مطهری گفت شریعتی دروغ می‌گوید

گفت‌وگو با دکتر محمدمهدی جعفری

فرشاد قربانپور :دکتر محمدمهدی جعفری استاد دانشگاه و معاونت سابق آموزشی دانشگاه شیراز از جمله دوستان و نزدیکان دکتر شریعتی بود. او از سال1346 تا چند روز قبل از سفر بی‌بازگشت دکتر شریعتی به لندن همواره یار و همراه او بود. در زمینه برخی مسائل و ابهام‌های زندگی و مرگ دکتر شریعتی با دکتر جعفری گفت‌وگو کردیم او در این گفت‌وگو به مسئله چاپ مقاله به نام دکتر شریعتی در روزنامه کیهان اشاره می‌کند که به‌رغم تکذیب، همچنان شهید مطهری معتقد بودند که کار خودش است. متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.

شما از چه زمانی با دکترشریعتی آشنا شدید و این آشنایی در چه حدی بود؟
من قبل از آمدن به تهران با دکتر شریعتی آشنا شدم که به گمانم در سال‌های 33 و 34 بود. علت آشنایی ما هم در ابتدا به بهانه نوشتن جزوه‌ای توسط ایشان تحت عنوان “مکتب واسطه” بود. سپس در سال 1340 که من لیسانس گرفتم و به مشهد رفتم با دکتر شریعتی توسط دوستان تهران و مشهد بیشتر آشنا شدم. اما دیدار ما بعد از بازگشت ایشان از فرانسه بود. البته ایشان پس از بازگشت بازداشت شده و به زندان قزل قلعه منتقل شد و ما هم به اتفاق چند تن از دوستان و مرحوم طالقانی در زندان قصر بودیم. بعد از از آزادی از زندان در سال 46 من به مشهد رفتم و با ایشان دیدار کردم. می‌توانم بگویم از این تاریخ تا سال 56 من و ایشان ارتباط بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتیم و ارتباط ما هرگز قطع نشد.

اگر انتقادات علمی‌نسبت به نوشته‌های دکتر شریعتی که از سوی روشنفکران هم صورت گرفته است. را کنار بگذاریم مخالفت فردی مثل مطهری را چگونه می‌توان ارزیابی کرد؟ آیا او مشکل خاصی با دکتر شریعتی داشت؟ البته دکتر شریعتی در بحث‌های خودش از اسلام سنتی هم صحبت می‌کرد و این حوزه همواره در اختیار روحانیون بود. به نظر شما این مسئله چقدر در مخالفت‌های مطهری با شریعتی تاثیر داشت؟

مخالفت‌های شهید مطهری با دکتر شریعتی ابعاد مختلفی داشت. من خودم در چند مورد هم شاهد بودم. من بارها خدمت شهید مطهری در دانشکده الهیات در منطقه سرچشمه می‌رفتم. یکبار من در اتاق ایشان شنسته بودم که آقای حجت الاسلام سید‌هادی خسرو شاهی از قم آمده بودند. آقای خسرو شاهی گفتند؛”در قم یک نفر به نام انصاری(آن انصاری مشهور نبود) در منبر خود علیه دکتر شریعتی صحبت کرد. در مقابل هم طلبه‌ها علیه آقای انصاری صحبت کردند و گفتند؛ کرباس باف تو را چه به دکتر شریعتی”.

در مقابل شهید مطهری لبخندی زد و گفت:”طلبه‌ها درست گرفتند. دکتر شریعتی اشتباه دارد اما در آن سطحی نیست که امثال او بفهمند یا بیان کنند”. ایشان معتقد بودند که دکتر شریعتی اشتباهات علمی‌دارد و مخالفت با وی در سطح اختلافات علمی‌است. از این مسئله خود دکتر شریعتی هم استقبال می‌کرد. اما مخالفت‌های دیگری هم شهید مطهری داشت. به ظاهر این مخالفت‌ها بر اساس دغدغه ایشان برای اسلام حقیقی بود که می‌گفت؛ دکتر شریعتی ضمن صحبت‌های خود اسلام واقعی را تصویر کند. شهید مطهری معتقد بود اسلام از روحانیت جدا نیست اما دکتر شریعتی می‌گفت؛اسلام منهای روحانیت. اما منظور شریعتی از روحانیت، آن دسته از روحانیتی بود که به یک طبقه تبدیل شده بود و دکان دین را در اختیار داشتند. شهید مطهری هم اعتقاد داشت که روحانیت چه علمای سنتی قدمی‌و چه علمای جدید همه از پاسداران اسلام هستند.

از نظر ایشان باید با علمای وابسته و درباری مبارزه صورت می‌گرفت اما به هیچ وجه نمی‌شد اسلام را منهای روحانیت به کار برد. شاید علت اصلی مخالفت‌ها هم بر همین اساس بود. اما با گذشت زمان یک سری توهم‌ها هم از رفتار و گفتار شریعتی در ذهن شهید مطهری شکل گرفته بود. مثلا در همان نامه‌ای که برای امام خمینی نوشت. شهید مطهری شاید معتقد بود که رفتن شریعتی به اروپا بر اساس ماموریتی صورت گرفته است. اگر چه در همان نامه می‌نویسد که “دکتر شریعتی قصد دارد اشتباهاتش را اصلاح کند” اما در آخر می‌نویسد:” خدا داند که برای چه ماموریتی به اروپا آمده است”. البته بعد‌ها گفتند که شهید مطهری قصد نداشت این نامه را منتشر کند. اما ایشان طرفدار اصلاح بود و ایشان بود که دکتر شریعتی را برای ترویج نواندیشی دینی به حسینیه ارشاد دعوت کرد.

علت خروج شهید مطهری از جلسه سخنرانی شریعتی چه بود. گویا ایشان در اعتراض به بحثی که دکتر شریعتی مطرح می‌کردند این اقدام را انجام داد؟

من نمی‌دانم در چه جلسه‌ای بود. اما نخستین نقدی که شهید مطهری از دکتر شریعتی داشت در رابطه با کتاب”حسین وارث آدم” بود. دکتر شریعتی زمانی که حسین وارث آدم را نوشت هنوز در مشهد بود. شهید مطهری هم معتقد بود که این بحث‌ها در راستای اسلام‌شناسی نیست بلکه “داستان پردازی است. در سال 50 دکتر شریعتی در تهران سخنرانی “شهادت” و “پس از شهادت” را انجام داد. دکتر شریعتی خودش به من گفت زمانی که حسین وارث آدم را می‌نوشتم به کلی از جامعه مأیوس بودم. به همین دلیل در انجا امام حسین را همچون یک تندیس در نظر گرفتم نه به عنوان فردی که هم تحرک دارد و هم در جامعه تحرک ایجاد می‌کند. لذا دست به دامن یک چیز خیالی شدم. اما در سال 50 که حرکتهایی شروع شد دکتر شریعتی با سخنرانی “شهادت” و “پس از شهادت” نشان داد که امیدوار شده است. دکتر شریعتی در شرایط مختلف صحبت می‌کرد. او قصد نداشت که اسلام‌شناسی را به طور سنتی بیان کند و هدف اصلی او هم خرافه‌زدایی و نشان دادن تشیع علوی راستین بود.

گفته می‌شود یکی از علت‌های دیگر انتقاد شهید مطهری از شریعتی در رابطه با آن مقالاتی است که در کیهان و به نام دکتر شریعتی چاپ شد. قضیه این مقالات چه بود؟
من این مسئله را همان زمان یک بار برای شهید مطهری توضیح دادم. جلسه‌ای در منزل دکتر “نکوفر” برگزار شد که من وشهید مطهری هم حضور داشتیم. پس از جلسه شهید مطهری به‌طور خصوصی به من گفت؛”دیدی رفیقت چه تیشه‌ای به ریشه اسلام زده است”؟. من گفتم چه تیشه‌ای؟ شهید مطهری گفت منظورم در رابطه با مقالاتی است که در کیهان منتشر می‌شود. من داستان را برای ایشان توضیح دادم. دکتر شریعتی برای سخنرانی به دانشگاه اصفهان می‌رود. دانشجویان قصد داشتند متن این سخنرانی را بدون ویراستاری در نشریه خودشان چاپ کنند که ساواک خبردار شده و همه متن‌ها را توقیف می‌کند.

بعد این متن‌ها را در اختیار آقای”احمدرضا کریمی” که در ارتباط با مجاهدین به زندان افتاده بود گذاشتند تا آنها را ویراستاری کرده و برای چاپ، طبق نظر ساواک تغییر دهد به‌طوریکه همه باور کنند این مقالات نوشته‌های شریعتی است. سپس اینها به‌صورت سلسله مقالات در کیهان چاپ می‌شود. حتی برای چاپ آن هم روزنامه کیهان را در نظر گرفتند چون یک نشریه غیردولتی بود. شهید مطهری توضیحات من را نپذیرفت و معتقد بود که این مطالب را شریعتی یا در زندان نوشته است تا آزاد شود یا اینکه قول داده پس از آزادی از زندان بنویسد که حالا اقدام به این کار کرده است. من به شهید مطهری گفتم؛ اینچنین نیست چون من این مسئله را از خود دکتر شریعتی پرسیدم و ایشان برای من توضیح داده است. شهید مطهری نارحت شده.
اما در هر حال این برنامه ساواک برای بدنام کردن شریعتی بود.

پس شما ادعایی را که معتقد است اینها نوشته‌های شریعتی در زندان بود را تکذیب می‌کنید؟

بله. اصلا اینطور نبود. این متن کاملا مسخ شده بود.

یکی از انتقادات جدی افرادی همچون مطهری به شریعتی نیز در راستای کتاب “تشیع علوی و تشیع صفوی”بود.
در یک میهمانی افطار در مشهد که دکتر شریعتی و چند تن از علمای دیگر از جمله شهید مطهری، آیت الله خامنه‌ای و دیگران هم حضور داشتند، در آنجا از او می‌پرسند که چرا تو به بحارالانوار و علامه مجلسی حمله می‌کنی. او هم پاسخ داده بود که” مجلسی” به عنوان یک دانشمند محدث محسوب می‌شود و من به او اهانت نمی‌کنم. او بزرگواری است که اصلا کسی دیگر همتای او نیست. اما محتویات بحارالانوار به گونه‌ای است که به امام من توهین کرده است و چند نمونه آورده بود. از جمله به برخورد امام موسی کاظم با‌ هارون‌الرشید و برخورد امام سجاد با یزید اشاره کرده بود. شریعتی گفت این مطالب من را ناراحت کرده و من هم به این علت که او با آوردن این روایت‌ها بدون اینکه بگوید اینها دروغ است، ناراحت شده‌ام. از این رو باید تاکید کنم که دکتر شریعتی منکر دانشمندان دوره صفویه و خدمات آنها نبود. اما می‌گفت چون تشیع به نام صفویه مشهور شده است و اگر کسانی بخواهند از آن پیروی کنند و آن را چهره واقعی تشیع بدانند، باید اعلام کرد که در اشتباه هستند و این شیعه‌ای که امام علی بنیان گذاشت، نیست.

علاوه بر علامه مجلسی، دکتر شریعتی با مرحوم دکتر سعید نفیسی هم مخالف بود. این مسئله چه علتی داشت؟

سعید نفیسی دانشمندی بود که از نظر تاریخ و ساختار متون فارسی را به خوبی می‌شناخت. او استاد مسلم این حوزه بود. در سال 34 و 35 کیهان ضمیمه‌ای تحت عنوان کیهان فرهنگی(منظور مجله کیهان فرهنگی نیست) منتشر می‌کرد، در این ضمیمه سعید نفیسی خاطرات خود را به‌صورت سلسله مقاله از افراد مختلف منتشر می‌کرد. اما برخی از بزرگان آن زمان از جمله مرحوم دهخدا به شدت سعید نفیسی را تخطئه می‌کردند.

حتی در آن زمان بحث این بود که بخشی از فرهنگ نوشته شده توسط پدر مرحوم دهخدا را هم سعید نفیسی به نام خود چاپ کرده است. یا اینکه وقتی در رابطه با “سید اشرف الدین گیلانی” می‌نوشت او را دیوانه می‌خواند. او نسبت به بزرگان دیگر بسیار بی‌احترامی ‌می‌کرد. همچنین دانشجویان وی نیز می‌گفتند که نسبت به ارزش‌های مذهبی بی‌اعتنا است. حتی کتابهایی را از کتابخانه مجلس به خانه می‌برد و وقتی از او می‌خواهند کتاب‌ها را برگرداند می‌گوید:” کتاب‌های نفیس باید در خانه نفیسی باشد”. در مجموع چنین مسائلی بود که روی نگاه شریعتی نسبت به سعید نفیسی هم تاثیر گذاشت.
اما ویژگی بارز دیگر آثار دکتر شریعتی این است که در نگاه شریعتی ملیت جایی ندارد. نگاه او بیشتر انترناسیونالیستی و مذهبی است و این انتقادات نسبت به او را دو چندان می‌کند، چون برخی از 

تاریخ‌نگاران ما معتقدند اگر از لحاظ ملی نگاه کنیم چندان نمی‌توان سلسله صفویه را مورد نقد قرار داد؟
بله. ولی در جایی که در حال بیان هویت ملی ایرانیان است نگاه او ملی است. البته این کتاب تاریخچه نواندیشی دینی است اما در آنجا مباحث ملی بسیاری را مطرح کرده است. ایشان در عین انترناسیونالیستی بودن، ملی هم هست.

اما بسیاری او را در رابطه با زیر سوال بردن شاهنامه و بوستان سعدی و.. مورد انتقاد قرار داده‌‌اند؟
تا این حد نیست. در همان کتاب هویت ایران چنان از شاهنامه فردوسی تجلیل کرده است که جای هیچ بحثی را نمی‌گذارد. در آنجا می‌گوید شاهنامه کیفرخواستی بود علیه شاهان و فردوسی در میان دو سنگ آسیاب سلطنت ترک و خلافت عرب گرفتار بود و برای اینکه هر دو را رسوا کند شاهنامه را نوشته است و در آنجا با زبان فارسی ملیت ایرانی را زنده کرد و نیز با بیان ایدئولوژی و جهانبینی تشیع خلافت عرب را رسوا کرد.

برخی معتقدند که شریعتی اواخر تجدیدنظر‌هایی در افکار و اندیشه‌هایش کرده بود شما چه نگاهی به این مسئله دارید؟
این کتاب در سال 49 یا 50 نوشته شده بود و در این بحث نمی‌گنجد. اما در مجموع من چندان به مسئله تجدید نظر در افکار شریعتی توسط خودش اعتقادی ندارم.

شما که از جمله دوستان شریعتی هستید چه انتقادی از او دارید؟

ما هرگز شریعتی را نه مطلق می‌دانیم و نه معصوم. ما شریعتی را دردمندی می‌دانیم که نسبت به وضع موجود بسیار حساسیت داشت و می‌خواست با تمام توان این اوضاع را از طریق فرهنگی عوض کرده و اصلاحی در اندیشه دینی ایجاد کند. دکتر شریعتی این کار را با شناخت زمان انجام داد اما با شتابزدگی. یعنی در واقع آنطور که خودش هم گفته بود، او همچون بیماری بود که فرصتی برای نالیدن یافته بود و معتقد بود اگر فرصت دوباره‌ای بیابد تمام کارهایش را اصلاح خواهد کرد.

لذا در سخنرانی‌های ایشان اشتباهاتی در زمینه تاریخی و نه عقیدتی به چشم می‌خورد و چنانچه در مقدمه آن نامه‌ای که مهندس بازرگان وشهید مطهری با همدیگر امضا کردند و قصد آنها هم اصلاح آثار دکتر شریعتی بود، تاکید می‌کنند که دکتر شریعتی در زمینه توحید، نبوت، امامت و ولایت اشتباهی ندارد اما چون تحصیل کرده غرب است ممکن است در زمینه ایدئولوژی اسلامی‌اشتباهاتی داشته باشد که ما کوشش می‌کنیم آن را برطرف کنیم. که البته ما این مسئله را نیز قبول نداریم. از نظر ما در آثار دکتر شریعتی از نظر تاریخی و از نظر استراتژیک و اجتماعی اشتباهاتی وجود دارد که اینها را باید در شرایط سالمی‌نقد کرد.

چرا شما نسبت به نامه مشترک مهندس بازرگان و شهید مطهری نقد دارید؟

ما می‌گوئیم که در نوشتن آن نامه همه جنبه‌ها در نظر گرفته نشد و در آن شرایط بخصوص به هیچ وجه نوشتن چنین نامه‌ای اصلا مناسب نبود. بعد از نوشتن آن نامه ما نزذ مهندس بازرگان رفتیم و توضیحاتی دادیم که منجر به پس گرفتن امضاء از سوی ایشان شد. مهندس بازرگان در آن نشستی که ما با وی داشتیم گفت؛ “من مثل دانش‌آموزی هستم که قبل از ورود به جلسه امتحان می‌گوید حتما 20 می‌گیرم ولی بعد که از جلسه امتحان بیرون می‌آید معلم به او نمره 10 می‌دهد”. ایشان ادامه داد؛”وقتی من در حال نوشتن این نامه در انجمن اسلامی‌پزشکان و در منزل دکتر کاظم یزدی بودم به نظر خودم پیروزی بزرگی بدست آورده بودم چون آقای مطهری در آنجا قبول کرد دکتر شریعتی در اصول عقاید هیچ اشتباهی نداشته است.

اما بعد که این نامه را به دکتر سحابی نشان دادم ایشان به شدت ناراحت شد و گفت که این چه چیزی است که نوشته‌ای. در اینجا بود که دیگر متوجه شدم که از نظر موقعیت زمانی اشتباه کرده‌ام. ایشان باز هم تکرار کرد که نظر من همان است که در نامه آمده است و من فقط به دلیل شرایط روز امضای خود را پس می‌گیرم”. اما به هر حال ما معتقدیم که اگر محیط سالمی‌پیدا شود می‌توان به نقد علمی‌دکتر شریعتی پرداخت.

شما مشخصا به مسئله‌ای در نقد شریعتی اشاره نکردید. امکان دارد اشاره کنید که طرفداران او مشخصا چه نقدی از شریعتی دارند؟

دکتر شریعتی هم همچون هر انسان دیگری تحت تاثیر شرایط روز قرار می‌گرفت و مطالبی می‌نوشت یا اینکه بیان می‌کرد که بیشتر در آن روز مفید و با ارزش بود. اما آن نقدی را که تحت عنوان استراتژیک مطرح کردم از این جهت بود که او هیچ برنامه‌ریزی مشخصی برای آینده و دورنمای روشنی برای فردا بدست نداد. البته ایشان “چه باید کرد؟” را نوشت. اما چندان راهگشا نبود.

یعنی بررسی آثار شریعتی از نظر شما بر همین منطق استوار است. به این معنا که امروز دیگر قابل استفاده نیست؟

نه اینکه کاملا غیر قابل استفاده باشد. اما برنامه‌ای که بتوان به آن متکی شد برای همه زمان‌ها در آثار شریعتی دیده نمی‌شود.

فکر نمی‌کنید این انتظار زیاد از شریعتی باشد. او خودش چند بار تاکید کرده بود بزرگترین بیماری جهان سوم این است که روشنفکران بگویند چه باید کرد؟

بله. من هم همواره خواهان این هستم که کسی به نوشتن نسخه نپردازد. اما ایشان وقتی راهگشایی می‌کرد و راه را نشان می‌داد باز هم ممکن بود تحت تاثیر شرایط خاصی باشد و نتوان این راه را همیشه در پیش گرفت. اما نقد علمی‌ممکن است در اینجا وجود داشته باشد.

یکی از سوالات مهم در مورد تحصیلات دکتر شریعتی است. گاهی گفته می‌شود که ایشان جامعه‌شناسی خوانده و گاهی تاریخ ادیان را مطرح می‌کنند و گاهی نیز ادبیات همچنین یکی از دوستان سابق مشهدی ایشان که اکنون در پاریس حضور دارد اعلام کرده‌‌اند که تحصیلات شریعتی در فرانسه” روحانی‌شناسی” بر بستر تاریخی بود. آیا این درست است؟

کسی که همراه دکتر شریعتی به فرانسه رفت و سال‌ها با همدیگر در یک منزل زندگی کرده و حتی در جلسه دفاع از تز دکتری شریعتی هم حضور داشت، دکتر”محمدجعفر معین‌فر” است. ایشان مستقیما برای من نقل کرده است که شریعتی در فرانسه در رشته تاریخ دانشگاه سوربن ثبت‌نام کرد. اما هیچ توجهی به رشته تحصیلی خود نداشت.

بیشتر هم به مسائل کلی توجه می‌کرد اما زمانی که قصد داشت از پایان نامه خود دفاع کند که ترجمه بخشی از کتاب”فضائل بلخ” بود، در جلسه دفاع استادان ایرادهایی گرفتند و دکتر شریعتی هم دفاع کرد اما از آنجا که دفاع ایشان را عمیق تشخیص ندادند، پایان نامه ایشان در سطح قابل قبول پذیرفته شد. بعد از این زمان گویا ایشان به همراه دکتر شریعتی و خانم شریعت رضوی به کافه‌ای می‌روند و قصد داشتند از مثلا به دکتر شریعتی به خاطر این نمره دل داری بدهند اما مشاهده می‌کنند که اصلا این نمره برای شریعتی هیچ اهمیتی ندارد و ناراحت نیست. اما باید بگویم که شریعتی در رشته تاریخ ثبت‌نام کرده و در رشته مردم‌شناسی هم مطالعاتی کرد. به گفته دکتر معین‌فر در پاریس به دیدار سارتر رفت و با او صحبت کرد. پس از صحبت سارتر به دکتر معین‌فر می‌گوید:”این شریعتی شما از افراد بسیار استثنایی است”.

علت انتقال جنازه دکتر به سوریه چه بود؟
این اصلا درست نیست. وقتی که ایشان فوت کردند به تهران با تلفن اطلاع داده شد. از آن طرف هم به آمریکا تلفن زدند تا پسرش احسان هم به لندن برود. آقای احمد صدر حاج سیدجوادی و دکتر ابراهیم یزدی و احسان به لندن رفتند. دوستان پاریس هم به لندن رفتند. در این زمان احسان نراقی برای خانواده ایشان پیغام فرستاد که هویدا گفته است که پیکرش را به تهران بیاورید و تشییع جنازه کنیدو تجلیل کاملی هم از او انجام شود.

ما تا این پیغام را شنیدیم فهمیدیم که حاکمیت قصد دارد پس از مرگ ایشان را بدنام کند. از این جهت مخالفت کرده و به دوستانی که در لندن حضور یافته بودند تلفن کردیم و گفتیم اگر امکان دارد اصلا به تهران نیاورید. از این طرف هم خانمش به تهران رفته و در آنجا آقای عبدالکریم شریعتی گفت: علی چند روز قبل از رفتن به خارج در منزل ما بود که قدم می‌زد و می‌گفت آرزو دارم در بستر نمیرم و بعد از مرگم نیز مرا در کنار بستر آن شیرزن کربلا، زینب دفن کنند”. ما این را به عنوان وصیت نامه تلقی کرده و به لندن اعلام کردیم. در آنجا هم دوستان با امام موسی صدر تماس گرفتند و او هم با حافظ اسد تماس گرفت و ترتیبات داده شد تا در زینبیه دفن شود.

اما گویا وصیت کرده بود که در حسینیه ارشاد دفن شود؟
خودش در ابتدا دوست داشت. اما وضعیت در آن زمان به گونه‌ای بود که ما از آن حرف‌هایی که در منزل خواهرش زده بود تصمیم گرفتیم او را به ایران نیاوریم. از این‌رو اصلا به نماز نرسیده بود تا مثلا شهید مطهری بخواهد نماز بخواند. شهید مطهری هم در یک جلسه سخنرانی در لندن گفت:شریعتی هنرمند بسیار خوبی بود”. دانشجویان هم ناراحت می‌شوند. اما عکس‌العمل دیگری من از ایشان نشنید

20 دیدگاه دربارهٔ «مطهری گفت شریعتی دروغ می‌گوید»

  1. الان همه جا می گویند دکتر خودکشی کرده. آن زمان هم می گفتند مقالات منتشره ساواک متعلق به دکتر است. افترا همه جای دنیا وجود دارد تخریب بهترین روش برای کسانیست که منطقی در مناظره ندارند سفسطه و هوچی گری هم که سیاستی است از این دست. دکتر بی عیب و نقص نبود ما این مطلب را می پذیریم . شخص بی عیب و نقص کجاست که ما تا به الان ندیده ایم.اما عیب و نقص داریم تا عیب و نقص . اگر کسی در معنا و جان کلمات ایشان دقت کند هدفش را از او بپرسد و بدون تعصب تصمیم به تفکر بگیرد چیز بدی دستگیرش نخواهد شد. ویا لااقل این را از خود بپرسد در آن زمان که خیلی ها همرنگ جماعت می شدند تا نانی از این ایمان واهیشان بدست آورند چه نفعی شامل حال این بنده خدا می شد که این گلمات را بر زبان میراند. اگر اورا ابله می پندارند و یا در جستجوی قدرت و ثروت دکان دیگری ساخته بسیار ابلهانه در موردش خیال پردازی کرده اند. بسیار ابلهانه

  2. شخصیت گویای دکتر در نوشته هایش بیانگر حقیقت خود اوست هرکس با درد های او اشنا باشد تحت تاثیر این سم پاشی ها قرار نمیگیرد دکتر بزرگتر از آن هست که این جماعت بتوانند اورا انگ چسبانده و تهمتهای جور واجور بزنند من شک ندارم که او هم همانند استادش مرتضی علی مظلومیتش مهر بر لب نا اهلان خواهد زد

  3. بعضی از فرط حقارت تا آویزان شدن به شان بزرگان و مخالف قلمداد کردن خودشان قصد ترقی دارند این یک روش کهنه و قدیمیست

  4. سلام
    لطفا”راهنمایی کنید،آیا این جمله از دکترشریعتی است؟کدام اثر؟
    “من ستایشگر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد نه اندیشه را” بعضی هم معتقدند این جمله از مطهری است!!!!!

  5. خدایا کی این ابرهای تیره و تار کنار خواهد رفت تا حقیقت تلاش این بزرگ مرد عیان شود و کسانی که با آوردن عنوان کلی اشتباهات و ایرادات قصد دارند اندیشه های این مجاهد و معلم شهید را تختعه کنند . راجع به او همه چیز میگویند ولی نمی گویند که او دم مسیحایی بود که بر کالبد مرده و منجمد این ملت مومن به عترت زد و ملتی را به انقلاب مذهبی کشاند ولی توسط همین مدعیان اسلام ناب به اسارت تحجر کشیده شد

  6. ضمن امید به رحمت الاهی برای او بایدعرض کنم که ایشان نادانسته مترتکب بدبختی مردم شده اکرافکارایشان به مردم اراییه نمی شد مردم اکنون دجار این فقر وبدبختی نبودند واسیر دین حکومتی نمی شدند ودجار 1400سال عقب ماندکی نمی شدند اکرمطلب رانکرفتید می توانیم بیشترصحبت کنیم

    1. دوست خوب من، مشخص است که شما فقط شنیده اید، ندیده اید. خوب است قبل از قضاوت تند خود نسبت به کسی که بی دریغ از همه ی زندگی خود گذشت، کتاب هایی نظیر تشیع علوی تشیع صفوی، خودسازی انقلابی و خویشتن خویش را بخوانید آنگاه با تأمل و آگاهی بیشتری قضاوت کنید.
      آنچه موجب بد بختی امروز مردمان گردیده فقط جهالت و نادانی و پیش داوری های نا بخردانه است
      نه افکار و اندیش های بزرگ مردانی چون شریعتی

  7. خدمت آقای رکن آبادی عرض کنم که جمله ی مربوطه از دکتر شریعتی هستش من خودم در یکی از آثار ایشون خوندم البته در قسمت پاورقی. اسم اون اثر هم متاسفانه فعلا یادم نیست اما هر وقت یادم اومد بهت میگم

  8. در جواب کسی که در 18 آبان این متن را قرار داده میگویم که با چه سند و مدرکی این حرف رو میزنی در صورتی که خود دکتر گفتند *من، ایمانهایی قویتر از ایمان خودم در این سرزمین آفریده ام* مهم نیست که نظرت چی باشه چون هنوز به اون حدی نرسیدی که بتونی ایشون رو درک کنی.

  9. از حرف نقی اینطور برمیاد که ایشون یا اصلا آثار دکتر رو نخونده و نقدهای مخالفان رو شنیده یا اگر هم آثار دکتر رو خونده با عقل خودش دربارشون قضاوت نکرده و تحت تاثیر احساسات و انسانهای بظاهر مذهبی که روش فکرش نفوذ داشتن این حرفها رو زده
    بهشون توصیه میکنم آثار دکتر رو بدون پیشداوری بخونن و عقلانی نتیجه گیری کنن

  10. این نقدها زیادی خاله زنکیه و برای من که عاشق نوشته های دکتر شریعتی واستاد مطهری هستم به کاریکاتور شبیه
    به نظرم به دکتر نقد های به حقی وارده(نقدهای واقعی استاد مطهری به دکترکه با مراجعه به سایتهای مناظره متوانید راحت پیدایش کنید)
    و به قول دکتر من و مطهری زیر یه پرچم میجنگیم.

  11. وقتی تاریخ ایران را ورق می زنیم در ارتباط با جنایات تاریخی بخصوص در دوران بعد از اسلام به یک نکته بیشتر از دیگر نکات بر می خوریم و آن اینست که هرجا فجایع انسانی ای رخ داده با نام دین بوده و کسانی پایه گذار آن بودند که همگی قریب به اتفاق متعصب نشان بودند.
    تعصب که مانع از رشد در تفکر و فهم می گردد دارای طرفداران بیشماری در جمع کسانیست که از سطح هوش پائین و سطحی برخوردارند.
    درصورتیکه کسانیکه دارای قوه تحلیل بالا هستند همچون ابن سینا بجای پذیرش کورکورانه و از روی تعصب بدنبال فلسفه و منطق پذیرش آن مطلب می گردند. آنها مطالبی را استنتاج می کنند که از درک دیگران خارج است لذاآنان را یا ملحد و یا مزدور می خوانند نمونه آنرا در صدرای شیرازی عینا می توانید مشاهده کنید.
    قصد من هرگز این نیست که از هر هجوگرائی که تجدد زده و غرب زده است با این کلمات دفاع کنم بلکه برعکی کسانیکه به این تفکرات گرفتارند بی هویت تر از این حرفا هستند که نمونه اش را ذکر نمودم.
    لذا از خوانندگان گرامی تمنا دارم قبل از هرگونه داوری در مورد دکتر تعصبشان را در کناری گذاشته و با او نه بدیده دوست بلکه به دیده یک صاحب نظر برخورد نمایند.
    ومن الله التوفیق
    یاحق

  12. چه خوش گفت مولانا که
    ” هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من”
    و دکتر رو اینجوری می فهمن بعضی ها در هالی که
    ” سر من از ناله‌ من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست”
    در حالی که دکتر در عمل و گفتار یک شکل بودن نه مانند دین گرایانه امروزی که به نام دین همه کار می کنن
    و در آخر هم
    “آتشست این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد نیست باد”

  13. بهتره متن خودتون رو بازنویسی کنید چون در همان جملات اول باعث رنجش مخاطب میشود دکتر علی شریعتی در سال 56 فوت کرد نه سال 46 .
    و در پایان خطاب به تمام دوست داران دکتر شریعتی
    بعنوان یک فرد بیسواد از شما میخوام که استاد شریعتی رو فقط به جمله های نوشته شده در کتبها و در و دیوار و پیامک ها محدود نکنید شریعتی خود یک ایدئولوژی بود و دنبال کشف حقیقتش باشید .
    HOOT

  14. بنده هیچ اثری از ایشان را نخواندم با مخالفانش هم نشستم ولی به این نتیجه رسیدم که دل آدم هیچ گاه اشتباه نمی کنه، دلم میگه دکتر بزرگ مرد بود،زیرا هر وقت از کسی به بدگویی و حسادت حرف زده شد بدان در مقابلش حقیرند.

  15. اگر مرا پیغمبری باشد او دکتر علی شریعتی مزینانی است هرکس توتمی دارد به قول خودش توتم من تمام ماهیت اوست قسم به پروردگارم که هیچ ارزویی ندارم مگر اینکه درجایی دران دنیا باشم که او هست اگر امروز مملکت ما عقب مانده اگر احساس میکنید خلا در جامعه هست به خاطر نبود شریعتی هاست تنها غم و غصه ای که دارم اینه که کاش یک روز زودتر با او اشنا میشدم شاید چندین سال جلوتر بودم اگر نبود به این دینی که فقط ستایش ائمه اطهار کن برو بهشت کافر میشدم و تشیع واقعی را نمیشناختم و از بابت تهمتهایی که به پیامبر عصر من میزنید بدانید فهم شما در مقابل او به مانند فهم اهل کوفه است به علی امثال شماها افرادی مثل کروبی و دیگر پالان به دوشان می خواهید که به نام علی و اولادش بدوشنتون خدارا شکر که نامش نانش نشد ودستش در جنایت تشیع صفویه که هنوز هم درجریانه در این مملکت اغشته نیست

  16. اگر مرا پیغمبری باشد او دکتر علی شریعتی مزینانی است هرکس توتمی دارد به قول خودش توتم من تمام ماهیت اوست قسم به پروردگارم که هیچ ارزویی ندارم مگر اینکه درجایی دران دنیا باشم که او هست اگر امروز مملکت ما عقب مانده اگر احساس میکنید خلا در جامعه هست به خاطر نبود شریعتی هاست تنها غم و غصه ای که دارم اینه که کاش یک روز زودتر با او اشنا میشدم شاید چندین سال جلوتر بودم اگر نبود به این دینی که فقط ستایش ائمه اطهار کن برو بهشت کافر میشدم و تشیع واقعی را نمیشناختم و از بابت تهمتهایی که به پیامبر عصر من میزنید بدانید فهم شما در مقابل او به مانند فهم اهل کوفه است به علی امثال شماها افرادی مثل کروبی و دیگر پالان به دوشان می خواهید که به نام علی و اولادش بدوشنتون خدارا شکر که نامش نانش نشد ودستش در جنایت تشیع صفویه که هنوز هم درجریانه در این مملکت اغشته نیست

    برادر غلبامرضا

    شریعتی نه خودش گفته پیامبر بوده ونه هست .
    او فقط اسلام سراست همین
    وقتی میگه دوست دارم در خیابان قدم بزنم و به خدا فکر کنم و ………………………….
    و این در حالی است که با چندین حدیث مخالفت ورزیده

    ای کاش زودتر میشناختمش و این قدر شیفته حرفاش نمیشدم
    حرفهایی که از خود سراییده بود .
    من منکر خدماتش نیستم
    ولی یا باید کتاب تشیع علوی وصفوی (کتابی با عنوان اشتباه نه چه برسد به مفاهیمش و درون مایه اش )را باور کنم یا کلام مولا امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام را .

    تو بگو اول مسلم (مسلمان) حضرت خدیجه بود یا حضرت علی علیه السلام درسته .

    من نمیگم این کارها را دانسته اجام داده اما همین مطلب (اول مسلمان) با تفکرات شیعه با کتاب نهج البلاغه سید رضی تناقض داره
    .
    من نمیخواهم سنی باشم با شریعتی امثال شریعتی ها
    زیادند در اهل سنت هم این جور کسا هستند کسانی که گفتند مثلا سنگسار نبوده و وارد اسلام شده و آیه ای نداریم .
    اما نحوه بیان شریعتی جور دیگه ای بود
    اون همه احادیث شیعه رو نخونده بود .
    اما در عین حال از خدا میخوام که قلمش مایه ی عذابش نشود .

  17. این چه تیتری است که شما زده اید؟ اگر دغدغه تان اسلام و خدا است، چگونه راضی می شوید این همه اختلاف ها را بزرگ و بزرگ تر کنید در حالی که اسلام مانند همیشه و بیشتر از هروقت دیگری نیازمند اتحاد و همبستگی مسلمانهاست؟
    من که با سن کم و عقل ناقص خود تا اندازه ای که کتب و مقالات هردو بزرگوار را مطالعه کرده ام برای من دلیلی بوده برای افتخار به دین شریف اسلام و همه میدانیم هردو برای تحقق اسلام تلاش و مبارزه می کرده اند.
    اختلاف ها را کناربگذاریم که اشتراکاتمان برای شکست نظام متریالسیت و شیطانی حاکم بر دنیا (بیش از) کافی است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *