شریعتی در یک نگاه:
v 1312-تولد دوم آذر ماه
v 1319-ورود به دبستان «ابن یمین»
v 1325-ورود به دبستان«فردوسی مشهد»
v 1327-عضویت در کانون نشرحقایق
v 1329-ورود به دانشسرای مقدماتی «مشهد» v 1331-اتمام دوره دانشسرا و استخدام در اداره فرهنگ «مشهد» -بنیانگذاری انجمن اسلامی دانش آموزان -شرکت در تظاهرات خیابانی علیه حکومت موقت قوام السلطنه ودستگیری کوتاه مدت v 1332-عضویت در نهضت مقاومت ملی v 1333-گرفتن دیپلم کامل ادبی و انتشار کتاب (ترجمه)نمونه های عالی اخلاقی در بحمدون اثر کاشف الغطاء v 1334-انتشار کتابهای «ابوذر غفاری»و«تاریخ تکامل فلسفه».ورود به دانشکده ادبیات«مشهد»
v 1336-دستگیری به همراه 16نفر از اعضای نهضت مقاومت در مشهد
v 1337-فارغ التحصیلاز دانشکده ادبیات،با احراز رتبه اول
v -24 تیر ماه ، ازدواج با یکی از همکلاسان خود به نام(بی بی فاطمه)شریعت رضوی
v 1338-اعزام به فرانسه با بورس دولتی به دلیل کسب رتبه اول -تولد فرزند اولش احسان -پیوستن به سازمان آزادیبخش الجزایر v 1339-بردن همسر و فرزند به فرانسه. -زندانی شدن در پاریس،به خاطر مبارزاتش در راه آزادی الجزایر v 1340-همکاری باکنفدراسیون دانشجویان ایرانی،جبهه ملی،نهضت آزادی نشریه ایران آزاد v 1341-مرگ مادر v -تولددومین فرزندش«سوسن»(زری) v -آشنایی با افکارفانون نویسنده انقلابی- عضو جبهه نجات بخش الجزایر –کتاب دوزخیان روی زمین وآشنایی با ژان پل سارتر
v 1342-تولد سومین فرزندش «سارا»
v -اتمام تحصیلات و اخذ مدرک دکترا در رشته تاریخ و گذراندن کلاسهای جامعه شناسی
v 1343-بازگشت به ایران و دستگیری در مرز و انتقال به زندان قزل قلعه پایان انتظار خدمت واز شانزهم شهریورماه انتصاب مجدد در اداره فرهنگ
v 1344-انتقال به تهران بعنوان کارشناس و بررسی کتب درسی
v 1345-استاد یاری رشته تاریخ در دانشگاه مشهد v 1347آغازسخنرانیهای او در حسینیه ارشاد و دانشگاه ها و انتشارکتابهای «اسلامشناسی مشهد»مجموعه آثار شماره 30 واز «هجرت تا وفات». v 1350-تولد چهارمین فرزندش «مونا» v 1351-تعطیل حسینیه ارشاد وممنوعیت سخنرانیهای او v 1352-معرفی خود به ساواک و هیجده ماه زندان انفرادی در کمیته شهربانی
v 1354-خانه نشینی و آغاز زندگی سخت در تهران و مشهد
v 1356-هجرت به اروپا وشهادت
زندگینامه:
زندگی دکتر شریعتی را می توان به شش بخش تقسیم نمود: کودکی تا جوانی تحصیل ومبارزه دوران اروپا دوران تدریس از ارشاد تا زندان دوران زندان و خانه نشینی و شهادت ……………………………………………. کودکی تا جوانی(1332-1312) علی شریعتی در کاهک متولد شد. مادرش زنی روستایی و پدرش مردی اهل قلم و مذهبی بود. سالهای کودکی را در کاهک گذراند. افراد خاصی در این دوران بر او تاثیر داشتند، از جمله: مادر، پدر، مادر بزرگ مادری و پدری و ملا زهرا (مکتب دار ده کاهک( دکتر در سال ۱۳۱۹ -در سن هفت سالگی- در دبستان ابنیمین در مشهد، ثبت نام کرد اما به دلیل اوضاع سیاسی و تبعید رضاخان و اشغال کشور توسط متفقین، استاد (پدر دکتر)، خانواده را بار دیگر به کاهک فرستاد. دکتر پس از برقراری صلح نسبی در مشهد به ابنیمین برمیگردد. در اواخر دوره دبستان و اوائل دوره دبیرستان رفت و آمد او و خانواده به ده به دلیل مشغولیتهای استاد کم میشود. در این دوران تمام سرگرمی دکتر مطالعه و گذراندن اوقات خود در کتاب خانه پدر بود.
. از سیزده سالگی ( آغاز دبیرستان) به مطالعه کتب فلسفی و عرفانی و … روی می آورد. آثار مترلینگ و آناتول فانس و… ذهنش را به خود مشغول میداشت. در همین زمان فشار تضاد های فکری و فلسفی و مسایل اجتماعی و آثار مترلینگ و هدایت و … او را به فکر خودکشی می اندازد که در آخرین لحظات در کنار آبی که می خواست خود را غرق کند به یاد کتاب مثنوی مولوی می افتد و از این کار پشیمان میشود.
دکتر در ۱۶ سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانش سرای مقدماتی شد. او قصد داشت تحصیلاتش را ادامه دهد.
در سال ۳۱، اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. این بازداشت طولانی نبود ولی تاثیرات زیادی در زندگی آینده او گذاشت. در این زمان فصلی نو در زندگی او آغاز شد، فصلی که به تدریج از او روشنفکری مسئول و حساس نسبت به سرنوشت ملتش ساخت . دوران تحصیل و مبارزه :
با گرفتن دیپلم از دانش سرای مقدماتی، دکتر در ادارهٔ فرهنگ استخدام شد. ضمن کار، در دبستان کاتبپور در کلاسهای شبانه به تحصیل ادامه داد و دیپلم کامل ادبی گرفت. در همان ایام در کنکور حقوق نیز شرکت کرد. دکتر به تحصیل در رشته فیزیک هم ابراز علاقه میکرد، اما مخالفت پدر، او را از پرداختن بدان بازداشت. دکتر در این مدت به نوشتن چهار جلد کتاب دوره ابتدایی پرداخت. این کتابها در سال ۳۵، توسط انتشارات و کتابفروشی باستان مشهد منتشر و چند بار تجدید چاپ شد و تا چند سال در مقطع ابتدایی آن زمان تدریس شد. در سال ۳۴، با باز شدن دانشگاه علوم و ادبیاتانسانی در مشهد، دکتر و چند نفر از دوستانشان برای ثبت نام در این دانشگاه اقدام کردند. ولی به دلیل شاغل بودن و کمبود جا تقاضای آنان رد شد. دکتر و دوستانشان همچنان به شرکت در این کلاسها به صورت آزاد ادامه دادند. تا در آخر با ثبت نام آنان موافقت شد و توانستند در امتحانات آخر ترم شرکت کنند. در این دوران دکتر به جز تدریس در دانشگاه طبع شعر نوی خود را میآزمود. هفته ای یک بار نیز در رادیو برنامه ادبی داشت و گهگاه مقالاتی نیز در روزنامه خراسان چاپ میکرد. در این دوران فعالیتهای او همچنان در نهضت مقاومت ادامه داشت ولی شکل ایدئولوژیک به خود نگرفته بود.
در تاریخ ۲۴ تیرماه سال3۷ با پوران شریعت رضوی، یکی از همکلاسیهایش ازداوج کرد. دکتر در این دوران روزها تدریس میکرد و شبها را روی پایاننامهاش کار میکرد. زیرا میبایست سریعتر آن را به دانشکده تحویل میداد. موضوع تز او، ترجمه کتاب «در نقد و ادب» نوشته مندور (نویسنده مصری) بود. به هر حال دکتر سر موقع رسالهاش را تحویل داد و در موعد مقرر از آن دفاع کرد و مورد تایید اساتید دانشکده قرار گرفت. بعد از مدتی به او اطلاع داده شد بورس دولتی شامل حال او شدهاست. پس به دلیل شناخت نسبی با زبان فرانسه و توصیه اساتید به فرانسه برای ادامه تحصیل مهاجرت کرد دوران اروپا عطش دکتر به دانستن و ضرورتهای تردید ناپذیری که وی برای هر یک از شاخههای علوم انسانی قائل بود، وی را در انتخاب رشته مردد میکرد. ورود به فرانسه نه تنها این عطش را کم نکرد، بلکه بر آن افزود. ولی قبل از هر کاری باید جایی برای سکونت مییافت و زبان را به طور کامل میآموخت. به این ترتیب بعد از جست و جوی بسیار توانست اتاقی اجاره کند و در موسسه آموزش زبان فرانسه به خارجیان (آلیس-آلیانس) ثبت نام کند. پس روزها در آلیس زبان میخواند و شبها در اتاقش مطالعه میکرد و از دیدار با فارسیزبانان نیز خودداری مینمود. با این وجود تحصیل او در آلیس دیری نپایید. زیرا وی نمیتوانست خود را در چارچوب خاصی مقید کند، پس با یک کتاب فرانسه و یک دیکشنری فرانسه به فارسی به کنج اتاقش پناه میبرد. وی کتاب «نیایش» نوشته الکسیس کارل را ترجمه میکرد. فرانسه در آن سالها کشور پرآشوبی بود. بحران الجزائر از سالها قبل آغاز شده بود. دولت خواهان تسلط بر الجزائر بود و روشنفکران خواهان پایان بخشیدن به آن. این بحران به دیگر کشورها نیز نفوذ کرده بود
تحصیلات واساتید:
دکتر در آغاز تحصیلات، یعنی سال ۳۸، در دانشگاه سربن، بخش ادبیات و علوم انسانی ثبت نام کرد. وی به پیشنهاد دوستان و علاقه شخصی به قصد تحصیل در رشته جامعه شناسی به فرانسه رفت. ولی در آنجا متوجه شد که فقط در ادامه رشته قبلیاش میتواند دکتراییش بگیرد. پس بعد از مشورت با اساتید، موضوع رسالهاش را کتاب «تاریخ فضائل بلخ»، اثری مذهبی، نوشته صفیالدین قرار داد. بعد از این ساعتها روی رسالهاش کار میکرد. دامنه مطالعاتش بسیار گسترده بود. در واقع مطالعاتش گستردهتر از سطح دکترایش بود. ولی کارهای تحقیقاتی رسالهاش کار جنبی برایش محسوب میشد. درسها و تحقیقات اصلی دکتر، بیشتر در دو مرکز علمی انجام میشد. یکی در کلژدوفرانس در زمینه جامعه شناسی و دیگر در مرکز تتبعات عالی در زمینه جامعه شناسی مذهبی. دکتر در اروپا، به جمع جوانان نهضت آزادی پیوست و در فعالیتهای سازمانهای دانشجویی ایران در اروپا شرکت میکرد. در سالهای ۴۰-۴۱ در کنگرهها حضور فعال داشت. دکتر در این دوران در روزنامههای ایران آزاد، اندیشه جبهه در امریکا و نامهٔ پارسی حضور فعال داشت. ولی به تدریج با پیشه گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه، انتقادات دکتر از آنها شدت یافت و از آنان قطع امید کرد و از روزنامه استعفا داد. در سال ۴۱، دکتر با خواندن کتاب «دوزخیان روی زمین»، نوشته فرانس فانون با اندیشههای ایننویسنده انقلابی آشنا شد و در چند سخنرانی برای دانشجویان از مقدمه آن که به قلم ژانپل سارتر بود، استفاده کرد .
دکتر در سال (۱۹۶۳) از رساله خود در دانشگاه دفاع کرد و با درجه دکترای تاریخ فارقالتحصیل شد. از این به بعد با دانشجویان در چای خانه دیدار میکرد و با آنان در مورد مسائل بحث و گفتگو میکرد. معمولا جلسات سیاسی هم در این محلها برگزار میشد. سال ۴۳ بعد از اتمام تحصیلات و قطع شدن منبع مالی از سوی دولت، دکتر علیرغم خواسته درونی و پیشنهادات دوستان از راه زمینی به ایران برگشت. وی با دانستن اوضاع سیاسی – فرهنگی ایران بعد از سال ۴۰ که به کسی چون او – با آن سابقه سیاسی – امکان تدریس در دانشگاهها را نخواهند داد و نیز علیرغم اصرار دوستان هم فکرش مبنی بر تمدید اقامت در فرانسه یا آمریکا، برای تداوم جریان مبارزه در خارج از کشور، تصمیم گرفت که به ایران بازگردد. این بازگشت برای او، عمدتاً جهت کسب شناخت عینی از متن و اعماق جامعهٔ ایران و تودههای مردم بود، همچنین استخراج و تصفیه منابع فرهنگی، جهت تجدید ساختمان مذهب.
دوران تدریس ازسال ۴۵، دکتر به عنوان استادیار رشته تاریخ، در دانشکده مشهد، استخدام میشود. موضوعات اساسی تدریسش تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی بود. از همان آغاز، روش تدریسش، برخوردش با مقررات متداول دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگران متمایز میکرد. بر خلاف رسم عموم اساتید از گفتن جزوه ثابت و از پیش تنظیم شده پرهیز میکرد. دکتر، مطالب درسی خود را که قبلاً در ذهنش آماده کرده بود، بیان میکرد و شاگردانش سخنان او را ضبط میکردند. این نوارها به وسیله دانشجویان پیاده میشد و پس از تصحیح، به عنوان جزوه پخش میشد. از جمله، کتاب اسلامشناسی مشهد و کتاب تاریختمدن از همین جزوات هستند. اغلب کلاسهای او با بحث و گفتگو شروع میشد. پیش میآمد دانشجویان بعد از شنیدن پاسخهای او بیاختیار دست میزدند. با دانشجویان بسیار مانوس، صمیمی و دوست بود. اگر وقتی پیدا میکرد با آنها در تریا چای میخورد و بحث میکرد. این بحثها بیشتر بین دکتر و مخالفین اندیشههای او در میگرفت. کلاسهای او مملو از جمعیت بود. دانشجویان دیگر رشتهها درس خود را تعطیل میکردند و به کلاس او میآمدند. جمعیت کلاس آن قدر زیاد بود که صندلیها کافی نبود و دانشجویان روی زمین و طاقچههای کلاس، مینشستند. در گردشهای علمی و تفریحی دانشجویان شرکت میکرد. او با شوخیهایشان، مشکلات روحیشان و عشقهای پنهان میان دانشجویان آشنا بود. سال ۴۷، کتاب «کویر» را چاپ کرد. حساسیت، دقت و عشقی که برای چاپ این کتاب به خرج داد، برای او، که در امور دیگر بیتوجه و بینظم بود، نشانگر اهمیت این کتاب برای او بود. (کویر نوشتههای تنهایی اوس ت)
در فاصله سالهای تدریسش، سخنرانیهایی در دانشگاهای دیگر ایراد میکرد، از قبیل دانشگاه آریامهر (صنعتیشریف)، دانش سرای عالی سپاه، پلیتکنیکتهران و دانشکده نفت آبادان. مجموعه این فعالیتها سبب شد که مسئولین دانشگاه درصدد برآیند تا ارتباط او را با دانشجویان قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی-فرهنگی، بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. پس دکتر، با موافقت مسئولین دانشگاه، به بخش تحقیقات وزارت علوم در تهران، منتقل شد. به دلائل اداری دکتر به عنوان مامور به تهران اعزام شد و موضوعی برای تحقیق به او داده شد، تا روی آن کار کند. به هر حال عمر کوتاه تدریس دانشگاهی دکتر، به این شکل به پایان میرسد
حسینیه ارشاد
ین دوره از زندگی دکتر، بدون هیچ گفتگویی پربارترین و درعین حال پر دغدغهترین دوران حیات اوست. او در این دوران، با سخنرانیها و تدریس در دانشگاه، تحولی عظیم در جامعه به وجود آورد. این دوره از زندگی دکتر به دوران حسینیه ارشاد معروف است. حسینیه ارشاد در سال ۴۶، توسط عدهای از شخصیتهای ملی و مذهبی، بنیان گذاشته شده بود. هدف ارشاد طبق اساسنامهٔ آن عبارت بود از تحقیق، تبلیغ و تعلیم مبانی اسلام .. در سالهای ۴۹-۵۰، دکتر بسیار پر کار بود. او میکوشید، ارشاد را از یک موسسه مذهبی به یک دانشگاه تبدیل کند. از سال ۵۰، شب و روزش را وقف این کار میکند، در حالی که در این ایام در وزارت علوم هم مشغول بود. به مرور زمان، حضور دکتر در ارشاد، باعث رفتن برخی از اعضا شد، که باعث به وجود آمدن جوی یکدستتر و همفکرتر شد. دکتر در این دوران به فعال شدن بخشهای هنری حساسیت خاصی نشان میداد. مشهد اجرا شده بود، بار دیگر اجرا کنند. بالاخره نمایش ابوذر در سال ۵۱، درست یکی دوماه قبل از تعطیلی حسینیه، در زیر زمین ارشاد برگزار شد. این نمایش باعث ترس ساواک شد، تا حدی که در زمان اجرای نمایش بعد به نام « دانشجویان هنر دوست را تشویق میکرد تا نمایشنامه ابوذر را که در دانشکده سربداران» در ارشاد، حسینیه برای همیشه بسته و تعطیل شد . دوران زندان،خانه نشینی و شهادت: از آبان ماه ۵۱ تا تیر ماه ۵۲، دکتر به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود. از تعطیلی به بعد، متن سخنرانیهای دکتر با اسم مستعار به چاپ میرسید. در تیر ماه ۵۲، دکتر در نیمه شب به خانهاش مراجعه کرد. بعد از جمعآوری لوازم شخصیش و وداع با خانواده و چهار فرزندش دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت. شکنجههای او بیشتر روانی بود تا جسمی. در اوائل ملاقات در اتاقی خصوصی انجام میشد و بیشتر مواقع فردی ناظر بر این ملاقاتها بود. دکتر اجازه استفاده از سیگار را داشت ولی کتاب نه!! بعد از مدتی هم حکم بازنشستگی از وزارت فرهنگ به دستش رسید. در تمام مدت ساواک سعی میکرد دکتر را جلوی دوربین بیاورد و با او مصاحبه کند. ولی موفق نشد. دکتر در این مدت بسیار صبور بود و از صلابت و سلامت جسم نیز برخوردار. او با نیروی ایمان بالایی که داشت، توانست روزهای سخت را در آن سلول تنگ و تاریک تحمل کند. در این مدت خیلی از چهرههای جهانی خواستار آزادی دکتر از زندان شدند. به هر حال دکتر بعد از ۱۸ ماه انفرادی در شب عید سال۵۴، به خانه برگشت و عید را در کنار خانواده جشن گرفت. بعد از آزادی یک سره تحت کنترل و نظارت ساواک بود. در واقع در پایان سال ۵۳، که آزادی دکتر در آن رخ داد، پایان مهم ترین فصل زندگی اجتماعی-سیاسی وی و آغاز فصلی نو در زندگی او بود. در تهران دکتر مکرر به سازمان امنیت احضار میشد، یا به در منزل اومیرفتند و با به هم زدن آرامش زندگیش قصد گرفتن همکاری از او را داشتند. با این همه، او به کار فکری خود ادامه میداد. به طور کلی، مطالبی برای نشریات دانشجویی خارج از کشور مینوشت. در همان دوران بود که کتابهایی برای کودکان نظیر کدو تنبل، نوشت .
در دوران خانهنشینی (دو سال آخر زندگی) فرصت یافت تا بیشتر به فرزندانش برسد. در اواخر، بر شرکت فرزندانش در جلسات تاکید میکرد. بر روی فراگیری زبان خارجی اصرار زیادی میورزید. در سال۵۵، با هم فکری دوستانش قرار شد، فرزند بزرگش، احسان، را برای ادامه تحصیل به امریکا بفرستد. بعد از رفتن فرزندش، خود نیز بر آن شد که نزد او برود و در آنجا به فعالیتها ادامه دهد. راههای زیادی برای خروج دکتر از مرزها وجود داشت. تدریس در دانشگاه الجزایر، خروج مخفی و گذرنامه با اسم مستعار بعد از مدتی با کوشش فراوان، همسرش با ضمانت نامه توانست پاسپورت را بگیرد. در شناسنامه اسم دکتر، علی مزینانی بود، در حالی که تمام مدارک موجود در ساواک به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی ثبت شده بود. چند روز بعد برای بلژیک بلیط گرفت. چون کشوری بود که نیاز به ویزا نداشت. از خانواده خداحافظی کرد و قرار به ملاقت دوباره آنها در لندن شد. در روز حرکت بسیار نگران بود. سر را به زیر میانداخت تا کسی او را نشناسد. اگر کسی او را میشناخت، مانع خروج او میشدند. و به هر ترتیبی بود از کشور خارج شد. دکتر نامهای به احسان از بلژیک نوشت و برنامه سفرش را به او در اطلاع داد و خواست پیرامون اخذ ویزا ازامریکا تحقیق کند.
ساواک در تهران از طریق نامهیی که دکتر برای پدرش فرستاده بود، متوجه خروج او از کشور شده بود و دنبال رد او بود. دکتر بعد از مدتی به لندن، نزد یکی از اقوام همسرش رفت و در خانه او اقامت کرد. بدین ترتیب کسی از اقامت دوهفتهیی او در لندن با خبر نشد. پس از یک هفته، دکتر تصمیم گرفت با ماشینی که خریده بود از طریق دریا به فرانسه برود. در فرانسه به دلیل جوابهای گنگ و نامفهوم دکتر، که میخواست محل اقامتش لو نرود، اداره مهاجرت به او مشکوک میشود. ولی به دلیل اصرارهای دکتر حرف او را مبنی بر اقامت در لندن در نزد یکی از اقوام قبول میکند. این خطر هم رد میشود. بعد از این ماجرا، دکتر در روز ۲۸ خرداد، متوجه میشود که از خروج همسرش و فرزند کوچکش در ایران جلوگیری شده. بسیار خسته و ناباورانه به فرودگاه لندن میرود و دو فرزند دیگرش، سوسن و سارا را به خانه میآورد. دکتر در آن شب اعتراف میکند که جلوگیری از خروج پوران و دخترش مونا میتواند او را به وطن بازگرداند، او میگوید که فصلی نو در زندگیش آغاز شدهاست. در آن شب، دکتر به گفته دخترانش بسیار ناآرام بود و عصبی … شب را همه در خانه میگذرانند و فردا صبح زمانی که نسرین، خواهر علی فکوهی، مهماندار دکتر، برای باز کردن در خانه به طبقه پایین میآید، با جسد به پشت افتاده دکتر در آستانه در اتاقش روبهرو میشود. بینیاش به نحوی غیر عادی سیاه شده بود و نبضش از کار افتاده بود. چند ساعت بعد، از سفارت با فکوهی تماس میگیرند و خواستار جسد میشوند، در حالی که هنوز هیچ کس از مرگ دکتر با خبر نشده بود. پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، بدون انجام کالبد شکافی و علت مرگ را ظاهراً انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب اعلام کردند. و بالاخره در کنار مزار زینب آرام گرفت!… همسرش می گوید زمانی که خبر مرگ دکتر را می شنود به یاد جمله ای می افتد که در اواخر عمر دکتر بارها به وی گفته بود:
«مرگ هر لحظه در کمین است،توطئه ها در میانم گرفته اند ، من با مرگ زندگی کرده ام و با توطئه خو گرفته ام .اما اکنون و این چنین نمی خواهم بمیرم،هنوز خیلی کار دارم، چشم هایی که از زندگی عزیزترند انتظار مرا می کشند.»
مرثیه پسرش، احسان شریعتی :
« راستی پدر،چه بناممت که زنبدانبانت خود را« بنده ی فضیلت» تو خوانده ، دوستان نهضتی «شهید جاوید»ت نامیدند. کانون نویسندگان نویسنده آزاد شاگردان غم زده ات «روشنگر اسلام راستسن در فکر جوان ها»،«هرگز بزرگ»نامیدنت و بگذریم از آن «جعلقهای همزه لمزه ولایتی» که صفحه… و اما من تو را چه بنامم ؟ و اما تو،خدایت،زمانت،زندگیت نشان داد که آفتاب آمد دلیل آفتاب نه ، اینها همه هست واین همه شریعتی نیست شریعتی شریعتی است» و مونا شریعتی دخترش که در زمان وداع با پدر 6ساله بود میگوید: « بابا علی بابای خانه نبود در چشم کوچک من معمایی بود غریبه ای بود که گاه حضور پیدا می کرد و حضورش هیاهو بر پا می کرد و این حضور چنان کم بود که از مادرم می پرسیدم (این آقا کیه؟!) بابا علی بابایی بود که گاه می آمد و تمامی عشق ناداده اش را در لحظه ای جمع میکرد و همچو طوفانی بر سر خانه می ریخت!و من نمی فهمیدم که چرا مرا آنچنان بغل می کند و بی رحمانه می بوسد تا صدای گریه ام بلند شود! چرا که در ذهن کودکانه ام نمی دانست برای چنین مردی حتی شنیدن گریه فرزند خود یک حادثه بود! حادثه ای که به قول خودش ممکن بود اتفاق نیفتد! بر شانه هایش سوار می شدم و او را میزدم و از او می پرسیدم (چرا مادرم را تنها می گذاری؟!)و او که نمی دانست به کودک چهار ساله اش چه بگوید ستاره ها را نشانم می داد و در ذهنم بذر خیال می پاشیدو سؤال. سؤالی که می بایست سالها بعد، بدون او به آن پاسخ می دادم.بابا علی خنده های بزرگ و قوی بود که سؤال های عجیب و غریب می کرد و در آن روز های معدود حضورش ، از صبح در اتاق عجیب و پر کتابش زندانیم می کرد و برایم قصه می گفت. قصه هایش چنان هیجان انگیز بود که در ذهنم به شکنجه ای عزیز می مانست! در قصه هایش از سفر و خطر و حادثه میگفت!…و می گفت «قصه ای که در آن حادثه و خطری نبا شد قصه نیست ،خبر است» آن روزها نمی دانستم که قصه ای که خبر نیست زندگی است!زندگی که در ان گردنه های بسیار است.
این بابای پر توقع شوخ، آرام آرام ذهن مرا با سوال کردن و فکر کردن آشنا می کرد و مفاهیم ساده زندگی از قبیل درس،دانشمند،خوبی،بدی را با مثال های ساده و شوخیهای زیرکانه اش زیر سؤال می برد،بدون هیچ جوابی! و مرا با سؤال ها و جواب های خودم تنها می گذاشت! چون میدانست بعد از این باید به این سؤال ها به تنهایی پاسخ گویم.
برای من آمیزه ای از عشق، مهربانی،اعجاب و امنیت بود یک دوست بود نه چیز دیگر!
هنگامی که در سال 56 پس از شهادتش به سوریه رفتیم، در آن ازدهام عجیب ایرانی و عرب و مبارزین فلسطینی با آن چپیه های مرموز دریافتم که اتفاقی افتاده است . احساس کردم که دیگر پدر مسافرت نیست، بیمارستان نیست، زندان نیست و احتما لآدیگر نخواهد آمد.
از مادرم که آن روزها یک قهرمان دردمند بود، پرسیدم «بابا کجاست؟مسافرت است؟»گفت: آره گفتم بیمارستان است ؟ گفت : آره! با ذهن کودکانه ام حقیقت درد ناک پشت این دروغ را در یافتم. کاغذی ساختم با مدادی که یکی از دوستان به من داد. بابا علی را کشیدم، کله اش را با چند عدد مو بر آن و دهان و چشمان همیشه خندانش را.
مردم گریستند، فهمیدم چه شده. دیگر از کسی نپرسیدمو تا سالها نخواستم بپرسم. فقط یک بار خواهرم سارا گفته بود: بعضی ها همیشه هستند هر چند که با ما نباشند… این کافی بود، چون بابا علی همیشه بود
کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ، آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم – که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم دکتر شریعتی :
ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفش های او راه بروم دکتر علی شریعتی
مزسی خیلی خیلی خوب بود ممنون
تو الان خوشحالی ؟خوشت اومد؟
سلام
من درمورد زندگی دکتر شریعتی خیلی تحقیق کردم تازگیا از چند جا یعنی از چند منبع غیر موثق شندیدم که دکتر شریعتی رو امانت دادن الانم تو سوریه است تا اینکه یه روزی به ایران برگرده و توی حسینیه ارشاد دفن بشه (امانت داده میشه یعنی اینکه هنوز جسد سالمه)
اگه چیزی شنیدین یا میدونن دوست دارم راهنماییم کنید مرررررررررررررررررسی
بی خودی حرف در نیارید تورو خدا:>
salam. manam khili be doktor shariati alaghe daram .vaghan mard bode .chanta soal dashtam.0917***3678
salam. be nazare man in mohem nist ke baraye jasade doktor che ettefagi oftade in mohemme ke az afkare besiar ghani doktor kheyliha motehavvel shodan va dar masir hag gadam bardashtanva hattaoktor khodesh mikhad ke bad az marg jesmanish gele vojudesh be daste ye kuzegar biofte va vey az un sutaki besaze va in sutak biofte be daste ye kudak gostakh ta khofteganro bidar bokone.age khasti bishtar dar in bare harf brzani ye sar bezan be vebsit va id to bezar unja har ruz chand bar behesh sar mizanam.
یعنی اگه اینی که شما گفتین واقعیت داشته باشه یکی از بهترن یخبرای عمرمو شنیدم
امیدورام صحت داشته باشه
دوست عزیز این سخن را درباره کسی که در مکان غریبی دفن میشه به کار می برند یعنی در آنجا به امانت سپرده می شود تا اینکه به وطن یا جایی که وصیت کرده برگردانند نه اینکه حتما جسمش سالم باشه( و کسی هم از عالم غیب خبر نداره )
سلام دوست عزیز جسد دکتر مومیایی هست و به وصیت خودش در کنار ارامگاه حضرت زینب دفن هست خانوادش بعد از انقلاب تلاش کردن بیارنش ایران ولی اجازه داده نشد
مومیایی؟!
**** جون جسد مسلمون رو که مومیایی نمیکنن، حق با دوستمونه جسد دکتر از ابتدا به صورت امانت در آستانه حضرت زینب به خاک سپرده شده بود تا اوضاع کشور آروم بشه و توانایی قبول جسد دکتر که در پی اون افکار اون هم بصورت تصاعدی بین مردم منتشر می شد رو پیدا کنه که این طور نشد ؛ با پیروزی انقلاب اسلانی دوستاران دکتر گمان بردند که جسد دکتر به خاک میهن باز میگرده اما همان قدر که افکارش برای شاهنشاه خطرناک بود برای شیوخ درباری هم خطرناک و حتی از اون بیشتر سلطنت برافکن بود .
و شد آنچه شد
توهین شما نشانه کمال بی فرهنگی شماست ، گویا اینجا را با چاله میدان اشتباهی گرفته اید.
ضمنا محض اطلاع جنابعالی مومیایی نیز در فقه اسلامی وجود دارد.
با سلام حرف دوستمون کاملا صحیح است
با تشکر وبلاگ جالب دارید.
وقتی عشق فرمان می دهد محال سر تسلیم فرود می آورد(دکتر شریعتی)
دعا میکنم خدا از تو بگیرد هر آنچه که خدا را از تو میگیرد.
Dr.shariati
شریعتی بزرگراه روشنفکری در ایران است و به نظر من حقایقی در او نهفته که برای سال های آینده قابل بازگشایی می باشد
سلام
دوست دارم موضع گیری امام خمینی رو در رابطه با دکتر شریعتی بدونم
اگه میشه اشعار دکتر رو هم برام بفرستید
ممنون
از همه ی طرفداران دکتر درخواست میکنم که وظیفه ای که نسبت به این معلم عزیز دارند رو انجام بدن یعنی ادامه ی راهشون.
کسی همچون او نمی تواند این راه سخت را بپیماید.چون تکیه گاه قلبش خداست
ادامه راه معلم عزیز شریعتی تنها وظیفه مردم ایران نه بلکه وظیفه تمام آزادی خواهان جهان بخصوص مردم افغانستان است.
مطالب جای بسیار تعمق و فکر دارد
با تشکر از شما امکان داره سخنان دکتر رو برای من ارسال کنید؟
با تشکر از شما اگه امکان داشته باشه سخنان دکتر شریعتی رو برام ارسال کنید مرسی
salam.faghat mikhastam begam rajebe ostad bara manam matlab bezarid.mamnoon
خیلی خوب بود
چی خیلی خوب بود . سایت خوب بود یا دکتر
تو سرت تو کار خودت باشه بازیگوش!
در ستایش تو ای توتم دار قلم
ای عدلگاه علی
ای فریاد سلمان پاک
ای زبان برران شمشیر زمان بر حق
و ای گرمای گرم کویر و ای نیایشگر خدا
خدایی را که تو دیدی ولی ……..
خسته نباشید دم شما گرم جالب بود. از دکتر هر چی بگیم کم گفتیم.
بازم توصیه میکنم کتاب طرحی از 1زندگی نوشته ی همسرشونو بخونین……………منو متحول کرد ودیدمو نسبت به دکتر بازتر کرد…………….
سلام
مرحوم دکتر شریعتی به واسطه بیماری در خارج از ایران فوت کردند.
البته مقام ایشان به عنوان اندیشمندی سلمان و متعهد رفیع و بی همتاست
و لازم نیست برای بالا بردن مقام ایشان از کلماتی مثل شهید و غیره استفاده شود ایشان به مرگ از بیماری فوت کردند و شایسته است که بعد از سی و اندی سال این مساله یک بار و برای همیشه با مخاطبان ایرانی مطرح گردد.
ایشان به واسطه ی مردن یا شکل مرگشان عزیز مردم ایرن نیستند بلکه کتابهای ایشان نشان دهنده ی عظمت روح اوست
خواهش می کنم به شکلی شایسته در سایتتان اعلام بفرمایید که ایشان کشته یا شهید نشدند.
دوست عزیز، مطلبی یا عنوان چرا معلم شهید در وبسایت قبلا قرار داده شده است. بخوانید و دلیل ما را بنگرید.
در دیداری که با احسان شریعتی داشتم ایشان گفتند که مرگ پدر مشکوک بوده و هیچ عارضه قبلی نیز نداشته اند و اجازه کالبد شکافی نیز به آنان داده نشده است!!
خوب بود آقا احسان کالبد پدر را در کشور ثالثی (مثل سوریه) به کالبد شکافی می سپردند تا با احساس شک اظهار نظر نمی کردند. لابد ایشان منکر سرطان دکتر نشدند.
ضمناً پی گیری دلسوزانه ی شما دوست عزیز بسیار ستودنی است. از شما نهایت تشکر را دارم.
دوست من محمدجان
هم من ، هم تو، و هم همه می دانیم هر کسی که “انسان بودن” را دوست بداره دشمن کسانیه “آدم بودن” رو فقط بلدن.
وصیت نامه دکتر رو که بخونی متوجه میشی که اون قبل از سفرش می دونست که می خواد فوت شه!
این شک نیست که دکتر شهید شده، یقیقا همینطوره
محمود جون فک نمیکنم تو صلاحیت اظهار نظر در مورد دکتر رو داشته باشی.
بنابر این نه در مورد دکتر و نه فرزند ایشون اظهار نظر نکن، فقط بدون اگه شریعتی نبود الان مث طالبان واسه طهارت گرفتن باید از 3تا سنگ استفاده میکردی در حالیکه دریایی از آب کنارته و به الاغها به علت بی تربیتیشون شورت میپوشوندی.
روز خوش
دکتر شریعتی به گفته ی خانوادش کاملا سالم بود… و دوست عزیز شما معنی شهادت رو می دونی؟؟ حتی اگه سیانور هم به خوردش نداده باشن و نکشته باشنش و به گفته ی خودشون سکته ی قلبی کرده باشه شما با یه نگاه گذرا به اوضاع سخت زندگی اون روزای شریعتی با اون روح بزرگ که از ایمان و دوست داشتن رویین تن شده بود کاملا درک می کنی که مسئول سکته ی قلبیش چی بوده و کیا !معنی شهادت رو از دید خودش بخون و قضاوت کن .
سلام دوست عزیزاماشما ها که با این اطمینان صحبت میکنید پس بهتر توضیح بدهید تا ما که نمیدونم بهتر بفهمیم؟نظر من اینه که دکتر واسه اینکه یکی از سیاستمدارن قوی واندیشمن نمونه ای بودمیدونستندباگذشت زمان خیلی چیزارا تغیر خواهد دادپس ترورش کردن.البته این نظر من هستش.بیشترسایته خم به عنوان شهیدیادش میکنن.من که عاشق جملاتشم کوتاه و کوبنده.دکر یکی بود که2ومی هرگز نخواهد پیداشد
تاریغ همتایی مثل دکتر نخواهد دید
توروچطور؟
سلام هواخواهان دکتر .
من آنقدر دکتر رادوست دارم . که نمیتوان که بااین واژها که حیلی در بین مردم معمول شده معنایی کامل و احساس تمام را رسانید. من تاکنون در زندگی خود مثل کتابهایی دکتر جذاب ندیده ام. “رحیمیان از افغانستا ن در هن.”
“If you want to know how much God loves you, try to catch every single raindrop. The ones you catch is how much you love God and the ones you miss is how much God loves you.”
آ یا سخنرانی هایی صوتی دکتر را معرض دایلود میگزارید یاخیر.
آیا فرزندان دکتر فعلا در چه فعالیت استند اگر معلومات ارایه فرمایید از لطف شما بعید نخواهد بود.
ایا تا کنون در مورد مرگ اسرار امیز دکتر تحقیقات لازم اجرا شده یا خیر؟
سلام
چرا نباید برنامه ای مثل استاد مطهری برای شناساندن این استاد بزرگ دکترشریعتی تهیه کنند
آخه …..
سالروز درگذشت دکتر شریعتی ، مردی که از زمان خویش فراتر اندیشید گرامی باد.
گرچه او امروز کنار ما نیست ولی اندیشه هایش راهنمای ما و نسل های آینده خواهد بود.
خدایا همواره تو را سپاس میگذارم ، که هر چه در راه تو و در راه پیام تو پیشتر می روم و بیشتر رنج می برم ، آنها که باید مرا بنوازند ،میزنند ،
آنها که باید همگامم باشند ،سد راهم می شوند،
آنها که باید حق شناسی کنند ،حقکشی می کنند ،
آنها که باید دستم را بفشارند ،سیلی می زنند ،
آنها که باید در برابر دشمن حمله کنند ،پیش از دشمن حمله میکنند
و آنها که باید در برابر سم پاشی های بیگانه ستایشم کنند ، تقویتم کنند، امیدوارم کنند و تبرئه ام کنند ،
سرزنشم می کنند ، تضعیفم می کنند ، نومیدم می کنند ،متهمم می کنند،
تا در راه تو از از تنها پایگاهی که چشم یاری دارم و پاداشی ،نومید شوم ، چشم ببندم ،رانده شوم…
تا تنها امیدم تو شود
چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند ، تنها از تو یاری طلبم ، تنها از تو پاداش گیرم ، در حسابی که با تو دارم شریکی نباشد تا :
تکلیفم با تو روشن شود ، تا تکلیفم با خودم معلوم گردد تا حلاوت اخلاص را که هر دلی اگر اندکی چشید ،هیچ قندی در کامش شیرین نیست ،بچشم
خدایا اخلاص ! اخلاص!
با سلام این متن از دکتر بود؟
با تشکر از شما
آنسوى نا کامى ها خدایى هست
که داشتنش جبران همه نه داشته هاست.
على شریعتى .
سلام دوستان پر مهز و صفا
من مزینانی هستم از اقوام دکتر و خیلیم دوستش دارم
فقط میتونم بگم که هم سان دکتر را هیچ جا نمیشه پیدا کرد .هیچ جا
و دکتر میخواست خواب خفتگان را آشفته تر سازد
سلام دوستان. هر چی از دکتر بگین بازم کمه. پدر من یکی از دانشجویان آقای دکتر بودن سخنانی از آقای دکتر به من گفتن که ندیده عاشق شدم شاید باور نکنین چندین بار کتاب های ایشان را خوانده ام. ما باید راه دکتر را ادام بدهیم.
سلام
همگی دست مریزاد
یاد بزگواری چون علی شریعتی نزد هر آزاده ای زنده هست و خواهد بود خدا را شاکرم که چنین اندیشمند و دانشمند عالمی داریم که چراغ راه ما جوانان در این تلاطم بی رحمانه روزگاز است کسی که کلامش قرنها هم بگذرد برایی و تازگی و شیرینی خودش را ازدست نخواهد داد.
خدایش بیامرزد
در زندگی طوری باش که آنان که خدارا نمیشناسند تو را که میشناسند خدا را بشناسند.
خدایا تو چگونه زیسان را به من بیاموز من خود چگونه مردن را خواهم آموخت
دکتر تو فکر تو چی میگذشت
تو بالای صفحه نظرات نوشتین پارسی بنویسید من بلد نیستم پارس کنم خوش بحالتون که شما بلدید.
شما لازم نیست پارس کنی. عرتو بزن
پیامبر دوران ما
مرجع رفتار ما
دکتر علی شریعتی!
ای کاش همه به او اقتدا میکردیم.. او که آزادی وطن بزرگترین دردش بود…
زن عشق می کارد و کینه درو می کند… دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر… می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی …. برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی … در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو … او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی … او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی…او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد …. او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی … او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر …..
به شما مدیریت محترم سایت تبریک می گویم بابت این شجاعت بزرگ که چنین سایتی را ایجاد کردید!!!!!!!!!!!خدا یارو یاورتان !!!!!!!!!
از حرف های هیچ کس به اندازه دکتر شریعتی تا حالا تاثیر نگرفتم
روحش شاد و یادش گرامی
ممنون میشم اگه سخنان دکتر را واسم میل کنید
نمیدونم چرا مسیله مرگ دکتر اینقدر مورد چالش قرارمیگیره که حتی افکار و راه دکتر نادیده گرفته میشه برای من هیچ اهمیتی نداره دکتر رو کشتن یا نه دکتر شهید هست و شهید فلب تاریخ هست دکتر زنده است برای تمام نسل ها و این مهمه قلب تپنده تاریخ معاصر ایران
میخواهم بگویم ……
فقر همه جا سر میکشد …….
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست …….
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ……
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ……
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..
فقر ، همه جا سر میکشد ……..
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
دکتر شریعتی
حضور محترم تمامی خواهران و برادران روشنفکر و شبه روشنفکر سلام عرض میکنم،
اینجانب در پی بیش از ۴۰ سال مطالعه، در ابتدا به مانند یک مسلم شناسنامه ای زاده شده در یک خانوادۀ اسلامی در دوران سلطنت پهلوی، یعنی در ابتدا مقلد آیت الله خوئی بوده و ارادت شدیدی به روحانیون داشته (زیرا خانواده ام در ماه یک جلسۀ روضه خوانی برگذار میکردند! وروضه خوانی میآمده و دست عباسی و سر حسینی قطع میکرده و حضار هم جهت صواب گریه ای میریخته و واعظ هم ۲ تا ۳ تومانی پول میگرفته! تا ماه بعد و همان مرثیه, مذهب عزا!) تا اینکه افتخاری نسیب این بنده شد و برای اولین بار با معلم و استاد شهید دکتر علی شریعتی “آشنا” شدم! اولین کتابم از او: چه باید کرد؟ و دومی: مذهب علیه مذهب بود و تا به امروز! در ابتدا قبل از اینکه جوهر اصلی بینش اسلام اصیل و مکتب شیعۀ علوی با روش فلسفی و اجتماعی سبک و متد قرآنی و علی(ع) وار به عبارتی دیالکتیک و استراتژی مربوط به آن را درزیر چتر جهان بینی توحیدی با عشق به آزاد اندیشی را از دیدگاه دکتر آشنا شوم، جهتی درستی نداشتم! و بدنبال معنای زندگی و به عبارتی ایدئولوژی نوینی بودم۰ لذا در ابتدا روحانی پرست راستگرا شده بعد طرفداره جبهۀ چپ شده بعد میانه رو گشته درقبل از انقلاب و بعد از انقلاب مخالف سر سخت …. و طرفدار آیت الله بهشتی و آیت الله خمینی و بعد طرفدار۰۰۰۰ ؟! خوشبختانه در این مسیرها از مطالعۀ کتابهای دکتر کوتاهی نکرده و در کناره این تحولات “بدون جهت” ولی آزادانه و خالی از غرض و مرض به درک هر چه بیشتر و بهتر استادم نائل شدم!!! حال خوانندگان عزیز این متن پیش پا اُفتاده چه مطلبی را بیاد شما میآورد؟ آری! جهت نداشتن!!!!در کتاب سانسور نشدۀ به عبارتی چاپ قدیمی آن “جهت گیری طبقاتی اسلام” دکترمینویسد: انتخاب تیتر برای تحقیق خیلی مهم است۰ تیترهای جزئی آدم را گم می کنند، زیرا در آخر فیشهای زیادی جلوی ما میگذارند، بطوریکه آدم در فیشها و یادداشتهایش گم می شود۰ تحقیقات نباید بر اساس مفاهیم باشد بلکه باید بر اساس جهت باشد، در اینصورت اگر شما یک میلیون فیش هم تهیه کنید، جهت را گم نمی کنید و ۰۰۰۰ بصورت یک فاضل که قرآن شناس است، اما هیچ جهتی ندارد، در نمی آیید۰ منظور از این زیاده نویسی این است که متاسفانه در این سایت مشاهده میشود چه مخالفین و چه “بعضی” از موافقین استدلالهایشان خیلی مقطعی بوده و متاسفانه بعضی ها حتی به شکل اُپورتونیستی (فرصت طلبانه) با غرض سعی بر اثبات چیزی دارند که با روحیۀ و اللخصوص جهت گیری و ایدئولوژی و سبک و زاویۀ دید دکتر علی شریعتی هیچگونه تطابقی ندارد!!! اصولاً دکتر این مرزها را بطور مشروح و علمی و اسلامی و تاریخی بیان فرموده!! چیزی که جوانان امروزی در کنار استدلالهایشان نباید فراموش کنند این است که دکتر در زمان دیکتاتوری پهلوی در ایران در کنار تبلیغ و احیای اسلام اصیل و شیعه علوی فعالیت سیاسی شدید داشته و حتی با نامهایی مثل: علی آشنا، علی توانا، علی مزینانی و غیره سعی برآن داشته بطور “پراکنده” فریاد ملت و مذهب سرخ را بیان کند! او در شرایطی نبوده که مثل زمان فعلی کتوب خود را از نظر استنتاج منطقی نظم وترتیبی و سازمان دهی دهد! هدف بیان رسالتش بود! حال امروزهر کسی بدون درک جهت گیری و و ایدئولوژی و متد او خیلی مقطعی و انتزاعی با آن برخوردمیکند! به همین دلیل دوستان آن رابه عنوان اشتباه یا سهل انگاری تلقی میکنند! خیر عزیزان اینطورنیست! در بینش اصیل اسلامی و شیعه علوی به عبارتی چهار چوب نگرش شهید دکتر شریعتی آقایانی که منبع تغذیۀ اسلامیشان “فقط!” حوزۀ علمیه بوده یعنی بینش و نگرش کلیت نگری ارسطوی (که ماهیت ارتجاعی و متحجرانۀ آن در قرون وسطا ثابت شده) حال آیت الله بوده یا دکتر ویا لیبرال اقتصادی آزاد بوده جای ندارند! ( بعضی از این نامها: علامه مجلسی، قمی، مکارم شیرازی، خمینی، بهشتی، مصباح یزدی، رفسنجانی، دکتر سروش، دکتر توانایان فرد، قمشه ای و غیره و حتی جبهۀ مترقی مخالف اینان از نظر سیاسی آقایان محترم موسوی، کروبی، منتظری، خاتمی، بنی صدر و غیره) حتی در آنجائی که دکتر از فلسفۀ امت و امامت بحث میکند، امامتی را مطرح کرده که در چهار چوب ایدئولوژی بیانکرده اش که در کتوب مختلفش بیان کرده، میباشد!!!” نه اینکه آقای فرصت طلب برای تایید ولایت مطلقۀ فقیه دست به این جنایت زده ونام دکتر را لکه دار کرده و بطور انتزاعی و سوبیکتیو این برهان را به ولایت میچسباند بدون مد نظرداشتن ایدئولوژی پشت سر آن!!! حتی در قرآن هم همینطور که دکتر فرمودند بدون جهت سر در گم میشوید مجداداً در این کتاب میگوید:مفاهیم را وقتی جزئی مطرح میکنیم، معنی ندارد، و اگر داشته باشد بصورت انحرافی خواهد بود، و متاسفانه همۀ بحثهای مذهبی ما باین خاطر به نتیجه نمیرسند که جزئی و یک بُعدی مطرحشان می کنیم، واعظ یا یک مفسر یک موضوع را میگیرد، بعد همان موضوع را می پروراند و یک نتیجه گری هم میکند و بعد این نتیجه بعنوان یک دستور العمل، یک عقیده و یک اصل برای همه بطور انحرافی مطرح میشود، یک وقت بحث را بر سر اعراض از دنیا میگذاریم، که در گذشته بیشتر از همیشه بوده است (الان هم همینطوره! نظر خودم میباشد نه دکتر) دنیا فایده ندارد، باید مصرف را پایین بیاوریم و۰۰۰ و در جائی دیگر: اسلام وقرآن بر خیرات و نعمات و “مغانم” و امثال اینها تکیه میکند، اصولاً “مغانم کثیره” جزء نتایج و هدفهای هجرت است، مغانم کثره چیزهای دنیای مادی است، پیغمبرمیگوید:” انی احببت حب الخیر” که خیردر زبان قرآن وبروایت پیغمبربه معنی پول و مال دنیاست۰ ۰۰۰ پس اینطرف چه چیزی بوجود می آید؟ اشرافیت، توجیه سرمایه داری و پول پرستی و۰۰۰ پیغمبر فرموده است که مغانم کثیره برکت ولایت وبرکت دین است، مسلمانها باید خوب وخوش زندگی کنند!۰۰۰ یکبار اسلام به زهدگرایی میافتد، بطوریکه ازبودا و از مرتاض های هندی هم جلوتر میرود، و یک بار هم به پول پرستی میافتد، که از سرمایه داری غرب هم تجاوز میکند! پس چه شد؟آخر این چیست؟این مکتب به چه چیز میخواند؟ اتفاقاً برای هر دو هم در متن قرآن وسنت پیغمبر و حدیث پیغمبردلایل بسیارزیاد وجود دارد۰ خوب حال میتوان مدعی شد که قرآن عیب دارد و ضد و نقیض میباشد؟ خیر عزیزان! اگر مقطعی و انتزاعی با آن بر خوردشود بله!! اما اگر شان نزول آن و شرایط تاریخی و ایدئولوژی و جهت گیری اسلامی آن را درک کرده و بفهمیم به این نتیجه میرسیم که متضاد نبوده و حتی کمک کنندۀ و کاتالیزاتور فرد و جامعه میباشد! حال در این سایت اینگونه با دکتربرخُورد میشود!! تمامی این جور استدلالها ناشی ازعدم شناخت عمیق ایدئولوژی دکتر و پرسپکتیو اسلامی وی میباشد! لذا مطالعات خود را جهت داده و پیکرجهان بینی اسلامی و شیعۀ علوی را بدون غرض و مرض گسترش دهید! از طرفی یکی از راههای منفور کردن یک حق به قول دکتر بَد دفاع کردن از آن است! زنده سرفراز باشید و به یاد معلم عزیزمان که هنوز اندیشه هایش در عصر فعلی سازنده و پایدار است
من می خواستم بیشتر با شما در این باره بحث کنم.اگه مایل بودید به من ایمیل بزنید.خیلی خوشحال می شوم
loferoyal@yahoo.com
سلام
من فعلا با حرفاتون خیلی موافقم
و منم دوست دارم که اگر امکان داره در این باره از تجربه ی شما استفاده کنم اگر شما یا هر کدوم از دوستان تمایل دارید خوشحال میشم در ارتباط باشیم
somayyehkhosrowjerdi@ymail.com
سلام.من عاشقه دکترشریعتی ام.اگه میشه جملات زیباشو واسم ایمیل کنید دوستان خواهش میکنم.ممنوون از همه