چه امید بندم در ابن زندگانی
که در ناامیدی سر آمد جوانی
سرآمد جوانی و ما را نیامد
پیام وفایی از این زندگانی
بنالم زمحنت همه روز تا شام
بگریم ز حسرت همه شام تا روز
تو گویی سپندم بر این آتش طور
بسوزم از این آتش آرزوسوز
بود کاندرین جمع ناآشنایان
پیامی رساند مرا آشنایی؟
شنیدم سخن ها زمهر و وفا، لیک
ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شِکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم
ندانم در آن چشم عابدفریبش
کمین کرده آن دشمن دل سیه کیست؟
ندانم که آن گرم و گیرا نگاهش
چنین دل شکاف و جگرسوز از چیست؟
ندانم در آن زلفکان پریشان
دل بی قرار که آرام گیرد؟
ندانم که از بخت بد، آخر کار
لبان که از ان لبان کام گیرد؟
شعری از دکتر علی شریعتی
یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر
inak to o in mordab inak to o in mahtab bidari agar in ast raftim dgar dar khab
خیلی قشنگ بود.
عـــــــــــــــــــــــــالــــــــــــیه
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد…..
عـــــــــــــــــــــالـــــــــــــــــــیه
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد
9بهمن 1389 خوبه.اینها همه ازوجود ودل دکتربرمی خیزد برای همین دردل میشینه .اما حیف خیلیها در زمان خودش کسی ایشان درک نکردو نشناخت یا شناخت و…
فوق العاده است .ای شریعتی های هر زمان در عصر خودشان شناخته بشوند
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی خوشتل بود. با اجازتون چنتا از شعرای دکترو کپی کردم تو وبلاگم.
حلالم کنید.
سلام
مخلص همه طرفدارای دکتر .
خدایا سرنوشت مرا خیر بنویس ، تقدیری مبارک تا هر چه را که تو دیر می خواهی ،زود نخواهم و هر چه را که تو زود می خواهی، دیر نخواهم