کم هستند متفکران و اندیشمندانی در تاریخ معاصر ایران که همانند علی شریعتی تاثیرگذار بوده باشند و سطح و درجه تاثیرگذاریشان از حوزههای محدودی چون روشنفکری و قدرت تا حوزه و آکادمی و حتی عوام را در برگرفته باشد. این درجه و سطح گسترده تاثیرگذاری شریعتی را در طول سالیان گذشته صاحب چندین چهره کرده است. شریعتی روشنفکر، شریعتی نویسنده، شریعتی سخنران، شریعتی ایدئولوگ و… هر کدام از این شریعتیها مناسب حال گروه و دسته و طبقهیی قرار گرفته و تفسیر شده است. شریعتی روشنفکر در کسوت لوتر مسلمان مورد توجه گروهی از اندیشمندان قرار گرفت که آنها را تحت عنوان روشنفکر دینی میشناسیم. روشنفکران دینی به شریعتی همچون پدری مینگرند که از سر درد و دغدغه برداشتی مدرن و جدید از دین ارائه داد و راه را برای نظریهپردازی روشنفکرانه در باب دین گشود. حتی بسیاری شکلگیری تفکرات احیاگران متاخر در جهان اسلام و از جمله ایران را واکنشی به نظریات شریعتی میدانند که البته چندان هم بیراه نیست و نگاهی به آثار برخی از این احیاگران از جمله مطهری و علامه طباطبایی مبین این موضوع است. به علاوه دستهیی از روشنفکران نیز شریعتی را چونان ایدئولوگی مینگرند که با بهرهگیری از زبانآوری خاص خود، توانست به اسطورههای سنتی شیعی رنگ اسطورههای انقلابی مدرن بزند. و با بهرهگیری از مفهوم ایدئولوژی نزد متفکران چپ به ویژه لنین برداشتی ایدئولوژیک از دین ارائه کند که منجر به بسیج سیاسی و در نهایت دگرگونی انقلابی در ایران شد. البته بر سر تمام این نکات بحث و جدل فراوان است و موافقان و مخالفان یکدیگر را به کژفهمی درباره او محکوم میکنند. اما شریعتی به غیر از چهره روشنفکر و ایدئولوگ چهره دیگری نیز دارد که به ویژه در چند سال اخیر و همزمان با افزایش چاپ و انتشار آثار گوناگون او برجسته شده است. شریعتی با فصاحت و بلاغت خاص خود در میدان سخن بسیاری را شیفته خود کرد اگرچه در دهه 40 و 50 این بسیاری شامل نخبگان جامعه اعم از دانشجویان، طلاب، روشنفکران و… بودند. امروز این شیفتگی مخصوص طبقات عادی جامعه شده است. در اتوبوس، تاکسی، دیوار رستورانها، سر در پارکها، شبکههای اجتماعی و… همه جا سخنان و نوشتههای شریعتی به چشم میخورد و کار به جایی رسیده که بسیاری، جملات خود را به شریعتی منسوب میکنند و این جملات با تحسین دیگران روبه رو میشود! و خدا بیامرزی هم نصیب شریعتی میشود. این روزها اگر سری به شبکههای اجتماعی به ویژه فیسبوک بزنیم شاهد صفحات گوناگون با اعضای پر شمار خواهیم بود که جملات بسیاری از او را با مضامین مختلف از عشق گرفته تا سیاست و مرگ و نیز جملاتی بعضا عجیب و غریب و منتسب به وی را روی صفحات خود میگذارند. اخیرا هم که جکهایی به راستی طنزآلود از جملات وی در سطح فضای مجازی و واقعی پخش شده است. اما دلیل این همه برداشتهای بهراستی متفاوت و متناقض از افکار شریعتی چیست؟! چه چیز در تفکر اوست که باعث شده هر کسی از ظن خود یار او شود؟ در نگاه اول باید گفت هیچ کس شریعتی را به عنوان فیلسوفی با افکار منسجم و یک منظومه فکری نمیشناسد و خود شریعتی هم هیچگاه چنین ادعایی نکرد، در تاریخ معاصر ما هم هیچ یک از متفکران در این مسیر گامی بر نداشتند که مسلما اگر شریعتی و دیگران مثل او در مسیر شکلدهی به منظومه فکری منسجمی تلاش میکردند میتوانستند تاثیراتی مثبتتر از خود به جای بگذارند. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد تلاش ناکام شریعتی برای تخلیط دو ناسازه با یکدیگر بود. از زمان ورود تفکر مدرن به ایران روشنفکران و متفکران ایرانی سعی در هماهنگ کردن مدرنیسم با فرهنگ و سنن ایرانی داشتهاند، اما متاسفانه هیچ یک تا به امروز نتوانسته فرمولی صحیح و کاربردی برای دستیابی به نوعی مدرنیسم همخوان با فرهنگ و سنن ایرانی ارائه دهد. شریعتی یکی از کسانی بود سعی در ارائه یک فرمول کرد اما فرمول او نهتنها نتیجه نداد بلکه عدهیی معتقدند ریشه بسیاری از مشکلات جامعه امروز ما ریشه در تفکرات علی شریعتی دارد. به نظر میرسد شریعتی همانند بسیاری دیگر از متفکران هم دوره خود درکی درست از تفکر غرب و مقتضیات بررسی، نقد و کاربرد آن نداشت و همین درک نادرست باعث کژ فهمیهایی بس عمیق در افکار او شده است. این درک نادرست بیش از هر چیز خود را در عقاید جامعهشناسانه او نشان میدهد. خشایار دیهیمی در بیان این کژ فهمی شریعتی در باب علوم اجتماعی چنین میگوید: «ببینید شریعتی جامعهشناسی را آن طور که باید با متدولوژیاش اخذ نکرده بود تا از آن طریق بتواند جامعه و تاریخ ایران را با تطبیق به آن قرائت کند یعنی قرائتی که شریعتی از تاریخ ما میدهد صرفا یک قرائت ایدئولوژیک است برای مواجهه با مدرنیته. به باور من اصلا مقصود شریعتی یک مقصود علمی نبود بلکه یک مقصود کاملا ایدئولوژیک بود. بنابراین برا ساس تفکر شریعتی نمیتوان یک جامعهشناسی بومی راه انداخت.»
درک نادرست شریعتی از تفکر غرب او را به تفسیری نادرست از آن رهنمون کرد و از آنجا که دنبالهروان او در دهه 40 و 50 کم نبودند و تقریبا تمامی اقشارنخبه و تاثیرگذار جامعه را در بر میگرفتند، برداشت نادرست او بهشدت در سطوح مختلف اجتماع پخش و از سر نا آگاهی جمعی مورد قبول قرار گرفت. نادرستی برداشت او از مدرنیسم و اسلام منجر به ارائه برداشتی انقلابی از اسلام شیعی شد که هیچگونه انسجامی در آن به چشم نمیخورد و اگر تسلط او بر زبان و کلام نبود شاید هیچ گاه مورد توجه قرار نمیگرفت. بیشک قصد و نیت شریعتی بد و مذموم نبوده است و شاید پاسخگوی نیازهای آن روز جامعه ایران بوده است. اما امروز بعد از نزدیک به سهدهه میتوان آسیب های تفکر شریعتی را به خوبی دید و درک کرد. شریعتی نمونه بارز روشنفکران ایرانی است که با شناختی نهچندان کامل اما با نیتی پاک نظریهپردازی کردند اما نتیجه کار آنچنان که فکر میکردند از آب درنیامد.
بابک اجاقی – روزنامه اعتماد