شریعتی و دانشجویان

شریعتی با دانشجویان بسیار صمیمی بود و این رابطه از چارچوب روابط استاد – شاگردی فراتر می رفت . دکتر محمد مهدی ناصح از شاگردان شریعتی در آن زمان در این باره می گوید :
… از خاطراتم با دکتر این است که ایشان خیلی با دانشجویان خصوصی و نرم بود . با آنها قدم می زد . با آنها به تریا می رفت و چای می خورد . حتی با ما در حیاط همین دانشکده والیبال بازی می کرد خیلی بی ریا بود .


یک بار از من خواست که یادداشتهایم را از درسهایش به ایشان بدهم من گفتم باشد ولی نمی دادم ، چون گم می شد . می گذاشت توی ماشینش . شیشه های ماشینش خیلی وقتها باز بود و گاه می دیدی که باد کاغذها را برده و ریخته توی خیابان ! باید یکی مواظبت می کرد . می گفتیم آقا ! شیشه های ماشین پایین است باد کاغذها را برده ! می گفت باشد ، حالا می بندیم4 .
از خاطرات دیگرم این است که برادرم هم با دکتر مانوس بود و به درس ایشان می رفت .

1. دکتر سیروس سهامی از دوستان و همکاران علی در دانشکده مشهد بود . علی در روزهای بعد از بسته شدن حسینیه ارشاد و قبل از دستگیری در زمستان سال 1352 نامه ای به دکتر سهامی که در آن زمان در پاریس بسر می برد می نویسد و در آن به زبان ایهام و استعاره به ترسیم وضعیت و شرایط اجتماعی و سیاسی و اختناق حاکم رژیم پهلوی می پردازد . این نامه سند گویایی از وضعیت روحی و فکری علی در دوره مخفی شدنش است که در بخش ضمایم (نامه ها) آمده است .
2. مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد صص 265 و 266
3. کتاب ماه ( ادبیات و فلسفه ) گفتگو با دکتر محمد جعفر یاحقی شماره 65 و 66 سال ششم اسفند 81 و فروردین 82
4. شریعتی در دانشگاه مشهد ص 60

یک بار مرحوم (( دکتر احمدعلی رجایی )) از برادرم می پرسد که دکتر شریعتی در کلاس چه می گوید ؟ برادرم می گوید اگر مایلید برویم سخنرانی ایشان در دانشکده پزشکی . بعد از ظهر می روند سخنرانی دکتر . دکتر قبل از سخنرانی دکتر رجایی را تکریم می کند برادرم می گفت از فرط علاقه ای که به شریعتی داشتم خائف بودم که نکند دکتر سخنرانی اش خوب درنیاید . اما شریعتی در آن روز هم مثل روزهای دیگر سخنرانی بسیار خوبی می کند و دکتر رجایی پس از سخنرانی می گوید (( این آدم تمام باورهای ما را به هم ریخت . اگر بگذارند این مرد منشا یک تحول بزرگ در این کشور خواهد شد ))1 .
دکتر محمدجعفر یاحقی از استادان نسل دوم دانشکده ادبیات مشهد و دانشجوی سالهای 46 و 47 همان دانشکده درباره نشست و خاست شریعتی با دانشجویان می گوید :
دکتر شریعتی بسیار با دانشجویان به طور عام نزدیک بود و با آنها نشست و برخاستهای خصوصی در دانشکده مثلا در تریا و یا خارج از آن در خانه افراد داشت که من هم گهگاهی شرکت می کردم . به یاد دارم در سال 1347 که در جنوب خراسان و در شهر ما – فردوس – زلزله آمده بود شریعتی با کمک دانشجویان و بازاریان ستاد کمک رسانی موثری تشکیل داده بود و به ما دانشجویان زلزله زده عنایت خاصی نشان می داد . هم کلاس ها ، هم سخنرانیها و هم نشست و برخاستهای خصوصی با او برای ما آموزنده بود و چیزهای زیادی از او می آموختیم . جزوه ها و حتی گفت و گوهای معمولی او که توسط دنشجویان تندنویسی می شد مرتب دست به دست می گشت و تکثیر می شد2 .
آقای (( احمد ماه وان )) که از کارمندان بازنشسته دانشگاه است و در سالهایی که علی در دانشگاه مشهد به تدریس مشغول بود ایشان هم در دانشگاه به کار اشتغال داشت ، خاطرات خود را از چگونگی رفتار و سلوک فردی و اجتماعی علی چنین شرح می دهد :
در آداب و ارزشهای کلاسیک اجتماعی ، فردی سنت شکن بود و آئین متداول زمان را به هیچ می گرفت . به اتاق کارمندی اداره می آمد نه از برای پرسش و پاسخ و کم و کاست و گلایه های خشک اداری بلکه برای گپ و گفتگوهای دوستانه ، زیرا آداب و آئین آن زمان چنین بود که بلند پایگان علمی یا اداری ، هرگز به اتاق میان پایگان نمی رفتند و جز با تلفن و یادداشت و یا احضار ، ارتباط دیگری در میانشان نبود . حتی در موضوع حقوق ماهیانه که در آخرین روز هر ماه توسط صندوقدار دانشگاه به طور نقدی در دانشگاه پرداخت می شد ، کارکنان اداری برای دریافت حقوق به اتاق حسابداری می آمدند لاکن حقوق بلند پایگان علمی همراه لیست برای امضا توسط مستخدم به اتاق کار و گاهی منزلشان فرستاده می شد . استادان به جز در دفتر کارشان ، دانشجویان را نمی پذیرفتند و پرسش و پاسخ در خیابان یا محوطه دانشکده معمول نبود و در نیمکت های زیر ردیف درختان دانشکده که اکنون چند اصله بیشتر از آنها باقی نمانده و در کنار گلهای بومی و محلی جعفری ، میخک ، میمون ، اطلسی و شمعدانی باغچه ، هرگز استادی با شاگردانش دیده نمی شد که به سخن نشیند . و مهمتر آنکه در زیر زمین تریای دانشکده با دانشجویان به گفتگو و گپ پرداخته یا با هم چای نوشند . این سنت شکن ، خوش نداشت چون طریقه معمول توسط مستخدم از کتابخانه برای خود کتاب امانت گیرد و یا کارهای

1. همان صص 60 و 61
2. کتاب ماه ( ادبیات و فلسفه ) گفتگو با دکتر محمدجعفر یاحقی شماره 65 و 66

اداری خود را با نامه یا تلفن رفع و رجوع نماید و بدون تصور آنکه از طبقه بلند پایگان است به اتاق کار میان پایگان اداری می آمد و مشکل یا پرسش خود را مطرح می ساخت .
حضور وی در هر کجای دانشکده تعقیب و گزارش می شد . وقتی در یکی از اتاق های اداری حضور می یافت سایر کارمندان برای شنیدن کلام موزون و متینش همه به آن اتاق می آمدند . ولی ناگاه مستخدم فرد ارشد آن اتاق را برای انجام کار ضروری به اتاق رئیس فرا می خواند و جلسه در چند دقیقه به خداحافظی همکاران می انجامید .
کلاس های درسش اگر در دو ساعت نوبت دوم بود تا دیر وقت به طول می انجامید و گاه مستخدمین به بهانه آماده نمودن کلاس و نظافت دانشجویان را دعوت به ترک کلاس می کردند چنین شایع بود که اگر درس تاریخ اروپا و یا جامعه شناسی ملل غرب را برای وی در برنامه تنظیم کنند در فرصت کمی چکیده درس را ارائه داده و ناگاه از تاریخ اسلام درس دنبال می شد ، زیرا نخستین بار بود که حرف دست اول و ناشنیده ای از اسلام انقلابی در برابر اسلام ارتجاعی یا سنتی و حکومتی ارائه می شد و ایمان را در دل دانشجویان آن زمان که با سرخوردگی سیاسی به مکتب ” هیپیسم ” روی نمده بودند زنده می کرد . یعنی زمانی که حرف و بحث روز مردم و ارزش های اجتماعی جوانان چیزی جد مد لباس ، کراوات ، مینی ژوپ ، هنر و هنرپیشگی و زندگی نامه هنرمندان داخلی و بین المللی نبود ، سخنان تازه آن سنت شکن سبب می شد بعد از اتمام کلاس دانشجویان چون هاله ای بر گردش حلقه زنند و او را از کلاس تا اتومبیل مسکوایش* بدرقه نمایند که پیمودن کلاس تا پیاده روی مقابل دانشکده گاهی تا نیم ساعت به طول می انجامید و رئیس دانشکده از اتاق کارش در ساختمان قدیمی وسط دانشکده که بر تمام زوایای محوطه محیط بود ، حرکات او را نظاره می کرد و بیم آن داشت که مریدان فریفته به شخصیت نوظهور او نجوای حرکتی را آغاز نمایند . ولی او نه در اندیشه شعار و طرح شخصیت خویش که در پی بیداری و آگاهی نسل جوان به سرنوشتش بود .
در گفتارش می گفت از میز و در و پنجره آهنی به شدت رنج می برد و توجه به آنها اعصابش را می آزرد و به همین جهت روی میزش همیشه با روزنامه یا پوشه مستور شده بود . اینجانب به عنوان کارپرداز دانشکده در آن زمان وقتی دهها میز خریداری شده بود ، یک میز را به اتاق او فرستادم ولی صبح روز بعد قبل از وقت اداری تمام میزهای خریداری شده به انبار منتقل شد و این عمل موجب بهانه ای برای اخراج بنده گردید که با انتقالم به واحدی دیگر خاتمه یافت . و دیگر به یاد دارم در آن زمان که همه در اندیشه گرفتن زمین و بنای خانه ای ویلایی در بالای شهر بودند چند نوبت به ایشان یادآور شدم اگر شما را فرصت مراجعه به دایره اراضی آستان قدس نیست تقاضای آن را مرقوم دارید تا بنده ضمن کارهای روزانه ، آن را دنبال گیری نمایم ولی در دوران کسب رفاهیت و مادیات ضمن تشکر می گفت : ” ساختن بنای جامعه را بیشتر دوست دارم و رفتن دنبال آن رسیدن به این را می گیرد ” .
متانت و وقار ، آرامش و خونسردی و خویشتنداری در تمام حرکاتش آشکار بود و ورای آنچه در پیرامونش بود می اندیشید زیرا نه بر خود بلکه به ایران و امت اسلامی فکر می کرد و مدام در تکاپوی تحولی در تفکر جامعه بود1 .

* منظور مسکوویچ است . این ماشین در حال حاضر در منزل قدیم ما که موزه شده است نگهداری می شود .
1. شریعتی در دانشگاه مشهد صص 61-64
یکی دیگر از مسائلی که موجب برانگیختن حساسیت مسئولان دانشکده نسبت به علی می شد به اعتنایی وی به ضوابط امتحان گرفتن از دانشجویان بود :
حواس پرتی های علی مشکلات وی را مضاعف می ساخت . گاه جلسه امتحان را با تاخیر برگزار می کرد و دست کم در یک مورد کاملا فراموش کرده بود که امتحانی هم در کار است و باید برگه ها را به دانشجویان منتظر برساند . در یک مورد دیگر دانشجویان پس از نیم ساعت تاخیر برای یافتن او به محوطه دانشکده رفته بودند و او را در داخل اتومبیلش غرق در فکر و خیال یافته بودند . استاد حواس پرت آنان پس از پی بردن به اشتباه خود به سالن مملو از دانشجو رفته بود و پس از گرفتن کتاب اسلام شناسی از یکی از دانشجویان دو سوال بر روی تخته سیاه نوشته و گفته بود (( می توانید به کتاب نگاه کنید با هم حرف بزنید و اگر خواستید به بیرون بروید و چای بخورید و یا سیگاری دود کنید )) . از دید مقامات دانشگاه و برخی همکاران ، رفتار شریعتی نه تنها گستاخانه و بی حساب و کتاب بلکه به بازی گرفتن آبرو و اعتبار دانشگاه محسوب می شد . به گفته یکی از دانشجویان ، جلال متینی ، رئیس سختگیر و کنجکاو گروه ادبیات ، از این که شریعتی در یکی از جلسات امتحان حضور نیافت برآشفته شده بود اما در حضور دانشجویان وی را سرزنش نکرده بود .
حتی سوالات امتحانی شریعتی هم به یک مسئله جنجالی در دانشگاه مشهد بدل شده بود . به عقیده او اگر به دانشجو اعتماد می شد دانشجو نیز متعاقبا رفتار اعتماد آمیز در پیش می گرفت . به همین لحاظ غالبا سوالات امتحانی را به دانشجویان می داد و از کلاس خارج می شد . وانگهی ، شریعتی معتقد بود که دانشجو باید هنگام امتحان به کتاب درسی خود رجوع کند . البته سوالات امتحانی وی به نوعی بود که رجوع به کتاب هم اصلا کمکی به دانشجو نمی کرد . با آن که زمان مقرر امتحان دو ساعت بود شریعتی به هیچ وجه خود و دانشجو را مقید به زمان معینی نمی کرد . یکی از سوالات امتحانی درس تاریخ تمدن وی که در کنار سه سوال دیگر به دانشجویان داده شده بود چنین بود (( روزی می آیم ، امروز می روم ؟ )) نظرات دانشجویان در مورد هدف شریعتی از طرح سوالاتی از این دست متفاوت است . یکی از آنان که در درس تاریخ اسلام هم نمره نیاورده بود به یاد می آورد که شریعتی دوست داشت بازتاب افکار خود را در پاسخهای دانشجویان مشاهده کند1 .
آقای امینی از شاگردان شریعتی در دانشکده ادبیات مشهد در روش تدریس علی در کلاس می گوید :
مرحوم دکتر روشهای خاصی در تدریس داشت و مهمترین ویژگی اش این بود که از لحاظ اداره کلاس پابند به قواعد موضوعه دانشکده نبود هم از لحاظ ساعت کلاسها و هم شروع و ختم کلاسها . به لحاظ برخورداری از هنر معلمی در حد اعلا ، طوری تدریس می کرد که دانشجویان اصلا ساعتها را فراموش می کردند . گاه کلاسهای درس تا ساعت 9 شب ادامه می یافت از 4 بعد از ظهر تا 9 شب ! در حالی که باید ساعت 6 تمام می شد . بچه ها آنقدر مجذوب می شدند که هیچ اظهار خستگی و نارضایتی نمی کردند و از این گذشته بعد از اتمام کلاس نیز بعضا تا ساعتها جلو درب دانشکده بحث ادامه می یافت2 .

1. رهنما ص 262
2. کتاب شریعتی در دانشگاه مشهد صص 35 و 36 . عبدالعلی بازرگان هم خاطره ای از نخستین سخنرانی شریعتی در دانشکده ملی دارند که بدین شرح است :
اولین سخنرانی دکتر در محافل دانشجویی به غیر از دانشگاه مشهد که تدریس می کرد دانشگاه ملی بود که به دلیل ناشناخته بودنش در محیط تهران چندان مورد استقبال قرار نگرفت و جمعیت به دویست نفر هم نمی رسید بگذریم از این که اعضای انجمن هم وقتی خبر دعوت دکتر را با خوشحالی به اطلاع آنها رساندم ، با سابقه ای که از سخنرانی برخی روحانیون در محیط دانشگاه داشتند از اینکه می شنیدند از شهر مذهبی مشهد کسی به نام شریعتی را دعوت کرده ام ، خیلی چون و چرا کردند و گله از اینکه چرا نوآوری و تحولی نمی شود . هر چند مرحوم مطهری و استاد جعفری را هم تجربه کرده بودند ولی می دیدند این بزرگان همدتا دانشجویان مذهبی را ارضا می کنند و حرف چندان جدیدی برای جذب جوانان بینابینی و بچه های چپ گرا ندارند .
به خاطر دارم پس از پایان سخنرانی و خاتمه مجلس تعدادی از همین دانشجویان و بعضی استادان که سخت مسحور سخنان دکتر شده بودند مرا در محوطه دانشگاه دوره کرده و بدون آنکه اطلاع از سوابق خانوادگی و ارتباط پدران ما داشته باشند با تعجب می پرسیدند : تو او را از کجا کشف کرده بودی !
با چنین سابقه ای وقتی قرار شد برای دومین بار در دانشگاه ملی سخنرانی کند خیلی به تهیه و تدارک و تلاش و تکاپو افتادند . این بار بزرگترین سالن دانشگاه یعنی تالار ابوریحان را که به دلیل ظرفیت بالایش فقط برای مجامع بزرگ سالیانه مورد استفاده قرار می گرفت در نظر گرفتند کارت دعوت برای همه اساتید و روسای دانشکده ها و دانشگاه فرستادند ، برشور تبلیغاتی سخنرانی را در دانشگاه های تهران ، صنعتی شریف ( آریامهر آن روز ) پلی تکنیک ، بازرگانی و غیره پخش کردند و حسابی آب و جارو کردند .
بالاخره روز موعد فرا رسید بلیت رفت و برگشت هواپیما را قبلا برایش به مشهد فرستاده بودم بنابراین ساعت ورودش را می دانستم و از نیم ساعت قبل در فرودگاه به انتظارش نشستم . خوشبختانه فراموش نکرده بود و به موقع رسید ! کمی خسته به نظر می آمد بعد از احوالپرسیهای مقدماتی صحبت به موضوع سخنرانی و مطالبی که قرار است بگوید کشید . دیدم حرفهایی می زند که ربطی به موضوع تعیین شده ندارد ! احساس کردم سوء تفاهمی شده است با ترس و نگرانی پرسیدم مگر درباره اگزیستانسیالیسم قرار نیست صحبت بکنی ؟ خیلی خونسرد جواب داد نه ! شما که گفته بودید درباره هنر صحبت کن . من هم می خواهم از هنر در انتظار موعود سخن بگویم . البته به دلیل آنکه اعضای فعال انجمن عمدتا دانشجوی معماری بودند قبلا چنین پیشنهادی کرده بود ولی به دلیل عمومیت مجلس و شرکت گسترده دانشجویان دیگر آن را مناسب ندیده همان موضوع اگزیستانسیالیسم را توافق کرده بودیم .
با حالت اعتراض آمیزی یادآور شدم ما همه را برای عنوان فوق دعوت کرده ایم مگر می شود موضوع را عوض کرد باز هم با خونسردی گفت چه فرق می کند می خواهید راجع به همین موضوع صحبت کنم ! از آنجایی که فکر می کردم او هم درباره موضوعی که باید سخنرانی کند مدتها مطالعه می کند و یادداشت برمی دارد از این بی توجهی و سهل انگاری سخت رنجیدم و فکر کردم تا ساعت 6 بعد از ظهر که باید سخنرانی کند هنوز چهار ساعتی وقت دارد . پیشنهاد کردم او را به کتابخانه ای برسانم تا خود را آماده کند . گفت آقای مطهری آمده بود مشهد . دیشب تا صبح با هم بحث می کردیم . بیش از همه به خواب احتیاج دارم ، مرا به خانه دکتر شریعت ( برادر همسر دکتر ) خیابان پشت مجلس برسان . منزل برادرم در آن زمان در امیر آباد شمالی خیابان پانزدهم بود نه در پشت مجلس شورای ملی . ن . این حرفش تیر خلاصی به انتظارات من بود . گفتم پس ساعت 5 برمی گردم . چون از خانه دکتر تا دانشگاه ملی حداقل یک ساعتی راه است . گفت ماشین دکتر شریعت را می گیرم و خودم می آیم هر چند اصرار کردم فایده ای نکرد و من که هنوز ترجبه ای از تاخیرهای طولانی او کسب نکرده بودم ناچار برگشتم دانشگاه . قبل از ساعت 6 موج جمعیت که با اتوبوسهای متعدد از مراکز مختلف آموزشی تهران آمده بودند سالن را پر کرده بودند و هال و راهروهای اطراف هم پر بود . ولی هنوز از دکتر خبری نیود همه نگران بودیم خوابش برده باشد یا گم کرده باشد . لحظات به کندی می گذشت . در عوض دلهای ما از نگرانی و اضطراب به سرعت می زد . یک ربع ، نیم ساعت ، سه ربع تلفنی با منزل دکتر شریعت تماس گرفتم گفتند همین الان راه افتاد نگران بودم جمعیت سالن را ترک کنند . برای دومین بار پشت بلندگو رفتم و خبر دادم که به زودی سخنران وارد می شود که جمعیت منظر یکباره هو کردند !
بالاخره پس از یک ساعت و نیم دکتر رسید و یکراست او را فرستادیم به سن . بیش از دو ساعت صحبت کرد در حالی که احدی نه خمیازه کشید نه صندلی خود را ترک کرد . و من شگفت زده و انگشت به دهان که چگونه بدون آمادگی قبلی چنین سخنرانی منظم و حساب شده ای را ایراد کرده است . او به قدری مسلط صحبت می کرد که انگار صد بار این مطلب را در کلاس تکرار کرده است . پس از خاتمه سخنرانی قبل از اینکه طنین کف زدنها قطع شود پشت بلندگو رفتم و اعلام کردم اگر دوستان سوالاتی دارند جلسه می تواند ادامه داشته باشد . با این اعلام کسانی که نیم خیز شده بودند روی صندلیهای خود نشستند ، اما در ردیف جلو رئیس دانشگاه ( دکتر پویان ) و روسای اداری و امنیتی را دیدم که با عصبانیت و پریشانی از اینکه کنترل از دستشان خارج می شود اعتراض می کردند که قرار نبوده پرسش و پاسخ باشد ! ولی کار از کار گذشته بود و جمعیتی که برای طرح سوال مقابل سن صف کشیده بودند فصل الخطاب این چون و چراها شدند . از آنجایی که آنها دانشجویان ناشناس و عمدتا چپ گرای دانشکده های مختلف تهران بودند آنچه دل تنگشان می خواست بدون نگرانی از عواقب امنیتی به نوبت پشت بلندگو گفتند و عقده ای از عقاید مارکسیستی خود را گشودند . مقامات و مسئولین هم از ترس یا اعتراض سالن را ترک کرده بودند ، دکتر با خونسردی سیگار می کشید و ما هم دلواپس و نگران که چگونه می خواهد پاسخ این شعارها و شبهات را بدهد .
بالاخره صف سوال کنندگان به آخر رسید و نوبت دکتر شد که عصای استدلال خود را در برابر ریسمانهای سحرآمیز و افکار ایدئولوژیک آنها القا نماید . او مثل همیشه پکی به سیگار خود زد و با خونسردی و آرامش شروع به نقل داستان مردی کرد که شکایت از مردی دیگر به خاطر زخمی که از سگ درنده اش به او رسیده به دادگاه برده بود . آنگاه استدلالهای متهم را یک به یک شرح می داد که اگر سگ من پای او را گاز گرفته باشد باید آثارش باقی مانده باشد … باید ، باید ، باید و بالاخره اینکه اصلا من سگی ندارم که به ایشان حمله کرده باشد !!…
جمعیت که ظرافت پاسخ را در قالب این قصه واقعی یا ساختگی دریافت کرده بودند مدتها خندیدند هر چند او پاسخ خود را با زیرکی داده بود اما منطقا نیز به آنها پاسخ گفت و پس از دو ساعتی دیگر در حالی که به دوازده شب نزدیک بودیم ناچار چراغ سالن را خاموش کردیم . هر چند او با دیگر سوال کنندگان به خانه یکی از دانشجویان رفتند تا سپیده دم بحث را ادامه دهند ( از جزوه خاطرات عبدالعلی بازرگان درباره شریعتی صص 1 و 2 )

یکی از ویژگیهای علی در تدریس این بود که مطالب خشک و بی روح را به مسائلی تازه و نو مبدل می کرد و همین امر باعث می شد که کلاسهایش همواره از طراوت و تازگی برخوردار باشد .
علی همواره خود را یک معلم معرفی می کرد و به کسانی که مخالف با اندیشه ها و افکارش بودند می گفت پیش از مخالفت با من و افکارم سعی کنید حرفم را بفهمید ، و البته حرف و سخن او از جنس و نوع حرفهایی که دیگران می زدند نبود . او معلمی بود که حرفهای ناگفته بسیار داشت و برای ابراز آن حرفها که در موارد بسیار با معیارها و ضوابط نظام آموزشی تعارض داشت متحمل هزینه های سنگینی می شد چه از سویی با مخالف خوانی و درافتادن با نظم خشک و ملال آور نظام آموزشی از ترفیع و مزایای آن نظام محروم بود و از حیث رفتاری هم واکنش افرادی را که به قالبها و قواعد مرسوم و بوروکراتیک خود گرفته بودند بر ضد خود برمی انگیخت .

 

منابع :

کتاب  : طرحی از یک زندگی، پوران شریعت رضوی – (همسر دکتر علی شریعتی)

نشر الکترونیکی : وب سایت شریعتی در نیمه حرف.کام، اِنی کاظمی – (Shariati.Nimeharf.Com)

2 دیدگاه دربارهٔ «شریعتی و دانشجویان»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *