم دکتر برخورد کنند اول خوش بینی، باید دکتر را واقعاً به عنوان فردی که میخواسته برای رشد اندیشه مترقی اسلامی حرکت کند بشناسیم. خصوصیت دوم دید نقادانه است، در این فکر نباشیم که هر چه دکتر گفته صحیح است، هر شخصی ممکن است اشتباه بکند و دکتر هم از این قاعده مستثنی نیست. سوم اینکه افکار دکتر را مطلق نکنند. بلکه افکار او را در مرحلهای قرار دهند که بر مبنای آن باید مراحل رشد افکار اسلامی شناخته شود. اگر برخوردها را با این سه خصوصیت انجام دهیم به نظر من حداکثر استفاده را از این افکار که روزی برجسته ترین و پررنگ ترین تفکر اسلامی بود، خواهیم کرد.
سخنرانی شهادت
بهترین خاطره من از مرحوم دکتر، در آن عاشورایی است که دکتر در حسینیه ارشاد سخنرانی شهادت را ایراد کرد. 5 یا 6 روز به عاشورا مانده بود. من در مشهد بودم. خبردار شدم که دکتر به مشهد آمده و مایل است که جلسهای با من داشته باشد. منزل یکی از دوستان جلسهای گذاشتیم و به آنجا رفتیم در این جلسه پدر دکتر نیز بودند و همچنین چند تن از دوستان مشهدی، دکتر گفت علت اینکه خواهش کردم که به این جلسه بیایید و علت اینکه از تهران به مشهد آمدم اینست که روز عاشورا میخواهم سخنرانی مهمی در باب شهادت بکنم و به اینجا آمدهام، تا موضوع سخنرانی را مطرح کنم و اگر نقصی یا اشتباهی در آن هست برطرف نماییم و شروع کرد آن تزی را که در باب قیام امام حسین(ع) دارد که در کتاب شهادت هم منعکس شده، بیان کند. خلاصه این تز این است که امام حسین(ع) برخلاف نظر کسانی که خیال میکنند برای گرفتن حکومت قیام کرده بود، برای شهادت برپا خواسته بود. چون امام حسین(ع) معتقد بود که آنگاه که انسان میتواند با بودنش اثر بگذارد باید مبارزه کند و بماند آن وقت که میبیند بودن او و ماندن او اثری ندارد، با مردن خود مبارزه میکند و امام حسین(ع) در شرایط دوم بود. فقط کشته شدن او ممکن بود تا تأثیری در جهان اسلام خفته و غافل آن روز بگذارد و حسین(ع) قیام کرده بود تا شهید شود این تزِ دکتر بود آن شب در مورد این تز صحبت فراوان کرد.
مجلس روضه خوانی دکتر
جلسه از معنویتی برخوردار شده بود دکتر گفت که من یک چیزی هم نوشتهام که به عنوان اعلامیه همین سخنرانی در روزنامه چاپ شود. شروع کرد به خواندن آن متن، متن جالب و پرشوری بود دکتر متن را میخواند و گریه میکرد و آنچنان گریه پرشوری میکرد که تمام حاضرین را منقلب میکرد. جلسه تبدیل شده بود به روضه خوانی.
شب پنجم یا ششم محرم بود و همه ما مشغول گریه کردن بودیم و دکتر پرسوزتر از همه. همان جا به ذهنم آمد که آن افرادی که دکتر شریعتی را وهابی و ضد ولایت میدانند کجایند تا بیایند و ببینند که دکتر چگونه عاشقانه اشک میریزد.
پایان مصاحبه شریعتی از زبان سیدعلی خامنهای امام جمعه تهران:
با عنوان : شریعتی شیعه محبّ آل رسول
مقاله ای بقلم استاد مرحوم فخرالدین حجازی در معرفی شخصیت دکتر شریعتی برگرفته از ویژه نامه حزب جمهوری اسلامی مورخه ****در سومین سالگرد شهادت دکتر شریعتی
در نخستین لحظه، چشمانم به گیوههای سادهاش افتاد و نگاهم را بر راستای اندامش بالا بردم تا به چهرهاش رسیدم. رنگ گندمهای مزینان را داشت که آفتاب کویر خورده بود، چشمهایش نیمه باز بود و پر راز، مثل ستارگان آسمان دهکده کهک که راه مکه را میپیمایند و رویشان را در زمزم میشویند، پیشانیش نه تنها بلند بود که مرزی نداشت و تا پشت سرش دامن میکشید و یک مغز بزرگ را فرا گرفته بود مغزی که متولد اندیشه بود و گردونه حرکت امتی را میچرخاند.
این دیدار در تیرماه سال 1331 در حزب مردم ایران مشهد رخ داد و جانم با روح بزرگش پیوند یافت و این پیوند تا روز شهادتش ادامه داشت.
من آن روزها در سبزوار زندگی میکردم و هنگامه داغ نهضت ملی بود و روزنامه جلوه حقیقت را در چاپخانه کوچک سبزوار با هزاران مکافات چاپ میکردم و چون سن قانونی نداشتم امتیاز را به نام پدرم گرفته بودم و طرفدار نهضت بودم تا روز شوم 28 مرداد فرا رسید و زندگی و سامانم را غارت کردند و شبانه به بیابانها گریختم و پس از چندین روز پیاده سواره خود را به مشهد رسانیدم و مدتها در مشهد مخفی بودم و این سعادتی بود که با دکتر بیش از پیش نزدیک شوم و او بیشتر شب و روزها با من بود و تنهایم نمیگذاشت و قرار گذاشتیم حرفهایمان را با شعر فیالبدیهه بزنیم مخصوصاً این شعر را از او به یاد دارم که گفت:
کنون که شعر سرایم حجازیم گوید که ای رفیق شفیقم کجاست مهر نماز؟
او در مدرسه احمدآباد در حومه مشهد معلم ساده بود و من هم معلمی را آغاز کردم تا اینکه دانشکده ادبیات افتتاح شد و هر دومان به دانشکده رفتیم چون من مجرد بودم و اطاقکی کرایه کرده بودم خانه من برای او مکان امن و آرامی برای مطالعه بود. میآمد و سیب زمینیها پخته خانهام را میخورد و به خواندن میپرداخت و شبها از نیمه میگذشت و او بیدار بود و نمی گذاشت بخوابم و صبح که برای نماز پا میشدم میدیدم روی کتابها افتاده و هنوز میخواند در اینجا حس میکردم هر چند که به هم نزدیکیم ولی او دارد از من دور میشود و اوج میگیرد.
در همان زمان مباحثاتی علمی و فلسفی با دوستان داشت و رفقای سیاسی اش را درس ایدئولوژی میداد و از ماده و تضاد و فیزیک و متافیزیک سخن میگفت و جلسات را از شب به صبح میرسانید.
جزوه مکتب واسطه را همان روزها نوشت و نامه کاشف العطاء را به انجمن آمریکائی خاورمیانه ترجمه کرد و بالاخره کتاب ارزنده ابوذر نوشته جوده السمار را از عربی ترجمه کرد، گاهی با او در خدمت پدر استادش مینشستیم و او به ما درس عربی و قرآن میداد.
دکتر در دانشگاه، محسود و مبغوض استادان بود زیرا از آنها با آنکه درجه دکترا داشتند فهمیده تر بود و گاهی آنها را دست میانداخت.
در همان روزگاران، با هم مقالاتی مینوشتیم که در جراید خراسان چاپ میشد، ولی نوشتههای او پختهتر و زیباتر.
در نهضت مقاومت ملی فعالیت میکرد و در سالگرد سی تیر، خانه مرا که دور و ناشناس بود مرکز ستاد عملیات قرار داد، یادم میآید که شب سی تیر، بچهها درب سفارتخانه انگلیس را آتش زدند و در بازار تظاهرات شد که پلیس تظاهرات را بیرحمانه در هم شکست. علاقهای وافر به هندوانه و سیگار هُما داشت و روز جشن ازدواج من یک دفعه در کوچههای پر پیچ و خم خانه من سر و صدائی بلند شد و بچهها غوغا راه انداختند و دیدم که دکتر یک گاری دستی پر هندوانه را خودش روی سنگفرشهای کوچه میآورد و با چند بسته سیگار هُما به عنوان هدیه عروسی حمل میکند.
تز دانشکدهاش به توصیه مرحوم دکتر فیاض ترجمه کتاب نقد عربی بود و بالاخره در دانشکده رتبه اول را حائز شد و با هزار مکافات و مخالفت دولتیان توانست با بورس دولتی به پاریس برود، قبل از سفر پاریس او را با پدرش و برخی دوستانش به تهران بردند و در زندان قزل قلعه زندانی کردند.
بچههای کوچکی پیدا کرده بود و احسانش را خیلی دوست داشت و لُپهای او را میکشید و میبوسید و میگفت (جانم، معجزه مزینان).
بالاخره به پاریس رفت و آنها را با خودش برد و در یک اطاق تنگ و تاریک زندگانی تحقیقی خود را آغاز کرد، رشته جامعه شناسی مذهبی و تحلیل تاریخ را در دانشگاه سوربن گذراند ولی فعالیتهای سیاسی و علمی دیگر در جنب تحصیلش داشت هنوز مدت اندکی نگذشته بود که چنان به زبان فرانسه تسلط یافت که کتاب نیایش الکسیس کارل را به فارسی ترجمه کرد و در ایران چاپ شد.
از جبهه ملی برید و میگفت که دکتر مصدق آخرین تیر خلاص را به مغز یاران بیوفایش خالی کرده است. هنگامی که مادرش در مشهد به رحمت خدا رفت، من را عهدهدار سخنرانی در مجلس یادبود مادرش کردند که استاندار خراسان هم آمد و چون از گفتار تند من عصبانی شد و خشمهای دیگری از من به دل داشت من را به گیلان پرت کرد، دکتر برای شرکت در ترحیم مادرش به ایران آمد ولی دیگر آن علی گذشته نبود و چنان اوج گرفته بود که ما دیگر جرأت شوخی با او نداشتیم. دوباره به پاریس رفت، و کارهای تحقیقش را آغاز کرد و استادان بزرگش را به خود جلب کرد، با پروفسور ماسینیون در نوشتن کتاب فاطمه و منصور حلاج همکاری میکرد و چنان در روحیه استاد گرویچ یهودی اثر گذاشت که او را وادار کرد بر ضرر اسرائیل و به نفع فلسطینیها اعلامیه بدهد با «فرانتس فانون» روابط و مکاتباتی عالمانه و دوستانه داشت و به انقلاب فلسطین و الجزایر کمکهای مؤثر میکرد و با وزیر خارجه الجزایر دوستی نزدیک بود.
پدرش مرتب در تب و تاب بازگشت علی بود و او، هی میگفت میآیم و نمیآمد تا بالاخره با خانوادهاش از راه زمین به ایران آمد و در مرز او را گرفتند و به تهران آوردند و به زندان انداختند پدرش به شدت ناراحت بود و من پدرم را که دوستیای صمیمانه با علی و پدرش داشت به نزد استاد بردم تا برای روحش تسکینی ایجاد شود، مردم سبزوار برای پدر من کرامتهائی قائلند و میگویند پیش بینیها و استخارههایش از قرآن بر و برگرد ندارد.
پدرم قرآن را گشود و تفألی کرد و گفت علی یازده روز دیگر میآید ولی روز یازدهم آمد و علی نیامد و پدرم گفت ممکن نیست نیاید، فردایش استاد به من تلفن کرد و گفت به پدرتان بگوئید که علی دیروز از زندان آزاد شده است.
از ورودی علی در ایستگاه راه آهن استقبال شایانی کردیم ولی او پیراهن و شسلواری ساده در بر داشت به لهجه سبزواری، مشهدی سخن میگفت و کسی باور نمیکرد که او دکتری محقق شده باشد او را در دبیرستان ملکی به کار گماشتند و من هم در آنجا دبیر بودم و بعد برای آنکه شخصیتش را بشکنند او را به مدرسه طرقبه در حومه مشهد فرستادند، ناچار به تهران رفت و از امتحان مشکل استاد یاری که برایش چیده بودند پیروزمندانه گشت.
به دانشکده ادبیات مشهد برای تدریس آمد. با بچهها روشی دوستانه داشت و با آنها به کافه دانشکده میرفت و چای میخورد. کلاسش به حدی پر سود بود که دانشجویان، کلاس را تا پاسی از شب ادامه میدادند و بعد چون در دانشکده بسته میشد از نردهها بالا میرفتند. کمکم حسادت استادها تحریک شد و رئیس دانشکده ادبیات که منصوب به ساواک بود علیه او گزارشی داد و به ناچار دکتر به تهران آمد و کارهای اساسیش را در حسینیه ارشاد آغاز کرد. در کلاس درسش بیش از هزار دانشجو شرکت میکردند و حتی از شهرستانها میآمدند حقایق را بی پروا میگفت و با ارباب زر و زور و تزویر مبارزه میکرد که ناگهان بعضی روحانیون قشری به جانش افتادند و فحش را روی منبرها نثارش کردند که این سُنّی و وهابی است و بچهها را وادار میکند که دست بسته نماز بخوانند. بعضی میگفتند از عوامل رژیم است که میخواهد مذهب را بکوبد و برخی میگفتند کمونیزم را در قالب اسلام معرفی میکند و اهل نماز و روزه نیست و او یکدنده در چندین جبهه، جنگ میکرد و خسته نمیشد.
شبهای ماه رمضان هیچ گونه دعوت افطاری را نمیپذیرفت و اطاقکی ناشناس برای خود پیدا کرده بود که درسهای خود را تا صبح تنظیم میکرد و گاهی خوردن سحری و افطارش را فراموش میکرد و از شدت گرسنگی رنگش میپرید و مردم میفهمیدند که 24 ساعت است چیزی نخورده است، خیلی شتاب زده بود و میگفت هر چه زودتر باید گفتنیها را گفت زیرا فرصت نیست و به زودی جلوی این کار را میگیرند.
در یک افطار رمضان که در خانه یکی از شهیدان برگزار شد و جمعی از گویندگان و نویسندگان حضور داشتند برخی او را به محاکمه کشیدند و گفتند تو چگونه جامعه شناسی که جامعه خود را نمی شناسی؟
آرام، آرام به پاسخ پرداخت و گفت اگر ما نسل موجود جوان را با صراحت به حقایق آشنا نکنیم دیگر فرصتی پیش نخواهد آمد.
جوانان ما از اسلام با وجود این همه مکاتب بیگانه جدا خواهند شد و قطرات اشک به چهرهاش سرازیر شد.
او بیپروا سخن میگفت و از تهمت و دشنام نمیهراسید و بر نقاط ضعف اسلام موجود که همچون پوستین وارونه شده بود انگشت مینهاد و اسلام انقلابی و تشیع سرخ علوی را نشان میداد ماه رمضان را در یک اطاق ناشناس، به تنهائی به سر میبرد و دائماً کار میکرد و تازهترین و نابترین حقایق اسلام را در سخنرانیهایش بیان میداشت و گاه نه افطار میکرد و نه سحری میخورد و چندین بار به حال ضعف افتاد.
بدون اغراق یکی از پر مطالعهترین و آگاهترین متفکران شرق بود و آثار پر برکتش چنان وافر بود که با آن همه محتوی و بینش در قرون معاصر کمتر نظیر داشت او همه مذاهب و مکاتب را در ژرفایی خاص بررسی کرده بود و برتری اسلام را با استدلال و تحقیق اثبات میکرد.
او سالها در اروپا بود و در این مدت نه تنها هیچ گردی از غرب بر دامان جانش ننشست بلکه نقاط ضعف فراوان تمدن غرب را به خوبی دریافت و به این بنای پر فریب جادوئی یورش برد و آن را در هم شکست.
خدمت بزرگش به اسلام این بود که علم جدید جامعهشناسی و تحلیل تاریخی را یکسره به دامان فرهنگ انقلابی اسلام ریخت و آن را عمیقتر و گستردهتر ساخت و کسی تا آن روز چنین خدمتی به اسلام نکرده بود.
او اسلام نوین انقلابی را چنان به طبقه جوان و تحصیل کرده عرضه کرد که همه تشنگان حقیقت به سویش آمدند و آن را پذیرفتند، اگر مکتب شریعتی نبود به واقع باید گفت که جوانان انقلابی ما به مکاتب مادی و انحرافی میگرائیدند و امروز فرزندان ما به دامان مکاتب بیگانه افتاده بودند و من این حقیقت را نه تنها در ایران بلکه در خارج از کشور، بدیهی تر و روشنتر دریافتم.
در مصاحبهای مطبوعاتی که با گروه روزنامه نگاران اسکاندیناوی داشتم، خبرنگار سمجی درباره نقش دکتر در انقلاب اسلامی از من سؤال میکرد و آنچه میگفتم باز هم میپرسید و این بحث مدتی در کپنهاک ادامه داشت و چون علت را پرسیدم گفت مدیر روزنامه ما یک نفر یهودی است و سعی دارد نقش دکتر را نادیده بگیرد و من برای اقناع او این قدر از شما میپرسم.
شخصیت بزرگ فکری او چنان گسترده بود که همچون مراد و امامش علی از دو سوی مورد هجوم بود، در ایران برخی واعظان سوء او را وهابی و سنی مذهب میدانستند و در سفری که با او در مکه بودم تشکیلات رابطه العالم الاسلامی وهابیون سعودی او را شیعهای غالی و متعصب میدانستند و به او اجازه سخنرانی در رابطه ندادند واقعاً و به حق شیعه بود، شیعه ای که خالص و مخلص، نوشتهها و گفتههایش درباره علی و فاطمه و حسین(ع) و امامان حتی امام زمان و همه ریزه کاریهای تشیع چنان صریح بود که اعتقادش به تشیع را به روشنائی نشان میداد.
آن همه نوشتههای پربارش به اسلام غنائی تازه بخشید، به قرآن علاقهای وافر داشت و اهل نماز و دعا بود، در مکه و مدینه شب و روز در کوهها و بیابانها به تنهائی میگشت و تاریخ اسلام را در آن سرزمین به معاینه مطالعه میکرد و جایگاههای ناشناخته تاریخ اسلام را که به دست خیانت وهابیهای سعودی نابود شده بود، پیدا میکرد. گردنه و میدان احد، نبردگاه بدر، محل حفر خندق، خانه خدیجه، محله بنی هاشم، جایگاه قبیله بنی النجار، خانه ابوایوب، نخستین مسجدی را که علی در مدینه ساخته بود، و چاههائی را که امیرالمؤمنین در حومه مدینه ساخته بود، و بینش تیز خود پیدا کرده بود و برای پیدایش این مراکز تاریخی پیاده در بیابانها و هوای داغ آفتاب و گاهی با شتر سواری در میان قبایل میگشت و همه را مینوشت و من نمیدانم این نوشتهها که تاریخ اسلام را احیاء میکند در کجاست زیرا همیشه به او یادآوری میکردم و میگفت در دست تهیه است خدا کند که گم نشده باشد.
در مسجدالنبی میگشت و یک دنیا تاریخ را در لابلای ستونهای مسجد پیدا میکرد فاصلهها را با وجب و قدم حساب میکرد و خانه پیغمبر و فاطمه را پیدا میکرد و فاصله آنها را با جایگاه اصحاب صفه اندازه میگرفت و حدود قبلی مسجد پیامبر را تعیین میکرد.
روزی به تختههائی که منجنیقوار روی هم چیده بودند اشاره کرد و گفت فکر میکنی که این چه باشد؟ گفتم نمیدانم، با ترس و احتیاط جلو رفت و آنها را عقب زد و آثاری از درختی در آن زیر پیدا کرد که در طول تاریخ جوانه میزده و آن را میبریدهاند، گفت تصور میکنم اینجا، جایگاه درختی باشد که سکینه دختر حسین(ع) پس از حادثه عاشورا در زیر آن مینشسته و برای اعلام مظلومیت پدرش میگریسته؟
تاریخ ده سال اخیر زندگی پیامبر را روز به روز تدوین کرده بود و این کاری است که از کسی بر نمیآید اگر باور کنید نوجوانی تا آخر عمر، هیچگاه شبها را نمیخوابید و تا صبح کار میکرد و قبل از ظهر ساعتی میخوابید، مقاومتی عجیب داشت و در برابر آن همه دشمنیها میایستاد و فتوری در شیوهاش پدید نمیآمد.
خوب میاندیشید و خوب مینوشت و خوب میگفت، نوشتههایش به علاوه آن همه محتوی از شیرینترین و زیباترین آثار ادب زبان فارسی است.
برخی گفتههایش علمی بود و برخی فلسفی و دیگر اجتماعی و سیاسی و فرهنگی، ولی هنگامی نوشتههایش اوج مییافت که رنگ عرفان به خود میگرفت، کتاب زیباترین روح پرستندهاش کتاب واقعاً بینظیر و معجزه آسای حجّش، کتاب کویرش و دعاهای بالبداههاش از یک عرفان ناب حکایت میکرد، برای پسرش در آمریکا، کتابهای عرفانی میفرستاد تا تحت تأثیر ماشینیزم غرب قرار نگیرد، تواضعی بیاندازه داشت. روزی به انتشارات بعثت آمده بود و بچهها دورش را گرفته بودند و حیرت زده به آن اعجوبه نگاه میکردند و منتظر شنیدن سخنی از او بودند، پُکی به سیگارش زد و گفت ما دیگر کهنه شدیم و اسلام به نوشتهها و گفتههای تازهتری نیاز دارد.
بالاخره فریاد کوبندهاش را خاموش کردند و به زنجیر کشیدند و ششصد روز در سلول تاریک کمیته زندانی بود، همچون پولاد مقاومت کرد و تسلیم نشد، در آنجا با خودش بود و با خدایش و سلامهای نماز را تکرار میکرد و خود را در حضور خدا و پیامبر و عبادالله الصالحین میدید و با آنها نجوی میکرد و زندان برایش گلستان میشد.
مدتی که من در زندان کمیته بودم، زندان با وجود او شکوهی بیاندازه داشت و نگهبانان میگفتند (او در بند بالاست) و هر چه مقامهای بالا به سراغش میرفتند با نیشخند او مواجه میشدند و شکست خورده برمیگشتند.
بالاخره با وساطت بومدین رئیس جمهور الجزایر از زندان آزاد شد ولی در خانهاش زندانی بود و گاهی جلساتی خصوصی داشت یک روز در خانه من از یک بعدازظهر تا سه بعد از نیمه شب حرف زد و کنفرانس واژههای قرآن را در آن شب در خانه من در جلسه مخفی دانشجویان برگزار کرد، چندی او را ندیدم، و بالاخره مرغ از درخت پرید و او توانست رندانه به اروپا فرار کند، کمکم داشت در اروپا به کارهای علمی و سازمانی دانشجویان سر و سامان میداد که تقدیر بازیش را کرد. یک روز در خیابانهای نزدیک خانهمان بچهای در آغوش داشتم که پسر دکتر مفتح شهید، خبر شهادت دکتر را به من داد، بچه از بغلم به روی زمین افتاد و چنان ضربهای به مغزم وارد شد که هنوز گیجم. در شهر «ساسمتون» که در جنوب انگلیس است و قربانگاه اوست هنوز بهت و سکوت در دانشگاه آنجا حکمفرماست و من که در تالار آن دانشگاه سخن میگفتم حضور او را حس میکردم.
به پسر عمویش گفته بود چه بد است که انسان در خانهاش به مرض اسهال بمیرد، دوست دارم شهید شوم و در کنار قبر آن شیرزن بیارامم.
و اکنون آرامگاهش در کنار مزار زینب(س) است و پیکرش در جوار دخت قهرمان علی و روحش در دیدار با شهیدان کربلاست و امروز با انقلاب اسلامی ایران زندهتر شده و همه جا افکارش و بیدارگریهایش گسترده است و نامش بر خیابانها و مدرسه و کوچه و بیمارستانهاست. او همه جا حضور دارد مخصوصاً در قلب و مغز نسل جوان.
آخرین کلام
بگذارید برای خدا و به خاطر خدا حقیقت و فضیلت آخرین سخنم را به همه مخالفان و موافقان دکتر بزنم. هر چند فرزند عزیزش احسان که در دوران کودکیش در مشهد مدتها در دامان من بوده همچون فرزندم دوستش دارم، اکنون با من سر ستیز دارد و هماهنگ با دوستان مترقی اسلامیش گاه و بی گاه به من میتازد. هر چند خطرناکترین دشمنان من از نزدیکترین دوستان پدر ارجمندش استاد شریعتی هستند اگر هم بر فرض، دکتر سر از خاک بردارد و برخلاف دوستیهای گذشتهاش با من بستیزد، من که سالهای سال از نزدیکترین دوستانش بودهام و سر و علتش را دیده و ریزه کاریهای اخلاق و رفتارش را از نظر گذراندهام، اعلام میکنم که:
دکتر شریعتی مسلمانی ناب و انقلابی و مؤمن و پارسا و شیعهای معتقد و دوازده امامی و آگاه بود کوچکترین برچسبی به او نمیچسبد.
در تمام مدت زندگی خصوصی و مدرسهای که با او داشتم کوچکترین گناه و خلاف اخلاق از او ندیدم. نمازش را به اخلاص میخواند، در حرم امام رضا با خلوص و ایمان چنان ساکت در برابر ضریح میایستاد که گوئی با حضرتش سخن میگوید و جواب میشنود، عبادتش در حج حیرتانگیز بود، کوچکترین ضرورتهای دینی را انکار نداشت و حتی سنتهای عامیانه مذهبی را قبول داشت، با من زیارت عاشورا میخواند، در دوران جوانی، پاک و پارسا بود و اگر اشتباهاتی اندک در نوشتههایش داشت برای او گناهی نبود که بوعلی سیناها و ملاصدراها هم از این اشتباهات فراوان دارند ولی این قدر انصاف داشت که وقتی متوجه میش
ممنون از نظر یا بهتربگویم نامه شما ، از نمایش شماره تلفن افراد در این وب سایت معذوریم.
باسلام وتشکر از دوست عزیز
من خیلی به نوشته های دکتر شریعتی ارادت دارم از شما هم خیلی ممنونم که نوشته های ایشون رو روی صفحات بلاگ میارید
امیدوارم از نوارهای صوتی ایشان هم درحد امکان استفاده شود
همچنین با سلام خدمت تمام عزیزان عاشق وعامل به بینهایت خوبیها
نمیدانید که جقدر جامعه امروزما و مردم دنیا تشنه دیدگاههای دکترشریعتی هستند
درجائی اومیگوید: عده ای هستند که دین (آزادیبخش) واقعی را نمی شناسند وآنرا غربزده وار مسخره میکنند وعده ای هم ازدین دفاع می کنند که هیچ شناختی به حقیقت آن ندارند. پس این هردوگروه برابرند.
ما ازکدام گروهی هستیم؟
در مورد مطلب خاطرات زندان هست حتما بخوانید
به احترام شما نام این مرد یعنی (ا ر ک) را نمیبرم ولی اینجور افراد باید رسوا بشن ده دوازده سال قبل همین فرد باعث خودکشی یک دختر جوان(اینترن دانشگاه شیراز بسیار باهوش و البته حساس) شد من از همکلاسیهای اون دختر هستم ویک ماه قبل از فوتش با هم به کتابخانه دانشگاه شیراز رفتیم و در ارشیو روزنامه ها بعضی از این موارد رو خوندیم و دختر ساده دل که سه سال همسر این مار خوش خط و خال بود تازه فهمید چه کلاهی سرش رفته.
از قلم چمران در رثای شریعتی… لطفا حوصله کنید و تا انتها همراه شوید:
ای علی ! همیشه فکر میکردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم ! ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!…خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.میخواستم که غمهای دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غمهای کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.
مصاحبه دیگر رهبر عزیز انقلاب درباره دکتر شریعتی
حضرت آیتالله خامنهای، در پنجمین سال درگذشت علی شریعتی، در مصاحبه با روزنامه کیهان به بررسی آرا و اندیشههای شریعتی و ابعاد شخصیتی وی پرداختند
رهبر معظم انقلاب در مصاحبهای با روزنامه کیهان که در پنجمین سال درگذشت مرحوم شریعتی انجام شده است، میفرماید: بهخلاف آنچه گفته میشود، شریعتی نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او میگفت که روحانیت یک ضرورت است.
به گزارش خبرگزاری فارس، حضرت آیتالله خامنهای، در پنجمین سال درگذشت علی شریعتی، در مصاحبه با روزنامه کیهان به بررسی آرا و اندیشههای شریعتی و ابعاد شخصیتی وی پرداختند. این مصاحبه در 30 خرداد 1360 انجام شده است.
*با توجه به اینکه شما با دکتر شریعتی سابقه صمیمیت دوستی داشتید و با او از نزدیک آشنا بودید، آیا تمایل دارید درمورد چهره و شخصیت او با ما مصاحبه کنید؟
ـ بله من حرفی ندارم که درباره شخصیت شریعتی و معرفی شخصی از جوانب این انسانی که برای مدتهای مدیدی مرکز و محور گفتوگوها و قالوقیلهای زیادی بوده، آشناییهای خودم را تا حدودی که در این فرصت میگنجد، بیان کنم.
به نظر من شریعتی بهخلاف آنچه که همگان تصور میکنند، چهرهای همچنان مظلوم است و این بهدلیل طرفداران و مخالفان اوست؛ یعنی از شگفتیهای زمان و شاید از شگفتیهای شریعتی این است که هم طرفداران و هم مخالفانش نوعی همدستی با هم کردهاند تا این انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و این ظلمی به اوست.
مخالفان او به اشتباهات دکتر شریعتی تمسّک میکنند و این موجب میشود که نقاط مثبتی که در او بود را نبینند. بیگمان شریعتی اشتباهاتی داشت و من هرگز ادعا نمیکنم که این اشتباهات کوچک بود؛ اما ادعا میکنم که در کنار آنچه ما اشتباهات شریعتی میتوانیم نام گذاریم، چهره شریعتی از برجستگیها و زیباییهایی هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگیهایش را نبینیم. من فراموش نمیکنم که در اوج مبارزات که میتوان گفت که مراحل پایانی قال و قیلهای مربوط به شریعتی محسوب میشد، امام ضمن صحبتی بدون اینکه نام از کسی ببرند، اشارهای کردند به وضع شریعتی و مخالفتهایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات مؤثر بود.
در آنجا امام بدون اینکه اسم شریعتی را بیاورند، اینجور بیان کرده بودند: (چیزی نزدیک به این مضمون)بهخاطر چهار تا اشتباه در کتابهایش بکوبیم، این صحیح نیست. این دقیقاً نشان میداد موضع درست را مقابل هر شخصیتی و نه تنها شخصیت دکتر شریعتی، ممکن بود او اشتباهاتی بعضاً در مسائل اصولی و بنیانی تفکر اسلامی داشته باشد؛ مثل توحید، یا نبوت یا مسائل دیگر؛ اما این نباید موجب میشد که ما شریعتی را با همین نقاط منفی فقط بشناسیم.
در او محسّنات فراوانی هم وجود داشت که البته مجال نیست که الآن من این محسّنات را بگویم، برای اینکه در دو مصاحبه دیگر درباره برجستگیهای دکتر مطالبی گفتهام. این درباره مخالفان.
اما ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود، بلکه حتی کوبندهتر و شدیدتر هم بود. طرفداران او بهجای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صفآراییهایی کردند و در اظهاراتی نسبت به شریعتی، سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه دهند. سعی کردند حتی کوچکترین اشتباهاتی را از او نپذیرند. یعنی سعی کردند اختلافی را که با روحانیون یا با متفکران بنیانی و فلسفی اسلام دارند، در پوشش حمایت و دفاع از شریعتی بیان کنند. در حقیقت شریعتی را سنگری کردند برای کوبیدن روحانیت یا کلا متفکران اندیشه بنیانی و فلسفی اسلام.
خود این منش و موضع گیری کافی است که عکسالعملها را مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر و مخالفان او را در مخالفت حریصتر کند.
بنابراین، من امروز میبینم کسانی که به نام شریعتی و بهعنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف میزنند، کمک میکنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند.
متأسفانه به نام رساندن اندیشههای او یا به نام نشر آثار او یا به عنوان پیگیری خط و راه او ،فجایعی در کشور صورت میگیرد. فراموش نکردهایم که یک مشت قاتل و تروریست به نام «فرقانها» خودشان را دنبالهروی خط شریعتی میدانستند.
آیا شریعتی بهراستی کسی بود که طرفدار ترور شخصیتی مثل شهید مطهری باشد؟ او که خودش را همواره علاقهمند به مرحوم مطهری و بلکه مرید او معرفی میکرد.من خودم از او این مطلب را شنیدهام. در یک سطح دیگر، کسانی که امروز در جنبههای سیاسی و مقابل یک قشری یا جریانی قرار گرفتهاند، خودشان را به شریعتی منتسب میکنند از آن جمله هستند بعضی افراد خانواده شریعتی. اینها در حقیقت از نام و از عنوان و از آبروی قیمتی شریعتی دارند سوءاستفاده میکنند برای مقاصد سیاسی و این طرفداری و جانبداری است که یقیناً ضربهاش به شخصیت شریعتی کمتر از ضربه مخالفان شریعتی نیست.
مخالفان را میشود با تبیین و توضیح روشن کرد. میشود با بیان برجستگیهای شریعتی، آنها را متقاعد کرد و اگر در میان مخالفان معاندی وجود دارد او را منزوی کرد. اما اینگونه موافقان را به هیچ وسیلهای نمیشود از جان شریعتی و از سر شریعتی دور کرد؛ بنابراین من معتقدم چهره شریعتی در میان این موافقان و این مخالفان چهره مظلومی است و اگر من بتوانم در این باره یک رفع ظلمی بکنم، به مقتضای دوستی و برادری دیرینی که با او داشتم، حتما ابایی ندارم.
* عدهای معتقدند که معمولا شخصیتها از دور یا پس از مرگ مبالغه آمیز و افسانهای جلوه میکنند. آیا به نظر شما درمورد شریعتی نیز میتوان این نظر را صادق دانست و آیا چهره او نیز دستخوش چنین آفتی شده است؟
ـ البته من تصدیق میکنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغهآمیز و افسانهآمیز جلوه میکند درمیان قشری از مردم، اما متقابلاً بخشهای ناشناختهای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. اینها همانطور که اشاره کردید، افسانهآمیز و مبالغهآمیز است و چنین تعبیراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمیکند. اما متقابلاً شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج میبرد و کوشش میکرد تا اسلام را بهعنوان یک تفکر زندگی ساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند. این بعد از شخصیت شریعتی آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمیشود. میبینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهرهاش مبالغهآمیز جلوه میکند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است.
بنابراین میتوانم در پاسخ شما بگویم: بله، به صورت مشروط در مورد شریعتی هم این بیماری وجود داشته است؛ اما نه به صورت کامل و قسمتهایی از شخصیت او آنچنان که باید هم حتی شناخته نشده است.
* نقش دکتر شریعتی در آغازگریها چه بود؟ آیا او را میتوان در این مورد با اقبال و سیدجمال مقایسه کرد؟
ـ البته شریعتی یک آغازگر بود. در این شک نباید کرد. او آغازگر طرح اسلام با زبان فرهنگ جدید نسل بود. قبل از او بسیاری بودند که اندیشه مترقی اسلام را آنچنان که او فهمیده بود فهمیده بودند. بودند کسانی اما هیچکدام این موفقیت را پیدا نکردند که آنچه را فهمیده بودند، در قالب واژهها و تعبیراتی که برای نسل امروز ما یا بهتر بگویم نسل آن روز شریعتی، نسلی که مخاطبین شریعتی را تشکیل میداد، گیرایی داشته باشد مطرح کنند. موفق نشده بودند به زبان آنها این حقایق را بیان کنند و جوری که برای آنها قابل فهم باشد این مسایل را بگویند.
شریعتی آغازگر طرح جدیدترین مسائل کشف شده اسلام مترقی بود بهصورتیکه برای آن نسل پاسخ دادن به سؤالها و روشن کردن نقاط، مبهم و تاریک بود اما اینکه او را با سیدجمال یا با اقبال مقایسه کنیم، نه. اگر کسی چنین مقایسهای بکند، ناشی از این است که اقبال و سیدجمال را بهدرستی نشناخته است.
اتفاقاً در یکی از جلسات یادبود مرحوم دکتر، شاید چهلم او بود در مشهد سخنرانی کرد و او را حتی از سیدجمال و از کواکبی و از اقبال و اینها هم برتر خواند؛ بلکه با آنها غیرقابل مقایسه هم دانست.
همانوقت هم این اعتراض در ذهن کسانی که شریعتی را بهدرستی میشناختند پدید آمد؛ زیرا تعریف از شریعتی به معنای این نیست که ما پیشروان اندیشه مترقی اسلام را تحقیر کنیم.
سیدجمال کسی بود که برای اولین بار بازگشت به اسلام را مطرح کرد، کسی بود که مسأله حاکمیت را و خیزش و بعثت جدید اسلام را اولینبار در فضای عالم بهوجود آورد.
کاری که سیدجمال کرد سه جریان بهوجود آورد در دنیا: یک جریان، جریان اندیشه مترقی در هند که بیشترین جریانهای مترقی اسلام است.
جریان دیگر، آن جریان اندیشه مترقی در مصر بود که آن هم بهوسیله سیدجمال بهوجود آمد و شما میدانید جریان مترقی در مصر، منشأ پیدایش جنبشهای عظیم آزادیخواهانه در آفریقا شد. نه فقط مصر را بهسطحی از بینش نوین اسلام رساند، بلکه نهضتهای مراکش و الجزایر، کلاً شمال آفریقا، ریزهخوار خوان حرکت سیدجمال بوده است. یک چنین حرکت عظیمی را سیدجمال در مصر بهوجود آورد و کلاً خاورمیانه.
و جریان سوم، جریان روشنفکری در ایران بود. این سه جریان فکری اسلامی را سیدجمال در سطح جهان اسلام بهوجود آورد. او مطرحکننده، بهوجود آورنده و آغازگر بازگشت به حاکمیت اسلام و نظام اسلام است.
این را نمیشود دستکم گرفت و سیدجمال را نمیشود با کس دیگری مقایسه کرد. در عالم مبارزات سیاسی، او اولین کسی است که سلطه استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد، قبل از سیدجمال چیزی به نام سلطه استعماری برای مردم مسلمان حتی شناخته شده نبود. او کسی بود که در ایران، در مصر، در ترکیه، در هند، در اروپا کلا در خاورمیانه در آسیا و در آفریقا سلطه سیاسی مغرب زمین را مطرح و معنا کرد و مردم را به این فکر انداخت که چنین واقعیتی وجود دارد و شما میدانید آن زمان، آغاز عمر استعمار بود چون استعمار در اول نشرش در این منطقه اصلاً شناخته شده نبود و سیدجمال اولین کسی بود که آن را شناساند. اینها را نمیشود دستکم گرفت.
مبارزات سیاسی سیدجمال چیزی است که قابل مقایسه با هیچیک از مبارزات سیاسی افرادی که حول و حوش کار سیدجمال حرکت کردند نیست. البته در زمان کنونی جنبش امام خمینی (ره) از نظر ما با اینکه دنباله حرکت سیدجمال است، اما بهمراتب جست بالاتری از حرکت سیدجمال دارد. در این تردیدی نیست؛ اما حرکت فکری و روشنفکری و سیاسی تبلیغی دکتر شریعتی را به هیچوجه نمیتوان حتی مقایسه کرد با حرکت سیدجمال.
و اما اقبال، اقبال نیز آغازگر دو جریان بود. یک جریان، جریان رهایی از فرهنگ غربی و بازگشت به فرهنگ خودی اسلامی و بهتر بگویم، فرهنگ خود شرقی.
و این همان چیزی است که بعدها به صورت تعابیری از قبیل غربزدگی و امثال آن در ایران مطرح شده است. شما میدانید آن چیزی که دکتر شریعتی بهصورت بازگشت به خویشتن مطرح میکند، که این یکی از عمدهترین مسائلی است که او میگوید، این است که در سال 1930 (بلکه قبل از 30، 25 ـ 1920) بهوسیله اقبال در هندوستان مطرح شد، یعنی کتابهای اقبال، شعرهای فارسی اقبال که همهاش مربوط به بازگشت به خود اسلامی و من اسلامی و من شرقی، این را در ضمن هزارها بیت شعر، اقبال لاهوری در مثلاً چهل سال قبل از اینکه دکتر شریعتی امثال این را بیان کنند، بیان کرده و ملتی را با این شعرها بهوجود آورده و آن ملت پاکستان است؛ یعنی یک منطقه جغرافیایی بهوجود آورده است.
این یک کار بوده که اقبال آغازگر آن بود و این کار بسیار عظیمی است.
کار دوم اقبال همین مسأله ایجاد یک قطعه جغرافیایی به نام اسلام است و یک ملت به نام اسلام و تشکیل دولت پاکستان است. اول کسی که مسأله کشوری به نام پاکستان و ملتی در میان شبه قاره به نام ملت مسلمان را مطرح کرد اقبال بود.
من به وضعیت کنونی پاکستان و سرنوشتی که بعد از اقبال، یعنی بعد از رهبران و بنیانگذاران پاکستان کلاً بهوجود آمد، کاری ندارم، به جذب شدنش به استعمار و وابستگیهای استعماریاش کاری ندارم؛ اما به مجاهدات اقبال و فلسفه و بیان اقبال در این مورد کار دارم. این یک حرکت جدید بود.یعنی او ثابت کرد که مسلمانها به معنای واقعی واژه ملت، یک ملت هستند در شبه قاره که این مسأله را می توانید در بیانات اقبال، مکاتبات اقبال، که من یک بخش از آنها را در این کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هند آوردهام، ملاحظه کنید که اقبال آغازگر چنین اندیشهای بود.
و میدانید این چقدر اهمیت دارد، چقدر بزرگ است. این را نباید دستکم گرفت. البته دکتر شریعتی را هیچوقت کوچک نمیشماریم؛ اما نمیتوانیم دکتر را مقایسه کنیم با اینگونه چهرهها و اینگونه شخصیتها و به همین دلیل هم بود که دکتر شریعتی خودش را «کوچه کبدال» اینها میدانست. مرید واقعی و شاگرد از دور اقبال میدانست و شما نگاه کنید سخنرانیهای دکتر در مورد اقبال که چند سخنرانی بود که یکجا چاپ شده است بهنام «اقبال» و ببینید چطوری عاشقانه و مریدانه درباره اقبال حرف میزند.
کسی که از زبان دکتر آن حرفها را میشنود. برایش روشن میشود که اینگونه مقایسهها درست نیست.
*درباره رابطه عاطفی و فکری شریعتی با روحانیت و روحانیون نظرات گوناگون و متفاوت و بعضا مغرضانهای عرضه شده است. آیا شما میتوانید بهعنوان یک روحانی که با دکتر دوست و در بسیاری موارد همفکر بوده حقیقت را در این مورد بیان کنید؟
ـ اتفاقا این از آن بخشهای ناشناخته چهره و شخصیت دکتر است که قبلاً اشاره کردم بعضی از نقطه نظرها و گوشههای شخصیت او ناشناخته است و این یکی از آنهاست. اول من یک خاطرهای را برای شما نقل میکنم و بعد پاسخ شما را میدهم.
در سال 1349 در مشهد، در یک مجمعی از طلاب و فضلای مشهد، من درس تفسیر میگفتم. در این درس تفسیر یک روز راجع به روحانیت صحبت کردم و نظراتی را که درمورد بازسازی روحانیت یعنی جامعه روحانیت وجود داشت به صورت فرض و احتمال مطرح کردم، گفتم چهارنظر وجود دارد. یک؛ حذف روحانیت به کلی، یعنی اینکه اصلا روحانیتی نمیخواهیم.
دو؛ قبول روحانیت به همین شکلی که هست با همین نظام و سازمان کنونی قبولش کنیم و هیچ اصلاحی را در آن ندانیم.
سه؛ تبدیل به کلی، یعنی اینها و روحانیت کنونی را برداریم، یک روحانیت جدید بیاوریم و بهجای این روحانیت، با شرایط لازم و مقرری که برایش می پسندیم روحانیت جدید بنیانگذاری کنیم.
و چهار؛ اصلاً همان چیزی که هست، بحث کردم روی مسأله و صحبت کردم. البته طبیعی است که من آن سه نظر اول را رد می کردم و با ارایه دلیل و به نظر چهارم معتقد بودم.
همان اوقاتی بود که تازه زمزمههایی علیه دکتر شریعتی بلند شده بود و گفته میشد که دکتر شریعتی راجع به افکار شریعت کمعقیده است یا بیعقیده است یا نسبت به روحانیت علاقهای ندارد و از این قبیل تعبیرات. جلسهای داشتیم همان روزها با دکتر شریعتی من برای او نقل کردم که من در جلسه درسمان این مطلب را بیان میکردم، با علاقه فراوانی گوش میداد. من برایش گفتم. گفتم بله، یکی اینکه نفی روحانیت بهکلی، که گفت این غلط است.
دوم اثبات همین روحانیت موجود به کلی، که هیچ تغییری در او وارد نکنیم. گفت: این هم که غلط است.
سوم اینکه تبدیل کنیم روحانیت را باز به کلی، یعنی این روحانیت را کلاً برداریم یک روحانیت دیگر جای او بگذاریم، با شرایط لازم. تا این قسمت سوم را گفتم شریعتی ناگهان گفت: اوه، اوه، این از همه بدتر است. توجه میکنید!گفت این از همه بدتر است. از همه خطرناکتر است، این از همه استعماریتر است و رسیدیم به نظر چهارم که آن اصلاح روحانیت موجود بود گفت بله این نظر خوبی است.
شریعتی بهخلاف آنچه گفته میشود درباره او و هنوز هم عدهای خیال میکنند، نه فقط ضد روحانی نبود، بلکه عمیقاً مؤمن و معتقد به رسالت روحانیت بود، او میگفت که روحانیت یک ضرورت است، یک نهاد اصیل و عمیق و غیرقابل خدشه است، و اگر کسی با روحانیت مخالفت بکند، یقیناً از یک آبشخور استعماری تغذیه میشود. اینها اعتقادات او بود در این هیچ شک نکنید این از چیزهایی بود که جزو معارف قطعی شریعتی بود، اما درمورد روحانیت او تصورش این بود که روحانیون به رسالتی که روحانیت بر دوش دارد، بهطور کامل عمل نمیکنند.
در اینجا هم یک خاطرهای نقل میکنم برای شما در سال 47 یعنی سال آخر عمر جلال آل احمد، مرحوم آلاحمد آمد مشهد، یک جلسه مشترکی داشتیم، من بودم، آلاحمد بود، مرحوم شریعتی بود و عدهای هم از دوستان مشهدی ما بودند.
بحث درباره روحانیون شد، به مناسبت حضور من در جلسه شاید هر کسی یک چیزی میگفت. شریعتی یک مقداری انتقاد کرد، مرحوم آلاحمد به شریعتی گفت شما چرا (البته با تعبیر حوزه علمیه میگفتند نه روحانیت) از حوزه علمیه اینقدر انتقاد میکنی، بیا از روشنفکران خودمان انتقاد کن و مرحوم آلاحمد یک دو سه جمله درباره انتقاد و تعرض به روشنفکران گفت، مرحوم دکتر شریعتی پاسخی داد که از آن پاسخ هم میشود درست نقطه نظر او را نسبت به روحانیت و روحانیون فهمید.
او گفت علت اینکه من از روحانیت انتقاد میکنم، از حوزه علمیه انتقاد میکنم این است که ما از حوزه علمیه انتظار و توقع داریم از روشنفکر جماعت، هیچ توقعی نداریم، نهادی که ولادتش در آغوش فرهنگ غربی بوده، این چیزی نیست که ما در او انتظار داشته باشیم.
اما روحانیت یک نهاد اصیلی هست و ما از روحانیت زیاد انتظار داریم و چون آن انتظارات عمل نمیشود، به همین دلیل است که انتقاد میکنم. او معتقد بود که روحانیون به آن رسالت بهطور کامل عمل نمیکنند. بر این اعتقاد بود تا سال حدود 51 و نزدیک 52 از آن سال در اثر تماسهایی که دکتر با چهرههایی از روحانیت به خصوص روحانیون جوان گرفت، کلا ًعقیدهاش عوض شد.
یعنی ایشان در سال 54 و 55 معتقد بود که اکثریت روحانیت به آن رسالت عمل میکنند و لذا در این اواخر عمر دکتر شریعتی نه فقط معتقد به روحانیت، بلکه معتقد به روحانیون نیز بود و معتقد بود که اکثریت روحانیت در خط عمل به همان رسالتی هستند که بر دوش روحانیت واقعاً هست.
البته با روحانیونی که میفهمید که در آن خط نیستند با آنها خوب نبود و شخصاً به امام خمینی (ره) بسیار علاقهمند و ارادتمند بود.
*گروههای چپ و شبهچپ امروز سعی میکنند؛ شریعتی را قطب و پیشوای خود معرفی کنند، از طرفی گروههای سیاسیون غربگرا و یا به اصطلاح رایج«لیبرال» نیز شریعتی را ملک مطلق خود میدانند. آیا شما میتوانید مشکلی که از این دو ادعا حاصل میشود را حل کنید.
ـ مشکل را خود این دو ادعا حل میکند زیرا که هر کدام دیگری را تخطئه میکند و بنابراین نتیجه میگیریم نه ملک طلق لیبرالهاست و نه قطب و محور چپها و شبهچپها، اما درمورد چپیها باید بگویم صریحاً و قاطعاً شریعتی جزو شدیدترین و قاطع ترین عناصر ضدچپ و ضد مارکسیسم بود. آن روزی که مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادند و کتاب مواضع ایدئولوژیک تازهشان چاپ شد و در اختیار این و آن قرار گرفت، که هم من دیده بودم و هم مرحوم دکتر جلسهای داشتیم در مشهد یک نفری از مواضع جدید مجاهدین که مارکسیستی بود دفاع میکرد.
شریعتی آن شخص را چنان کوبید در آن جلسهای که برای من حتی تعجبآور بوده که شریعتی اینقدر ضد چپ است و شما آثارش را بخوانید، مقابله و مخالفت او را با اندیشه چپ و مارکسیستی و اصول تعلیمات مارکسیستی به روشنی درمییابید.بنابراین هرکس و هر چپگرایی (اگرچه زیر نام اسلام) اگر امروز شریعتی را از خودش بداند، یقیناً گزافهای بیش نگفته است. همچنین مجاهدی که امروز شریعتی را از خودش بداند یقیناً گزافهای بیش نگفته است.
همین مجاهدین که امروز طرفداری از دکتر شریعتی میکنند. اینها در سال 51 و 52جزو سختترین مخالفین شریعتی بودند. خوب امروز چطور میتوانند شریعتی را قطب خودشان بدانند.
اما لیبرالها، البته عدهای از عناصر وابسته به نهضت آزادی یا عناصر سیاسی میانه، که خیلی اهل خطرکردن و در مبارزات جدی واردشدن، نبودند، اینها به خاطر امکاناتی که داشتند خانهای داشتند، باغ بیرون شهری داشتند ،تشکیلاتی داشتند و شریعتی را دعوت میکردند و عدهای را هم با او دعوت میکردند.
ایشان هم در اوقاتی که سخنرانی نداشت در منزل اینها و با استفاده از امکانات اینها برای 50 نفر، 100 نفر، کمتر یا بیشتر جلسه داشت و صحبت میکرد، این ارتباطات را شریعتی با این لیبرالها داشت.
البته بیشتر امکانات را بعضی از بازاریان وابسته به این جریان سیاسی به اصطلاح لیبرال فراهم میکردند و بهرهبرداریهای جمعی و سیاسی و فکری را خود آن سیاسیهای لیبرال انجام میدادند.
حقیقت این است که شریعتی وابسته به اینها به هیچ وجه نبود.
امروز هم اگر بود با آنها میانهای نداشت، بلکه فقط از امکاناتی که در اختیار آنها بود استفاده میکرد.
امروز هر گروهی این امکان را دارد که بگوید یار شریعتی من بودم، هم فکر شریعتی بودم، شریعتی مال من بود.
اما خوب باید دید چقدر این حرف قابل قبول است. نه مارکسیستها و نه گروه دیگر هیچ کدام با شریعتی حتی هم خونی فکری و رابطه خویشاوندی فکری هم نداشتند.
* اگر شریعتی را مرحله تازهای از رشد اندیشه اسلامی و در عرصه ذهنیت ایران میبینید مرحله بعد از او را چه میدانید؟
ـ البته من شریعتی را بهصورت یک مرحله میتوانم قبول کنم. به این معنا که، همینطور که قبلاً گفتم او کسی بود که اندیشههای مطرح شده در جامعه را با زبان درستی با یک سلطه ویژه بر فرهنگ رایج آن نسل میتوانست بیان کند، به این معنا که خود او هیچ ابتکاری نداشت. به هیچ وجه قبول ندارم، بلکه خود او ابتکارهای زیادی داشت مسائل جدیدی داشت، اما بهمعنای درست کلمه، شریعتی یک مرحله بود، مرحله بعدی این است که بیاییم آن مسائلی را که شریعتی با استفاده از آشناییهای خودش با فرهنگ اسلام فهمیده و ارائه داده بود با اصول اساسی فلسفی مکتب اسلام بیامیزیم و منطبق کنیم.
آنچه بهدست خواهد آمد به نظر من مرحله جدیدی است که میتواند برای نسل ما مفید باشد، به تعبیر بهتر بیاییم شریعتی را با مطهری بیامیزیم.
شریعتی را در کنار مطهری مطالعه کنیم. ترکیبی از زیباییهای شریعتی با بتونآرمه اندیشه اسلامی مطهری بهوجود بیاوریم، آن بهنظر من همان مرحله نوینی است که نسل ما به آن نیاز دارد.
انتهای خبر / پایگاه اطلاع رسانی جوان / کد خبر 299916
سلام
سایت زیبایی دارید
من می خواهم با شما تبادل لینک کنیم
لطفا من را لینک کنید
به نام
پرتال تاریخی دانیال آنلاین
http://www.daniyalonline.com
بعد به من بگویید سریع لینکتان می کنم
خیلی خوشحال میشوم که با شما تبادل لینک داشته باشم
منتظر پاسختان هستم
daniyalabai@Yahoo.com
سلام مطالب خیلی عالی هستن!
بعضی از مطالب رو کپی کردم( البته با نام دکتر شریعتی)
ممنون 🙂
سلام
چندین سال پیش بنده یک کتاب نوشته مرحوم دکتر علی شریعتی خریدم به نام ” فرهنگنامه شریعتی ” . در حال حاضر این کتاب را ندارم . آیا شما کتاب فرهنگنامه شریعتی را در اختیار دارید که آن را یا جهت دانلود و یا جهت فروش به ما ارائه نمائید .
از زحماتتان سپاسگذارم .
با سلام و تشکر از وب ارزشمندتان
من شما رو در صفحه اول لینک نمودم.لطفا” متعاقبا” ما رو با عنوان “سلام چه خبر “و به آدرس:http://hesam494.loxblog.com در صفحه اول لینک فرمائید.
متشکرم-سلام چه خبر-Pr 4
با سلام و تشکر از وب ارزشمندتان
من شما رو در صفحه اول لینک نمودم.لطفا” متعاقبا” ما رو با عنوان “سلام چه خبر “و به آدرس:http://hesam494.loxblog.com در صفحه اول لینک فرمائید.
متشکرم-سلام چه خبر-Pr 4
از قلم چمران در رثای شریعتی…:
ای علی ! همیشه فکر میکردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم ! ای علی! من آمدهام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!…خوش داشتم که وجود غمآلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.میخواستم که غمهای دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غمهای کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.
همه خیابانها و دانشگاهها و مدارسی وکتابخانه هایی که بنام شریعتی نامگذاری شده در زمان رهبری خود امام بوده .در طول مبارزات علیه شاه مردم عکس امام و شریعتی را با هم سالها در تظاهراتها همراه داشتند وهم امام و هم سایر انقلابیون تراز اول این امر را تایید میکردند دیگر آنکه خامنه ای خمینی دیگر است یعنی اگر شریعتی را بحق تایید نموده اند این بمنزله تایید امام خمینی است .. پس راه مطمئن تر آنست که خود را به گناه نیندازید . چرا که حرمت دکتر که بیش از صد کتاب در دفاع از اسلام و ائمه طاهرین نوشته بیشتر از یک آدم معمولی است .وشما اگر شریعتی را بکوبید کام دشمنان اسلام و سنی های و هابی و سلطنت طلب ها و انحمن حجتیه و همه گروهای ضد انقلاب و اکبر گنجی ها که در خارج علیه شریعتی کنفرانس میدهند را شیرین کرده اید
دکتر میگوید :در طول تاریخ زیر هیچ قرار داد استعماری امضای یک آخوند نیست اما امضای آقای دکتر و مهندس هست درجایی دیگر دکتر شریعتی میگوید:من چه کسی جز خمینی را میتوانم بعنوان مرجع تقلید انتخاب کنم ..در کتاب امت و امامت دکتر شریعتی دقیقا شکل حکومت اسلامی و مجلس خبرگان فعلی را بیان کرده است پس نتیجه آنکه دکتر باحکومت روحانیون مخالف نبوده درود بر این پاکبخته حضرت فاطمه و علی که مارکسیسم را درگور دفن کرد
پدر دکتر که نویسنده تفسیر قرآن بود میگوید: در نیمه های یک شب صدای گریه شدیدی مرا بیدار کرد به حیاط خانه رفتم فکر کردم اتفاقی برای همسایه افتاده دیدم گریه از اطاق کار علی است گفتم علی جان چه شده گفت امشب با محمد و علی وداع کردم (آنشب تالیف کتاب اسلام شناسی را بپایان رسانه بود ) آری کسی که اینجنین عاشق و سرباز ائمه است و دهها کتاب برای آنان تالیف میکند آن بزرگواران حتما دست او را میگیرند و نجات میدهند ودر این نباید شک کرد
دیدگاه امام خمینی (ره ) را در مورد دکتر علی شریعتی بیان کنید
http://www.jawab.ir/ از سایت : 3/4/90
حضرت امام خمینی (ره ) در مورد افکار و عقاید و نوشته ها و بیانات و ابعاد شخصیت دکتر علی شریعتی اظهار نظر صریحی نداشته اند یا ما تا کنون به آن دست نیافته ایم ، مگر در چند مورد، از جمله در دو مورد، به یکی از توطئه هایی که دشمنان انقلاب و اسلام برای ایجاد اختلاف میان روحانیون از یک سو و حوزه و دانشگاه ازسویی دیگر، و در نتیجه سست نمودن حرکت انقلاب و به انحراف کشیدن آن ، اشاره کردند و فرمودند:هر چند وقت ،مخالفین یک موضوعی را برای ایجاد اختلاف مطرح می کنند. گاهی کتاب شهید جاوید نوشتهء صالحی نجف آبادی رامطرح می کنند و روحانیون و مقدسین را به جان هم می اندازند و گاهی شریفی و نوشته های او را مطرح می کنند.عده ای حتی روی منابر و یا در جلسات او را می کوبند و عده ای دیگر از او حمایت می کنند. این ها همه توطئه است تاما را سرگرم کنند و به جان هم بیندازند، لذا باید هوشیار بود.
پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ
اظهار نظرهای پراکنده از سایر سایتها :::
ایشان (امام) اقدام امام موسی صدر را در برگزاری مراسم پر شور و عظیم اربعین شریعتی در بیروت ستودند، در حالی که بعضی از متولیان و مدعیان آن روز دین با ارسال تلگرافی به معاون آقای صدر – علامه شیخ مهدی شمسالدین – از گناه بزرگ و نابخشودنی آقای صدر در بزرگداشت دکتر شریعتی به فغان آمده بودند و نمی دانستند ایشان چگونه در محضر خداوند جوابگوی این عمل خلاف خود خواهند بود!؟»
از قول استاد محمدرضا حکیمی نقل شده : آقای فاکر که از منتقدین کتابهای شریعتیاند، روزی خدمت امام رسیده، پس از بیان موضوع و ذکر مطالبی دربارهی کتابهای شریعتی معروض میدارد: “این نوشتهها عمدتاً نسل فعلی و جوانان مسلمان این مملکت را گمراه کرده است و درخواست دارد امام دستور دهند این کتابها جمعآوری و معدوم شوند[…]” امام در پاسخ تأملی مختصر فرموده بودند که: “دکتر شریعتی در بین همهی مطالبی که شما میگویید، مطالب خوبی هم دارد. به همه بگویید همهی مطالب خوبش را بخوانند”.
منبع: روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، ج 3، ص 262
کد مطلب : 129584
با سلام نظرات متعدد رهبر در مورد دکتر شریعتی به چند دلیل فصل الخطاب است اول آنکه رهبر همرزم و دوست وی بوده و از نزدیک میشناسند ثانیا ایمان به ولایت فقیه ما را وا میدارد سخن رهبر را ملاک بدانیم لذا موارد دیگری از نظرات رهبر ذیلا تقدیم میگردد :::
با سلام خدمت ادمین محترم
من ادمین سایت
http://allarticle.ir/
خوشحال میشم با سایت شما دوست عزیز تبادل لینک داشته باشم در صورت موافقت سایت من رو با عنوان
“سایت تفریحی آل آرتیکل”
و به آدرس
http://allarticle.ir/
قرار دهید و به من اطلاع دهید سایت شما دوست عزیز رو با چه عنوانی قرار دهم
با تشکر سعید انفرادی
با سلام خدمت دوست عزیزم.
در سایت شما کتابهای بسیار خوب و ارزشمندی از جناب دکتر شریعتی دانلود کردم. از شما کمال تشکر رو دارم.
من نیز یک سایت کتاب الکترونیکی دارم و قصد دارم کتاب های سایت شما رو به کتاب های سایتم اضافه کنم.
در ضمن خوشحال میشم که با هم در ارتباط باشیم و تبادل لینک داشته باشیم. مطالب و رویکرد سایت شما و ما تقریبا با هم مرتبطه و در یک جهته و میتونیم بازدید کنندگانمون رو از وجود سایت یکدیگر با خبر کنیم.
نظر شما چیه دوست عزیز؟
سلام .مرسی واقعا سایت قشنگی دارین .خیلی ممنوناز مطالب قشنگتون .براتون آرزوی بهترین ها رو دارم .بازم مرسی
با سلام و خسته نباشید
مرسی از سایت خوبتون …. میخواستم ببینم این جملات از کدوم کتاب دکتر شریعتیه ؟
می خواستم زندگی کنم/راهم را بستند
ستایش کردم/گفتند خرافات هست
عاشق شدم/گفتند دروغ است
گریستم/گفتند بهانه است
خندیدم/گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید/می خواهم پیاده شوم
با تشکر
با سلام
بنده مدیر فروشگاه کره بین هستم . واقعا که وبسایت زیبایی طراحی کردید وبلاگ قبلی من رو فیلتر کردن و حالا می خوام با کمک شما دوستان عزیز وبلاگ جدیدی با همون برو بیا طراحی کنم ممنون می شم اگه صلاح دونستید با هم تبادل لینک داشته باشیم
باتشکر علی نوبری
آیا دکتر شریعتی معتقد به کافر بودن حضرت ابوطالب بوده؟آیا در سخنرانی ها یا کتاب های ایشان چنین چیزی موجود است؟..
بله؟؟؟
منبعی دارید؟
دکتر شریعتی در ص 462 در توضیح ایمان پدران رسول گرامی اسلام| این گونه توضیح میدهد:
ابراهیم، بت شکن تاریخ بشر، تربیت یافتهی آذر، بتتراش جامعه خویش، است…
محمد در دامان بت پرستی رشد میکند. درست است که مورخین اسلام همه میکوشند تا دامان عبدالمطلب و ابوطالب را از شرک پاک سازند و این یک تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک، شریف و محترم باشد. همه قهرمانان ملی و اساطیری یا از خدایانند یا لااقل از خاندان امرا و قهرمانان، و این بصورت یک اصل کلّی در تراژدی و حماسه در آمده است.
عبد المطلب هر چند مردی است مهربان، محترم و شریف ولی نمیتوان انکار کرد که پرده دار کعبه و ساقی بتپرستان و پاسدار و متولی رسمی بتخانه است و محمد که باید بزودی این بتها را یکایک فرو ریزد در خانهی وی بزرگ میشود.
پاسخ اول: آیا کاربرد لفظ بتخانه برای کعبه، توهین به بیتالله نیست؟ آیا این جمله در شأن یک عالم است؟
دوم: در مورد ایمان عبدالمطلب و ابوطالب‘، در زیارت وارث میخوانیم «یا مَولایَ یا اباعبداللهِ اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نوراً فی الاصلابِ الشامِخَهِ وَ الاَرحام ِالمُطَهَّرَهِ لَم تُنَجِّسکَ الجاهِلِیَّهُ بِاَنجاسِها وَلَم تُلبِسکَ مِن مُدلَهِماتِ ثِیابِها…» ای مولای من، ای اباعبدالله، گواهی میدهم که تو نوری بودی در پشت مردان بلند مرتبه و در رحمهای پاک. دوران جاهلیّت، با همه پلیدیهایش تو را آلوده نکرد و از تیرگیهای جامههایش در بَر تو نکرد.
نیز در زیارت ششم امیرالمؤمنین در مفاتیح میخوانیم: اشهد انکّ طُهرٌ طاهرٌ مُطَهّر مِن طُهرٍِِ طاهرٍٍ مُطهّر: سلام به پیشگاهت، ای امیر مؤمنان، گواهی میدهم همان گونه که شما پاک و مقدس و منزه از هر آلودگی هستید از دودمانی پاک و مقدس و منزه از هر آلودگی متولد شدهاید.
نام کتاب را ذکر نفرمودید دوست گرامی..
منظورتان از پاسخ اول احتمالا سوال اول بوده؟
باید بگویم که در بتخانه بودن کعبه در زمان جاهلیت شکی نیست و گمان نکنم ذکر حقیقت از نظر هیچ عالم دینی و غیردینی اهانت محسوب شود.
پاسخ سوال دوم شما نیز در دل سوالتان است:
“عبد المطلب هر چند مردی است مهربان، محترم و شریف”
آیا اگر کسی نسبت به حقیقتی اطلاع نداشته و دارای جهل است ، نادانسته اشتباهی مرتکب شود بر او عذابی رواست؟
وظیفه پیامبر چیست؟؟
شما معنای کفر را مرور کنید تا تفاوت بت پرستی با کفر ورزیدن را بدانید!
اسلام شناسی چاپ طوس در ص 462 در توضیح ایمان پدران رسول گرامی اسلام| این گونه توضیح میدهد: ابراهیم، بت شکن تاریخ بشر، تربیت یافتهی آذر، بتتراش جامعه خویش، است… محمد در دامان بت پرستی رشد میکند. درست است که مورخین اسلام همه میکوشند تا دامان عبدالمطلب و ابوطالب را از شرک پاک سازند و این یک تمایل عمومی است که انسان دوست دارد قهرمان گرامی و مورد احترامش از خاندانی پاک، شریف و محترم باشد. همه قهرمانان ملی و اساطیری یا از خدایانند یا لااقل از خاندان امرا و قهرمانان، و این بصورت یک اصل کلّی در تراژدی و حماسه در آمده است.
**************
متاسفم برای مدیر این سایت که با تعصب و کورکورانه فقط قصد دفاع از دکترشریعتی رو داره و اشتباه به این واضحی رو منکر میشه.چرا نظر من رو نمایش نمیدید؟
برای رفع شبهه درمورد ایمان حضرت ابوطالب علیه السلام به کتاب “ابوطالب مظلوم تاریخ نوشته علامه امینی” مراجعه کنید.
قبل از توهین به مدیران وب سایت لطفا چشمان خود را باز نمایید.
نظر شما دو نظر بالاتر درج گردیده است.
پاسخ شما همانی است که در ذیل نظرتان نوشته شده است!
اگر موفق باشی دوستان دروغین و دشمنان حقیقی خواهی یافت
سلام دوست عزیز
وبلاگ خوب و زیبائی داری
من مدیر وبلاگ استقلال آزادی حقوق بشر هستم و دوست دارم که با وبلاگ من تبادل لینک کنی.
منرا با استقلال آزادی حقوق بشر لینک کنید و به من خبر بدهید که من اقدام بکنم
دکتر شریعتی:
بمانیم تا کاری کنیم نه اینکه کاری کنیم تا بمانیم
سایت خیلی خوبی دارید
من تو زندگیم عاشق دکتر شریعتی هستم و خواهم بود
کاش شریعتی های دیگر متولد میشدند.
من سایت شما را لینک کردم
http://www.postgah.com
موفق باشید
سلام
من شما رو لینک کردم
http://www.postgah.com
با تشکر از سایت خوبتون
نکونام نمیرد هرگز مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
سلام خسته نباشید
من در اینترنت یک جستجویی کردم دیدم اکثر سایت های بزرگ همچون میهن دانلود و پاتوق یو و… که زمینه ی فعایتیشون کتاب نیست اما کتاب هایی گذاشتند که در سایت شما آن کتاب ها موجود نمی باشد
به طور مثال این آدرس های را نگاه کنید کتاب احکام پزشکی و زن مظلوم همیشه ی تاریخ حضرت آیت الله العظمی نکونام می باشد که در سایت شما به چشم نمی خورند آدرس ها:
http://patoghu.com/tags/%D8%A7%DB%8C%D8%AA+%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87+%D9%86%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%85+%D8%A7%D8%AD%DA%A9%D8%A7%D9%85+%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9%DB%8C/
یا
http://mihandownload.com/tag/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%20%D8%B2%D9%86%20%D9%85%D8%B8%D9%84%D9%88%D9%85%20%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87%20%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%20%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87%20%D8%A2%DB%8C%D8%AA%20%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%20%D9%86%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%A7%D9%85
البته به نظر من شما میتونید این مشکل را رفع کنید و این که شما سایت پری دارید و من من باب ارتقای سایت شما یک آدرس اینترنتی از حضرت آیت الله العظمی نکونام که همه ی کتاب های ایشان در آن جا می باشد هم متن و هم pdf که شما میتوانید آن را در سایتتون بگذارید بدهم
لازم به ذکر است که ایشان نزدیک 100 عنوان کتاب دارند
آدرس مذکور:http://nekoonam.ir/gallery/library/book/new/index.html
به امید پیشرفت و ارتقای سایت شما
خدانگهدار
درود.
این به هیچ روی مشکل نیست.
ما آثار دکتر شریعتی را منتشر می کنیم نه دیگر.
بدرود.
سلام.خسته نباشید ، ببخشید یک سوال دارم ، این جمله از دکتر شریعتیه یا نه ، چون من دیدم بعضی جاها از اشخاص دیگه ای نقل قول کردند :
« ما آمده ایم زندگی کنیم تا ارزش پیدا کنیم نه این که به هر قیمتی زندگی کنیم »
یا یک جمله ای با مفهوم مشابه.
سلام شما رو لینک کردم لطفا لینک من رو اضافه کنید
با سلام و تشکر از اینهمه خوبی که بواسطه دکتر یکجا جمع شده
سراغ کسی رفتین که مملو از عشق بوذ در عین خداباوری
سرشار از مهربانی بود در لحظه لحظه زندگی
ممنون و دست مریضا
راستی این آهنگ فاطمه سلطان رو دارین خیلی خیلی دونبالش گشتم
اگه ممکنه برام میلش کننین . متشکرم
سلام،مطالب سایتتون رو خوندم خیلی خوشم اومد اینم آدرس سایت کتاب خانه مجازی ایرانیان هستش: http://www.pdfsara.com شما میتونید کتاباتونو به صورت رایگان از اینجا دانلود کنید،راستی اگه مایل بودید تبادل لینک هم انجام میدیم.
با درود
و سپاس فراوان ب خاطر تارنگار مفید و پر محتوایتان
من وب شما را در تارنگار تاریخی _ فرهنگی پسر پارس پیوند دادم
سبب افتخار است برایم گذاشته شدن پیوند تارنگارم د تارنگار زیبایتان
ب امید درودی دباره
بدرود …
سلام
ازسایتت دیدن کردم سایت خیلی خوبی داری
اگرمیل به تبادل لینک بامن رادارید
ازشما هم میخواهیم مارا باعنوان
(بزرگترین سایت عکس) باآدرس http://www.azarpix.ir لینک کنید
به ماهم از طریق ایمیل خبردهید تاشمارا باعنوانی که میخواهید لینک کنیم
خیلی ممنون
ایمیل:trtyunus@yahoo.com
با سلام خدمت شما میخواستم جمله کامل این حرف دکتر رو بدونم که گفتند:من در کشوری زندگی میکنم که پارس است ولی چون در ادبیات عرب حرف پ را ف تلفظ میکنند……….را میخواستم درستشو بدونم…………با تشکر
سلام و عرض ادبـــــــ
مدیر فهیم سایت بزرگ دکتر شریعتی سایت ما با رنک 4 به ادرس http://www.unipaper.ir مشتاق به تبادل لینک باشماست
آیا شایسته تبادل لینک با شما هستیم
بی پاسخ مرا نگذارید
یا حق
درود
در وبلاگم مطلبی تحلیلی راجع به دکتر نگاشته ام.
خرسند میشم نظرتون رو بدونم.
بدرود
شماره تماس جهت همکاری:
09379742084