شریعتی آغازگرِ بیداری

شریعتی هنوز در بسیاری از ابعاد یک روشنفکر یا متفکرِ مشهور اما «ناشناخته» مانده است که «نیاندیشیده‌مانده»های او بیش از نظریاتِ تاکنون رواج‌یافته و تصاویرِ رایج از او، نیازمندِ بررسی اند. بخشی از این مهجور ماندنِ سیمایِ چندبُعدیِ شریعتی در سه سپهرِ «کویریات (خودآگاهی)، اسلامیات (خداآگاهی) و اجتماعیات (خلق‌آگاهی)»، به در حاشیه قرار گرفتنِ پویندگان این مسیر و پروژه در دورانِ پس از انقلاب برمی‌گردد.

nf00001811-1

احسان شریعتی : از ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳، ۳۷مین یادروزِ هجرتِ شریعتی، معلمِ انقلابِ مردم، امسال تا چهلمین سالگرد او سه سال فرصت داریم که به برنامه‌ریزی برای برپاییِ یک سمینار بزرگِ بین‌المللی بپردازیم؛ نشستی پیرامونِ «شناختِ شریعتی، بمثابهٔ یک اندیشه و یک راه‌کار»؛ و در جهتِ جمع‌بست و نتیجه‌گیری از تمامیِ ارزیابی‌های علمی-انتقادی و عملی-راهبردی تا کنون.
شریعتی هنوز در بسیاری از ابعاد یک روشنفکر یا متفکرِ مشهور اما «ناشناخته» مانده است که «نیاندیشیده‌مانده»های او بیش از نظریاتِ تاکنون رواج‌یافته و تصاویرِ رایج از او، نیازمندِ بررسی اند. بخشی از این مهجور ماندنِ سیمایِ چندبُعدیِ شریعتی در سه سپهرِ «کویریات (خودآگاهی)، اسلامیات (خداآگاهی) و اجتماعیات (خلق‌آگاهی)»، به در حاشیه قرار گرفتنِ پویندگان این مسیر و پروژه در دورانِ پس از انقلاب برمی‌گردد. با تغییرِ «دوران» در ایران و جهان، صورت‌بندی و سرنمون‌های معرفتی (اپیستمه-پارادایم) دورانِ گذشته نیز در عصرِ «پسا-و-پایان»ها (پسامتافیزیک، پساصنعتی، پسامدرن، و..، پایانِ ایدئولوژی‌، پایان تاریخ، پایان انسان، و…)، تغییر کرد و از سوی نسل‌های امروز نیاز به طرحِ اندیشه‌ای نو و «گفتمانی» تازه احساس شد. عصرِ شریعتی دورانِ انقلاب‌ها، ایدئولوژی‌ها، و در رأس همه سوسیالیسمِ مارکسیستی، و تبیینِ تفهّمیِ علومِ انسانی، با سیطرهٔ جامعه‌شناسی-سوسیولوژی-، بود. در زمانِ شریعتی، او در عرصهٔ دینی درگیرِ مبارزهٔ اعتقادی با «سنت‌گرایی» یا همان اسلام-و-تشیعِ صفوی بود. پس از شریعتی در ایران و جهانِ اسلام، نوعی «بنیادگرایی» (یا «اصول‌«گرایی) با شاخصه‌هائی متفاوت با سنت‌گرایی صرف رشد یافت. این دو تغییرِ مُدل-یا- الگو (شیفتِ پارادایمی)، ضرورتِ به-روز-سازیِ گفتمانِ «بازگشت به (کدام) خویش؟» شریعتی را با شرایطِ جدید و در موقعیتی متفاوت به‌لحاظِ بافتار نشان می‌داد. «نوشریعتی‌ها» اما هنوز نتوانسته‌اند به این ضرورت و نیاز پاسخی در خور بدهند؛ و در برابر حملاتِ رقبای فکری، بیشتر به دفاعِ از میراث و مواضعِ پیشینِ معلم پرداخته‌اند تا طرح صورتِ مسئله‌های تازه و خودویژه. در نتیجه، همواره در میدانی دویده‌اند که دیگران برای آن‌ها باز می‌کرده‌اند.

طراحی گفتمانِ نوین، متناسب با مقتضیاتِ دورانِ کنونی، می‌بایست به‌صورتِ همزمان، در دو سطحِ ملی-محلی و منطقه‌ای-بین‌المللی، به دو پرسش پاسخ گوید:
۱٫ چگونه می‌توان-و-می‌بایست از موقعیتِ انحطاطِی چند قرنی تمدن-و-فرهنگِ ملی-و-دینی بیرون رفت؟ (از سنتِ قرونِ وسطایی به عصر نو و «پسامدرن»)؛
۲٫ در وضعیتِ «پساها-و-پایان‌ها»، یا به عبارتی دیگر عصرِ «پیچیدگی»، عدمِ قطعیت، نسبیّت، و ..، شناسایی «دیگری»ها، دگراندیشی، دگربودگی، و ..، چگونه می‌توان-و-می‌بایست با پدیدهٔ «بی‌ایمانی» به فراروایات، آرمان‌ها، ارزش‌ها، مقدسات، و ..، مواجه شد و مواجهه کرد؟ پس از «فرارِ خدایان» (هولدرلین) کدامین خدای در راهِ فرا رسیدن در آینده است؟
پاسخِ به این دو پرسش به‌گونه‌ای همزمان اند و ساختاری درهم تنیده دارند. زیرا در جهانِ سرجمع و کوچک‌شدهٔ امروزِ ما، هر مسئله‌ و هر ناحیه نمی‌تواند قابلِ طرح و تافته‌ای جدابافته و بی ربط با کلیتِ مسائل در سایرِ نواحیِ عالم باشد. معضل در همین پیوستگیِ دوگانهٔ دو ساحتِ محلّی-بومی و ساحتِ جهان-روا (یا جهان‌شمولِ) پاسخ است.
در یک کلام، مسئلهٔ اصلی و امروزینِ ما، نه «گذار از سنت به تجدد»، از روستانشینی به شهرنشینی، بل‌که گذار از روستا-انگاریِ تدافعی-واکنشی به «جهان-شهری» است متکثر، چندصدایی، شبکه‌وار و..، در جستجوی نظمی دیگر و آزادی-و-عدالتی بهتر، و الگو یا مُدل توسعه‌ای متعالی‌تر.

در این راستا، دوستداران و پویندگانِ راه «نوزایی» فرهنگِ ملی (رنسانس) و «بازپیرایی» فرهنگِ دینی (رفرماسیون)، می‌شایست و می‌بایست با عزیمت از واپسین طرحِ شریعتی، مبتنی بر تثلیثِ «آزادی، برابری، و عرفان» (خودآگاهی معنوی فردی و همبستگی-اُخوت یا برادری- جمعی) «آغازی نو و دیگر» را سرلوحه و در دستورِ کارِ خود قرار می‌دادند. زمینهٔ انجامِ این وظیفهٔ مهم امروزه بیش از پیش مساعد شده است. شکست‌های نظری گرایشاتِ سنت‌گرا-اصول‌انگار از سویی، و نوگراییِ نقّادِ رادیکال-سکولاریستی از دیگر سو، سراب بودنِ چشمه‌آب‌های موعود را در عمل و در تجربهٔ تاریخی سدهٔ گذشتهٔ میهنِ ما به آزمایش و نمایش گذاردند. و امروز، نسلِ جوان و دانشجو، نگرانِ راه‌یابیِ وجودی و اخلاقی و..، در جهانی نامتناهی، متنوع ، پویا و متلاطم، در جستجویِ چشم‌اندازی نویدبخش، امیدآفرین، بن‌بست‌شکن، و ..، اما مسئول و متعادل، معقول و منطقی است.

بزرگداشتِ حقیقی یاد و آرمانِ آموزگارانِ گذشته، بازاندیشیِ میراثِ فکری و معنویِ ایشان و ازسرگیریِ دوبارهٔ طرح و راه‌کار آنها است، و به‌روزسازی راستینِ آن میراث، با روحیهٔ ابتکار و روشِ اجتهاد، تنها توسط شاگردانی ممکن و میسر است که آموزش و وفاداری را با گشودگی و نوآوری جمع آورده باشند.

منبع:نشریه دانشجویی «خرداد» تبریز

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *